eitaa logo
تاریخ دیروز، امروز، فردا
186 دنبال‌کننده
183 عکس
47 ویدیو
0 فایل
تاریخ دیروز، روشنگر مسیر فردا توضیحی درباره هویت کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/2 فهرستی از گزیده مطالب کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/4 ارتباط با مدیر: @yahadi71
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ محک علمی نواب توسط آسیدمصطفی خمینی 🌱روزی حاج آقا با آقای ، که از دوستانش بود، پیش مرحوم رفتند. آنها پیش از دیدن نواب در او تشکیک کرده و پرسیده بودند: سطح تحصیلات آقای نواب چیست؟ 🌱با اینکه دوره تحصیل مرحوم نواب در خیلی کوتاه بود، اما از آنجا که بسیار آدم با استعدادی بود، وقتی آقا مصطفی سؤالی راجع به یکی از مسائل اصولی از کتاب میکند، 🌱نواب از یک صفحه قبل از سؤال متن کفایه را از حفظ میخواند و بعد هم اشکالی که ایشان مطرح کرده بود را به خوبی جواب میدهد و در نهایت میگوید: ➕« امروز روز این مباحث نیست، امروز روز است.» 🌱آقا مصطفی هم از آن اشکالی که کردند و رفتاری که داشتند پشیمان شده بودند. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص162 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ نواب و جذابیت او برای همه... 🌱آن ایام واعظان و منبری های متعددی در قم مطرح بودند. یکی از آنها... واعظی به نام آقا بود... فردی تقریبا و بود. 🌱وقتی منبر می رفت خیلی آزادانه صحبت میکرد و درباره چیزهایی که دیگران ملاحظه و سکوت میکردند با صراحت سخن میگفت و گاهی انتقادات تندی میکرد. [ایشان] گرایش شدید به آقای داشت، به همین دلیل با حرکات مرحوم و موافق نبود و ما این را میدانستیم. 🌱روزی دوستان آقای طباطبایی به او اصرار کردند که به رغم مخالفتش با نواب بیاید و ایشان را از نزدیک ببیند و ملاقاتی با او داشته باشد. ابتدا ایشان موافق نبود تا اینکه بالاخره پذیرفت و به منزل آقای آمد که نواب صفوی در آنجا سخنرانی میکرد. 🌱مدتی به سخنان پرهیجان نواب گوش داد و ناگهان خطاب به آقای نواب گفت: «حضرت نواب اجازه میدهید من دو کلام حرف بزنم؟» ایشان گفت: «پسرعمو جان بفرمایید.» در این لحظه آقای نواب نشست و آقاسید محمود بلند شد و ایستاد و باکمال صراحت گفت: ➕«آقایان من تا این لحظه مخالف آقای نواب و مشی ایشان بودم چراکه تبلیغاتی که علیه آقای نواب شده بود، من را تحت تأثیر قرار داده بود و امروز به اینجا آمده بودم تا ایشان را کنم و او را از ادامه ی این راه بازدارم. ▫️اما در این چند دقیقه ای که او را دیدم و سخن او را شنیدم دریافتم که این مرد است و هرچه میگوید واقعیت است. او مردی است که در عالم اسلام است و بر همه ی مسلمانان است که از ایشان حمایت کنند.» 🌱آقاسید محمود طباطبایی که به حریت و آزادمنشی در میان وعاظ قم معروف بود، آن روز با صراحت تمام راجع به نواب سخن گفت... 🌱گاهی فکر میکردم چون من نوجوان بودم خیلی مجذوب آقای نواب شده بودم، اما میدیدم که آقای که آدم ملّا و فاضل و سابقه داری بود و از سویی طرفدار آقای و از اطرافیان آقای بود و همچنین واعظ مهمی چون آقاسید محمود طباطبایی هم جملگی مرید مرحوم نواب شده بودند. 🌱روش آقای نواب در سخنرانی چنین بود که معمولاً سخن میگفت، اصلاً خستگی نداشت، مخصوصاً وقتی که با طلاب حوزه سخن میگفت... میگفت امروز روزی است که باید به داد برسید! بسیار تند و با حرارت حرف میزد. با تک تک اشخاصی که در جلسه او بودند، ارتباط مستقیم و خاصی برقرار میکرد. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص162 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
▫️زمانی سیدی از علمای ساکن تهران که در یکی از مساجد در حوالی خیابان ری امام جماعت بود، از کنار مغازه ای میگذرد که در آنجا خانمی با وضع در حال خرید بود. ▫️این سید به آن کاسب میگوید: فلانی معامله با بی حجاب نکن و نان خودت را خراب نکن. از قضا این خانم که همسر یکی از بود، این ماجرا را برای همسرش تعریف میکند و این موجب میشود که آن سید را دستگیر کنند. ▫️وقتی خبر دستگیری این آقا تحت عنوان به گوش مرحوم رسید، به قدری عصبانی شد که بلافاصله گوشی را برداشت و به رئیس شهربانی تلفن کرد که اگر این سید امشب و فی الفور آزاد نشود، قلب تو را از کار خواهیم انداخت، و به شدت او را تهدید کرده بود. ▫️این تهدید موجب شد که بلادرنگ سید را آزاد کنند. او وقتی متوجه میشود که با پیگیری و حمایت مرحوم نواب آزاد شده است، به اطرافیان خود میگوید که باید در حمایت از نهضت نواب کنیم. ▫️این خبر که به گوش مرحوم نواب رسیده بود، با خنده گفته بود: «بله آقایان میکنند اما به ، نه به این جمله حکایت از گله مندی نواب داشت. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص167 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ امام و تلاش برای جلوگیری از شهادت نواب 🌱متاسفانه ذهن مرحوم آقای را نسبت به و آنقدر خراب کرده بودند که ایشان به آنان خیلی بدبین شده بود. در آن ایام اقداماتی برای تغییر این ذهنیت و دخالت آقای بروجردی برای جلوگیری از محاکمه نواب انجام شد. 🌱در یکی از این اقدامات، چهار نفر از بزرگان حوزه قم به دیدار آیت الله بروجردی رفتند. آن چهار نفر، یکی آقای بود که مدرس بود و در قم خیلی معروف بود. 🌱ایشان تبریزی و از علمای بزرگ حوزه بود. آن موقع او هم بسیار راجع به این قضیه فعال بود که شاید بتواند کاری کند و اینها را از زندان نجات دهد تا محاکمه نشوند. 🌱آقای مجاهدی به همراه آقای ، آقا (پسر حاج شیخ عبدالکریم حائری) و آقا درصدد شدند که پیش آقای بروجردی بروند تا آن ذهنیت را پاک کنند، زیرا اگر سفارشی از طرف آقای بروجردی میشد، امکان داشت که موجب نجات اعضای فدائیان اسلام شود. 🌱این آقایان به بیرونی منزل آقای بروجردی وارد میشوند اما به رغم اصرارشان اجازه ملاقات با آقای بروجردی را نمیدهند. در بیت آقای بروجردی پیشکاری بود به نام حاج که تمام شیطنت ها و بدگویی هایی را که از فدائیان نزد آقای بروجردی شده بود، زیر سر همین شخص میدانستند. 🌱در بیت آقای بروجردی راهی بود که از بیرونی به داخل اندرونی میرفتند. آنجا را بسته بودند. حاج آقا رضا صدر وقتی میبیند که حاج احمد و اطرافیان آقای بروجردی بنایشان بر این است که راه ندهند، میگوید: 🌱«آقایان بیایید از زیرزمین وارد شویم. اینکه نمیشود ما بایستیم و اجازه بگیریم تا به اندرون منزل آقای بروجردی برویم.» در همین لحظه حاج احمد جلو می آید و چون رویش نمیشد به دیگران که خیلی بزرگتر و مهم تر بودند چیزی بگوید، رو به آقای صدر میکند و میگوید: 🌱«آقا رضا کجا میروی؟» آقای صدر میگوید: «باید آقای بروجردی را ببینیم.» حاج احمد آدم وقیحی بود و با پرخاش به آقای صدر میگوید: «مگر اینجا است که اینطور وارد میشوی؟ اینجا منزل است.» 🌱آقا رضا هم در جواب او می گوید: «فلان فلان شده اگر طویله نبود تو اینجا نبودی.» و خیلی تندی میکند. در این هنگام حاج احمد در را می بندد و قفل میکند که آقایان وارد نشوند و هرچه آنها اصرار و دعوا میکنند که ما می خواهیم آقای بروجردی را ببینیم، تو چه کاره ای و فلان و بهمان، او می ایستد و نمیگذارد آنها وارد شوند. 🌱بدین ترتیب تلاش علما به منظور وساطت آقای بروجردی برای نجات فدائیان با شکست مواجه شد. 🌱آنطور که ما در آن زمان شنیدیم، پس از دستگیری اعضای فدائیان اسلام و در زمان محاکمه آنان، از بیت آقای بروجردی شخصی که احتمالاً همین حاج احمد خادمی بوده به دادگاه زنگ زده و خواستار این شده بود که را از تن محاکمه شوندگان در بیاورند و گفته: 🌱«اینها باید روحانیت شوند و صلاح نیست با لباس روحانیت محاکمه گردند.» و به گونه ای وانمود کرده که نظر آقای بروجردی را مطرح میکند. 🌱این اقدام برای نظام شاه یک نوع اظهار رضایت مرجعیت شیعه بر محاکمه و اعدام نواب و اعضای فدائیان اسلام تلقی میشد. مردم نیز خیال میکنند این تماس از طرف شخص آقای بروجردی است، در صورتی که واقعیت چنین نبود و ایشان اصلاً روحش هم از ماجرا خبر نداشت و نمی دانست که افرادی در بیت ایشان چنین کارهای منفی انجام میدهند. 🌱پس از این اتفاقات تا مدتی آقای حائری، آقای خمینی و دیگران کمتر به منزل آقای بروجردی میرفتند، به گونه ای که این موضوع میان طلبه ها در قم شایع شده بود. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص173 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ امام خمینی و مشی نواب صفوی(بخش اول) 🌱مشی با رفتار و کردار معتدل مرجعیت آن روزگار یعنی همخوانی نداشت. 🌱از طرفی آقای هم به رغم آنکه مجاهدتها و دلسوزی فدائیان را برای اسلام محترم می شمرد اما کارهای و آنان را که مبتنی بر بود هیچگاه تأیید نمیکرد و قبول نداشت. 🌱از سوی دیگر، جایگاه و شأن مرجعیت آقای بروجردی برای آقای خمینی یک بود که به هیچ عنوان آن را نمی پذیرفت، به همین دلیل رویه تند و ایستادگی فدائیان در مقابل مرجع تقلید زمان یعنی آیت الله بروجردی برای آقای خمینی گران بود. 🌱لذا ایشان در آن دوره هیچگاه تظاهر به دوستی یا موافقت با آقای نواب نمیکردند. بنابراین گاهی گفته میشود که آقای خمینی علاقه مند به مرحوم نواب بود، اما این علاقه تنها به دلیل همان های آنان و شان در این راه بود، نه تأیید آنان. 🌱مرحوم حاج برای من نقل میکرد: ➕زمانی که بچه بودم، پدرم روزهای چهارشنبه بعد از تدریس برای زیارت به حرم (س) می رفتند. روزی از حرم برمیگشتیم و دستم در دست پدر بود، وقتی وارد کوچه آقازاده شدیم، پدرم به من گفت: ▫️«احمد، از روبه رو سیدی می آید و همراهش هم چند نفر هستند، نام آن سید، است، برو او را از نزدیک ببین که بعدها نباشی از اینکه او را ندیده ای.» 