eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدن ما تلخکامان تلخ سازد کام را دایه گویا داد از پستان حنظل شیر ما
با هزاران چشم می‌جوییم عیب خویش را چون رسد نوبت به عیب خلق، ستاریم ما
کام تلخی را ثمر هرگز ز ما شیرین نشد بر زمین چون سرو از بی‌حاصلی باریم ما
شدیم سرو و به ما بی‌ثمر لقب دادند سرت بلند! بیا این‌هم از سرافرازی
دَر سرَت اِمروز بحث ِ داغ ِ آغوشم نبود .. پنجشنبه تعطیل است یا مارا زِ خاطِربرده ای؟
در قيد غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟ کو هم‌نفسی تا نفس شاد برآرم؟ مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟ ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل می‌خواست تو را ناله به امداد، کجایی؟ با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟ می‌خواستی آزرده ببينی دل ما را اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟ در عشق به يک جلوه حزین، کار تمام است من برق به خرمن زدم ای باد کجایی؟
🇮🇷 دست‌هایم به روی تو باز است، تا زمانی که عمر امان بدهد چه نیازی به اینکه ‌نامحرم، به تو آغوش رایگان بدهد پارۀ جان و ساقۀ تُردَم، قد بکش، گل بده، بهاری باش نکند پاسخ سؤالت را، رنگ و وارنگی خزان بدهد سر سجاده، زیر چادر من، خانه‌ات را دوباره برپا کن خانۀ عشق و اعتقادت را، نتواند کسی تکان بدهد درد دل کن همیشه می‌شنوم، غم اگر داشتی خریدارم نگذاری تمسخر دستی، اشک‌های تو را نشان بدهد خانه و خانواده‌ات اینجاست، ما تو را عاشقانه می‌خواهیم نکند نور چشم این خانه، دل خود را به این و آن بدهد خانه با قلب‌های ما گرم است، سر سفره کنار هم‌ شادیم نفروشی کرامت خود را، بی‌طمع کی غریبه نان بدهد؟ خانه یعنی وطن عزیز دلم، وطن آغوش مادر است آری! عاقل آخر نمی‌تواند که خانه را دست دشمنان بدهد
خاری که رفته بود به پا زود چاره شد خارِ به دل خلیده‌ی ما را کسی ندید...
روزے که تو را با غزلی ناب سُرودم واللهِ نبودے که ببینی چه کشیدم
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد بعد از این دیدن او فرض محالت باشد از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی!؟ گریه ات باعث تکرار سوالت باشد چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری عکسهایش همه عمر وبالت باشد روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد توی تنهایی خود فکر مسکن باشی قرص اعصاب فقط چاره حالت باشد "ای که از کوچه معشوقه ما می گذری" قسمت ما نشد این عشق...حلالت باشد...
دلشوره‌هايم ريشه دارد تا خودِ مغزم گاهی تراوش می‌کند از گوشهٔ چشمم...
خدایا عشق ما را می‌کشد یا زنده می‌سازد هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
حامی اسلام و مردم ، حامی قرآن سپاه دشمن هر ظالمی و دشمن شیطان سپاه در دلیری شیر میدان در شرافت مرد حق نور چشم مومنین باشد به هر دوران سپاه شیر مردی چون سلیمانی بُود فرمانده اش هم مدافع از برای کشور ایران سپاه می کند کاشانه هر دشمنی را دمی... با توکل بر خدا با موشکی ویران سپاه جملگی ما هم سپاهی بوده و هستیم چون... ما همه مومن شدیم آری به ایمان سپاه "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
هرگز زِ دل امیدِ گل آوردنم نرفت، این شاخِ خشک زنده به بوی بهار توست.🌱 🌴🕯🌴
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاقِ حضوریم ✍هوشنگ ابتهاج 🌴🕯🌴
می‌آیم به تو مثل رنگ به چهره ات مثل لباس به تنت مثل عینک به صورتت می‌آیم به تو به داشتنت از همان آمدن ها که رفتن ندارد .. 🍁
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامی فدای جانانه حافظ
"پر شـــد آیینه از گـــل چینی آه از ایــن جلوه های تزیینی سکــه ی زندگــی دو رو دارد گاه غمگین و گـاه غمگینــی...." ‎‌‌
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل بمب هیروشیما آنچنان خوردی به دل تابه صد قرن دگر ، زین حادثه ویران منم... (مهدیه_گودرزی) 🌴🕯🌴
دورم و دل‌نگران ، دل‌نگران، دل‌نگران دلخوشم باز به یک عرض ادب از خانه
تو را به قصد تقرّب، به نام دین زده‌اند تمام روضه همین است، با یقین زده‌اند تو را زدند همان پیرمردهایی که به نام سجده فقط مُهر بر جبین زده‌اند به نامه‌های فراوانشان امیدی نیست جماعتی که فقط تیر از کمین زده‌اند عجیب نیست که حالا زمین زدند تو را از این قبیله که روی تو را زمین زده‌اند ببین امانت روح‌الامین به یغما رفت که دستبرد به گنجینه‌ی امین زده‌اند بگو تقاص ستمگر صدا نخواهد داشت همیشه چوب خداوند را چنین زده‌اند
در گلستانی که بلبل نغمه‌پردازی کند مطربان را مرغ بی‌هنگام می‌دانیم ما