☆☆✨🍃🌸🍃🌸☆
#انسان باید بهجد خواستار اين باشد كه ديگران حقوقش را محترم بدانند.
#ممكن است بپرسيد كه آيا ممكن است كسی هم باشد كه خواستار چنين چيزی نباشد؟
#پاسخ اين است كه در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسياری از انسانها چنان زندگی ميكنند كه گويی بدشان نمیآيد كه گاه ديگران حقوقشان را محترم نشمارند.
#مثلاً وقتی كسي با كس ديگری شوخی ای ميكند كه او نميپسنند اما ملاحظه او را ميكند و واكنش مناسب نشان نميدهد، با اين كار عملاً دست او را در اين كار كه تجاوز به حقوقش است باز ميگذارد و او هر دفعه ممكن است جلوتر هم بيايد.
#خانم ناتالی براندن، از بزرگترين روانشناسان و به تعبير بعضی مرشد همهی كسانی كه در سلامت روان كار ميكنند، در كتابش با عنوان سلامت روان ميگويد كه :
#اكثر تعرضاتی كه به حقوق انسان ميشود را خود انسان با رفتارش (گفتار يا كردار) مجوز آنها را داده است.....
#گويی به زبان حال به ديگری گفته است كه من آنقدر قوی نيستم و بنابراين تو ميتوانی به حقوق من تجاوز كنی....
#من اگر با خانم براندن موافق نباشم كه انسان در اكثر رفتارهايش اين گونه است.
#اما معتقدم كه انسان در بسياري از رفتارهايش اين طور است، خيلی دوست دارم كه اين موارد را در زندگی خودمان هم پی گيری كنيم و به صرف يادداشت آنها اكتفا نكنيم.
#مصطفی_ملکیان
✨مراقب عملکردهای روزانه ی خود و مراقب دل همدیگر باشیم.... دل شکستن یک واقعیت است. ممکن است با یک عمل یا یک حرف، ضربه ی غیر قابل جبرانی به طرف وارد شود..❤️🩹💔
#عیدتون مبارک.... ان شاالله ماهی پرخیرو برکت و سرشار از موفقیت های پی در پی در پیش رو داشته باشید.🙏
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #دویست و پانزدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید جواد صیفوری طغرالجردی (
🌷🌷
#دویست و شانزدهمین قسمت (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#شهید جواد صیفوری طغرالجردی
( قسمت پنجم )
#گویی حضرت زهرا (سلام الله علیها)الهام کردند که محسن نزد فرزندان پاکشان است.
#راوی: مادر گرامی شهید
☆محسن محصل بود و درسش را تا اوّل دبیرستان ادامه داد. معلم هایش از او راضی بودند. سعی میکرد همیشه به موقع در مدرسه باشد و غیبت نداشته باشد. در آن زمان اخبار استان اسم شهدا و تصاویری از جبهه را از تلویزیون اعلام میکرد. هر وقت به این تصاویر نگاه میکرد و اخبار را می شنید، اشک می ریخت. اگر آهنگران می خواند، گریه میکرد. دلش هوای جبهه میکرد. می گفتم: « مادر، تو هنوز سنی نداری، پدر و برادرت، منصور، رفته اند، تو فعلا صبر کن». میگفت: «نه مادر، اگر یک شب هم شده، من باید به جبهه بروم». یکبار رفت و او را برگرداندند. گفته بودند سِنّت کم است و باید برگردی. به من میگفت: «اگر می دانستم روی کوتاه بودن قد من ایراد می گیرند، من روی انگشتان پاهایم طوری می ایستام که بلند تر دیده شوم و ایراد نگیرند.»
☆دفعه ی دوم، روز چهارشنبه ای بود که پیش من آمد. ساعت 11 بود. ناهار آوردم، خورد. گفت: « مادر، من به مدرسه میروم تا ساعت 5 عصر دنبال من نگردی ما کلاس داریم». من گفتم: « مسأله ای نیست». وقت رفتن نگاهی پر معنی به من کرد و خدا حافظی کرد و رفت.
