eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تابوده همین بوده وتاهست همین است ایوان نجف ، مرکزِ شاهنشهِ دین است او لنگرِ دنیا وسماوات و زمین است شاگردِ حضرت جبریلِ امین است
دوسه شب مانده فقط فرصتمان محدود است  رحم کن گرچه گـدای تو گنه‎آلود است وای بر من اگر امشب نخری بارم را  آه پس من چه کنم نفس خطاکارم را هیچکس مثل منِ خسته پریشان نشده  روزه‎هایم سپر آتش سوزان نشده دانه دانه گنه من شده صدها خروار  ماندم از فیض نمازی که قضا شد هربار در سرم جز هوس و خواهش نفسانی نیست  خبری دیگر از آن سجده‎ی طولانی نیست جای مظلوم، ستم پیشه هم آغوشم شد  از گفتم و ایتام فراموشم شد معصیت کم‎کم از این خانه مرا دورم کرد  خوی دنیاطلبی بود که مغلوبم کرد سیدی صید شدم در شهواتم الغوث  سخت دلواپس میزان و صراطم الغوث بینوایم، به گدا نان و نوایی برسان  درد دارم چه کنم زود دوایی برسان نسخه‎ای نیست به جز گریه‎ی بر ثارالله  هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
نفسم تنگ و دلم تنگ و خودم غرق نیاز نفسی بر دل تنگم برسان از سر ناز -عمرانی
🌱🖇 می‌خواست قلم نقطه ضعفش بنگارد بیچاره، ندانست (ع) نقطه ندارد
دارم به لب نوای مدد یا ابوتراب درد مرا به غیر (ع) التیام نیست
هوای حضرت عیسا دمیست سلمان را نمیرد آنکه کسی جز (ع) امیرش نیست
قل هو الله احد تفسیری از اخلاص اوست در کمال بندگی یکتای بی همتا (ع) ست
علــے‌حیدࢪ¹¹⁰ بیهوده نبوده‌ست نبی مست تو بوده نازم به خدایی که (ع) خلق نموده
*👇آرش ترین سرباز👇* حالا که در باغ دلت آرام جانت نیستم اما ببین بیگانه با سوز نهانت نیستم با این که در دیوان دل حرف از جدایی می زنی گل واژه ی گمگشته در حرف و زبانت نیستم هرچند می گویم غزل اما عزیز نازنین آگاه از پیچ و خم فن بیا نت نیستم بر دور خود می چرخی و این سو و آن سو می روی آیا همان سرگشته ی چرخ زمانت نیستم فریاد می آید هنوز از ناله و افغان من اما دگر شرمنده ی لعل دهانت نیستم آخر چرا خوابی بگو با من تو ای آرام جان آرش ترین سرباز در ، پیچِ کمانت نیستم در خواب دیدم آمد و در گوش من آرام گفت واکُن ببین چشمت *"مدد"* من در جهانت نیستم مدد نوروزی ☘️🖊️☘️🌹🌹☘️🖊️☘️
همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود! صفری سلام شب همگی بخیر🌹🌹
بر کشور ما دست ید الله علی هر راه رَوی خطاست جز راه علی سرباز ولایتیم و فرمان بر او گور پدر دشمن و بدخواه *
من دوستت دارم ،چو ابری آسمانش را... ابری که پس داده به سختی امتحانش را یاد ِ توام، مانند سربازی که بعد از جنگ دارد هنوزم خاطرات پادگانش را! چشمان تو دریا و با عطر نفسهایت بالا کشیده زورق من بادبانش را دلشوره ات را میکشم هر روزدر آغوش مثل درختی برگ‌های ِ نیمه جانش را آنگونه میخواهم تورا که تخت جمشیدم رویای برگشتن به عصر باستانش را...، آنگونه که زاینده رودم با لبانی خشک در سینه دارد آتش " نصف جهان"ش را با بیت بیت هر نگاهش حرف ها دارد آن شاعری که بغض می دوزد دهانش را من دوستت دارم ، کنارت مرگ هم زیباست! لطفاً خودت هم پیشبینی کن زمانش را! باقری 🕊
السلام علیک أیتها الصدیقةالشهیدة باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد بابا که رفت دختر خود را بغل کند بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد صف بسته بود جمع ملائک در انتظار پرده کنار رفت و تماشا شروع شد کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد جشن و سرور عالم بالا شروع شد چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن لبخندهای ام ابیها شروع شد تا سالها برای پدر، مادری کند همراه او بماند و پیغمبری کند تا عشق را نفس بکشد در هوای او بابا برای او شود و او برای او هی دور او بچرخد و پروانه ای شود دستش برای موی پدر شانه ای شود خیره شود به صورت او تا به ماه خود بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش آئینه ای مقابل شکل و شمایلش تا سالها همین بشود ماجرای او: بابا برای او شود و او برای او بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد خورشید او غروب خودش را بغل گرفت یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد آئین مهربانی دنیا تمام شد تنها بهانه بود برای وجود او راهی شد و بهانه ی زهرا.س  تمام شد این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در باور نکردنیست، لگد می زند به در؟! مشعل گرفته است که آتش به پا کند یا با طناب دست شما را جدا کند شاید تو بی شوی و او بدون تو... از پشت در صدا بزنی نرو! یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها نامش نیفتد از دهنت تا به انتها یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است یعنی به او نشان بده تنها نمانده است اینجا کجاست؟! ! چه می کنی؟! تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟! اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟! آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟! دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟! این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟! هی دست مشت کرده به دیوار می زند حق دارد او که طاقت این روز را نداشت روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت روزی که از صدای غمت شهر خسته شد روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت ای کاش بر زمین اثری از نبود ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد خون گریه های عالم بالا شروع شد... حسن اسحاقی 🍃🌹🍃😭
ورود امام خمینی به میهن دهه ی فجر مبارک باغ بود و خوشی و سرو و صنوبر باهم لاله و اطلسی و عاشق و دلبر باهم تا که خورشید به لبخند دهن وا می کرد گرمی صحبت او آینه را ،،ها،، می کرد رود در دهکده ی قلب زمان جاری بود پشت هر پنجره دستی پی دلداری بود ناگهان ابر سیاهی به سرم زد سایه خیمه ی زد اهرمنی شد به دلم همسایه کوکب بخت مرا چشم زدند و افتاد بغض شعرم ترکید و غزلی زد فریاد عمر ما در شب دیجور غمش سر می شد گیسوی مثنوی از فاجعه پرپر می شد جغد شومی به سر بام دلم زد پنجه طالع نحس، برای همگی شر می شد آتش فتنه در این معرکه بر پا کردند چشم پروانه و گل ها و خدا تر می شد آسمان همه ی شعر پر از دود شد و شاعری در وسط بیت کبوتر می شد باغبان آمد و آیینه و آب آورد و گفت ای کاش که در زلف تو معبر می شد مژده دادند که فریاد رسی می آید از ته جاده صدای جرسی می آید نور از پنجره تابید سحر پیدا شد رنگ و روی همه ی غنچه و گلها وا شد باغبان خطبه ی پیروزی خود را سر داد در بهشت شهدا لاله ی غم را پر داد گرگها زوزه کشیدند همه در رفتند هرچه کفتار صفت بود ز کشور رفتند شهر در بحبوحه ی حادثه ها مرد شده چون چهل منزل از این غصه پر از درد شده بید لرزان شده یک سرو تنومند امروز نیست در مدرسه ی جهل شما نو آموز باغبان رفت ولی ریشه ی وحدت باقی ست نقشه ها جمله بر آبست بصیرت باقی ست به سر مردم ما سایه ی یک نور جلی ست پرچم از دوش به کف (سید )ست حسین جعفری
شنبه همه با لطف می‌آییم همراه جمیع می‌آییم ای فتنه‌گر بی شرف کودک کش در کل وطن از همه جا می‌آییم یکدست به همراه می‌آییم به می‌آییم حتما همه نارضایتی هم داریم با عشق به اسلام ولی می‌آییم فردا همه با شور و شعف می‌آییم چون تیر به آهنگ هدف می‌آییم عالم اگر از یزید لبریز شود ما یکسره از سمت می‌آییم ✌️✌️ یادتون نره....👊👊👊👊
در قدوقامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است سلیمیان
