eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در پشت سر فرعونیان، در پیش رو دریاست اما چه باک از این و آن وقتی خدا با ماست روشن به چشم ماست دیروزی که طی کردیم چشم انتظار ما پس از این صبح فرداهاست ما با سر و سامان این دنیا نمی‌سازیم سرهای سرگردان ما بر دامن صحراست تاریخ می‌داند که ظالم‌سوز شد آخر هر شعله‌ی آهی که از جان‌های ما برخاست طوفان به پا کرده‌ست اینک آه مظلومان  یک شمه از هر آه ما طوفان الاقصی‌ست هر چند دنیایی دلش با غزه است اما کنج قفس این شیر زخمی همچنان تنهاست می آید و می‌گیرد از افتادگان دستی  مردی که بر پیشانی‌اش سربند یازهراست ✍
برخیز که در عشق خطر باید کرد در راهِ خدا، سینه سپر باید کرد از غزه صدای العطش می‌آید یاران حسین را خبر باید کرد
فریادِ عطش...، سوختنِ چلچله‌ها افتاده میان سر و تن، فاصله‌ها می‌گفت گلوسوخته بیمارستان: این حرمله‌ها، حرمله‌ها، حرمله‌ها...
خبر از قتلِ طفلِ بی پناه است خبر از خون، خبر از قتلگاه است صدای ناله‌ی مظلوم برخاست (اگر خاموش بنشینی گناه است)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه‌ی شهادت کودک فلسطینی...😭 این جنایت سندش معلوم است تا قیامت همه‌جا محکوم است در دعا بهر ظهور، این ایام قسم ما «بدم المظلوم» است
فریادمان پیچیده در افلاک خواهد شد از «آه» طوفان خیزد و کولاک خواهد شد ما معتقد هستیم با دستی یداللهی در گود دنیا، پشت ظالم خاک خواهد شد خورشید پس خواهد زد ابر تیره را، آن‌روز پایان این کابوس دهشتناک خواهد شد در جنگ بین حق و باطل، خفّت و خواری سهمِ یهودِ غاصبِ هتاک خواهد شد ما فاتحانِ خیبریم و یا‌علی گویان با دست ما قدس از نجاست، پاک خواهد شد
عروسک‌هاش هست و دخترش نیست اتاق و جانماز مادرش نیست چه حالی دارد آن ملت که هرروز ببیند پاره‌ای از پیکرش نیست
ذلیل شد امیری‌اش، صغیر شد کبیری‌اش شکسته شد توهّمِ شکست‌ناپذیری‌اش صفوفشان دو دسته شد، عنانشان گسسته شد فسونشان فسانه شد، طلسمشان شکسته شد تمام شد دوبار در زمین فساد کردنش لَتُفسِدَنَّ مَرَّتَینِ فِی البِلاد کردنش تو سرزمین قبله‌ای، اقامه کن نماز را بی‌آبرو کن این جماعت قمارباز را تمام آیه‌های سرخ فتح را مرور کن زمین به ارث می‌رسد، نگاه در زبور کن تو نقطۀ تلاقی چهارسوی عالَمی و جُرم تو همین‌که ایستاده‌ای و محکمی چه نقشه‌ها برای تو کشیده‌اند گرگ‌ها چه خواب‌ها، چه خواب‌ها که دیده‌اند گرگ‌ها چه شاخه‌ها تبر شَود، چه زیرها زبَر شود که سازمان بی‌ملل، حقوق بی‌بشر شود! دوباره از خیانت سران خودفروخته هزار سرو لِه شد و هزار غنچه سوخته سکوت‌های بی‌شرف، قنوت‌های بی‌هدف منافقان میان حقّ و باطل‌اند بی‌طرف درنگ شو! به سوز سینه اهلُ بَیت را بخوان شتاب کن، وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَیت را بخوان قیام آدمیّت و خروش دینی است این صدای پای زئران اربعینی است این ورای این حصارها و سیمِ خاردارها طلوع می‌رسد، شکوفه می‌کند بهارها به دوست خنده می‌زند، به دشمن اخم می‌کند طبیبمان می‌آید و علاج زخم می‌کند یگانه راز رَستن و نجات چیست عاقبت؟ به عصر کربلا قسم، مقاومت مقاومت
مرا به غزه‌ی آواره در وطن بفرستید به سوگواری گل‌های پاره تن بفرستید جواب نسل‌کشی را نمی‌شود به زبان داد رها کنید جهان را و خط‌شکن بفرستید نشانه رفته به قلب حرام زاده‌ی صهیون هزار موشک سجیل نقطه زن بفرستید به فتح خیبر دیگر تمام حیدریون را بسیج کرده به پیکار اهرمن بفرستید و ای اهالی غرق سکوت! اگر شرفی هست برای مردم غزه فقط کفن بفرستید...
