سرما زده شد جان و تنم بس که تو سردی
بر ظاهر من خیره شو، بنگر که چه کردی
#سارایوسفی
بر هر که نظر کنی ز من خوبتر است
ایکاش که من هم دگری میبودم
#میرمغیثالدین_محوی
سر می زنی به سودا، اما نه دل به دریا
محبوب من! مبادا، مرد خطر نباشی
.
ای لذّت شبانه! با زا که بی بهانه،
از تو پر است خانه، حتی اگر نباشی
#حسین_منزوی
.
صبحم عسل و ترانه و چایی شد
روزم چقدر بکر و تماشایی شد
هر شنبه که با نام تو کردم آغاز
سرتاسر هفته غرق زیبایی شد!
#شهراد_ميدرى
راه بسیار است مردم را به قرب حق، ولی
راه نزدیکش دل مردم بهدستآوردن است
#صائب_تبریزی
زنهار دل مبند به حسن و وفای او
کز رنگ و بوی لاله و گل بیوفاتر است
#صائب_تبریزی
🏴 آجَرَکَ الله یا بَقیّةَ الله
🔴 در محکومیت هتک حرمت قرآن و اعلام بیزاری از مدعیان دروغین آزادی بیان
در میان شعلهها خورشید میسوزد مگر؟
از هجوم سِفلهها ناهید میسوزد مگر؟
عقلها را کرده روشن نورِ قرآن مبین
با جهالت معجزِ جاوید میسوزد مگر؟
آیههای نور را ظلمت نگرداند خموش
شمس و قدر و کوثر و توحید میسوزد مگر؟
سِحر ساحرها ندارد بر سلیمان سلطهای
از فُسونها خاتم جمشید میسوزد مگر؟
مِهر دین بهتر نمایان میشود در قهرِ کفر
این یقینِ محض با تردید میسوزد مگر؟
ای کجاندیشان کور و کافران کینهتوز
آنچه از حق بر جهان تابید میسوزد مگر؟
ننگ و نفرین بر چنین آزادی اهریمنی!
گلشن اندیشه با تهدید میسوزد مگر؟
گوهر حق گشته عالمگیر، از آتش چه باک؟
مؤمنان، مرجان و مروارید میسوزد مگر؟
عید قربان یأس ابلیس است از اِغوای عبد
با تَفِ تَلبیسها این عید میسوزد مگر؟
مژدۀ فتح مبین در جان ما گل کرده است
در دل ایرانیان امید میسوزد مگر؟
نیست ترسی نور را از حملۀ اصحاب نار
در میان شعلهها خورشید میسوزد مگر؟
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
#قرآن
#معجزۀ_جاوید
#قرآن_هستی_ماست
#نور_قرآن_خاموش_نمیشود
#عمل_به_قرآن_تنها_راه_نجات_انسان
🎋
دنبال توام تا چه کند عشق تو با من
دنبال توام در همــه ی آینــه ها من!
همـصحبـت همــواره ی امـا و اگـر تو
دلبستهیدیوانهی بی چون و چرا من!
پشت همه ی پنجره ها دیدمت ای ماه
عمریست کههمراهتو هستم همهجا من
در بیت بـه بیت غــزل حافـظ و سعـدی
دیدم همهجا وصفتو را وصفتو را من!
در مسجد و در معبد و در دیر و کلیسا
بردم همـه جا نام تو را جای دعـا مـن!
من در به در عشـق شدم مثـل زلیخـا
دنبال تو بودم که رسیدم به خدا من!
#حسین_مؤدب
#عاشقانه
لحظههای عمرِ ما، میشود تکتک شمار
آدم است و زندگی، آدم است و روزگار
منتظر هستم هنوز، تا ببینم چهرهاش
آدم است و آرزو، آدم است و انتظار
یادِ بودن با خودش، هوشم از سر میبرد
آدم است و عاشقی، آدم است و یادِ یار
با قرارِ دیدنش، قلبِ من خوش میشود
آدم است و دلخوشی، آدم است و یک قرار
از صمیمِ قلبِ خود، تا ابد میخواهمش
آدم است و خواستن، آدم است و اختیار
دور از آن چشمانِ او، گاهگاهی خستهام
آدم است و ناخوشی، آدم است و اضطرار
پودِ احساسِ مرا، تارِ رفتارش تنید
آدم است و فرشِ عشق، آدم است و پود و تار
تارِ هر گفتارِ او، میزند چنگی به دل
آدم است و زمزمه، آدم است و چنگ و تار
با تمامِ سعیِ خود، میروم دنبالِ او
آدم است و یک هدف، آدم است و پشتکار
هر چه میخواهد خدا، رویِ چشمم مینهم
آدم است و بندگی، آدم است و کردگار.
