eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسدار اداره نیست که تحریم شود! به کانال وصیت ستارگان بپیوندیم👇 ┏━━ °•🍃•°° ━━┓ @Vstargan ┗━━ °•🍃•° ° ━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وطنم سلام. سلام بر تو که سبزپوشی و گل سبزه‌زارانی سلام برتو که هیچ واژه‌ای جز پاسدار برازنده تو نیست سلام بر تو که رسم پاسداری را چون رسم عاشقی در هر کجا که به وجودت نیاز باشد به‌جای می‌آوری سلام برتو که آن‌قدر بزرگی که پدر آسمانی‌مان در وصفت فرمود: ای کاش من‌ هم یک پاسدار بودم.. و در وصف عزت‌آفرینیت فرمود: اگر نبود؛ هم نبود. سوم ، روز پاسدار بر همه پاسداران خصوصاً پیشکسوتان دفاع مقدس مبارک‌باد.. 💚❣✌️🦋 علیه‌السلام برهمه اعضای کانال وصیت ستارگان وپاسداران بسیجی مبارک باد 👇👇 💫=====🦋===== @V_setaregan ✨=====💚=====✨
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️ (قسمت سی و نهم) ادامه... _آره بابا! یه چیزایی🌷..... دورترم دانشجوی بودم. _ پس چرا از طرف امور فرهنگی دانشکده اومدن گفتن کی و طراحی بلده، صدات در نیومد؟🤔 _ این چیزایی که گفتم رو حق نداری به کسی بگی ها! خوام کسی بدونه من از هنر سر در می آرم. _ آخه چرا؟😯 _ چون دوست ندارم از قسمت بیام بیرون. می ترسم اگه بفهمن طراحی وخطایی بلدم، من را ببرن تو قسمت فرهنگی. من آدم نظامی ام.🇮🇷 دوست دارم تو همین قسمت بمونم. اصلا فکر می کنی برای چی هنر رو ؟ در صورتی که واقعأ درسم خوب بود.🌸 چون حس می کردم دانشگاه هنر من رو از امام (ع) دور می کنه، اما سپاه نه. سپاه داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه. .🌷 _ این جوری که می گی به هنر علاقه داشتی، پس برات سخت بوده که بخواهی کنی، نه؟ _ آره سخت بود. اما یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم. نشستم با خودم کردم. گفتم الان این جایی که من وایسادم چقدر با امام حسین فاصله داره؟🤔 دیدم خیلی فاصله دارم. این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه بودم. کافی بود فقط یه قدم،بردارم تا همه چیز بشه.🔥 موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین(ع) رو کردم. دل کندم از اونجا. دیگه تو همین گیر ودار، هم پذیرفته شدم. با سر اومدم بیرون. _ آره برای منم خیلی کارا بود، اما دوست داشتم بیام اینجا. _ حالا یه چیزی هم می گم، بین خودمون بمونه. بهم پیشنهاد دادن برای حرم کاظمین برم،اما قبول نکردم.😔 _اون رو دیگه چرا قبول نکردی؟ اون که خیلی به امام حسین(ع) نزدیک بود. _ نه دیگه، نبود. هیچی مثل کاری که الان دارم می کنم، من را به امام حسین(ع) نمی کنه.🕊 هنوز دراز کشیده بودند وحرف می زدند که سایه ای را بالای احساس کردند. هر دو بلند شدند و نشستند. یکی از بود که با اخم نگاه شان می کرد. _ این چه وضعیه؟ این جا دراز کشیدی؟ 🤨 روح‌الله آرام جواب داد: "الان وقت استراحت مونه. اومدیم اینجا داریم می زنیم." استراحت کنید، اما نه این جوری. شما هستین، اومدین با لباس پاسداری خوابیدین تو میدون ، نمی گین یه افسر رد بشه شما را این جوری ببینه؟!🇮🇷 آن ها که خیلی با این واژه ها و درجه بندی ها مأنوس نبودند، به هم نگاه کردند و زدن زیر خنده. چرا می خندین؟😁 اما آنها همچنان‌می خندیدند ونمی توانستند جلدی خودشان را بگیرند. این اولین دیدارشان با ارشدشان حسین محمد خانی بود. ( محمد حسین فرمانده تیپ سیدالشهداء در تاریخ ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۴ در حلب سوریه به رسید.)🌷🇮🇷🕊 روح‌الله حسابی مشغول..... 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 ادامه دارد...🇮🇷 🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰 💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫 https://eitaa.com/V_setaregan ✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
