eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
591 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
50 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
☆☆✨🍃🌸🍃🌸☆ باید به‌جد خواستار اين باشد كه ديگران حقوقش را محترم بدانند. است بپرسيد كه آيا ممكن است كسی هم باشد كه خواستار چنين چيزی نباشد؟ اين است كه در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسياری از انسانها چنان زندگی ميكنند كه گويی بدشان نمی‌آيد كه گاه ديگران حقوقشان را محترم نشمارند. وقتی كسي با كس ديگری شوخی ای ميكند كه او نميپسنند اما ملاحظه او را ميكند و واكنش مناسب نشان نميدهد، با اين كار عملاً دست او را در اين كار كه تجاوز به حقوقش است باز ميگذارد و او هر دفعه ممكن است جلوتر هم بيايد. ناتالی براندن، از بزرگترين روانشناسان و به تعبير بعضی مرشد همه‌ی كسانی كه در سلامت روان كار ميكنند، در كتابش با عنوان سلامت روان ميگويد كه : تعرضاتی كه به حقوق انسان ميشود را خود انسان با رفتارش (گفتار يا كردار) مجوز آنها را داده است..... به زبان حال به ديگری گفته است كه من آنقدر قوی نيستم و بنابراين تو ميتوانی به حقوق من تجاوز كنی.... اگر با خانم براندن موافق نباشم كه انسان در اكثر رفتارهايش اين گونه است. معتقدم كه انسان در بسياري از رفتارهايش اين طور است، خيلی دوست دارم كه اين موارد را در زندگی خودمان هم پی گيری كنيم و به صرف يادداشت آنها اكتفا نكنيم. ✨مراقب عملکردهای روزانه ی خود و مراقب دل همدیگر باشیم.... دل شکستن یک واقعیت است. ممکن است با یک عمل یا یک حرف، ضربه ی غیر قابل جبرانی به طرف وارد شود..❤️‍🩹💔 مبارک.... ان شاالله ماهی پرخیرو برکت و سرشار از موفقیت های پی در پی در پیش رو داشته باشید.🙏 کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #دویست و پانزدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید جواد صیفوری طغرالجردی (
🌷🌷 و شانزدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) جواد صیفوری طغرالجردی ( قسمت پنجم ) حضرت زهرا (سلام الله علیها)الهام کردند که محسن نزد فرزندان پاکشان است. : مادر گرامی شهید  ☆محسن محصل بود و درسش را تا اوّل دبیرستان ادامه داد. معلم هایش از او راضی بودند. سعی می‌کرد همیشه به موقع در مدرسه باشد و غیبت نداشته باشد. در آن زمان اخبار استان اسم شهدا و تصاویری از جبهه را از تلویزیون اعلام می‌کرد. هر وقت به این تصاویر نگاه می‌کرد و اخبار را می شنید، اشک می ریخت. اگر آهنگران می خواند، گریه می‌کرد. دلش هوای جبهه می‌کرد. می گفتم: « مادر، تو هنوز سنی نداری، پدر و برادرت، منصور، رفته اند، تو فعلا صبر کن». می‌گفت: «نه مادر، اگر یک شب هم شده، من باید به جبهه بروم». یکبار رفت و او را برگرداندند. گفته بودند سِنّت کم است و باید برگردی. به من می‌گفت: «اگر می دانستم روی کوتاه بودن قد من ایراد می گیرند، من روی انگشتان پاهایم طوری می ایستام که بلند تر دیده شوم و ایراد نگیرند.» ☆دفعه ی دوم، روز چهارشنبه ای بود که پیش من آمد. ساعت 11 بود. ناهار آوردم، خورد. گفت: « مادر، من به مدرسه می‌روم تا ساعت 5 عصر دنبال من نگردی ما کلاس داریم». من گفتم: « مسأله ای نیست». وقت رفتن نگاهی پر معنی به من کرد و خدا حافظی کرد و رفت. ☆ساعت 6 عصر شد دیدیم خبری از او نیست. پدرش گفت: «جواد کجاست ؟»گفتم: «امروز تا ساعت پنج کلاس دارد». دیر کرد و ما نگران به دنبالش گشتیم تا یکی از آشنایان به ما گفت: « من بعد از ظهر جواد را دیدم که یک کیف دستش بود» فهمیدیم که به جبهه رفته است. خیلی از رفتنش نگذشته بود که در شلمچه به شهادت رسید. از هر نظر خیلی خوب بود. خوش اخلاق بود. کسی از دستش ناراضی نبود. درکارهای خانه کمک می‌کرد. ☆در سفر حج و در مدینه خوابش را دیدم. آن زمان از او هیچ خبری نبود نه از شهادتش، نه از اسارتش. پیش از آن که به خواب بروم حضرت فاطمه (س) را واسطه کردم و گفتم: خدایا، به حق حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خبری از فرزندم به ما برسان و ما را از بلاتکلیفی بیرون بیاور. اگر شهید یا اسیر شده است خبری برای ما برسد. خواب رفتم و در عالم رؤیا جواد را داخل قبرستان بقیع دیدم که قدم می زد و خوشحال بود. خدا می خواهم این شهید را از ما قبول کند و به آبرو و احترام آن‌ها ما را هم عفو کند و ببخشد. ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #دویست و شانزدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید جواد صیفوری طغرالجردی (
