فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز نماز 😂
در محضر مقام معظم رهبری
بشنوید، خیلی زیباست!
مواظب باشیم اگه خواستیم نماز بخونیم اینطوری نماز نخونیم
#طنز
آخرش یک شب به پایت جان خود را می دهد
آن که پای چشم تو ، ایمان خود را می دهد
لحظه ی آخر، سرم را توی آغوشت بگیر
موج در ساحل تمام جان خود را می دهد
روی لبهایم لبی بگذار، تا سیرم کنی
آدم از بیچارگی وجدان خود را می دهد
بعد یک بوسه فقط دارم اَنَااَلحَق می زنم
مرد با جانش بهای نان خود را می دهد
چشمهایت بس که با سبک عراقی در هم است
خواجه با آشفتگی دیوان خود را می دهد
شـاه قاجـارم که وقتی رقص باله می کنی
روی کاغـذ یک شبه ایران ِ خود را می دهد
#ابراهیم_جویباری
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند.
#فاضل_نظری
بوسهات مرحلهی پر هیجانی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!
نکند وارث لبخند مونالیزایی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟
هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو
گاهگاهی هوس خوشگذرانی دارد
کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
که خریدار تو بودن چه زبانی دارد؟
با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!
لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد
بعد آشوب بزرگی که لبت برپا کرد
چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!
بوسه ات ولوله انداخته در اندامم
حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
#فرشید_تربیت
لبخند تو ماجرای صبح است سلام
نام تو فقط صدای صبح است سلام
خورشید برای دیدنت می آید
دیدار تو ابتدای صبح است سلام
#محمود_عباسی_عقدا
م.بیرنگ
دلم از بس که شادست از غمت، جز غم
نمی خواهد
جهان بی غمت جانا ! دلم یکدم
نمی خواهد
دل از روز ازل چون نی کمر بسته ست بهر غم
نوای نی نوایش تا ابد جز غم
نمی خواهد
شفا می گیرم از دردت مرا درمان غم درد است
دلم مشتاق هر زخمت، دگر مرهم
نمی خواهد
*«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد»،
بگو، این عاشق غم ، این همه رستم ،
نمی خواهد
مرا گنجی است در این دل که جز غم، کس نمی داند
برو، ای مدّعی! این دل که نامَحرَم
نمی خواهد
غمت لیلی، غمت شیرین، غمت مجنون،
غمت فرهاد
بنازم ! این همه غم را که جز آدم نمی خواهد
سرِ دارِ غمت منصور می رقصید و این
می گفت :
خوشا ! این کُشته ی غم را به جز ماتم
نمی خواهد
#قاسم_یوسفی”ذوالفنون”
گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عمر
گر زبان دل نفهمی زندگی را باختی ...
#شهرام_نصیری
عمری میان قصه من غم گذشته است
عمری شبم به غصه و ماتم گذشته است
همراه اگرچه بوده فراوان به روزگار
شب تا سحر به حسرت همدم گذشته است
#حسین_مرادی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
#معرفی_کتاب
سیب هوس از امید صباغنو (متولد ۱۳۵۸)، ۸۵ غزل در ۱۸۳ صفحه ✔️
آخرین قصهٔ مگوی منی
مثل آیینه روبهروی منی
تو همانقدر آرزوی منی
که منِ بینوا امیدِ توام...
#امید_صباغنو
هدایت شده از فراخوان شعر
✔️نخستین کنگره ملی شعر مهدوی
«بهشت»
🔹بخش اصلی؛
_ مدح و منقبت حضرت
_ویژگیهای منتظران ظهور
_مهدویت در آیات و روایات
_اشتیاق و انتظار
_مهدویت و مقاومت
_مهدویت و جهاد تبیین
_مهدویت و انقلاب اسلامی
_مهدویت و نوجوانان
_مهدویت و بانوان
🔹موضوع ویژه؛
_سرود و زمزمههای مهدوی
🔹شرایط؛
_هر شاعر مجاز به ارسال ۵ اثر میباشد.
_آثار ارسالی برگزیده هیچ کنگره نباشد.
_دبیرخانه در چاپ و نشر آثار مجاز است.
🔹مهلت ارسال آثار؛
۳۰ بهمن
🔹نحوه ارسال اثر؛
۰۹۳۸۲۶۶۸۰۶۱
از طریق ایتا، واتسآپ و تلگرام
🔹تاریخ اختتامیه؛
۶ اسفندماه از ساعت ۱۶ تا ۱۸
در مسجد مقدس جمکران
همراه با شعرخوانی شاعران برگزیده
کانال اختصاصی کنگره بهشت؛
@Poembehesht1402
کانال #فراخوان_شعر در ایتا؛
@Farakhanesher
آبادی شعر 🇵🇸
✔️نخستین کنگره ملی شعر مهدوی «بهشت» 🔹بخش اصلی؛ _ مدح و منقبت حضرت _ویژگیهای منتظران ظهور _مهدویت د
امروز آخرین مهلت ارسال آثار
مقصود تو این است بی مردن ، بمیرم
فرقی ندارد دوست یا دشمن بمیرم
ترجیح دادم مرگ من با گریه باشد
ترجیح دادی بین خندیدن بمیرم
من عاشق اینم که با تو ما بمانم
تو عاشق اینی که من بی من بمیرم
ترکم نشد از خویشتن تا عشق ماندم
ماندم که تا آرام در میهن بمیرم
دهقان به گاو و یوغ خود پابست و زنده ست
من حاضرم با گاو و گاوآهن بمیرم
با اینکه در کنعانم و کورم ولی کاش،
با خاطرات بوی پیراهن بمیرم
فواره ها رجعت به اصل خویش دارند
من هم به دنیا آمدم تا «زن» بمیرم
#سیدمجتبی_قلیپور
میدانم اگر
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند تا
مرا در شرایط او قرار دهد تا
به من ثابت کند
در تاریکی، همهٔ ما شبیه یکدیگریم...
#تسخیر_شدگان
#داستایفسکی
توی این خانه کسی بعد تو تنها مانده
دهن پنجره از رفتن تو وا مانده
قاب عکسی شده این پنجره و رفتن تو
مثل یک منظره در حافظه اش جا مانده
چمدان بستی و هنگام خداحافظی ات
"دوستت دارم" ِ تلخ تو معما مانده
چندتا عکس و دو خط نامه و یک دفتر شعر
تکه هایی است که از روح تو این جا مانده
بی تو تقویم پر از خاطره های خوشمان
زیر لب گفت فقط روز مبادا مانده
از تو یک روح مسافر که پر از خاطره هاست
از من اما جسد یک زن تنها مانده
#مهسا_تیموری
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
#یوسف_رحیمی
شب عروسی ساقی دو چشم مست بیاور
بریز لب به لبش کن، هر آن چه هست بیاور
شب است و تار به چنگت، به زخمه و به درنگت
مرا به بزم شرنگت، به ناز شست بیاور
بزن به شور طرب ها، أنالحق است به لبها
برای مستی این تاک داربست بیاور
سماع خون شده بر پا، شب جنون شده بر پا
سر بریده ی ما را، به روی دست بیاور
شراب کهنه چه داری؟ بیا به دفع خماری
برای تاک نشین ها می الست بیاور
هنوز چشم به راهم، خماری است گواهم
قماربازترینم، نگو بس است، بیاور!
#علی_اصغر_شیری
دیدن شیرین رخی در راه می چسبد عجیب
لب نهادن بر لبی گمراه می چسبد عجیب…
دیدنت ، بوییدنت ، احساس خوب عاشقی
بعد مدتها جدایی ، آه می چسبد عجیب…
دست تو در دست من ، چشمان من لبریز تو
شرم لمس صورتی چون ماه ، می چسبد عجیب…
نقشه ذهن مرا می برد شوق دیدنت
وصل و دیدار تو از بی راه ، می چسبد عجیب…
هستی ام آن روز …با تو یک غزل یک شعر شد
در سکوت این زمان همراه می چسبد عجیب…
من برایت شعر می گفتم غزلهایی چه شور
شاعر چشمت شدن گهگاه می چسبد عجیب…
ذهن من تبعید در زندان گیسوی تو بود
بی گنه ماندن در این درگاه می چسبد عجیب…
#رضا_وطندوست
خون به دلم کرد و کناری گذاشت
در سبدم عشق اناری گذاشت
تا ببرد صبر و قرار از دلم
با دل تو عشق قراری گذاشت
خوار مرا خواست اگر در فراق
همدم گلهای تو خاری گذاشت
هیچ سری نیست که بی سرّ اوست
عشق به دوش همه باری گذاشت
عقل پریشانشده دید و گذشت
عشق اگر راه فراری گذاشت
قبل تو و بعد تو چیزی نبود
بین دو پاییز بهاری گذاشت
#مژگان_عباسلو
ای عشق بیا که قرعه سخت افتاده
کار دل ما به دست بخت افتاده
خون شد جگرم، دلم شکست از این غم
ماننــد انــار از درخت افتــاده
#مجتبی_خرسندی