🌱احمد آقا درباره خصوصیات مرحوم نواب و زیبایی قیافه و نورانیت او میگفت: ➕«من با همان حالت بچگی رفتم به طرف آقای نواب، دیدم سیدی بسیار زیبا، خوش قیافه و خوش ترکیب است که عمامه سیاه خاصی داشت. مقداری از آن را روی سرش بسته و مقداری را روی شانه اش انداخته بود. ▫️من که از پدرم جدا شدم، ایشان[=حضرت امام] بلافاصله وارد کوچه فرعی ای شدند که خانه آقای بود تا با آقای نواب روبه رو نشوند و مستقیم ملاقات نکرده باشند. ▫️من تنها همان یک بار نواب را چهره به چهره دیدم و همیشه خوشحال بودم که او را مستقیماً ملاقات کرده ام چون زمانیکه بزرگ شدم، نواب شهید شده بود.» 🌱آقای نواب در آن دیدار احمد آقا را مورد ملاطفت قرار داده و به ایشان اظهار محبت کرده بود. در واقع او به همه محبت میکرد و این نحوه برخورد نواب تأثیر زیادی بر روحیه افراد میگذاشت و در مورد احمدآقا هم چنین بود. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص167 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ امام خمینی و مشی نواب صفوی(بخش دوم) 🌱آقای به جایگاه مرجعیت بسیار اهمیت میداد و معتقد بود، حریم آقای باید محفوظ بماند. یعنی اگر فرض کنیم آقای مقابل آقای بروجردی قرار میگرفت، آقای بروجردی را که در مقام مرجعیت قرار داشت تایید میکرد. 🌱لذا ایشان میان تندروی و نواب و آقای بروجردی که مخالف مشی نواب بود، میبایست یکی را انتخاب میکرد 🌱و چون سعی میکردند این توازن در موضع گیری را حفظ کنند لذا ضمن قدردانی از مبارزات ضد شاه نواب و احترام غیر علنی به او، به حریم مرجعیت نیز بسیار اهمیت می داد و اصرار داشت که حرمت آقای بروجردی باید محفوظ بماند. 🌱آن روزها عده ای در ماجرای فدائیان اسلام، آقای نواب را در مقابل آقای بروجردی قرار داده بودند و با اینکه نواب مخالف مرجعیت آیت الله بروجردی نبود، اما وقتی دید آقای بروجردی موضع مخالفت با او را گرفته، او هم به آقای بروجردی انتقاداتی وارد میکرد. 🌱اما آقای خمینی موضع دیگری داشت، از یک طرف به نواب صفوی به عنوان فردی مدافع اسلامِ ضد دیکتاتوری شاه و کسی که است و هدف شخصی ندارد، علاقه داشت، لذا به پسرش احمد آقا گفته بود: «برو این آقا را ببین»، 🌱اما از طرف دیگر به صورت جدی خواستار حفظ شأن مرجعیت شیعه به خصوص آقای بروجردی بود و هیچگاه این موضع را تغییر نداد و رابطه خود را محفوظ داشت. 🌱با این حال، آقای خمینی مشی مسلحانه و تندروی های شهید نواب و فدائیان اسلام را قبول نداشت. او می گفت: و اگر قرار است حکومت تغییر کند، ترور و این روشها به جایی نمیرسد و تغییری حاصل نخواهد شد... 🌱آقای خمینی همیشه با ترور و کلا فعالیت مسلحانه مخالف بود، ترور هر کس باشد، چه ترور رزم آرا یا ترور حسنعلی منصور. در واقع امام خمینی در اخلاص آنها شکی نداشت بلکه شیوه مبارزه آنها را نمیپذیرفت... 🌱مخالفت امام خمینی با آقای نواب هم به این دلیل بود که طرفداران نواب در قم جوانانی پرشور بودند و ملاحظه مقام مرجعیت را نمیکردند و گاهی حتی با موضع مرحوم آقای بروجردی نیز مقابله میکردند. آن حرف امام که «من سخن و درباره آقای بروجردی را قبول ندارم» مربوط به همین جوان ها بود. 📚روایات و خاطرات ، ج1، ص175 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF