eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی خیلی خیلی التماس دعا
.
سر و مو سوخته و خار به پایش رفته صورتش سرخ و کبوداست صدایش رفته پای کوچک که ندارد رمق رفتن را هرکجا خورد زمین عمه برایش رفته عمه از قبل حنا بر کف پایش مالید پیش خون قدمش رنگ حنایش رفته هرچه ما روضه شنیدیم شبیهش میشد صورت طفل سه ساله به ازایش رفته
صلی الله علیک یا عشق قسم به حال خوشِ حین روضه‌های حسین(ع) بهشت نیست مگر سایه‌ی لوای حسین(ع) به خاک آمده آدم چرا؟؟؟ دلش را برد شمیم سیب دل‌انگیز کربلای حسین(ع) غریب نیست به عالم اگر چه در غربت کسی که می‌شود از عشق آشنای حسین(ع) محرم است و به جانم تب عطش دارم برای جرعه‌ای از شور نینوای حسین(ع) محرم است و دوباره به دهر پیچیده طنین نغمه‌ی جان‌بخش ربنای حسین(ع) تمام شادی عالم بها نخواهد داشت به قدر ثانیه‌ای گریه در هوای حسین(ع) سری به فیض سعادت نمی‌رسد به جهان مگر سری که بیفتد ز تن به پای حسین(ع) چقدر مرگ به راه حسین(ع) شیرین است که زنده می‌شود آن‌کس که شد فدای حسین(ع) بدان امید به فردا رسانم امشب را... مگر نفس بکشم باز در هوای حسین(ع) برایِ عاقبت خیرِ من همین کافیست که هستی‌ام، پدرم، مادرم فدای حسین(ع) حسین(ع) باب نجاتی شده برای جهان جهان حسینیه‌ای می‌شود برای حسین(ع) یقین که هیچ اثر از شعر ما نخواهد ماند مگر هر آنچه نوشتیم در رثای حسین(ع) @asharahmadrafiei
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 سرتاسرعالمند مهمان حسین بر سفرهٔ بی دریغ احسان حسین هر کس که قدم به این جهان بگذارد دعوت شده است در فراخوان حسین!
یا حضرت رقیه س_6017040729753256363.mp3
2.7M
🏴مداحی|خیمه ها سوخت دویدیم حرم سوخت عمو 🌹 حضرت رقیه (سلام الله علیها) ♦️مداح: حاج میثم مطیعی 🍃🖤🍃😭
•| |• خبر آمد که ز معشوق خبر می آید ره گشایید که یارم ز سفر می آید کاش می شد که ببافند کمی مویم را آب و آیینه بیارید پدر می آید 😔💔 نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی نه دگر موی سرم تا به کمر می آید جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد غالبا درد به دنبال جگر می آید راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست! 😭 سر که آشفته شود حوصله سر می آید هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم نیم عمامه از آن بهر تو در می آید به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم غیر من از پس کار تو که برمی آید؟ راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟ راستی! لاغری من به نظر می آید؟ راستی!هست به یادت دم چادر گفتی دختر من! به تو چادر چقدر می آید سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید ✍
•| |• دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا دو پلکی گریه کردم در فراغت گشت خون پیدا تجرد حجمه دارد یا که ضعف تن نمی دانم درون سینه ام این روزها هست از برون پیدا کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا سپاه جلوه ام هر قدر می شد تاختم بیرون بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا چرا ویران نباشد خانه ی من کن در آن مجلس دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا 😭 ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 همه ی هستی من٬حضرت ارباب ٬سلام ای دلیل تپش این دل بیتاب٬ سلام دیشب ازلطف شماخواب حرم را دیدم حرم و‌پرچم و ای گنبد در خواب ٬سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا… دریافته ام کسی که میگوید “برایم دعا کن” از روی عادت نمیگوید..! کم آورده است… دخل و خرجش دیگر باهم نمیخواند… صبرش تمام شده است… ولی دردهایش هنوز باقی مانده است… مهربانم…! کاش میدانستی چقدر دردناک است شنیدن جمله “برایم دعا کن” خدایا کمک کن رفیقانِ مرا…که هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارند…
🖤 از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ 🖤 بر سر هر نیزه خورشیدی است یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ 🖤 اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ 🖤 یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ 🖤 راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ 🖤 از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ 🖤 از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ 🖤 از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟ 🌹علیرضا _قزوه
🏴 السَّلامُ علیکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ لب‌های رقیه از عطش خشک شده این نامه به دست آب باید برسد
می‌نشاند بر لب عشاق تو لبخندها «بأبی أنت و أمی» گفتن فرزندها «یا حسین» بچه‌ها در روضه‌های خانگی آب کرده در دل مادر پدرها قندها از پدرها به پسرها می‌رسد میراث عشق شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها ای خوشا آن مادرانی کز محبت کرده‌اند یک به یک نذر حسین فاطمه، دلبندها تا که سرو خویش را از زیر قرآن رد کنند سوخته دل‌هایشان در آتش اسفندها مادرانی که به دخترهایشان آموختند درس ایمان و حیا در مهد غیرتمندها نسل پشت نسل ما اهل وفاییم اهل عشق از محمد وز خدیجه مانده این پیوندها شاعر: دکتر محمدمهدی سیار
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده‌ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است بدی من که به دردت نمی‌خورد اما تو خوبی‌ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی‌ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته‌ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش؟ به دست دختر او رزق کربلای من است ** فدای اشک رقیه که با پدر می‌گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه‌های من است گرسنه مانده‌ام اما غذا نمی‌خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است
نخور غصه که من آخر میایم سه ساله دختـرم! دیگر میایم برای دیـــــدنت دردانه‌ی من! فقط لب تر بکـن با سر میایم 😭
با سیلی و زور هرچه زیور بردند... هم از سر او به زور معجر بردند... از خار مغیلان و بیابان که گذشت آغوش پدر خواست ولی سر بردند...
🥀
. 🏴 السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ ثُمَّ إنّها وَضَعَتْ فَمَها عَلى فَمِهِ الشَّريف وَبَكَتْ بُكاءًا شَديدًا حَتّی غُشِيَ عَلَيها، فَلَمّا حَرَّكُوها، فَإذا بِها قَدْ فارَقَتْ روحُهَا الدُّنيا. بابا بیا که جز تو برایم طبیب نیست غیر از پدر که در دل دختر حبیب نیست رویی چو روی دلکش تو نیست در جهان چشمی چو چشم‌های تو خاطرفریب نیست دست من است شانۀ مویت نه دست باد لایق برای موی تو دست رقیب نیست در باغ عشق تو که هزارند بلبلان شیداتر از رقیّۀ تو عندلیب نیست هرکس که حال‌وروز مرا دید گریه کرد اما قسم به موی تو حالم عجیب نیست وقتی ذبیح کوچک شش‌ماهه داشتیم قدّ خم سه‌ساله که دیگر غریب نیست هرگاه عمه موی مرا دید ناله زد گویی که یاد غصۀ شَیْبُ‌الخَضیب نیست جز تازیانه زخم مرا مرهمی نبود دردم ز حد گذشت ولیکن طبیب نیست بابا عموی پردل و باغیرتم کجاست اینها حرامی‌اند و یکی‌شان نجیب نیست محتاج معجزه است دل دردمند من چیزی شبیه معجزۀ بوی سیب نیست جان بر لب است تا تو ستانی به بوسه‌ای "کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست" ✍️ 🏴
به دل، عشق تو واکرده ست معبرهای بسیاری رقم خورده ست با دستت مقدّرهای بسیاری چنان در دلربایی های خود جذابیت داری که در بند تو افتادند دلبرهای بسیاری یکی از پنج رکن آفرینش هستی و خالق به حول محورتو ساخت محورهای بسیاری حریم امنت آغوش خداوندست و باجنت تفاوت میکند از حیث منظرهای بسیاری ملائک بسکه اطراف حرم مشغول پروازند که پر کرده است ایوان تورا پرهای بسیاری چه کردی با دل عشاق که هر روز میبینم به سمت کربلا خم میشود سرهای بسیاری به شوق بردن نامت ،پسرهای زیادی را به نامت مفتخر کردند مادرهای بسیاری "کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهورا تر" که چای روضه ات پرورده نوکرهای بسیاری
حر باش! کمی با دل خود خلوت کن از ظلمت، سمت روشنی حرکت کن از وعده‌ی سبز اُمویون بگذر با حیدر کربلا بیا بیعت کن ✍استاد
بسم الله الرحمن الرحیم جبریل آمده است که شهپر بیاورد عودی گرفته است که مجمر بیاورد اینجا برای خواندن آیاتِ تازه‌ای رفته است از بهشت که منبر بیاورد زینب نوشت ، بعدِ همین نام تا ابد باید سلام‌هایِ مکرر بیاورد عالم ندیده است که در قامت زنی مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد باید تمامِ خلق فقط سجده‌اش کنند او را اگر به عرصه‌ی محشر بیاورد این فاطمه است آمده تا مادری کند آری علیست رفته که خیبر بیاورد دینِ بلیغ ، دین حسین است بعد از او باید خدا دوباره پیمبر بیاورد این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد صبری که از جگر دو جگر دربیاورد از خیمه‌گاهِ فاطمه تا خیمه‌ی علی زینب رسیده است  دو لشگر بیاورد کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد باید که زینیت دو برابر بیاورد ای بی کسِ حرم ، حرمت را نگاه کن حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد بر گردنِ  من است غریبی‌ات ، یاوری من مرده‌ام مگر کسِ دیگر بیاورد شرمنده است خواهر و  در خیمه‌گاهِ خود بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد میدان دگر مَرو کمرت درد می‌کند بگذار زینبت دو دلاور بیاورد از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار باید بجاش  خاک به معجر بیاورد گفتم : محمدم که بزن روی سینه‌ات گفتم : که عون  پیشِ تو حنجر بیاورد گفتم : محمدم  که عبای علی ببَر گفتم : که عون چادرِ  مادر بیاورد اشکِ حسین لاله‌ی دامانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است رفته حسین تا دو برادر بیاورد از داغها هزار برابر بیاورد از قتلگاه تا به حرم خون تازه است رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد با تیغ‌های مانده بر آن سینه‌ها رسد جانی نداشت از تنشان در بیاورد شرمنده بود ، جای کبودِ کبوتران مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد از پای‌کوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست مجبور شد بجای بدن سر بیاورد زینب به خیمه است مبادا اگر رود شاید عرق به روی برادر بیاورد ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد در بینِ خیمه بود و نمی‌دید قاتلی گودال بود حوصله را سر بیاورد وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت می‌خواست دادِ فاطمه را در بیاورد یک سر به نیزه است که  گریانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است (حسن لطفی ۴۰۲/۰۴/۲۹)