eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ای عطر مریم زیر باران! دوستت دارم خودت این ابر عاشق را بباران، دوستت دارم به باران می سپارم تا به روی شیشه ات از من هزاران بوسه بنویسد، هزاران دوستت دارم تو را چون اولین باری که گفتم «آب»، می خواهم شبیه اولین روز دبستان دوستت دارم شبیه کودکی که روی دستش می زند آرام نخستین قطره های نرم باران دوستت دارم چه باشی، چه نباشی دوست، عاشق، همسفر، همراه چه فرقی دارد اصلاً با چه عنوان دوستت دارم؟ تنفس می کنم زیبایی ات را، خواب می بینم شبیه نبض گل در ذهن گلدان دوستت دارم دلم را شهردار شهر عشقت کن که بنویسم به روی تابلوهای خیابان: دوستت دارم مرا در هُرم تابستان اندامت برویان تا خودم چتر تو باشم در زمستان، دوستت دارم
♥️ سرو از خیال قد و بالای تو  می‌افتد کوه از شکوه فوق رؤیای تو  می‌افتد وقتی که می‌تابی در این ظلمت‌سرا ای نور! خورشید مثل ذره در پای تو می‌افتد مستم نکرده جز نگاهت چشم بیماری یک روز دور من به صهبای تو می‌افتد قلبم درون سینه پرپر می‌زند ای عشق! هرگاه چشمانم به سیمای تو می‌افتد پر می‌شود دامان من از درّ و مروارید وقتی که اشک من به دریای تو می‌افتد سوز زمستان نفاق ای آتش ایمان! از سرکشی با لطف گرمای تو می‌افتد باید عزاداری کند امروز اسرائیل چون پرچمش دارد به فتوای تو می‌افتد
رد شد از بیخ گوشتان تیری که گذشت از گلوی کودک من این فقط گوشه‌ای از آن ترسی است که چشیده است طفل کوچک من چه شبی بود از آسمانِ خدا خوشه خوشه ستاره می‌بارید دیدم از کاخ‌های غصبی‌تان به مُخَیّم پناه می‌آرید خانه‌ای که مرا از آن روزی با تفنگ و لگد درآوردید سرپناه شما نخواهد شد دیدم از آن فرار می‌کردید دل به کوتاه گنبدی بستید غافل از گنبدی که دوّار است آن شب از آسمان پیام آمد دست بالای دست بسیار است به ثریا اگر بیاویزید مردمانی ز فارس می‌آیند می‌کشانند ظلم را پایین آسمان را به حق میارایند می‌رسند اهل وعدهٔ صادق لیسوءوا وجوهکم آری راه وا کن لیدخلوا المسجد تا که عهد خدا شود جاری فادخلوا الباب سجداً مردم که زمینِ مقدس است اینجا باید اینک نماز آزادی خواند در صحن مسجد الاقصی بعد عمری به خانه برگشتم روستامان چقدر پیر شده بوی یافا چرا نمی‌آید؟ باغ زیتونمان کویر شده می‌نشینم کنار باغچه‌مان مثل ابر بهار می‌بارم در همین خاک آبدیده به اشک باز زیتون تازه می‌کارم
به‌ بهانه ی سالروز گرامیداشت مقام سعدی شیرازی رحمه الله علیه هزار جهد بکردم که خانه را نفروشم عذاب بودی و آتش،نشد که با تو بجوشم به هوش بودم از اول در این محله بمانم رذایل تو که دیدم نه عقل ماند و نه هوشم چه فحشها ز دهانت به گوش جان من آمد که فحشهای زمانه حکایت است به گوشم بی آبرویی و جوشی، فضول و هیز و روانی چگونه باشم و از تو همیشه چشم بپوشم من رمیده برآنم در این محله نباشم که گر خودم نگریزم برند خلق به دوشم اگر روم به بیابان به این محله نیایم که زد شراره به جانم غمِ پریشب و دوشم چنان بدی بنمودی،که بر لب آمده جانم که بنده خانه ی خود را به ارزنی بفروشم به پاسگاه محله نمودم از تو شکایت که سوخت قلب فراجا ز فرط آه و خروشم زنم به شکوه بگفتا ؛فروش خانه رها کن ولی چه فایده گفتن که من سخن ننیوشم بدون خانه و مسکن ،به از سکونتِ اینجا اگر چه در پیِ خانه، به قدر وسع بکوشم
