eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شب به یاد خاطره ها گریه می کنم اصلا تمام روز ِخدا گریه می کنم همزاد صبـر بوده ام ودر پناه «اشک» بر گریه های خویش جُدا گریه می کنم «اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود» ای عشق! از فراق شما گریه می کنم در هر قنوت نام تو را جـار می زنم همـراه ربّنای دعــا گـریه می کنم هـرگز دلیل اشک مـرا بازگو مکن پنهان بمان! به رسم وفا گریه می کنم موسیقی صدای سکوتم ترانه شد بارید غم بدون صدا گریه می کنم در لابه لای دفتــر شعرم نوشته ام شعری به نام شعــر «چــــرا گریه می کنم؟!» منیژه_کمالی
بعد از تو گمان مَبر که حالم خوب است در کاسه ی چشمهای من آشوب است در کلبه ی احزان دلم تنهایم بعد از تو تمام قصه ام یعقوب است
آه ای دل ِصاف و ساده یک لحظه بایست! درعمق ِنگاه ِسرد ِاو عاطفه نیست این آینه را مقابل ِاو مگذار سنگ است دلش عشق نمی داندچیست!
سلام صبحتون بخیر 🌼
خون من هست حلال تو خیالت راحت نروم جز به خیال تو خیالت راحت چشمهایت به افق خیره شد و با شعری شد جوابم به سوال تو خیالت راحت شعر من قافیه در قافیه با حسرت تو تا ابد هست وبال تو خیالت راحت
رفتم فراموشت کنم اما کمین خوردم فهمیده شهری بی توام از بس زمین خوردم
ای که افسانه ی زیبای غزل های   منی ای که شیرین تر از امثال و مثل های منی خواندن از روی مهت کار شب و روز من است ای  که  معلول به  هرکار  و علل های  منی شده  هرشب دل من در طلبت غرق به خون تو خودت عامل  هر جنگ و جدل های منی موی  توطره  و  قدت  به بلندای  غزل چه بگویم  که خودت شهد و عسل های منی ذهن من  در  همه حالات  به  فکرت مشغول بفدایت که  تو افکار  و عمل های   منی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه جز گوهرِ عشق است درین بحر، کف است هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته...برایم کبوتری بفرست!
یک شهر دلش رفت به شعری که سرودم این را چه تعجب که سخن از تو‌میان‌است ‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍
هدایت شده از نبض قلم
خورشید دمیده،عطرِسیب آورده صبحانه ی داغ عنقریب آورده تابیده و آفتاب ِخوشبختی را با نغمه ی شادِ عندلیب آورده @nabzeghalam
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق...
کوهی‌ است غم عشق تو مویی‌‌ است تن من هرگز نتوان کوه به یک موی کشیدن...
جوانه می‌زند از نو درخت صبر و امیدم دوباره شاخه زیتون دوباره باغ جدیدم... نبین غبار گرفته نگاه کودک من را نخواه چشم ببندی به روزگار شهیدم چگونه ساکتی و از جنون فتنه ندیدی شکسته شد غم لیلا شبیه قامت بیدم قرارمان نرسیده ؟جهان منتظران کو؟ کجاست غیرت و ایمان؟ چقدر آه کشیدم به بند بند وجودم نوشته شاعر تنها تو سرزمین خدایی ،غمی قریب و بعیدم یکی نشسته قنوتش ،قیامت است قعودش درون سجده آخر بخواب سرو رشیدم بخواب فصل گلوله ،بخواب سردی آوار بخواب سنگر ساده ،بخواب بخت سپیدم من از نگاه تو پرپر، من از نگاه تو زخمی درون آتش خشمم ولی نسوخت امیدم
. حوالی رهایی‌ام، به آخرین نفس قسم به کمترین اشاره‌ات، اسیر می‌شوم بیا!
. بگو کجا دلِ تنگم به راه افتادی؟ جواب داد حرم، کنجِ صحن آزادی دوباره خسته و تنها رسیده ام اینجا دوباره پای برهنه، به رسم اجدادی دوباره آمده ام خاکبوسی ات با دل دوباره سر به روی پنجره ی فولادی دوباره مثل همیشه به گوشه ی بامت_ _به من شبیه کبوتر تو دانه می دادی دوباره آمده ام تا قرار من باشی به گوشِ دل بنوازی ترانه ی شادی ۲۳ آبان ۱۴۰۲
زیر قولم زدم و عهد شکستم اما باز هم مثل همیشه تو گرفتی دستم
⚜⚜⚜⚜ چه بنویسم، چه ننویسم، چه بسرایم چه نسرایم تویی تو، گفته و ناگفته، بانوی غزل‌هایم تمام عشق‌ها، پیش از تو مثل رودها بودند که باید می‌رساندندم به تو، آری به دریایم به بام انس تو خو کرده‌ام چون کفتر جلدی که از هر گوشه‌ای پر وا کنم، سوی تو می‌آیم پس از فرزند مریم اینک این من: عیسی دیگر! که شد بالای عشق و بازوی شعرم چلیپایم خوشم می‌آید از شادی، ولی هر بار میخوانم همین تحریر محنت می‌تراود از غم‌آوایم به سختی خسته‌ام از زندگی، وز خود، کجایی تا به قدر یک نفس در سایه سروت بیاسایم؟ کلیدی دارم از شعر، این فلزّ ترد سحرآمیز که قفل بوسه از لب‌های شیرین تو بگشایم دوباره می‌کشد سر، آتش از خاکستر شعرم که من هم در غزل از جوجه ققنوسان "نیما"یم
تا که می آیی به ذهن من تبسم می کنم با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل با زبان عشق با چشمت تکلم می کنم شعر می پاشم درون خاک حاصلخیز دل واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش است گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم با نت و موسیقی لمس تو شاعر می شوم خستگی را لابلای طعم تو گم می کنم با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم دانه ی اسفند دود از چشم مردم می کنم مثل آدم باب میل تو هوایی می شوم شوکت فردوس قربانی گندم می کنم
من فقط خواب عشق را دیدم حس سرخورده ای که نفرین شد هر کسی تا رسید چیزی گفت هر پدر مُرده ابن سیرین شد
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست!؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پیچیده‌ترین سادهٔ دنیا شعر است یک‌ پای تمام عاشقی‌ها شعر است وقتی که دلـی تنـگ دلی دیگر شد توضیح دقیق ماجرا با شعر است!
ما مست مِیِ جام الستِ غزلیم همواره خمار چشم مست غزلیم هرکس برود به‌سوی دلدار خودش ما دل‌شده‌ی باده‌به‌دست غزلیم
دفتر به مقابل و قلم در دستیم با "حول و لا قوّة الا..." مستیم از صبح علی الطلوع تا نیمهٔ شب در حال سرودن رباعی هستیم