eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در باغ سخن عطر خوش یاس تویی در عشق همیشه خط و مقیاس تویی هر صبح پیام آور لبخند منم گیرنده‌ی پیغام پراحساس تویی @abadiyesher
برگم که هجوم باد را می‌بینم فرجامِ سیاهِ داد را می‌بینم چون کودکِ ناشاد دبستانم که هر روز پیامِ شاد را می‌بینم @abadiyesher
ناله را هرچند می‌خواهم که پنهانی کشم سینه می‌گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن @abadiyesher
تو می دانی چه دردی می کشیدم از تبَر بودن؟؟ {تَنت از چوب..اما بابتِ سَر، در به در بودن} گناهش چیست تُنگی، عاشقِ ماهی شود اما... تمامِ عمر، ماهی از وجودش بی خبر بودن؟؟ چه می‌کردی، اگر یک عمر گلدانی شوی اما... تمامِ فکرِ گل از باغ و باران شعله ور بودن؟؟ گمانم شاعر و آئینه همزادند...امّا شعــر... چه می‌شد یک دو خط، از حسِّ جیوه باخبر بودن؟؟ نمی دانم!..نمی دانم که می دانی؟!..ولی حس کن چه حـــالی دارد از نادیده هــم... نادیده‌تر بودن؟! خیالی نیست. "خورشیدی" . بتاب و حکمرانی کن. که عـــادت کرده‌ام خورشید را، بالایِ سَر بودن هوا خوب است! من خوبم! و اینجا آسمان آبی است! نگو دیوانه ام‌! سخت است دردِ کور و کــر بودن. @abadiyesher
کاش این همه سرسخت نبودی با من جای همه هست در دلت الا من! چه ساده گذشتی از دلم؛ بی‌انصاف! با شورش قلبم چه کنم حالا من؟ @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یوم الله و به همه دانش‌آموزای عزیز مبارک... 🌱🌼 @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
تو چه دانے ڪه پسِ هر نگهِ ساده ے من.. چه جنونے چه نیازی،چه غمے ست؟ @abadiyesher
گنجشک کوچکی شده‌ام در پناه تو خو کرده‌ام به سایهٔ چشم سیاه تو ای کاش در مسیر رسیدن به خانه‌ات باشد درخت کوچک من تکیه‌گاه تو‌ برعکس من، در آینه بوسیده‌ای مرا این بود عاشقانه‌ترین اشتباه تو خاری به چشم من شده زیبایی‌ات؛ ولی این‌ها فدای یک سر سوزن نگاه تو تنگ غروب پلک زدی، آفتاب رفت زل می‌زنم به پنجرهٔ پابه‌ماه تو @abadiyesher
کجام شبیه امام‌زاده است که فقط وقتی مشکل دارید پیداتون میشه؟! @abadiyesher
چنان كه خواسته بودى گُلى نزد به سرت گُلى نزد به سرت، اى دريغ! گُل‌پسرت! مرا به خشكىِ طبعم ببخش اى مادر نداشتم غزلى در رثاى چشمِ ترت مرا ببخش درختِ عظيمِ ديرين‌سال! اگر نبود شبيهِ تو آخرين ثمرت اگر نشد كه جگردارتر از اين بشود اگر كه كرد به عصيان و جور، خون‌جگرت فداى آنچه كه يک عمر با دلت كردى دل، اين شكسته‌ى از من هميشه باخبرت بسا كه سالِ نويى آمد و خجل بودى شروع شد ز شبِ عيد، سيزده‌به‌درت بسا كه سفره‌ی خالى به شرم گستردى مرا مكن خجل از خويشتن، فداى سرت! دوباره باز گناهِ مرا به گردن گير همان هميشه تهى‌، واىِ من! ز سيم و زرت ببين چگونه كمر راست مى‌كند امروز جوانِ تو، به فداى جراحتِ كمرت... بيا به كشورِ آغوشِ خود پناهم دِه غريب مانده در اين شهر‌، مادرم! پسرت... @abadiyesher
بیاور چای با معجونِ تازه بپا کن عشق با مضمونِ تازه دوباره صبح شد خورشید خانم بزن بر روی رگ‌ها خونِ تازه @abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
مقدّس است برایم نگاه کردنِ تو سرِ قرار، همیشه اگر وضو دارم
زجان‌ خوشتر چه باشد؟ آن، تو باشی @abadiyesher
در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیست گاه یک دنیا، فقط با یک نفر پر می‌شود! @abadiyesher
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی آن‌ بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است @abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
"معتاد شدیم و خبر از خویش نداریم هستیم همه نئشه دنیای مجازی" این نطفه شیطان به طلسمی که بلد بود سرگرم نموده همه را با تب بازی با گوشی خود ذکر بگوییم و بگریم... دیگر چه مناجات و چه ذکر و چه نمازی بت گشته برای همگان گوشی و تبلت... انگار به همدم نبود هیچ نیازی ترسم که شود عمر تمام در ره این کار این عمر گران مایهء خود را تو ببازی! "عاصی" 😔😔😔
تو مرا زمزمه کن تا دلم آرام شود ... @abadiyesher
چون زیر و بم فراق را می‌دانم بر سفره‌ی عشق تا ابد مهمانم تا چشم بد کسی به یارم نخورد هر صبح "وان یکاد" را می‌خوانم @abadiyesher
از این ساحل                 آب و گل درگذر به گوهر سفر کن                  که دریا تویی ‌‌ 💚 @abadiyesher
🚩 سوگ بی‌کرانه کوه‌آهنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست لاتَحزَنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست تیغیم؟ غمزه‌ایم؟ شرابیم؟ چیستیم؟ مردافکنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست خونی که تا همیشهٔ تاریخ عاشقان بر گردنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست دزدیده و دریده و خونین و چاک‌چاک پیراهنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست با دوست مهربان و وفادار و، سخت‌گیر با دشمنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست در سوگ بی‌کرانهٔ دریادلانمان بی‌شیونیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست ای مرگ سرخ، در تب و تابِ به پای تو، افتادنیم، حوصلهٔ شرح قصه نیست @abadiyesher
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
بی‌خانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست ویرانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست می‌خواستیم سر بگذاریم رویِ... آه بی‌شانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست شب تا سپیده‌دم چه غریبانه سوختیم پروانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست افسوس هرکه دمخور ما شد شکستِمان پیمانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست با آن‌کسی‌ که رفت و نشد آشنای دل بیگانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست بی عشق، می‌رویم و فراموش می‌شویم افسانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست شعر مرا ندیده بگیرید و بگذرید... دیوانه‌ایم، حوصلهٔ شرح قصه نیست @abadiyesher