هفت سین دلبری در سفره ی دل باز کردم هفت سینم تا گوشه ی چشمی رخ او را ببینم ماه خدا سال نو ام را کرد تزئین ماه بر ادعایم هست تضمین در پرتوی رسیده ماه روزه همراه با رسیده ماه گشته تبرک سال نو با شام در سایه ی تشنه لبان ما را نگهدار در سفره ی نوروز چیدم هفت سین را با لاله ها رنگین نمودم این نگین را 🇮🇷🇮🇷 در سین اول با کمال احترامش از دور بر کرب و بلا دادم در افتادم برای سین دوم چون پاسخم را می دهد او با تبسم وقتی مدال شاعری در دارم در سین سوم، شعر او را می نگارم شروع سفره ی عیدم حسین است که چارمین سین است اما نور عین است در تحویل. موج اشک جاری ست در پنجمین سین چشم ها در آبیاریست سین ششم دستم به دامان نگار است همیشه چشم در راه بهار است در سین هفتم داغدارم از برایش دارم تمنای بر کربلایش ذکر بر لبم بعد نماز است چون بیشتر بر مشکلاتم چاره ساز است حسن ختام شعر عیدم مثنوی باد هر سال من تا روز آخر مهدوی عج باد یاد بصیرت یاد دلتنگ دلدار شاعر حسین جعفری
. دل عاشق احمد و و آل است از یاد قلوب مالامال است تا خواستم از بگویم، دیدم: در وصف زبان شاعر لال است
💚🍃 جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟ پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد اکبر لطیفیان زمان
جبریل شنید از تو، برای خبر آمد پَر سوخت و پَر ریخت و بی بال و پر آمد می‌خواست بگوید که خدا داخل کعبه است دیوار ترک خورد و خبر زودتر آمد بتخانه فرو ریخت و میخانه بنا شد از میکده ساقی سر کوی و گذر آمد ای عشق! بفرما قدمت روی سر ما خاکیم و از این شاد که ما را پدر آمد میخانه نه آن است که گفتند و شنیدیم میخانه از اطراف ضریح تو برآمد با عشق تو بر نقره زدم بوسه و دیدم از جای لبم خوشه‌ی انگور درآمد محراب به محراب پی قبله دویدم ایوان طلاکوب توأم در نظر آمد می‌خواستم از مدح تو چیزی بنویسم یک واژه نگفتم من و عمرم به سرآمد آیات خدا را همه در شور تو دیدم هر آیه که خواندم به لبم نیشکر آمد با اشک وضو کردم و قرآن که گشودم بدخواه تو در آیه فقط کور و کر آمد این دل شده مؤمن به علیّاً ولی اللّه طاهر شده باطن به علیّاً ولی اللّه ممنون پدر مادر خویشم که درونم مؤمن شده هر ژن به علیّاً ولی اللّه بیچاره و بدبخت و ذلیل است به هرکس شده خائن به علیّاً ولی اللّه اصلاح شد و سمت شد متمایل هر نامتقارن به علیّاً ولی اللّه خوردند محک اول خلقت شب قالوا انس و ملک و جن به علیّاً ولی اللّه ذوق است ولی معتقدم اینکه فرو ریخت به علیّاً ولی اللّه ایرانی‌ام و معتقدم ما را شده ضامن به علیّاً ولی اللّه هنگام نماز است ببینید که برخاست فریادِ مؤذّن به علیّاً ولی اللّه
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد تأکید به عشقی ازلی داشته باشد- این شعر که با نام می‌شود آغاز ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد تردید نداریم که در عرش، خدا نیز چون کرّار، یَلی داشته باشد! هرچند اذان مدح خدا می‌کند اما با ذکر تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که یک‌ذره به دل حُبّ علی داشته باشد... ‏
شب‌گریه‌های پنهان، رفتند تا همیشه ای چاه‌های کوفه‌، دیگر نداریم💔
دل عاشق احمد و و آل است از یاد قلوب مالامال است تا خواستم از بگویم، دیدم؛ در وصف زبان شاعر لال است
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی­ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا...شهادت، اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصّمد آورده ام نوبهار قُل هُوَ الله است می دانی چرا؟ راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است، این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم؟ شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرّم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز امّا بهترین ماه است می دانی چرا...؟ ­رضا-قزوه