eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باید امشب کمی خودم باشم، دورتر از حوالی چشمت بافتی زیر و رو ی دل را با، نقشه‌ی ریز قالی چشمت پیچ و تاب طلایی گیسوت مثل نیلوفری است درکندو مثل زنبور روی نیلوفر، خیره‌ام رو به شالی چشمت با من انگار آشنا بودند مردمی در هوای پرچین‌ها مژه‌هایت شراب می نوشید در هوای اهالی چشمت صبح‌ها در هوای بارانی‌، بین بال و پر کبوترها در هوایی که بوی حافظ داشت خوانده‌ام بیت عالی چشمت مثل خاکی که بوی نم دارد، دل من دست بر قلم دارد عطر هل‌های تازه‌دم دارد، چای های ذغالی چشمت باز باتو ستاره سوسو زد،مثل الماس‌های ریزی که می‌درخشند روی تاریکی، در کنار لیالی چشمت مانده‌ام بی قرار و دلواپس در کنار کسی که رویایی است نشد این بار... ، مانده‌ام حالا پرسه‌زن در حوالی چشمت
" جمال چهره ی تو حجت موجه ماست " تبار تو ز تبار حسین خون خداست میان کشتی نوحیم با تو در طوفان غرور و عشق و دیانت در آن قد و بالاست
هوا هوای جدایی، هوای تنهایی‌ است هوا هوای غمِ روزهای تنهایی‌ است چه از گذشته‌ی مردی غریب‌ می‌پرسی؟ گذشته‌ای که پر از ماجرای تنهایی‌ است ببین که خلوت من از سکوت سرشار است سکوت ترجمه‌ای از صدای تنهایی‌ است چگونه شور برآید ز گوشه‌ای غمگین که این سه‌تار نوایش، نوای تنهایی‌ است به او رسیدم و گفتم: «تمام شد غربت» به خنده گفت: «که این ابتدای تنهایی‌ است»
گفتی که مرا دوست نداری گـله‌ای نـیست بین من و عـشق تو ولی فاصـله‌ای نـیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه! باید بروم حـوصله‌ای نـیست پرواز عجب عادت خوبی است ولی حـیف تو رفـتی و دیـگر اثـر از چـلچله‌ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله‌ای نیست رفتی تو، خدا پشت و پناهت، به سلامت بـگـذار بـسوزد دل مـن مـسئـله‌ای نـیست
غم پشت غم است آخرش شادی نیست ویرانیِ خانواده، آبادی نیست دستاویزِ هزار شهوت شده است در بندتر از واژه "آزادی" نیست
چه کرده‌ای که منِ تیز چنگِ چشم دریده میان این‌ همه آهو دل شکار ندارم ...!
محبوبم ! جهانم آشفته است جهانم میزان نیست جهانم پر از اضطراب است لحظات چموشند تنها هنگامی که به شما می‌رسم -روبه‌روی تواَم و به تو سلام می‌کنم- آن زمان جهان به تعادل می‌رسد! جواب بدهی یا نه ، تو جهانِ مرا متعادل می‌کنی ...!
هرچند ديگر عشقها غير از هوس نيست اما دل من جز تو جاي هيچكس نيست گفتي كه دل بر ديگري بسپار، گفتم آتش فشان ميدان جولان مگس نيست پس ميزند دل جز تو هر كس پا گذارد درياي طوفاني حريم خار و خس نيست پيش تو سرو قامتم خم شد، و گرنه سيب دلم آنقدرها در دسترس نيست در عاشقي چون و چرا جايي ندارد اينجا كه ما هستيم راه پيش و پس نيست كوه غرورم را به پايت خرد كردم اين هم بهاي عاشقي، هرچند بس نيست
رباعی یک شاعر ناب، موشک نقطه‌زن است یک حرف حساب، موشک نقطه‌زن است ای خواهر من، حجاب می‌دانی چیست؟! امروز حجاب، موشک نقطه‌زن است
شاعران، عاشقِ بویِ گلِ مریم هستند لطف کن دامنِ خود را بتکان، عشق کنند
خواب دیدم «نیستی»، تعبیر آمد «می‌رسی» هرچه من دیوانه بودم، ابن‌سیرین بیشتر!
درلابه‌لای خستگی‌ام مهربان بمان همراه شاعری که شده بی‌امان، بمان باید دوباره آتش عشقی به‌پا کنم یک بار محض خاطر گرمای جان بمان مرغی نجیب هستی و هر لحظه بیشتر می‌خواهمت ،نرو به دل آسمان، بمان تنها تو تکیه‌گاه غزلهای من شدی اصرار می‌کنم نروی ناگهان ، بمان دل رازهای بی‌کسی‌اش را نوشت وگفت حالا امین و محرم این داستان بمان دارد صدای پچ‌پچ رفتن به گوش عشق هی ضجه می‌زند.، نکند،نه، بمان بمان
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون! 😔
هدایت شده از بارش‌های قلم من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌تازد اسب چشم من در ساحل چشمان تو آنکس که رامت شد به دور از قاعده نامش دل است @bareshe_ghalam
🌼
چرا آواره؟ در آبادی غم خانه‌ای دارم نه مثل قصر! اما لااقل ویرانه‌ای دارم! پر از خاموشی‌ام پیش نگاه جستجوگرها در آیینه ولیکن صورت پرچانه‌ای دارم همیشه قفل مانده جعبۀ غم‌های من اما برای قفل غم‌های شما دندانه‌ای دارم! دگر پیمان شادی با شما مستان نمی‌بندم که هر روز از شراب غصه‌ها پیمانه‌ای دارم درون چاردیواری به هر سمتی که برگردم برای اشک‌های بی‌گدارم شانه‌ای دارم! چه ایرادی اگر گلزار دنیا با دلم قهر است؟ درون باغ رؤیایم گل و پروانه‌ای دارم! نبین از مهرِ چشمانم به‌ظاهر عقل می‌تابد که پشت پردۀ عقلم دل دیوانه‌ای دارم دوباره چامه می‌گویم که تسکین دلم باشد وگرنه با چکامه نسبت بیگانه‌ای دارم سرای آرزوهایم نشد آباد اما خب! درون شهر رؤیا لااقل ویرانه‌ای دارم! @eitaaparvanegi
سقوط از چشم هایت مردنی جانکاه خواهد شد نفس وقتی غم آلود است شکل آه خواهد شد به پایت سوختم تا قد کشیدی ،من زمین خوردم همیشه عمر شمع از سوختن کوتاه خواهد شد تو از من دور اما سالها در قلب من بودی نصیب برکه، تنها نقش روی ماه خواهد شد درخشانی شبیه شیشه‌ی افتاده در ساحل که عابر با نگاهت مدتی گمراه خواهد شد سرت گرم است بی من، با شلوغی‌های اطرافت همیشه باغ بی حاصل تفرجگاه خواهد شد لزوم فتح قلبت آیه‌ی انا فتحنا نیست که هر کس می‌رسد از راه نادر شاه خواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل پیروزی نبردی سخت مثل پایانِ خوبِ سالی بد خستگی‌های بی‌کسی در رفت فاتحانه جناب عشق آمد از اسیرانِ خود سوایم کرد ریخت از ابتدا بنایم کرد شاه‌بانوی قصه‌هایم کرد کارم افتاده دست کاربلد وای از آن خنده‌های بانمکش شیطنت‌های ناب و بی‌کلکش دلبری‌های ریز و کم‌کمکش کار من ساخته است صد در صد تُپقش عمدی و فریبنده می‌نشیند به دل همانندِ لکنت بچه‌های یک‌دنده بر سر «لم یلد ولم یولد» من پر از های و هوی سرگردان او پر از شور و شوق بی‌پایان من شبیه شلوغی تهران او شبیه شلوغی مشهد حالِ قلبم که خوب مضطر شد شب قدری دوا میسر شد عاقبت حرف حرف مادر شد گفته بود از علی بگیر مدد ای تبِ گر گرفته در جانم باز آتش بزن بسوزانم من چه مرگم شده؟ نمی‌دانم عشق! عقلم نمی‌دهد به تو قد باز خندید قند من افتاد چشم‌های تو کار دستم داد عشق! پیروزی‌ات مبارک باد دل ما را ببر به حبس ابد
گوشه‌ی ابرو که با چشمت تبانی می‌کند این دل خاموش را آتش فشانی می‌کند عاشقت نصف جهان هستند، اما آخرش لهجه‌ات آن نصفه را هم اصفهانی می‌کند چای را بی پولکی خوردن صفا دارد، اگر حبه قندی مثل تو شیرین زبانی می‌کند گاه می‌خواهد قلم در شعر تصویرت کند عفو کن او را اگر گاهی جوانی می‌کند روی زردی دارم اما کس نمی‌داند درست آنچه با من عطر شالی ارغوانی می‌کند عاشق چشمت شدم، فرقی ندارد بعد از این مهربانی می‌کند، نامهربانی می‌کند ماه من! شعرم زمینی بود اما آخرش عشق تو یک روز ما را آسمانی می‌کند
تکه سیبی که تو دندان زده‌ای خوردن داشت آدم اینگونه زمین گیر لب حوا شد
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دوری زِ تو امانِ دلم را بُریده است با گریه رو به کرببلا می‌دهم سلام 😭 ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
5.28M
برای تقویت طرح پلیس امنیت اخلاقی و جمع‌شدن بساط بی‌حجابی‌ها
خدا نقاشی‌ات کرد و به دیوار تماشا زد خدا رنگ تو را روی تمام دیدنی‌ها زد شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد خدا شیرینی نام تو را در آب‌ها حل کرد از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد بزرگی! مهربانی! بی‌دریغی! آن قدر خوبی! که حتی می‌توان گاهی تو را جای خدا جا زد! دوباره شب شد و در من خیال شاعری گل کرد دوباره از غزل‌هایم تب عشق تو بالا زد غزل‌های مرا خواندند و صدها مرحبا گفتند به زیر بیت بیتش آفرینی از تو امضا زد