اینجا دلم گرفته از این شهر غمزده
از اینهمه تراکم باروت نمزده
از کوچههای ساکت بیانتهای شهر
پس کوچههای خلوتِ خاموش خمزده
دیگر دلی برای رهایی نمیتپد
در این هوای ساکنِ بیروح سمزده
یک دشت بیشقایق غمگین نصیب ماست
یک دشت بیقرار که گیسو بهمزده
اینجا غروب چشم شقایق گناه کیست؟
این را چه کس برای شقایق رقمزده؟
دردی غریب در دل من ضجه میزند
بغضی غمین به دفتر اشکم قلمزده
من تا حریم سرخ شفق گریه میکنم
دریا به سوی چشم من اینک قدمزده
راهی نمانده تا وزش مرگ سرخ من
مرگی پر از طراوت چشمان نمزده
#ساماندخت_کبیری_سامانی
صبح آمده برخیز خدا را بو کن
با خنده، غم ِگذشته را جارو کن
با مهر، لبِ پنجره ها عشق بکار
با عشق، به قابِ زندگانی رو کن
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
هدایت شده از بهار نارنج
ای علت شیدایی من، صبحبهخیر
ای روح مسیحایی من، صبحبهخیر
خورشید به اشتیاق تو سرزده است
محبوب تماشایی من، صبح بهخیر
#مریم_احمدی(#حضرت_باران)_شاعر کانالمون و مدیر کانال آبادی شعر
#رباعی
𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐔𝐒:👇C᭄ᥫ᭡
https://eitaa.com/Bahar_narenj00
آبادی شعر 🇵🇸
ای علت شیدایی من، صبحبهخیر ای روح مسیحایی من، صبحبهخیر خورشید به اشتیاق تو سرزده است محبوب تما
تشکر از لطف و محبت مدیر محترم کانال بهار نارنج
@Bahar_narenj_00
🌼🌼🌼🌼
https://eitaa.com/Bahar_narenj00
رویای سپید قوی من را بردی
زیبایی آرزوی من را بردی
من بچه خوب و سر به راهی بودم
ای عشق ، تو آبروی من را بردی
#رضا_نیکوکار
#برای_مسلمانان_فلسطین
اینگونه گفتهاند به ما از زبان مرگ:
آرامش است خوبترین ارمغان مرگ
گویا ارادتیست به ما پیک مرگ را
حلقهست دور گردن ما بازوان مرگ
مشتی کبوتریم که بیبال میپریم
آوار گشته بر سر ما آشیان مرگ
ما جای قصههای شبانگاه، خواندهایم
هر شب برای کودک خود داستان مرگ
شبها اگر که خواب بیاید به چشم ما
از خواب میپریم همه با اذان مرگ
یکلحظه دختر و پسری در کنار هم
یکلحظه مادر و پدری میهمان مرگ
در جشن دختران دم بختمان کسی
عَقدی نخوانده است مگر خطبهخوان مرگ
آرام در سپید کفن، پیش روی ما
طفلی به خواب رفته روی پرنیان مرگ
از بس که خاک کرده زنان قبیله را
رفتهست دیگر آبروی پهلوان مرگ
ای شهر داغدار مقاوم! رسیده است
تا آسمان، ز داغ تو، حتی فغان مرگ
روزی بهارِ زندگی از راه میرسد
طاقت بیار #غزه! کمی در خزان مرگ
#علیرضا_مهران
#غزه
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
#حمیدرضابرقعی
جز خسوف روی ماهت اتفاقی شوم نیست
میپرستم ماه را، از سجدهام معلوم نیست؟
آنقَدَر با سرعت این "عاشق شدن" رخ داد که
صحنهی آهستهاش هم آنچنان مفهوم نیست!
ترکمانچایی که من با چشمهایت بستهام
بین کشورهای عاشق پیشه هم مرسوم نیست!
این درشت افتادنِ چشمت درون عکسها
منکرش باشی، نباشی، مطلقا از زوم نیست!
لا اقل تا زندهام سیبی برایم قاچ کن!
در جهنم سهم من چیزی به جز زقّوم نیست!
گرچه حاشا میکند اخمت، ولی مانند تو
هیچ کس در مهربانی راحت الحلقوم نیست!
#سیدایمان_زعفرانچی
فرش قرمز پهن کن در من که خون برگشته است
عقل این فرمانروای سرنگون برگشته است
سیلِ از کف رفتههای من به کوهش باز گشت
رنگ و رویم نیز شاید تا کنون برگشته است
هر کجا یک دست و پا گم کرده بودم یافتم
بعد از آن جنجال بی پایان، سکون برگشته است
می زنم زیرِ بساط ِ چیزها بر میزها
خشم من بر چهرهی خوار و زبون برگشته است
مالک ِ بازارهای بَرده در من نیستی
فرصت تغییر اوضاع درون برگشته است
راه را غرق علامت های مصنوعی نکن
از مسیری غیر از این صحرا، جنون برگشته است
جز تو مضمونی ندارم تا فراموشش کنم
عشق برگردد، به میز آزمون برگشته است
سالها از سن رشد خویش دور افتادهام
آدمِ این غار از خواب ِ قرون برگشته است
در میانِ تاجِ نازت گور میکندی ولی
از میان گور، این محتاجِ خون برگشته است
#امیرحسین_هدایتی
تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری
چون خوابِ دَم صبحی و تعبیر نداری
هر وقت زمانش برسد، میرسی از راه
چون مرگی و یک ثانیه تأخیر نداری
عقل آمده با لشکرش، امّا تو چه ای دل؟!
حتّی سپر و نیزه و شمشیر نداری
ای بخت نگونبخت من! امروز عوض شو
فردا که شود، فرصت تغییر نداری
گفتی که وفادار بمانیم؟ وفا چیست؟
چیزیست که تو، از بدِ تقدیر نداری...
#مجید_بابازاده
آن لشکر پوشالیِ بی عرضهی مست
شد خوار، به دستِ غزهی سنگ به دست
از لشکر ما که جای خود، لپ گنده ؛
از لشکر زنبور کنون خورده شکست
#زائر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
۱۴۰۳/۲/۲۳
کمی باران، کمی عشق و کمی صحبت کنار او
چه تصویری، چه تفسیری، کجایی جانِ جانانم؟
#سیده_زهرا_ابطحی