eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : در ایام عید، عجیب دیدنی میشد، حتی وصف حالات آن روزها، حال دلم را میکند... 🔰 از مولا جانمان امام رضا (ع) شنیده ام که: الامام الوالد الشفیق. «امام دلسوز است.» راستش این مقدمه ها را برایت چیده ام تا راحت تر با واژه خطابت کنم و پای این روزها را پیش بکشم!🙈 وقتی با این "واژه ی زیبای نایاب" صدایت میزنم، لباس سرتاسر وجودم را ابریشم‌وار می‌پوشاند... شنیده ام تو از همه دلسوزتر و مهربان تری... می‌شود لحظه ای که مرا صدا می‌زنی را بشنوم؟ می‌شود مرا دیدن قرار دهند، در حالی که رضایت از چشمانش موج میزند؟ بابای تنهای غریب من... ✍ ف. شاکری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت چهارم. نزدیک مرز هستیم. توی راه شد در مورد چند تا حدیث با دوستان مباحثه کردیم. نکات خوبی مطرح شد. انشاالله که این نکات، نگاه جدیدی در این بهمون بده و باعث بشه بیشترین بهره وری رو داشته باشیم. حس اینکه ۶ تا امام اون طرف مرز منتظر هستند و آغوش باز کردند آدم رو دیوانه میکنه! جلوه معشوق بر فتاد ما به او محتاج بودیم و او به ما انبوه ماشین های سر که تو بیابان رها شده نشان از عشق بی حد داره... ماشین های که شاید تمام زندگی یه آدم باشه! و حالا صاحبش به عشق رهاش کرده و رفته. چه حس کوچکی تو این دریا دارم!! سوار اتوبوس شدیم و به عشق امام حرکت. از مرز عبور کردیم بالاخره... اما خیلی و شگفت انگیز چقدر خوبه درست همون جایی که همه باید بارهاشون رو بگردند یهو یکی بیاد بهت بگه نمیخواد شما برو!! چند ساعتی تا نجف زمان داشتیم. هر چه به خانه نزدیکتر می‌شدیم حس بهتری پیدا میکردم. که رسیدیم رفتیم سراغ یه موکب. ولی هیچ جا نبود. خیلی شلوغ بود. به همین دلیل کوله ها رو یه گوشه گذاشتیم و رفتیم حرم مولا علیه السلام. از لابلای ازدحام عبور کردیم و دیدیم تمام صحن و حرم ها تعطیل شده و بسته. ظاهراً بدلیل ازدحام چند نفر خفه شده بودند. خدا نکنه هیچ کس پشت در بسته بمونه!! به زور جای نماز پیدا کردیم و بعد نماز بیهوش شدیم از . نفهمیدم چند ساعت خوابیدیم. ولی با صدای یکی از بیدار شدم. چه خوبه خوابیدن تو خانه پدر!! خیلی داره... انگار همه خستگی‌های وجودت یک جا خارج میشه نزدیک یه و روضه کوچک و چند کلمه صحبت... نماز رو با هم خوندیم و کوله ها رو جمع کردیم که راه بیفتیم. اما یکی کم بود... مجبور شدیم تا بیاد. چشمهام رو بستم، کلی حرف های درگوشی با بابام داشتم .... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f