من همان نایم که گر خوش بشنوی شرح دردم با تو گوید مثنوی من همان جامم که گفت آن غمگسار با دل خونین لب خندان بیار یک نفس دردم هزار آواز بین روح را سیدایی پرواز بین من خموش کردم خروش چنگ را گرچه صد زخم است این دلتنگ را من همان عشقم که در فرهاد بود او نمی‌دانست و خود را می‌ستود من همی کندم نه تیشه، کوه را عشق شیرین می کند اندوه را در رخ لیلی نمودم خویش را سوختم مجنون خام اندیش را می‌گریستم در دلش با درد دوست او گمان می‌کرد اشک چشم اوست
یک شعر، یک بهانه‌ی بهتر به‌ جای چای یك استكان خیال مصور به‌ جای چای آرامش صدای تو وقتی كه می‌برد ما را به خلسه‌های مكرر به‌ جای چای ☕️☕️☕️
صبح شد پنجره‌ها خندیدند شاخه‌ها رقصیدند همه‌جا بوی شکفتن جاری است فرصت بیداری است صبح یعنی آغاز صبح یعنی پرواز قد کشیدن در باد فکر رفتن باشیم چه کسی می‌گوید پشت این ثانیه‌ها تاریک است گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
به دوریِ تو شبی روز کرده‌ام که غمت چو صـبح بر سرم آمد نمی‌شناخـت مرا
تنها نه زمین، زمان تو را می‌خواند انسان با هر زبان تو را می‌خواند هر گوشهٔ دنیاست سخن از نامت فرمانده بیا، جهان تو را می‌خواند
♡ سنگ دلم خورشید شد وقتی تو را دیدم بر روی دنیا ذره‌ذره نور پاشیدم با یاد ماه صورتت شب را سحر کردم تا صبح بر پیشانی عالم درخشیدم کندم لباس زشت غفلت را به لطف تو زیبا شدم آخر لباس ذکر پوشیدم اللهُ نور اللهُ نور اللهُ نورُالنور روشن شدم وقتی شراب نور نوشیدم با مهر تو ذرات عالم را بغل کردم جای تو خود را ای تمام عشق! بوسیدم هرگز جدا از تو نبودم باغبان من! در بوستانت قد کشیدم در تو روییدم آغاز کردم صبح‌های خویش را با حمد با قل هو الله احد شب‌ها که خوابیدم اشعار را دائم خودت در گوش من خواندی با دست تو این واژه‌ها را پیش هم‌ چیدم... @eitaaparvanegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ زدی، بستی، شکستی، سوختی، انداختی، رفتی جوابت چیست فردای قیامت دادخواهان را؟! ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
همه چی مالِ سپاهیاس!!! راست می گویند آری؛کشور از دَم مالِ ماست در تمامِ هجمه‌ها خط مُقدَم مال ماست قامتی نستوه در اوجِ حوادث مال ما غیرتی پیش ستم، چون سَدِ محکم مال ماست تا نیفتد بر تن هم‌میهنانم یک خراش صدمه ها، آسیب‌ها ،مُفت و مُسلَم مالِ ماست جانِ ما سنگ صبورِ غصه‌هایِ مردم است این دلِ سرشارِ غم‌هایِ دمادم مالِ ماست سیل در پل دختر آمد مردِ می‌دانیم ما در زمان زلزله هر غصه‌ی بم مالِ ماست تا شود شادی نصیب مردم ایران‌زمین کارکردن، رنج دیدن، خوردنِ غم مالِ ماست هیچکس ناراحت ازحرفی نباشد،هرچه حرف نارواست هرچه حتی تهمت و تقصیر،درهم مالِ ماست راستی این سینه‌ای آماده‌ی آماج تیر غیر از اینهایی که در ابیات گفتم مال ماست خوش به حالم می شود آری ،چرا کتمان کنم؟ عزتِ سربازی منجیِ عالم مالِ ماست
خواستم تا چای با طعم لبانت دم کنم با نگاهت، قهوه کردی چای شیرین مرا (حضرت باران)
لبت مرا به غزل‌های نوجوانی برد به عشق‌های زمينی آسمانی برد شکوفه لبِ گلگونِ تو، دوباره مرا به خواب چیدن گل‌های ارغوانی برد کسی که آتش بی‌مهری‌اش مرا سوزاند چه شد که باز دل از من به مهربانی برد؟ به زنده بودن من، نام زندگی مگذار که این غریب فقط رنج زندگانی برد چه زود پیر شدیم و چه دیر فهمیدیم که عشق هرچه ز ما برد، ناگهانی برد
سلطان تمام قلبها در دنیاست در عشق همیشه تا ابد بی همتاست عمری است دلش «شور» زده مادرِ من حیرانم از اینکه «قندِ» خونش بالاست
تمام دوستت دارم هاى دنيا را هم كه جمع كنند باز تو را يك جور ديگرى " دوست دارم"
نه فقط خنده‌ی شیرین و تکی داری تو اخم‌های تُرُش و با نمکی داری تو چقدر ناز و قشنگ است صدایت، نکند در ته حنجره‌ات نی‌لبکی داری تو با دلی گرم رسیدم به تو اما افسوس از بد حادثه، طبع خنکی داری تو می‌فرستی پی سیبم سر شاخی یک روز روز دیگر هوس شاپرکی داری تو ساده بودم چه کنم من که نمی‌دانستم پشت این ناز و اداها کلکی داری تو کار چشمان تو این بود که بازی بدهند وسط عشق چه چرخ وفلکی داری تو! اینهم از بخت بد این دل پر زخم من است که در آهنگ صدایت نمکی داری تو خوب شد در گذر عشق تو دیوانه شدم این وسط حداقل شاعرکی داری تو خبری از دل آواره ی من آورده ست گوشه‌ی باغت اگر قاصدکی داری تو
کسی از کوچه‌ها رد شد که دارد عطر و بویت را نشانم می‌دهد باد پریشان سمت و سویت را همین کافی است اینکه باشی و بعد گپ و چایی دو دستت را بگیرم من، و با لبخند رویت را تو آن پیغمبری هستی که با اعجاز می آید بکش دستی به موهاتو در آور گیره مویت را من و او هر دو عاشق، او اگر آری، چرا من نه؟ به آتش می‌کشانم آخرش ببر پتویت را نه اینکه مرد آن باشم جنون گل می‌کند گاهی به رسم شیر و آهو گاه می‌خواهم گلویت را گمانم آن زمانی که تماشا میکنی خود را در آیینه، خودت عاشق شوی گهگاه اویت را شبیه معبدی هستی پر از گنجینه‌ی زیبا که می‌خواهد ببیند هر کسی یکبار تویت را کسی جز من سزاوار نگاه مهربانت نیست به دنبال چه می‌گردی رها کن جستجویت را درون سینه‌ام زخمی است کاری، آه کاری کن که جراحان بیاموزند، ترفند رفویت را "نخواهی خاطرم راهم((من از یادت نمی کاهم)) درون سینه دارم تا همیشه آرزویت را
حرف دلم را بزنم یا نزنم مثلا بگم امروز تولد منم هست یا نه ؟ 🙃
تولد بانو آسمان، مدیر محترم کانال شعرهای ناب @sherhaye_nab رو خدمت ایشون تبریک عرض میکنم🌼🌼🌼👏👏👏👏🌸
خیلی ازتون ممنونم لطف کردید 🙏🏻🌸🌱
🌸🌸🌸🌸🌸 گروه شعر مطلع: https://eitaa.com/joinchat/1899692313C12e4ca3fb1 🌸🌸🌸🌸🌸 گروه شعر پادشاه وارونه: https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 🌸🌸🌸🌸🌸