☆ساعت 6 عصر شد دیدیم خبری از او نیست. پدرش گفت: «جواد کجاست ؟»گفتم: «امروز تا ساعت پنج کلاس دارد». دیر کرد و ما نگران به دنبالش گشتیم تا یکی از آشنایان به ما گفت: « من بعد از ظهر جواد را دیدم که یک کیف دستش بود» فهمیدیم که به جبهه رفته است. خیلی از رفتنش نگذشته بود که در شلمچه به شهادت رسید.
#جواد از هر نظر خیلی خوب بود. خوش اخلاق بود. کسی از دستش ناراضی نبود. درکارهای خانه کمک میکرد.
☆در سفر حج و در مدینه خوابش را دیدم. آن زمان از او هیچ خبری نبود نه از شهادتش، نه از اسارتش. پیش از آن که به خواب بروم حضرت فاطمه (س) را واسطه کردم و گفتم: خدایا، به حق حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خبری از فرزندم به ما برسان و ما را از بلاتکلیفی بیرون بیاور. اگر شهید یا اسیر شده است خبری برای ما برسد. خواب رفتم و در عالم رؤیا جواد را داخل قبرستان بقیع دیدم که قدم می زد و خوشحال بود.
#از خدا می خواهم این شهید را از ما قبول کند و به آبرو و احترام آنها ما را هم عفو کند و ببخشد.
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #دویست و شانزدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید جواد صیفوری طغرالجردی (
🌷🌷
#دویست و هفدهمین قسمت (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#شهید جواد صیفوری طغرالجردی
( قسمت ششم )
#گویی حضرت زهرا (سلام الله علیها)الهام کردند که محسن نزد فرزندان پاکشان است.
#راوی: مادر گرامی شهید
☆تا جان در بدن داریم وتا خون در رگ های ما جریان دارد از اهداف امام دفاع میکنیم و راه شهدا را ادامه می دهیم. به همه و فرزندانم هم گفته ام باید راه شهدا را ادامه بدهید و البته تا آخر پای این انقلاب می مانیم. خوشحالیم که فرزندمان درراه دفاع از اسلام جانش را فدا کرد. شهدا همت و مردانگی کردند و حتی نگذاشتند یک وجب از خاک ایران در دست دشمن بماند.
☆دو بار برای زیارت به کربلا رفتم. وقتی آنجا بودم یاد شهدا بودم. یادم نمی رود وقتی شهدا می گفتند: «کربلا کربلا ما داریم می آییم». خدا به احترام و آبروی شهدا راه کربلا را باز کرد. انشاءالله همهی مردم به زیارت بروند و قدر بدانند. یادم هست وقتی که درراه برگشت از کربلا وارد خاک ایران شدیم، گفتم: « خدایا، شکرت که یک وجب از خاک وطن ما دست دشمن نیفتاد. این به خاطر جانفشانی شهدا بود.»
☆هر وقت گلزار شهدا میروم با جواد و بقیه ی شهدا درددل میکنم. گلزار، صفای خاصی دارد. اگر گرفتاری هست در این دنیاست. جواد عشق دیگری داشت و دلش جای دیگری بود و به آرزوی خودش رسید. خوش به سعادتش.
#موقعی که جنازه ی فرزندم را آوردند کیف جبهه اش را تحویل ما دادند. داخل کیف، ساعت، خودکار، پلاک، کارت شناسایی و بادگیر بود. وسایل را تحویل برادران ستاد مردمی یادواره شهدا دادیم و در حال حاضر این وسایل در موزه ی طغرالجرد غرفه ی شهدا جهت بازدید عموم نگهداری میشود.
#برای رسیدن به آرزویش، هر دری را زد.