تاریک‌ و روشن بود و کم‌کم صبح‌ می‌شد شب؛ این‌‌شب‌ِتیره، شب‌ِ غم، صبح‌ می‌شد «دیشب» فراری می‌شد و «فردا» می‌آمد ناخوانده‌ای...، ناخوانده سمت‌ِ ما می‌آمد می‌آمد و کم‌کم به‌هم می‌ریخت ما را در اوج شادی، جام غم می‌ریخت ما را در سر صدای سوتِ ممتد بود و تکرار چیزی نمی‌دیدیم اما غیر از آوار... ما مَردم افتاده‌ای مظلوم بودیم از هر حقوقِ ساده‌ای محروم بودیم حق بود با ما و کسی حق را نمی‌دید تاریخ، اخبار موثق را نمی‌دید اخبار از ما بود، اما بی‌خبر؛ ما... می‌سوختیم و آب را بستند بر ما هرلحظه از ما می‌رسید اخبار تازه «ِمهمانِ ناخوانده» می‌آمد بی‌اجازه می آمد و در حقّ دنیا ظلم می‌کرد با ادعای صلح، امّا ظلم می‌کرد... می‌آمد و حقی طبیعی نقض می‌شد هر گوشه‌ای خون شهیدی سبز می‌شد صحبت سر جنگ وسیعی بود؛ امّا... «حقّ حیاتِ» ما طبیعی بود امّا_ _با این که زیر چل‌چراغ نور بودند، ما را نمی‌دیدند، آیا کور بودند؟ ما را نمی‌دیدند و می‌کشتند ما را این کار اما خوش نمی‌آمد خدا را شهر از «وداعِ آخرِ» افراد پُر بود از «آن‌که‌ روی‌ خاک‌ می‌افتاد»، پُر بود از مادرانِ پاک، از طفلان معصوم از بی‌گناهانِ بدونِ جرم، محکوم بر شانه مانده کوله‌بارِ داغِ تنها تنها نشسته باغبان در باغ، تنها باغ‌ست و در فصل‌ِ خزان گل‌های‌ پرپر نعش برادر مانده بر دست برادر دستان دختربچه‌ها جای عروسک رنگ‌ِ حنای‌ِ خون گرفت از زخم موشک سهم پسرها نیز جای تیله، سنگ است آیا هنوز ای‌ شاعر! این‌دنیا قشنگ است؟ می‌آید از راهی که تاریک‌ست و تاریک صبحی‌که نزدیک‌ست و نزدیک‌ست و نزدیک...
چند روز است که قوتِ همه‌ی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است ✍
؛ خدایا به  بی‌تابی کودکان به شب‌های بی‌خوابی کودکان  به دل‌های لرزان، به چشمان داغ به سوسوی لرزیدن هر چراغ به زخم بدن‌های رنجورشان  به چشمان مجروح و بی‌نورشان  به اندوهشان گاه رگبارها به فریادشان زیر آوارها به آن‌دم که آرامش خوابشان شد آشفته با بمب‌های گران  پر از ترس از خواب برخاستند  چو شمعی دمادم به جان کاستند خدایا به این بی‌گناهان قسم  به این رنج بی‌حد انسان قسم  از این خواب ما را تو بیدار کن  جهان را مهیای دیدار کن ✍
آه! جز «مرگ» در این معرکه تن‌پوشی نیست همه رفتند از این طایفه، آغوشی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جست و جویِ گلش، با قدِ خم آمده است برایِ دفنِ عزیزش، کفن کم آمده است نگو دلیلِ غمِ این خزانِ شب‌زده چیست! دوباره فصلِ عزا، فصلِ ماتم آمده است زِ حجمِ داغ و جسارت، نه هیچ کم شده است، نه بهرِ غربتِ این زخم، مرهم آمده است به پیشِ چشمِ جهان، سوخت عاشقی، اما فقط به دیده‌ی ما قطره‌ای نم آمده است سکوت را بشِکن! «فتح» در حوالیِ ماست ببند بار، که فرصت فراهم آمده است
اینگونه گفته‌اند به ما از زبان مرگ: آرامش است خوب‌ترین ارمغان مرگ گویا ارادتی‌ست به ما پیک مرگ را حلقه‌‌ست دور گردن ما بازوان مرگ مشتی کبوتریم که بی‌بال می‌پریم آوار گشته بر سر ما آشیان مرگ ما جای قصه‌های شبانگاه، خوانده‌ایم هر شب برای کودک خود داستان مرگ شب‌ها اگر که خواب بیاید به چشم ما از خواب می‌پریم همه با اذان مرگ یک‌لحظه دختر و پسری در کنار هم یک‌لحظه مادر و پدری میهمان مرگ در جشن دختران دم بخت‌مان کسی عَقدی نخوانده است مگر خطبه‌خوان مرگ آرام در سپید کفن، پیش روی ما طفلی به خواب رفته روی پرنیان مرگ از بس که خاک کرده زنان قبیله را رفته‌ست دیگر آبروی پهلوان مرگ ای شهر داغدار مقاوم! رسیده است تا آسمان، ز داغ تو، حتی فغان مرگ روزی بهارِ زندگی از راه می‌رسد طاقت بیار ! کمی در خزان مرگ