eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
. نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست 🌼💫🌼
مــجـنـونِ تـــو کــوه را ز صـحـرا نشناخت دیــوانــه‌یِ عــشـقِ تــو ســر از پا نشناخت هر کس که به تو ره یافت، ز خود گم گردید آنکس که تُـرا شناخت خـود را نشناخت
ای که برداشتی از شانه موری باری بهتر آن بود که دست از سر من برداری ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی من پریشان تر از آنم که تو میپنداری هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری موج و جرأت پیش آمدنم نیست،مگر به دل سنگ تو از من نرسد آزاری بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!
پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست غیر نطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
. در سالگرد مالک، عمار هم سفر کرد درد وصالِ او نیز در جمعه‌ای دوا شد ✍️ ، ۱۳۹۹/۱۰/۱۲ 🌷🌷
سلام، از کانال شعر🌻آبادی شعر🌻 بفرمایید دیدن کنید☺️🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/1517355107C81258e1f72 جزء اون دسته از کانال‌هایی هست که باید توی هر گوشی باشه☺️😉 🌷مطمئن باشید پشیمون نمی‌شید🌷
نور چشم حزب الله این خبر سخت بود، سنگین بود تا شنیدیم، بی‌قرار شدیم روح علامه تا خدا پر زد داغ دیدیم، داغدار شدیم نفسش گرمی دل یاران خطبه‌اش راز خشم دشمن بود سال‌ها نور چشم حزب الله سال‌ها خار چشم دشمن بود استوار و شکوهمند و صبور مهربان و صمیمی و ساده مثل یک کوه، سربلند و رشید مثل یک آبشار افتاده نه در این راه عافیت‌طلب و نه در این راه منفعت‌بین بود گفت «جان‌ها فدای دین» آری همۀ عمر خادم دین بود در دل فتنه‌ها به ساغر ما جامی از کوثر ولا می‌ریخت بعد هر زخم در پیالۀ ما جرعه‌ای از خم «شفا» می‌ریخت روح او در بدن نمی‌گنجید عاقبت سوی دوست عازم شد شب جمعه «به سوی او» پر زد رفت و همراه حاج قاسم شد قلمش، خطبه‌های مستندش، بود عمری سلاح علامه بی‌شک از کربلا شروع شده راه سردار، راه علامه آن یکی هم‌مسیر با عباس این یکی هم‌مسیر با زینب السلام علیکَ یا عباس السلام علیکِ یا زینب ✍🏻 🏷 🇮🇷
باید اصلاً شهید می‌شد او تا به مردانگی مثل باشد و همیشه برای قاسم‌ها مرگ شیرین‌تر از عسل باشد ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••
. 🌷محبوب شهادت چو غنچه از نسیم شوق، پیراهن دریدی تو که در راه وصال از هرچه ما و من رمیدی تو تن و پیراهنت را برد با خود کاروان عشق به ما بیچارگان چون بوی پیراهن رسیدی تو تو موجی بودی و اوج قرارت بی‌قراری بود رسیدن بود مقصود تو و از خود بریدی تو دلت همچون حرم از یاد غیردوست خالی بود که عمری جز جمال خوب دلبر را ندیدی تو به شرق و غرب عالم مهر رویت نور می‌پاشید به شام غم‌زده، ای ماه مهرافزا دمیدی تو سر زلف تو را از دست باد آخر ربود آتش چو ققنوس از دل آتش به‌سوی او پریدی تو چه جان‌هایی که باغ لاله شد از داغ هجرانت چه دل‌هایی که شد غم‌خانه تا در خون تپیدی تو تو محبوب شهادت بودی و مشتاق او یک عمر که پیش از رفتن تو، گفت آقایت: شهیدی تو تو یعنی مکتبی که خط سرخش خط عاشوراست هزاران قاسم و عباس و اکبر پروریدی تو تو یعنی مکتبی که جز ولایت نیست بنیانش که در سربازی راه ولایت روسپیدی تو تو الگوی جهاد و صبر و ایمانی سلیمانی شهید راه قدس و فخر ایرانی سلیمانی ✍️ 🌷
هوای چشم همه، ابری است وبارانی است که روز ما همه از دود آه ، ظلمانی است گرفته بهت عجیبی فضای دل ها را نفس به سینه ی سنگین خلق، زندانی است چراغ گریه ی ما روشن است در این داغ شرار سینه ،غم قاسم سلیمانی است کسی که عمر خودش را نثار دین کرده است کسی که شیوه ی او شیوه ی مسلمانی است کسی که دشمن از او مثل بید می لرزید کسی که هم نفس رهبری خراسانی است کسی که ملک عراق و عجم به او نازد چراغ و جلوه ی نامش ، همیشه نورانی است شهادت است نصیب دل سلیمانی نصیب جمع دل ما همه پریشانی است کسی که مثل ابالفضل پیکرش پاشید کسی که در ره محبوب خویش،قربانی است مدافعان حرم را خبر کنید اکنون میان بزم شهیدان دوباره مهمانی است اگر که اشک کمی فرصت و امان می داد نوشته بود «وفایی» فراق ، طولانی است شاعر:
