eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
  ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ، ﻣﻮﺳﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻓﺼﻞ ﻓﺮﺩﺍ، ﻧﻮﺑﺖ ﮐﺸﻒ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ   ﺩﺳﺖ ﮐﻢ، ﯾﮏ ﺫﺭه ﺩﺭ ﺗﺎﺏ ﻭﺗﺐ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ! ﻻﺍﻗﻞ، ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﮕﻮ، ﮐﯽ ﺻﺒﺢ ﺻﺎﺩﻕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟   ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺷﺮﻁ ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ، ﻫﺮﺩﻝ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻮﺩ   🍃🌺🍃
می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را! می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را! محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده ‌دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را… ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی! با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اَشک، عاشِق را فَقط ثابِت قَدم‌تَر مِى‌كند با چكيدن جاى پاى شَمع مُحكم مِى‌شود:﴾
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جُز از وصل تو، خشنود نکرد!
ماه تا آمد که بردارد سری از سجده گاه قصه شق القمر بار دگر تکرار شد
دلم گرفته! به خود قول داده‌ام اما برایتان ننویسم چه با دلم کردند
ای ماه سر به مِهر سر از سجده بر مدار پشت سرت كسی است كه شق‌القمر كند
مَلک به امر خدا سجده بر علی دارد یقین که شکر علی در مسیرِ شکر خداست
همچو طفلانِ يتيمِ كوفه ، من هم آمدم ظرفِ شير اورده ام ، مولا جوابم را بده
آیدصدای صیقل شمشیر از کوفه به گوش دارد علی یک امشبی قوت یتیمان را بدوش 🌴🥀🌴🥀🌴
حسین جان میان کل اسماء گرانقدر نشسته اسم زیبای تو در صدر بحق اسم تو ،پروردگارم مرا می‌بخشد اخر در شب قدر
می کند مست علی زمزمه ی نام تو ما را چه شرابی است در این واژه ی مردانه ؟ خدا را همه ی زندگیت آینه ی وحی خدا شد روشن از آینه ات کن دل زنگاری ما را مثل یک صاعقه از ظلمت تاریخ گذشتی کی به دنبال شعاع تو بگردیم و کجا را؟ کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مروّت کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مدارا؟ مُردم از خوف و رجایی که به شمشیر تو دارم بنمایان پس از این سوء قضا حُسن قضارا کاشکی بودم در شهر تو ویرانه نشینی می کشیدی به سرم دست معطر به دعا را کاش می شد که غزال دل سرگشته ی من هم کشته ی پنجه ی عشق تو شود شیرشکارا ! داغ ،از حسرت ِ انگشتر اویم که نشانده ست به دلم غبطه ی خوشبخت ترین مرد گدا را 🌾🌸🌾
در دلم حسرت یک روضه درایوان نجف خلوتی، باشد و من باشم و سلطان نجف دلم امروز کمی پرسه زدن می.خواهد غزلی درمن و من توی خیابان نجف چقدرحس قشنگی است درآن دم که فقط شعرباشد به لب ونم‌نم باران نجف چه صفایی است که هم‌صحبت ارباب، شوم مثل موری شوم او مثل سلیمان نجف چون یتیمی شده‌ام با غزلی از سر عشق چشم‌هایم پیِ بابای یتیمان نجف دلم انگار گره خورده در این تنهایی به کمی گریه و قرآن و شبستان نجف کاش دستی به سرشانه‌ی من بگذارد قسمتم کاش کند قطعه‌ای از نان نجف
یارب سببی ساز به حق شب قدر تا عاقبتم به خیر مختوم شود
ضربه بر فرق علی(ع) خورد و عدالت را شکست شُست حیدر(ع) از جهان با ضربه آن دیو دست مجتبی(ع) اشکش روان و شد حسین(ع) آهش بلند زینب کبری(س) به سوگ حضرت مولا(ع) نشست "عاصی" 🍃🌹🍃😭 🌹 نثار حضرت ۳صلوات
😭😭😭😭😭
رنگین کمان خاطر من تا خدا شکست دل در پناه ِخاطر ِدرد آشنا شکست یک جا تمام شهر پر از اضطراب شد وقتی صدای ِدستِ خدا در دعا شکست با خنجری که فرق علی را نشانه رفت بنگر دوباره دست بشر تا کجا شکست دیگر به سمت خانه ی خورشید رو نکرد ماه رخش شکافته شد ،قلب ما شکست فریاد از حماقت و رسوایی و خطا فریاد از این ندامتِ بی انتها شکست با این غمی که در نفس کبریا نشست باور کنید عرش خدا بی‌صدا شکست 81/9/13🚩
اگر چه در غزلم غیرِ عشق چیزی نیست به عشقِ اوست که در شعر افت و خیزی نیست ببار حضرت باران که زیرِ چرخ کبود به دست و پای تو افتاده ام گریزی نیست صدای عشق به هر آشیانه میپ‌یچد صدای آتش عشق است و خودستیزی نیست فدای نام بُلندت، برای شیعه اگر خدا علی شود اغراق تند و تیزی نیست! قسم به لحظه‌ی قرآن به سر گذاشتنم علی علی است. علی گفتنم غریزی نیست! 🔶کپی شعر با نام شاعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با کوه گناه، این سراپا تقصیر رو کرده به درگاه تو ای توبه پذیر از آتش دوزخ و گرفتاریها غیر از تو نجات بخش من کیست مجیر؟
آنان که از علی سپرش را شناختند از آسمان فقط قمرش را شناختند در حیرتم چگونه نمک می خورند خلق وقتی که از علی جگرش را شناختند از خانه ای که جای هبوط فرشته بود مداح های شیعه درش را شناختند افسوس بین آن همه فرقی که داشت او مردان کوفه فرق سرش را شناختند هرکس که بود آمد و با هرچه بود زد وقتی به کربلا پسرش را شناختند...
﴿با هَمه ای بِی سَرُ و سامانی‌ام ... باز به دُنبال پریشانِی‌ام﴾ ﴿طاقَتِ فَرسودگی ام هِیچ نِیست دَر پِیِ ویران شُدنِی آنِیَ‌ام﴾ ﴿آمده ام بَلکِه نِگاهَم کُنی عاشِقِ آن لَحظِه طوفانِیَ‌ام﴾ ﴿دِلخُوشِ گَرمای کَسی نِیستَم آمده ام تا تُو بِسوزانیَ‌ام﴾ ﴿آمَدِه ام با عَطَشِ سالها تا تو کَمی عِشق بِنوشانِی‌ام﴾ ﴿ماهِیِ بَرگَشته ز دَریا شُدَم تا که بِگیری و بِمیرانِیَ‌ام﴾ ﴿حَرف بِزَن اَبر مَرا باز کُن دِیر زَمانی است که بارانی‌ام﴾ ﴿حَرف بِزَن ، حَرف بزن، سالهاست تِشنِه یِک صُحبت طولانِیَ‌ام﴾ ﴿خُوبتَرین حادِثه می دانَمَت خُوبترین حادِثه مِی‌دانِیَ‌ام؟﴾ بهمنی♡