#راوی: آزاده سرافراز محمّد صیفوری
☆در 20/1/1367 همراه جواد به جبهه اعزام شدیم. با اتوبوس شرکت زغالسنگ به رانندگی منصور علی بیگی به اهواز و بعد از آنجا به سد دز رفتیم.
☆جواد سن و سال کمی داشت و قدش نیز کوتاه بود. فرمانده گردان گفت: «باید برگردی سن تو کم است» ولی او با گریه و التماس فرمانده را راضی کرد و گفت: « هر کاری بگویی میکنم». فرمانده به او و چند رزمنده دیگر که مثل او بودند گفت: « با سه سوت از تپه ای که نزدیک آنجا بود بالا می روید و بر می گردید اگر زودتر آمدید قبول است». جواد از همه زودتر رفت و برگشت.
☆خیلی بچه ی زرنگ و شجاعی بود و موردقبول فرمانده شد. بعد از یک هفته به جنگل اهواز آمدیم. 21 روز در جنگل بودیم. جواد با من دوست بود. ما همیشه با هم بودیم. هر حرف و کاری که داشت به من میگفت. در یک گردان بودیم، ولی او دسته سه بود و من دسته یک. هر شب داخل پشه بندی که من داشتم می خوابیدیم. بعد از آموزش های مختلف به شلمچه اعزام شدیم. من امدادگر بودم و او تک تیرانداز. تا اینکه عراق حمله کرد. ما همدیگر را ندیدیم. از بچههای گروه دو، جویای حال او شدم. گفتند: « زخمی شده و او را به سنگر برده ایم». من هم که بهاتفاق چند نفر از همرزمان طغرالجردی اسیر شدیم، از او بیخبر ماندیم.
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
☆☆✨🍃🌸🍃🌸☆
#انسان باید بهجد خواستار اين باشد كه ديگران حقوقش را محترم بدانند.
#ممكن است بپرسيد كه آيا ممكن است كسی هم باشد كه خواستار چنين چيزی نباشد؟
#پاسخ اين است كه در مقام نظر نه، اما در مقام عمل بسياری از انسانها چنان زندگی ميكنند كه گويی بدشان نمیآيد كه گاه ديگران حقوقشان را محترم نشمارند.
#مثلاً وقتی كسي با كس ديگری شوخی ای ميكند كه او نميپسنند اما ملاحظه او را ميكند و واكنش مناسب نشان نميدهد، با اين كار عملاً دست او را در اين كار كه تجاوز به حقوقش است باز ميگذارد و او هر دفعه ممكن است جلوتر هم بيايد.
#خانم ناتالی براندن، از بزرگترين روانشناسان و به تعبير بعضی مرشد همهی كسانی كه در سلامت روان كار ميكنند، در كتابش با عنوان سلامت روان ميگويد كه :
#اكثر تعرضاتی كه به حقوق انسان ميشود را خود انسان با رفتارش (گفتار يا كردار) مجوز آنها را داده است.....
#گويی به زبان حال به ديگری گفته است كه من آنقدر قوی نيستم و بنابراين تو ميتوانی به حقوق من تجاوز كنی....
#من اگر با خانم براندن موافق نباشم كه انسان در اكثر رفتارهايش اين گونه است.
#اما معتقدم كه انسان در بسياري از رفتارهايش اين طور است، خيلی دوست دارم كه اين موارد را در زندگی خودمان هم پی گيری كنيم و به صرف يادداشت آنها اكتفا نكنيم.
#مصطفی_ملکیان
✨مراقب عملکردهای روزانه ی خود و مراقب دل همدیگر باشیم.... دل شکستن یک واقعیت است. ممکن است با یک عمل یا یک حرف، ضربه ی غیر قابل جبرانی به طرف وارد شود..❤️🩹💔
#باقیمانده از روز تعطیل تون پرخیرو برکت ، موفقیت های پی در پی در پیش رو داشته باشید.🙏
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra