eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر برای ما همین یک دم غنیمت است دیدار های ما اگر چه کم ، غنیمت است تنــها فرشته‌ای که خداوند من شدی! یک خنــده‌ات به روی این آدم غنیمت است ای از هـــــزار قصه‌ی شب گفته ماه تر قدر تو را چگـــــونه ندانم؟ غنیمت است ــ اینجا، کنار چشم تو تــــــــــا صبح تر شوم اینجا کنــار عشق کمی غم غنیمت است بـــاران که باز بغض گلـــــوگیر ابر شد  باریدنش به چشم تو نم نم غنیمت است دارد دلــــم دوبــــاره مــــرا دار می زند بــــالای دار رفتن سر هم غنیمت است ــ وقتی که عشق اسم تو را مشق می شود وقتی که مشق‌های تو کم‌کم غنیمت است بــــی تو دوبــــاره عمر ِ مرا پوچ می کند ــ دردی که با تو، با کمی مرهم غنیمت است
هدایت شده از بارش‌های قلم من
‏تنها پرنده‌ای که جرات می‌کند عقاب را نوک بزند، دورنگوی سیاه است. به پشت عقاب می‌نشیند و گردنش را گاز می‌گیرد. با این حال ، عقاب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و با دورنگو نمی‌جنگد. او وقت و انرژی خود را تلف نمی‌کند. فقط بالهای خود را باز می‌کند و شروع به پرواز بالاتر در آسمان ‏میکند. هرچه پرواز بالاتر باشد نفس کشیدن برای دورنگو سخت‌تر است و سرانجام به دلیل کمبود اکسیژن دورنگو سقوط می‌کند. نیازی نیست که به همه نبردها واکنش نشان دهید.لازم نیست که به همه استدلال‌ها یا منتقدان پاسخ داده شود. شما فقط استاندارد را بالا می برید و همه مخالفان از بین می‌روند.
اینقدر اوج بگیر و پیشرفت کن تا مخالفانت خودشون سرنگون بشن👌👌👌
مپرس از منِ تنها چرا پریشانی؟ خودت که حال مرا خوبِ خوب می‌دانی منم که هرچه بگویی "برو" نخواهم رفت تویی که هرچه بگویم "بمان" نمی‌مانی...
ای کاش که عمر بی‌هوا سر نشود این شور حیات، عاقبت شر نشود آن طور بمانیم در این عالم که از بودن ما کسی مکدر نشود @Nahidkhalafian
از چشم تو به منظره‌ی روشنی، دری‌ است صبحی که با تو صبح شود، صبح دیگری‌ است
مگر به لطف لبت شعر من شکر بشود تو تر کنی لب و این شعر، شعر تر بشود قسم به موی تو حالم گرفته است امشب مگر تو روی بگردانی و سحر بشود "کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن" اگرچه فتنه و آشوب بیشتر بشود چه می‌شود که برقصی به وزن این غزلم چه می‌شود که همین شعرْ پرده‌در بشود چه می‌شود که تو بانوی شعر من باشی تمام شهر ازین راز باخبر بشود گره ز بخت غزل‌های من گشوده شود گره ز ابروی ناز تو باز اگر بشود تو خواب نازی و من خیره در تبسم تو بخند تا غزلم عاشقانه‌تر بشود
تو هم خنجر بزن، من زخم کاری دوست دارم  شبیه موزه‌هایم، یادگاری دوست دارم شکوه بیستون هستم که از تکرارها خستم بیا فرهاد شو، من کنده‌کاری دوست دارم فقط لج می کنی من عاشق این کارها هستم گلم من شاعرم ناسازگاری دوست دارم تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی بیا که میهمان افتخاری دوست دارم تو مثل بهمنی آرامی و محجوب اما من شبیه منزوی، دیوانه‌واری دوست دارم تو خود را دوست داری، آینه این را به من گفت و بدان من آنچه را که دوست داری، دوست دارم                                                 
غمِ ویرانیِ خود را به چه تشبیه کنم؟ فرض کن کوهِ شنی، طعنهٔ طوفان خورده.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چیست از این خوب‌تر در همه آفاق، کار دوست به نزدیک دوست، یار به نزدیک یار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏دِل‌آراما ؛ نگارا ! چون تو هستی همه چیزی که باید ؛ هست ما را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔥عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز ✍ غزلی بسیار زیبا از که سالها قبل سروده‌اند و اخیرا در یکی از جلسات مرتبط با عملیات به آن اشاره نمودند. متن کامل این غزل این روزها منتشر شده است. 🔻دلا ز معرکه ی محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز 🔻توراست معجزه در کف ز ساحران مهراس عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز 🔻تو موج غیرت و عزمی ز بحر بیم مدار حذر ز غرش طوفان مکن زجا مگریز 🔻ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو نشانه باش چو پرچم ز بادها مگریز 🔻چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز 🔻تو از تبار دلیران خیبر و بدری چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز 🔻به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر به زهرخند معاند به انزوا مگریز 🔻چو ره به قبله ی امن است پایمردی کن خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریزخ 🔻چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز 🔻«امین» خلق و امانتگزار یزدان باش به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
به سینه‌ام زده سر عشق تو! شبیه همان کبوتری که به سنگ مزار بنشیند شکستی آینه‌ام را! چه باک حالا هم بر آن ز طعنه مردم غبار بنشیند
رها کنش که بفهمد بلای طوفان چیست پرنده‌ای که ندانست لطف زندان چیست چه لاله‌ها که‌ در این دشت واژگون شده‌اند یکی بپرسد از ایشان که در گریبان چیست طبيب بود که درد مرا دو چندان کرد که گفت عاشقی، اما نگفت درمان چیست من از صفات رئوف الرحیم دانستم امیدبخش‌ترین آیه‌های قرآن چیست اگرچه معتقدم هرچه هست حکمت توست بگو که فلسفه‌ی رنج‌های انسان چیست؟
تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
مجنونِ من! برای تو لیلا نمی‌شوم دل مرده‌ام به سادگی احیا نمی‌شوم آه ای قطار مرگ مرا با خودت ببر آماده ام، مزاحم دنیا نمی‌شوم  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران وفادار پیمبر بودند ای کاش که در کنار حیدر بودند دستان علی بسته نمی‌شد آن‌روز در کوچه اگر حمزه و جعفر بودند
دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟ صدای هق‌هق...گویا دل تو هم تنگ است ببین نمی‌شود این‌قدر دور بود از هم بیا...قبول...بفرما...دل تو هم تنگ است من از مسافت این جاده‌ها نمی‌ترسم اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است اگر بدانم گاهی به یاد من هستی و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است پرنده می‌شوم...اما...نمی‌پرم بی تو پرنده می‌شوم و تا دل تو هم تنگ است برای تو پر پرواز می‌شوم حتی اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است بدون مکث می‌آیم که باورت بشود دلم برای تو... حالا دل تو هم تنگ است؟
نيستي اين جا كسي مثل تو با من خوب نيست بعد تو ديگر برايم هيچ كس محبوب نيست سفره‌ام وقتي پر از محصول چشمان تو است نخل‌هاي شهر بم خرمايشان مرغوب نيست شهر آرام است و چشمم توي چشم ديگران چشم اين‌ها مثل چشمان تو شهر آشوب نيست نيمه پر بودن ليوان براي دلخوشي ست نيمه ديگر كه خالي مي‌شود محسوب نيست؟! زير باران مي‌روم بي چتر مغرورم هنوز اصلا از اين اشك‌ها چشمان من مرطوب نيست تازه باور كرده‌ام هرچند دير است اعتراف آنكه مي‌بازد پياپي در پي‌ات مغلوب نيست قبل از اين هم گفته بودم من مترسك نيستم اينكه مي‌بيني نشسته روبه رويت چوب نيست گونه‌هاي تو دو سيب طعم قليان من است غير تو با من كسي در كافه زر جوب نیست         
هر شب برای فتح تو باید جهاد کرد باید به چشم حیله‌گرت اعتماد کرد باید برای تبرئه بودن فقط کمی به خنده‌های زورکی‌ات استناد کرد حتی برای این که فقط از تو بگذرم دوری همیشه وضع مرا بی تو حاد کرد اصلا چرا دروغ بگویم که مزّه‌ی هر بوسه‌ات توقع من را زیاد کرد                              
از ریشه جدا شدی! جوانی کردی با دشمنت این بار تبانی کردی بی عشق تو با مرده چه فرقی داری بی عشق چگونه زندگانی کردی
با درد خود خوشیم، به مرهم نیاز نیست اینجا دری به سمت تو ای عشق باز نیست از بس که "شور" در دل هر ساز ریختند "ماهور" را مجال فرود و فراز نیست گهگاه "شک" دلیل رسیدن به حاجت است نذر و نیاز کردن اگر چاره‌ساز نیست من بارها مقابل ابلیس باختم انگار این حریف قدیمی بباز نیست 
خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست، پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست. - سعدی