#حسینعلی_زارعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابود شدن صائب تبریزی در محفل شاعران خسته!
بی رحمی است اینکه نخواهی ببینمت
می دانم اینکه چشم به راهی ببینمت
گیسوی خویش را یله کن؛ بافه بافه کن
تا ماه تر میانِ سیاهی ببینمت
در شام من ستاره ی دنباله دار باش
چرخی بزن که نامتناهی ببینمت
در چاه سینه -ای دل غافل- چه می کنی؟
بیرون بیا -کبوتر چاهی!- ببینمت
در غرفه های نقش جهان چون صدا بپیچ
تا در شکوه و شوکت شاهی ببینمت
چندی ست خو گرفته دلم با ندیدنت
عمری نمانده است؛ الهی ببینمت...
#سعید_بیابانکی
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم
دستهامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر
عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم
خاکآلوده رسیدیم به آن تربتِ پاک
اشکآلوده ولی غسل زیارت کردیم
گفته بودند که آرام قدم برداریم
ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم
ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس»
شمر را بعدِ سلامی به تو لعنت کردیم
سهممان در حرمت یکسره سرگردانی
بسکه با قبله ی ششگوشه، عبادت کردیم
تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات
از غزلباری چشمانِ تو حیرت کردیم
هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد
واژهها را به شب شعر تو دعوت کردیم
همه با قافیه ی عشق، مصیبت دارند
از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم
وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش
بی پر و بال نشستیم و حسادت کردیم
و سری از سر افسوس به دیوار زدیم
و نگاهی غضبآلود به ساعت کردیم
تا قیامت بنویسیم برای تو کم است
ما که در سایه ی آن قامت اقامت کردیم
کاش میشد که بمانیم؛ ضریحت در دست...
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
#مجتبی_احمدی
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
#حافظ
به آتش می کشی قرآن، ولی ایمان نمی سوزد
«میان شعله می سوزد مگر باران؟ نمی سوزد»
هزار و چارصد سال است چون خورشید، رخشان است
به جهل و کینه ی بوجهل و بوسفیان نمی سوزد
#آمنهآلاسحاق
#مهرآفرین
#قرآن
.
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانیست
در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
#فاضل_نظری
34.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این منم صاحاب ماشین رنووو...😁
شعرخوانی حسن حاتمی بهابادی در برنامه " بگو بخند " از شبکه نسیم
ایامِ امیدبخش و دلخواه رسید
خنده به لب بقیة الله رسید
در فاصله عید غدیر و قربان
میلاد امام هادی از راه رسید
مهدی شریفی
#عید_قربان #عید_عدیر #ولادت_امام_هادی
مرور خاطراتم در غزل هایت چه میکرد
زبان حال من بود و تبِ عشق و غم و درد
تو هم عاشق شدی مانند من ای داد بیداد
همین عشقت دمار از روزگار من درآورد
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
قرآن در دلهاست
دراُفتاده است آتش سالیانِ سال با قرآن
وسوزانده است با این دشمنی درهرکجا قرآن
اگر یک روز شد در معرکه قرآن سرِ نیزه
و زد گمگشتگان را از نفهمیدن صدا،قرآن
اگر شد شعله ور یک خانه و پشت درِ خانه
یکی می گفت:یا زهرا(س)،یکی می گفت یا قرآن
اگر یک روز هنگام نماز صبحِ خونبارش
جماعت بی وفا بودند و شد فرقش دوتا قرآن
به جسمی چاک چاک و بی کفن در اوج تنهایی
به زیر دست وپا افتاد اگر در کربلا قرآن
اگر آنجا که باید،مُرد فریادی که می باید
و روی نیزهها می رفت تا شام بلا قرآن
اگر در آتش و بر نیزه یا بر خاک و خون غلتان
ولی مانده است پابرجا درون قلبها قرآن
فنا شد هرچه آتش شعله زد این سالها اما
در اوج عزتش مانده ست بر رَحلِ بقا قرآن
نخواهد سوخت ققنوس حقیقت در دل آتش
شکوهش بیشتر گردد پس از هر ماجرا قرآن
اگر با نیزه و خنجر اگر با آتش و اخگر
نگشته ذرهای کم پرتوِ نورِ خدا قرآن
#احمد_رفیعی_وردنجانی
سلام ای عشق نامعلوم و پنهانِ دلاویزم
ببین حال مرا در شعرهای شور انگیزم
برای عشق ناپیدا عجب شعر و غزل هایی
اگر روزی شود پیدا چه خاکی بر سرم ریزم؟
بیایم با چه توضیحی بگویم با چه تعریفی
نگوید دخترک با من مزخرف هستم و هیزم
همینجا در همین شعرم ببین ختم کلامم را
غزلها را فقط گویم برای این دل چیزم....
#سید_مرتضی_س_طباطبایی