به به گل عاشقانه ی شهر آمد پر سوزترین ترانه ی شهر آمد سی سال گذشت و خواب من شد تعبیر تابوت پدر به شانه ی شهر آمد
مصباح شدی تا که ظلمت برود از کشور ما ننگ مذلت برود در صحنه ی اعتقاد و اندیشه ی ناب سعی تو چنین بود جهالت برود
به ما آرامشی گمنام دادی به اهل معرفت پیغام دادی تو با خونت دوباره عزتی سرخ به جان و ریشه‌ی اسلام دادی
ناز چشمانت کجا می میفروشد نازنین با که گویم ناز چشمانت مرا کرده حزین
━━━━💠🌸💠━━━━ او شهید زنده بود آخر شهادت را گرفت او شهادت را نهایت در شب جمعه گرفت ━━━━💠🌸💠━━━━
🌷باغ داغ همرزمان منتظر بود تا چو یارانش نوبت عهد او فرا برسد جامی از دست دوست برگیرد انتظارش به انتها برسد وصف "لَمْ یَلْحَقوا" در او پیدا شرح "مَنْ یَنْتَظِر" دو چشمانش چشم در راه و پای در میدان تا که میعاد او کجا برسد بی‌قرار از فراق یارانش شکوه می‌کرد از جدایی‌ها بود در جست‌وجوی مسلخ عشق تا پیامی ز کبریا برسد چهره‌اش قابی از شهیدان بود، دل او باغ داغ همرزمان عاشق و تشنۀ شهادت بود تا به یاران آشنا برسد کاظمی، باکری و خرازی، همدانی و همت و صیاد بود بی‌تاب وصل حاج‌احمد تا به آن یار بی‌ریا برسد سر خود را گرفته بود به دست تا که در پای دوست اندازد جان خود را به راه او می‌برد تا ندای "بیا بیا" برسد نور می‌خورد و نور می‌نوشید، جوشنش تار و پود ایمان داشت به خدا داده بود عاریه سر تا به دلدار، سرجدا برسد از هوا کرده بود خالی دل، از دلش کرده بود بیرون عُجب شسته بود از مس وجودش دست تا به اکسیر و کیمیا برسد گرچه در عشق دوست فانی بود، تا هدف یک دو گام باقی بود رفت تا با فنا شدن در دوست به سرِ چشمۀ بقا برسد تا علمدار بر زمین افتاد کمر مقتدای او بشکست دل آقای ما چنان خون شد که به دادش فقط خدا برسد دستش افتاد بر زمین اما علمش بر زمین نیفتاده زینبش می‌بَرد علم بر دوش تا به شام پر از بلا برسد دست او بود روی خاک اما ساربانی نبرد انگشتر سخت و تلخ است داغش اما کی به غم شاه سرجدا برسد؟ تن سردار حق در آتش سوخت تا نیفتد به خیمه‌ها آتش بدن قاسم ارباً اربا شد پیش از آنکه به کربلا برسد زنده‌تر شد شهید زندۀ ما، شده فرمانده سپاه خدا کار سردار تازه شد آغاز، که به‌زودی به انتها برسد ✍️ ، دی‌ماه ۱۳۹۸ 🌷
هم صحبت من پس از تو آیینه شود انبار تمام درد ها سینه شود تنهایی من پس از تو بغضش ترکید باید که درون من قرنطینه شود
Reza Narimani - Boland Shod Alamdar (128).mp3
7.34M
بلند شو علمدار علم رو بلند کن 😭 🌷😭
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
مرد میدان تـو فـارغ از همـه‌ی احتــرام‌هـا بــودی گـریزپا چــو غــزال از مقــام‌ها بــودی به فـکر آب و غـذای گرسنـگان صبــور شریـک تشـنه‌لبـان با صیــام‌ها بـــودی چو شاعری که به مردم امید می‌بخشد همیـشه مظهر سـلم و ســلام‌ها بــودی به جـانِ دشـمنِ بـدخــواهِ مــردم‌آزارت کشـــیده‌ تیــغِ خــدا از نیــام‌ها بــودی تــو فاتـح همـه‌ی قلــه‌هـای در میــدان تـو روح‌بخـش و امیـرِ قیــام‌ها بــودی شبـیهِ شـاه شهیـدان به خـاک افتـادی کـه حـامـی حـرم آن امــام‌هـا بـــودی
🍃🌹 کردی که مانَد دین و هم آزادگی عشق یعنی تا خدا رفتن در اوج سادگی عاشق شهد شهادت می دهد در راه عشق... همچو قاسم سر ، بلی این است این دلدادگی! 💠 💠
وقتی حلال حکم الهی حرام نیست مرهم برای دادن یک التیام نیست پاسخ به دشمنی که به مرگ تو راضی است لبخند نیست؛ جای جواب سلام نیست در خواب شاعریست که در بی تفاوتیست بیدار تیغی است که بین نیام نیست با "تیر" بزدلان فقط از پشت می زنند چون جنگ جایِ آدم ترسو مرام نیست گه گاه شعر نیز جوابت نمی دهد جای فشنگ هست که جای کلام نیست بی مرز عاشقی است که پرواز می کند فرقی میان بصره و تهران و شام نیست در دل جز آرزوی شهادت نداشته است عطری به غیر کرب و بلا بر مشام نیست با وصیت امام علی(ع) مطمئن شدیم پاسخ به دشمن تو جز انتقام نیست