eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد بعد از این دیدن او فرض محالت باشد از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی!؟ گریه ات باعث تکرار سوالت باشد چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری عکسهایش همه عمر وبالت باشد روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد توی تنهایی خود فکر مسکن باشی قرص اعصاب فقط چاره حالت باشد "ای که از کوچه معشوقه ما می گذری" قسمت ما نشد این عشق...حلالت باشد...
دلشوره‌هايم ريشه دارد تا خودِ مغزم گاهی تراوش می‌کند از گوشهٔ چشمم...
خدایا عشق ما را می‌کشد یا زنده می‌سازد هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
حامی اسلام و مردم ، حامی قرآن سپاه دشمن هر ظالمی و دشمن شیطان سپاه در دلیری شیر میدان در شرافت مرد حق نور چشم مومنین باشد به هر دوران سپاه شیر مردی چون سلیمانی بُود فرمانده اش هم مدافع از برای کشور ایران سپاه می کند کاشانه هر دشمنی را دمی... با توکل بر خدا با موشکی ویران سپاه جملگی ما هم سپاهی بوده و هستیم چون... ما همه مومن شدیم آری به ایمان سپاه "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
هرگز زِ دل امیدِ گل آوردنم نرفت، این شاخِ خشک زنده به بوی بهار توست.🌱 🌴🕯🌴
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاقِ حضوریم ✍هوشنگ ابتهاج 🌴🕯🌴
می‌آیم به تو مثل رنگ به چهره ات مثل لباس به تنت مثل عینک به صورتت می‌آیم به تو به داشتنت از همان آمدن ها که رفتن ندارد .. 🍁
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامی فدای جانانه حافظ
"پر شـــد آیینه از گـــل چینی آه از ایــن جلوه های تزیینی سکــه ی زندگــی دو رو دارد گاه غمگین و گـاه غمگینــی...." ‎‌‌
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد گفتند عاشق كه شدى؟ گريه ام گرفت ميخواستم بخندم و حاشا كنم، نشد بيزارم از رقيب كه تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا كنم، نشد شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل بمب هیروشیما آنچنان خوردی به دل تابه صد قرن دگر ، زین حادثه ویران منم... (مهدیه_گودرزی) 🌴🕯🌴
دورم و دل‌نگران ، دل‌نگران، دل‌نگران دلخوشم باز به یک عرض ادب از خانه
تو را به قصد تقرّب، به نام دین زده‌اند تمام روضه همین است، با یقین زده‌اند تو را زدند همان پیرمردهایی که به نام سجده فقط مُهر بر جبین زده‌اند به نامه‌های فراوانشان امیدی نیست جماعتی که فقط تیر از کمین زده‌اند عجیب نیست که حالا زمین زدند تو را از این قبیله که روی تو را زمین زده‌اند ببین امانت روح‌الامین به یغما رفت که دستبرد به گنجینه‌ی امین زده‌اند بگو تقاص ستمگر صدا نخواهد داشت همیشه چوب خداوند را چنین زده‌اند
در گلستانی که بلبل نغمه‌پردازی کند مطربان را مرغ بی‌هنگام می‌دانیم ما
گو مزن در پیش ما منصور لاف پختگی میوه تا بر شاخ باشد خام می‌دانیم ما
از دم تیغ است پشت تیغ بی‌آزارتر هرکه می‌گرداند از ما روی، ممنونیم ما
گرچه بالاتر نباشد از سیاهی هیچ رنگ موی ما را کرد از گردش سفید این آسیا
رحم در دوران دولت از زبردستان مجو متصل زور آورد بر سنگ زیرین آسیا
برای شرح دلتنگی پشیمان آمدی اما به سر آن شور سابق نیست،ترک معصیت کردم!
دنیا تمام تشنهٔ نور است نازنین دیگر زمان، زمان ظهور است نازنین از بس‌که در هم است شب و روز روزگار انگار روز حشر و نشور است نازنین برگرد سوی وادی کنعان عزیز مصر! دل‌ها بدون نور تو کور است نازنین تزویر زیر نام تو بازارها زده است کالای زور و زر به وفور است، نازنین دنبال ردّ شعله‌ای از چشم‌های تو موسای سینه راهی طور است نازنین خورشید قرن‌هاست که بر روی نیزه‌هاست یا در میان تشت و تنور است، نازنین ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن دنیا تمام تشنهٔ نور است، نازنین!
قسم به نم نم باران، به شمعدانی‌ها به پای عشقِ تو پایان رسد جوانی‌ها نشسته روی تنم تارِ موی گیسویم نشسته روی لبم بغضِ ارغوانی‌ها در انتظار توام، روزهای بارانی به کوچه خیره شدم، مثل این روانی‌ها چه فایده تو بیا تا سحر بخوان از عشق که همدلی‌است نیازم نه همزبانی‌ها غروب، کوچه از اندوهِ ابر می‌بارد پریده از نفسِ صبح، مهربانی‌ها ببین به دیدنِ گل‌های یاس مشتاقم شکسته قلبِ من از حرفِ "لَن تَرانی"ها مرا ببر به تماشای خال هندویت رهایی‌ام بده از این همه خزانی‌ها
پر است دست زمین از نشان زیبایی شنیده‌ام که همین روزها تو می‌آیی شنیده‌ام که برای تو صبر کرده بهار که راه را تو برایش به باغ بگشایی ببین که صفحهٔ تقویم هم ورق خورده رسـیـده‌ایم دوبـاره به روز تـنـهایی رسیده‌ایم به جمعه، به روز آمدنت اگرچه چندم آن را نگفته‌ای جایی بیا که با تو جهان روبه‌راه خواهد شد بگو رسـیـده زمـانی که بـاز می‌آیی
تعطیل تر از جمعه که ماییم ببین انگار نه انگار کسی منتظر است