وصیت ستارگان 🌷💫
💚به نام اوکه عشق"شهادت"در دلهابرافروخت💚 دلتنگ نباش😞 🇮🇷زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
💚به نام اوکه عشق"شهادت"در دلهابرافروخت💚 دلتنگ نباش😞 🇮🇷زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️ (قسمت صد و دوازدهم) ادامه.... کم کم نگرانش شد🌷.... خودش،هم خیلی می کرد برای کار او، برای پدر شوهرش،که دوباره مریضی اش عود کرد بود، برای روحی روح‌الله وهمچنین آرامش زندگی اش.🤲 از دور دید که پدر و مادرش و فاطمه می آیند. با خود گفت: " اینا برسن، حتما بلند می شه. " اما با آمدن آن ها هم سر از بر نداشت. این رفتارش عجیب بود.😳 همیشه ملاحظه حضور دیگران را می کرد. حتی حاظر نبود در حضور اشک بریزد، اما حالا نزدیک نیم ساعت بود، که در سجده بود.🥺 به نظرش، آمد که اصلا در حال نیست. کمی گذشت تا بالأخره سر از سجده بر داشت.🌸 قرمز شده بود، اما برقی داشت. سعی کرد خیلی زود از آن حال و هوا در بیاید تا خیلی نکند. سریع از جایش بلند شد و گفت: "بیایید دسته جمعی بگیریم." ایستادند کنار یکدیگر و با هم عکس گرفتند.📸 در آن سفر چند بار دیگر هم به رفتند، اما آن زیارت اول چیز دیگری بود. 💚 تا پایان تعطیلات، ماندند و روز سیزدهم فروردین برگشتند. قرار بود صبح شنبه که روح‌الله از سر کار برگشت، با هم بروند . هنوز هیچ جا نرفته بودند. چون روح‌الله مولتی کم خریده بود، دیگر☺️ برای خودش عید نخرید. زینب دوست داشت اول برایش لباس بخرد، بعد بروند عید دیدنی. 💚❤️ با اصرار های زینب شد. از آنجا که هر دو به خرید اهمیت می دادند، رفتند پاساژی که اجناس ایرانی می فروخت.🇮🇷 زینب به سلیقه خودش یک لباس چهار خانهٔ سفید دو سبز کم رنگ کرد با یک شلوار سبز کتان. شلوارش قشنگ بود و خیلی به او می آمد، اما روح‌الله برای خریدش داشت. هم رنگش خاص بود و هم کمی جذب بود.😔 به زینب گفت: "مطمئنی این خوبه؟ اگر تو داری، بخرم. " _ آره، خیلی بهت می آد، . لباس ها را خریدند و از مغازه بیرون آمدند. هنوز از پله ها پایین نیامده بودند که روح‌الله با تردید گفت: "زینب تو مطمئنی این خوبه؟ می پسندی که همچین چیزی بپوشم؟ "🌷 زینب کمی فکر کرد. روح الله بود. دلش می خواست شوهرش جوری لباس بپوشد که در شأن یک پاسدار باد.🌸 _خب نه، خوب نیست. روح‌الله که منتظر شنیدن همین بود، گفت: "پس بیا برگردیم عوضش کنیم." برگشتند مغازه. را عوض کردند و سرمه ای پررنگ خریدند، یک سایز بزرگتر.👖 متناسب با آن رنگ را هم عوض کردند. وقتی از مغازه بیرون آمدند، هر دو بودند. روزهای آخر سال ۱۳۹۳ بود که ...... 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 ادامه دارد....🇮🇷 🔵کانال وصیت ستارگان 🕊 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮ https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯
✨💚🌸💚✨ روزى را نزديك خواهـــيم نمود كه چنــان بــتــرســــد و در فــــكــــر ايــن باشــد كــه مبــــــادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، بيـرون بيايد. باشد كـــه مـــا شبـــانگــاهـــان بر ســـرشان بريزيـم؛ همچون كـه شب و روز برايشان معنا ندارد. و بــاشـــد آنــجـايى بــه هم برسيم كه با گرفتن از صهيونيست‏ها به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتـــــكــــا بــــه ‏_مـــان مى‏جنگيم؛ نه به اتكاى هــــــواپيـــــما، نــه با موشك‏هاى سام، نه با تانك، نه با تــوپ، نه با آتش جنگ‏افزارهاى مادى‏مان، . ▫️گزیده ای از آخرین سخنرانی سردار جاویدالأثر 🔵کانال وصیت ستارگان 🕊 ╭━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╮    https://eitaa.com/V_setaregan ╰━━⊰🍀•🕊•🍀⊱━━╯