eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
و(من برای زندگی تورا بهانه کردم )و حسود بود روزگار و تلخ کرد کام ما
در مسجد و در ڪعبه به دنبال چه هستی؟ اول تو ببین قلب ڪسے را نشڪستی؟
باتوام دختر مغرور پرآوازه ی شهر میشود شاعر موهای پریشان تو بود؟
گفتم از این همه ایام زمستان خوب است گفت آغوش تو در کنج خیابان خوب است گفتم از دفتر شعرم تو کجارا خواندی گفت شعری که سرودی لب میدان خوب است گفتم از خواندن شعرم همه دیوانه شدند گفت آدم شدن این همه انسان خوب است گفتم ای دلبر فرهیخته باغت آباد گفت اما تو شوی شاعر ویران خوب است گفتم از میل شراب وسفر و شیدایی گفت شب های پر از نم نم گیلان خوب است گفتم این شیطنت چشم تو حرفی دارد؟ گفت امشب بشوی بنده ی شیطان خوب است
وردِ لبم این است: بی چشمِ تو، هرگز؛ آلوچه‌ی قرمز!🍒
‌‌‌‌‌‌‌┄✦🍀✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦🍀✦┄ حالم خراب است و دلم، دلگیر از این است و آن کاری نمی آید ز کس، غیر از خود صاحب زمان با قبض قلب و بغض غم؛ تنها دوای درد چیست؟ شاید وصال دائمی، شاید هوای جمکران 🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ عجل الله 🔗⃟🐚¦
هنر" و "علم"و "سیاست"،همه خوبند ولی ای به قربان همانی که "رفاقت" بلد است
خوش آن‌زمان که برای گلایه وقت نبود هزار شکوه به یک بوسه مختصر می‌شد 😉💋
اِنصاف ، نباشد که در این شهرِ دَرَندَشت ضرب المثلِ "سوزنِ درکاه " تــو باشی ...
آنکه آسوده ی خواب است به بازویِ رقیب بالشِ نم زده از گریه چه می داند چیست...؟
صبر کن این تمام حرفم نیست تو نباید دعای من باشی از خدا خواستم موافق بود می‌توانی خدای من باشی
از تو سهمم همه ی عمر پریشان حالی است آه.. ای آنکه خودت هستی و جایت خالی است
آنکه جای خالی اش پر نشده با چیزی می رسد عاقبت از راه شبی پاییزی 🍁🍁🍁
غمگین و دلش گرفته از هستی بود ساغر به کنار و خسته از مستی بود آنکس که نداشت آرزویی حتی یک شاعر تنهای دهه شصتی بود
آفرین👏👏👏 خون دل خوردم ولی با جان و دل پروردمش رفت آسان، آنکه با سختی به دست آوردمش
من مثل آن شعرم که شاعر با مشقّت گفت اما به چشم هیچکس زیبا نمی‌آید غم به وفور آری، ولی در اغلب اوقات شادی سراغ آدم تنها نمی‌آید
کبوترهایِ گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
بی تو مهتاب شبی را همگان می‌دانند! با تو احساس غزل جور دگر خواهد شد...
لعنت به من که از تو نوشتم غزل، غزل حالا کسی نمانده که دیوانه ی تو نیست
من تورا زور نکردم که کنارم باشی فقط از رفتنت این مرد کمی میمیرد...!
تو ناز میکنی و پس از آن تمام شهر با من سر خریدن آن چانه می زنند
من تماما در اختیار توام می‌توانی برای من باشی؟ سجده‌هایم اگر برای تو شد میتوانی خدای من باشی؟...
پیر عصا فروش به فرزند خویش گفت: با ذکر "یا علی" به عصا احتیاج نیست...
به زور چهره خود را شکفته می دارم چو پسته ای که کند زخم سنگ خندانش
سَهمَم‌ از‌ فَصلِ‌ خَزان‌ بی‌تو‌ فَقَط‌ باران‌ است این‌ غَـم‌ انگیـزتَرین‌‌ حالَـتِ‌ یِـک انسان‌ است