🌷🌷 و هفدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) جواد صیفوری طغرالجردی ( قسمت ششم ) حضرت زهرا (سلام الله علیها)الهام کردند که محسن نزد فرزندان پاکشان است. : مادر گرامی شهید ☆تا جان در بدن داریم وتا خون در رگ های ما جریان دارد از اهداف امام دفاع می‌کنیم و راه شهدا را ادامه می دهیم. به همه و فرزندانم هم گفته ام باید راه شهدا را ادامه بدهید و البته تا آخر پای این انقلاب می مانیم. خوشحالیم که فرزندمان درراه دفاع از اسلام جانش را فدا کرد. شهدا همت و مردانگی کردند و حتی نگذاشتند یک وجب از خاک ایران در دست دشمن بماند.  ☆دو بار برای زیارت به کربلا رفتم. وقتی آنجا بودم یاد شهدا بودم. یادم نمی رود وقتی شهدا می گفتند: «کربلا کربلا ما داریم می آییم». خدا به احترام و آبروی شهدا راه کربلا را باز کرد. ان‌شاءالله همه‌ی مردم به زیارت بروند و قدر بدانند. یادم هست وقتی که درراه برگشت از کربلا وارد خاک ایران شدیم، گفتم: « خدایا، شکرت که یک وجب از خاک وطن ما دست دشمن نیفتاد. این به خاطر جان‌فشانی شهدا بود.» ☆هر وقت گلزار شهدا می‌روم با جواد و بقیه ی شهدا درددل می‌کنم. گلزار، صفای خاصی دارد. اگر گرفتاری هست در این دنیاست. جواد عشق دیگری داشت و دلش جای دیگری بود و به آرزوی خودش رسید. خوش به سعادتش. که جنازه ی فرزندم را آوردند کیف جبهه اش را تحویل ما دادند. داخل کیف، ساعت، خودکار، پلاک، کارت شناسایی و بادگیر بود. وسایل را تحویل برادران ستاد مردمی یادواره شهدا دادیم و در حال حاضر این وسایل در موزه ی طغرالجرد غرفه ی شهدا جهت بازدید عموم نگهداری می‌شود.   رسیدن به آرزویش، هر دری را زد. : آزاده سرافراز محمّد صیفوری ☆در 20/1/1367 همراه جواد به جبهه اعزام شدیم. با اتوبوس شرکت زغال‌سنگ به رانندگی منصور علی بیگی به اهواز و بعد از آنجا به سد دز رفتیم. ☆جواد سن و سال کمی داشت و قدش نیز کوتاه بود. فرمانده گردان گفت: «باید برگردی سن تو کم است» ولی او با گریه و التماس فرمانده را راضی کرد و گفت: « هر کاری بگویی می‌کنم». فرمانده به او و چند رزمنده دیگر که مثل او بودند گفت: « با سه سوت از تپه ای که نزدیک آنجا بود بالا می روید و بر می گردید اگر زودتر آمدید قبول است». جواد از همه زودتر رفت و برگشت. ☆خیلی بچه ی زرنگ و شجاعی بود و موردقبول فرمانده شد. بعد از یک هفته به جنگل اهواز آمدیم. 21 روز در جنگل بودیم. جواد با من دوست بود. ما همیشه با هم بودیم. هر حرف و کاری که داشت به من می‌گفت. در یک گردان بودیم، ولی او دسته سه بود و من دسته یک. هر شب داخل پشه بندی که من داشتم می خوابیدیم. بعد از آموزش های مختلف به شلمچه اعزام شدیم. من امدادگر بودم و او تک تیرانداز. تا اینکه عراق حمله کرد. ما همدیگر را ندیدیم. از بچه‌های گروه دو، جویای حال او شدم. گفتند: « زخمی شده و او را به سنگر برده ایم». من هم که به‌اتفاق چند نفر از همرزمان طغرالجردی اسیر شدیم، از او بی‌خبر ماندیم. ادامه دارد... نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
☆☆✨🍃🌸🍃🌸☆ باید به‌جد خواستار اين باشد كه ديگران حقوقش را محترم بدانند. است بپرسيد كه آيا ممكن است كسی هم باشد كه خواستار چنين چيزی نباشد؟ اين است كه در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسياری از انسانها چنان زندگی ميكنند كه گويی بدشان نمی‌آيد كه گاه ديگران حقوقشان را محترم نشمارند. وقتی كسي با كس ديگری شوخی ای ميكند كه او نميپسنند اما ملاحظه او را ميكند و واكنش مناسب نشان نميدهد، با اين كار عملاً دست او را در اين كار كه تجاوز به حقوقش است باز ميگذارد و او هر دفعه ممكن است جلوتر هم بيايد. ناتالی براندن، از بزرگترين روانشناسان و به تعبير بعضی مرشد همه‌ی كسانی كه در سلامت روان كار ميكنند، در كتابش با عنوان سلامت روان ميگويد كه : تعرضاتی كه به حقوق انسان ميشود را خود انسان با رفتارش (گفتار يا كردار) مجوز آنها را داده است..... به زبان حال به ديگری گفته است كه من آنقدر قوی نيستم و بنابراين تو ميتوانی به حقوق من تجاوز كنی.... اگر با خانم براندن موافق نباشم كه انسان در اكثر رفتارهايش اين گونه است. معتقدم كه انسان در بسياري از رفتارهايش اين طور است، خيلی دوست دارم كه اين موارد را در زندگی خودمان هم پی گيری كنيم و به صرف يادداشت آنها اكتفا نكنيم. مراقب عملکردهای روزانه ی خود و مراقب دل همدیگر باشیم.... دل شکستن یک واقعیت است. ممکن است با یک عمل یا یک حرف، ضربه ی غیر قابل جبرانی به طرف وارد شود..❤️‍🩹💔 از روز تعطیل تون پرخیرو برکت ، موفقیت های پی در پی در پیش رو داشته باشید.🙏 کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra