eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
دل می ستاند از من و جان می دهد به من آرام جان و کام جهان می دهد به من دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است تا کی ز مهر طالع آن می دهد به من
‌ ویرانه دل ماست ڪه با هر نگهِ دوست صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت... روزتون زیبا 🙏🌺 و دلتون گرم از نگاه مهربون خدا🍃🌺
سال‌ها رفت و هنوز یک نفرنیست بپرسدازمن؛ که تو ازپنجره‌ى عشق چه ها میخواهی صبح تانیمه‌ی شب منتظری! همه جامی‌نگری گاه باماه سخن میگویی! گاه بارهگذران! ‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لبش را هر چه بوسیدم، فزون‌تر شد هوایِ من ندارد انتهایی خواهش بی منتهای من…
امواج نوای تو به من می رسد از دور دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی 💫
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت که در این وصف زبان دگری گویا نیست بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما غزل توست که در قولی از آن ما نیست تو چه رازی که به هر شیوه تو را می‌جویم تازه می‌یابم و بازت اثری پیدا نیست شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست این که پیوست به هر رود که دریا باشد از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم این تو هستی که سزاوار تو باز این‌ها نیست
عاقل اگر به عشق دهد دل میسر است عاشق ولی بموعظه عاقل نمی شود
می‌توان خواند از جبین خاک احوال مرا بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است...
پیدا تری ز خورشید ، ای ماه بی نشانم تا از تو می سرایم، گُل می شود دهانم معنای آدمیت، فهم شکفتن توست اردیبهشت محزون! حوّای مهربانم! فوّاره ی خروشی، ای آه سرمه ای رنگ! با روزه ی سکوتت، آتش مزن به جانم با ابرها بگویید، دستِ مرا بگیرند از دودمانِ آهم، ماندن نمی توانم بیرون شو ای همایون، از پشت پرده ی غیب تا در سه گاهِ مستی، شوریده تر بخوانم 
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🌷 باید غبار صحن تو را طوطیا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند «هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرببلا مبتلا کنند دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند از آن حریم قدسی ات آقای مهربان «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند» سید حسن رستگار
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم از ازل دل به شهنشاه خراسان دادم پدرانم همه درباری سلطان بودند اعتبارم بود از نوکری اجدادم پیش از آنی که برم واژه بابا بر لب داد نام تو و آباء تو مادر یادم وعده دادی و مرا دلخوش لطفت کردی چه شود روز قیامت برسی بر دادم وعده دادی که شفاعت کنی از زائر خویش وای من گر نکنی روز جزا امدادم به خداوند تو بودی که گرفتی دستم هر گه از بار معاصی به زمین افتادم هرچه دارم همه از دولت سلطان دارم من گره واشده ی پنجره ی فولادم من کی ام؟ گرد و غباری که به فرش حرمت به امیدی بنشستم ندهی بر بادم همه جای حرمت جنت الاعلای منست لیک چندیست که دیوانه ی گوهر شادم عشق والله سحرهای گهرشاد رضاست بنده ی عشقم و از هر دوجهان آزادم "طاٸف"
💥👑🦋 تو ، ای دل نکند،لاله به بار آمده باشد ما در این گوشه زندان و آمده باشد
نرسد دست تمنّا چون به دامانِ شما می‌توان چشم دلی دوخت به ایوانِ شما از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست نیمه جانی‌ست در این فاصله قربانِ شما
خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی… نوشتم شمس… دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است نوشتم عرش…دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند،علی ننوشته می خواند چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را
از دشمنان برَند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بَرَم ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
ما به جُرمِ ساده لوحی اینچنین تنها شدیم مردمان این زمانه با دو رنگی خوش ترند ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
مقصود اگر از دیدنِ دنیا فقط این بود دیدیم ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
پا به پا کردم و جان کندم و گفتم آخر دوستت دارم و گفتی نظر لطف شماست ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
گفتم به هیچکس دلِ خود را نمی‌دهم اما دلم برای همان هیچکس گرفت! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
ندانَمَت که چه گویم تو هر دو چشمِ منی که بی وجودِ شریفت جهان نمی‌بینم ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت این پنجره فقط به هوایِ تو باز بود ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
🍃 ششمین در محفل شعر و ادب و هنر 💠 قصیده‌ای در ولادت الرضا سلام‌الله‌علیه رسید از راه تا از غم رها سازد دل ما را رئوفی که پر از عطر محبت کرده دنیا را شده روز ازل روشن جهانِ عشق از نورش چراغانی کند سیمای او عرش معلا را مدینه از قدم‌های گل طاها شده خرّم رسیده نوگل نجمه معطر کرده بطحا را ارادت رفته بر بام دلم تا وصف او گوید کرامت می‌کند تعظیم این فرزند طاها را فرشته امشب از موسی‌بن‌جعفر مژده می‌گیرد که کرده با ستاره نورپاشی طاق مینا را طبیب دردها آمد علی موسی الرضا آمد بیایید و ببینید این نگار ماه‌سیما را حریم باصفای او پناه خستگان باشد نگاهش می‌برد از دل غم دنیا و عقبی را چه ایوانی چه درگاهی عجب سلطان دلخواهی که از کویش نمی‌راند گدای بی‌سروپا را کریم است و شده باب‌الکرم، دریای جود است او ز مِهرش برده غم‌های دل هر پیر و برنا را دلم را می‌خرد همچون دل باارزش خوبان تفاوت نیست پیش چشم او اموات و احیا را ز گرمی دمِ او وام می‌گیرد دم عیسی که او با یک دم احیا می‌کند صدها مسیحا را سلام زائران را می‌دهد پاسخ، عجب جاهی یکی هستند در درگاه لطفش مفلس و دارا نه‌تنها شیعه دارد دست بر دامان احسانش که او حاجت‌روا کرده یهود و گبر و ترسا را رضا هم شرط توحید است و هم حصن حصین حق که بی او نیست تأثیری تولا و تبرا را کنار ساحل مشهد نمی‌بینم غروبی را که خورشید حضور او منور كرده شب‌ها را رضا شمس‌الشموس و پای‌بوسش عالم و آدم خوشا خاکی که دربر دارد این شمس دلارا را از این تصویر زیباتر ندیدم در همه عمرم به گرد حضرت خورشید پیچ‌وتاب دریا را ز سقاخانه‌اش جان را صفای تازه می‌بخشم به زلف پنجره فولاد او بستم تمنا را نه همّی مانْد و نه غمّی، به او هرگاه رو کردم دلم شد با رضا راضی بنازم این تسلا را اگر داری هزاران درد بی‌درمان بیا اینجا که گرد فرش‌هایش می‌کند اعجاز عیسی را برات کربلا گیرد کسی که رفته پابوسش عنایت می‌کند بر هرکه دارد این تقاضا را به سویش هرکه از باب‌الجوادش می‌رود بی‌شک چشد از دیگران بهتر محبت‌های مولا را کبوترها به درگاهش سحرها نغمه‌پردازند دلم می‌خواهد آن تصویر ناب روح‌افزا را به قلبم حک شده نقش ضریح باصفای او خدا از من نگیرد کاش این نقش مصفا را نشانی دارد از عرش خدا صحن دل‌انگیزش ملک هر لحظه می‌بوید نسیم صحن آقا را همیشه زائران پیش ضریحش مات و مبهوت‌اند خدا از ما نگیرد این دل غرق تماشا را به او گفتم نده حاجاتم و امروز و فردا کن که خیلی دوست می‌دارم همین امروز و فردا را چه شب‌هایی که شد مأمن برایم گوشۀ صحنش به دل دارم همه شب‌ها هوای شور آنجا را سه جا روز قیامت می‌رساند یاری‌اش مولا هرآن‌که کرد در مشهد زیارت پور زهرا را خودش گفته که بعد از مرگ می‌آیم به دیدارت خدا را شکر خواهم دید آخر ماه زیبا را ✍️ بداهه‌سرایان: مشهدی‌زاده ـ مستان ـ یاغریب‌الغربا (لیان) ـ رز ـ مهمان خدا ـ م. کرمانی (راهی) ـ منتظر شهادت ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) ـ هانیل ـ بهارنارنج ـ محمدصادق ناطقی ـ مهدی شریفی ـ مهجور ـ محمدتقی عارفیان 🗓 تاریخ بداهه‌سرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / ذی‌قعدۀ ۱۴۴۳ 🍃
کسی سوال میکند به خاطر چه زنده ای؟؟ و من برای زندگی   تو  را بهانه میکنم
🌱 با تو مشخص است مسیرِ دُرستِ‌مان جانم فدای نامِ ”امامِ” نخستِ‌مان