eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
با شجاعت بروی دل ببری برگردی زهر مارت بشود با دل من بد کردی
از روزهای پر هیجانِ زنی جوان تا انزوا کشیده مرا غم کشان کشان
┄┅─═🍁 ═─┅┄ ما عشق تو داریم و تو را میل به ما نیست مائیم چنین و تو چنانی چه توان کرد
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم- می‌نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی بی‌قراری می‌کند در شعر هم رویای تو باعث بی‌تابی چشمان گریانم تویی آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم «ربّنا و آتنا»ی بین دستانم تویی عشق ِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی؟ که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی نه زلیخا هم نمی‌فهمد همین حال مرا تا جهنم می‌روم حالا که شیطانم تویی در غزل‌هایم شکستم، ذره ذره... راضی‌ام منزوی باشم، نباشم،حرف پایانم تویی تا قیامت در میان سینه حبست می‌کنم تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی
بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز... دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک‌کرده است چند روزی می‌شود 'مادر' به خیلی چیزها نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها هیچ‌حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم من به این افکار زجرآور، به خیلی چیزها می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز... بعدِ من اما تو راحت‌‌تر به خیلی چیزها
عهد کردم عاشقانه سر نهم در پای عشق زندگی یعنی نشستن با تو در دنیای عشق گفته ام این را برایت بارها ، ای عشق من دوست دارم با تو باشم تا شب یلدای عشق باز بی تاب است این دل ، بی قراری می کند با من از امروز یک دل باش تا فردای عشق ماهی احساس من در تنگ دل جان می کند موج بر می دارد از این حادثه ، دریای عشق عشق یعنی با تو بودن تا ابد ، دلدار من نقش کردم از تو در قاب دلم ، سیمای عشق آسمان آبی شعر مرا مهتاب باش واژه هایم را ستاره سازم از رویای عشق...
『♥️』 به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم! به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟؟ 🔻فروغی_بسطامی
"ای که شعر دیگران را ساده از بر می‌کنی شعرهای من برای توست، باور می‌کنی"!؟ پای هر بیتَم، ردیفی؛ بی تو شعری ناقصم حال من را با همین ابیات بهتر می‌کنی وزن در افکار مخدوشم نمی‌گنجد ولی چون تو می‌آیی ترازو را میسّر می‌کنی می‌نشینی روبه‌رویم با همان چشم خمار این غزلهای مکدّر را منوّر می‌کنی من چگونه بازگویم مقصدم چشمان توست من هلاک چشمهاتم، تیر را در می‌کنی؟ فکر اشعار بدون تو نبود و نیستم از چه رویی خاطرم را هی مکدّر می‌کنی؟ هان، تویی که شعرهایم را برایت گفته‌ام روز و شبها را کجا بی شعر من سر می‌کنی!؟ ‌
هم شبیه من از ساده لوحیَش دلبسته ست ڪه درڪش نمی کند 🌹
هرچه می زنی من هنوز مثل طفلی ڪه ڪتک خورده به دست مادرش بیرانوند🌹
هر لحظه میچینم برایت بغضِ کالم را پُر میکنم از میوه ی احساس شالم را امروز و فردا احتمالِ سیل و طغیانست جدی بگیر ای شهر باران خیالم را! سر می روم از روزهای سردِ دلتنگی تقویم ها تحویل می گیرند سالم را؟؟ گاهی برای شاپرک ها شعر می خوانم دیوانه تر ها خوب می دانند حالم را! لبریزِ حسّ نابِ پروازم ولی افسوس زنجیرِ تلخِ خاطراتم بسته بالم را پروردگارا آتنا دلشوره ی کمتر! امشب اجابت کن دعاهای محالم را مهمانِ قلبم باش،یک فنجان نگاهم کن تا حَل کنم در قهوه ی چشمِ تو فالم را "من دوستت دارم شدیدا"،دوستم داری؟ تکرار کن بخشِ نخستینِ سوالم را!  
ذره ذره هر چه بود از من گرفت دیر دانستم ڪه گیتی رهزن است 🌹
گران گشتم به چشمش بس ڪه رفتم بی سبب سویش مرازین پای بی فرمان چه هابرسرنمی آید؟
جان فدا ڪردیم و یاران قدر ما نشناختند ڪور بادا دیده ی حق ناشناس 🤞
در انکسار یاران دل نازکم چه سازم دیدم سبو شکسته من نیز گریه کردم ..
چگونه می گذرید از ڪسی ڪه دیگر نیست ؟! خوشا به حال شماها ڪه دل نمی بندید
موقع من آهسته بریزید به سر خاک این سر ز همان روز خاک به سر بود... 😐
حالِ دل پرسیدی و گفتم؛ ڪه "خوبم" بارها... خوبم اما نفهمیدی مرا 🤞
⁣خود قضاوت ڪن اگر درمان دردم این سر آشفته و این ناخرسند چیست؟ ⁣ 🌹
دیده چرخ و چرخیان نقش کند نشان من زانک مرا به هر نفس لطف تو همنشین کند سجده کنم به هر نفس از پی شکر آنک حق در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند
‌ ‌اگرچه با غـم عشقـش خـراب ڪرد مرا دلم خوش است ڪه او انتخاب ڪرد مرا 🌹
پیاله بی می و گل بی شمیم و دل بی عشق چنان ز خویش نباشد خجل ڪه من بی تو
می کشد بار غم محبوب و می گوید بها هر که عاشق شد ضرورت بار غم خواهد کشید
آن که به دیوانگی در غمش افسانه‌ام آه که غافل گذشت از دل دیوانه‌ام در سرشکم نشد لایق بازار دوست قابل قیمت نگشت گوهر یک دانه‌ام
دیروز ساکت بود بی‌حرکت در عمق سایه‌ای سرد اکنون صدای آوازش کدام واقعیت دارد پرنده‌ی مرده یا زنده؟