eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکسی در گوشه‌ای ساز خودش را می‌زند چشم وا کن هیچکس گوشش بدهکار تو نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کاربر محترمی که ۴۷ دقیقه پیش در مورد تبادل تو لینک ناشناس پیام گذاشتید: لطفا به لینک ناشناس سر بزنید🙏🌷
💚🍃 ایران تن است و ما همه اعضای پیکریم این خاک خانه‌ایست که با جان بر آن دریم کرد و بلوچ، ترک و عرب، زیر پرچمش با هر نژاد و مذهب خواهر-برادریم ایران من! نفس به هوای تو می‌کشیم ایران من! فقط به هوای تو می‌پریم خود را فروخت آنکه اقامت خرید و رفت ما عشق را به قیمت جان از تو می‌خریم بر خون گذاشت پا و گذشت از وطن ولی لعنت به ما اگر که از این خاک بگذریم «ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم» روزی هزار بار برای تو جان دهیم تا که تو را به دست امام زمان دهیم...
💚🍃 جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟ پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد اکبر لطیفیان زمان
نه میل ماندن و مُردن، نه جراتِ نه شنیدن چه مانده از منِ تنها؟ که مانده از منِ من، تو
چون خانه‌ی ویران‌ شده بر رهگذرِ سیل در طالعِ ما رفته که آباد نگردیم...
پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری مگر آهم از این پهلو به آن پهلو بگرداند
گقتی این حس را ببر از یاد و تنها دوست باش خسته ام از عشق ، اما از رفاقت بیشتر
آتش به آب و یار به اغیار و گل به خار کردند صلح و بخت به ما آشتی نکرد
💚🍃 من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
چو خاک اگرچه ندارد وجود من قدری برای کوری دشمن نگاه دار مرا...
شکنجه میدهد مرا پیام های او به او چه شرح پر شراره ای کلام های مو به مو