تو ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻋﺸﻖ من!
سرنوﺷﺘﻢ ﺑﻮﺩﯼ،
ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻧﻔﺴﺎﯼ ﺷﻠﻮﻍ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽِ ﺑﯽﺍﻋﺘﺒﺎﺭ...
#عباس_معروفی
رفتهای گرچه دلم منتظر برگرد است
چقدر صبر از این زاویهاش نامرد است
#محمد_عزیزی
لب تو دام من و قاتل ایمان من است
ترسم آن است بگویند که این هم مومن!
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
آبروی اندکی دارم که آن هم بند توست
عشق تو آخر مرا رسوای عالم میکند
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
کاش بودی تا که من با طرح دار بر لبت
آسمان و ریسمان را مثل هم میبافتم
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
آه
از
این
دل تنگم که درست
موقع خواب به یاد غزلت میفتد....😢
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
گر گریهٔ تلخ و بیصدایی داریم
گر هر نفسی جام بلایی داریم
آشفته نشو شعر بفران ای دل
خوش باش که ما نیز خدایی داریم
#ناهید_خلفیان
مَن اگر با مَن نباشم؛ میشَوَم تنهاترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن؛ باشد از مَن، ما ترین
مَن نمیدانم کی ام مَن؛ لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن!
ای مَن غمگین مَن در لحظههای شاد مَن!
هرچه از مَن یا مَنِ مَن، در مَنِ مَن دیدهای
مثل مَن وقتی که با مَن میشوی خندیدهای
هیچکس با مَن، چنان مَن، مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن، که بی مَن، مَن تر از مَن میشوی
هرچه هم مَن مَن کنی؛ حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچکس با مَن مَنِ مَن، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن؛ این مَنِ با مَن ز مَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کُنِ از مَن کمی دیوانهتر؟
زیر باران، مَن از مَن پُر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن، از مَنِ مَن عار نیست
راستی! اینقدر مَن را از کجا آوردهام
بعد هر مَن بار دیگر مَن، چرا آوردهام؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد مَن
#شعر
#شعر_طنز
#ناصر_فیض
بر مَفْرشِ خاک خفتگان میبینم،
در زیر زمین نهفتگان میبینم؛
چندانکه به صحرای عدم مینگرم،
ناآمدگان و رفتگان میبینم!
#خیام
یقیناً کفر محض است اندکی تردید در چشمت
خدا آبیترین احساس را پاشید در چشمت
شراب چشمهایت تاک را از ریشه خشکانده
زمین میسوزد از بد مستی خورشید در چشمت
نگاهت دست نقاش طبیعت را چنان لرزاند
که حتی میشود رنگ خدا را دید در چشمت
خلیج چشمهایت معدن امواج طوفان زاست
نفس گیر است شوق صید مروارید در چشمت
زمان کی میتواند بر سر عقل آورد من را؟!
زمین تنگ است و من دیوانهی تبعید در چشمت
#بهمن_صباغزاده
کاش با رفتن تو خاطرهات هم میرفت
کاش از خاطر دنیای دلم غم میرفت
جانِ بیارزش من دست تو باشد هرچند
با کمی گردش چشمان تو جانم میرفت
ماهِ من! سنگ زدن راه فراموشی نیست
کاش تصویرت ازاین برکهی ماتم میرفت
دست و پا میزدم و آه چه بیرحمانه
تو نگفتی که چرا نرگسِ باغم میرفت
شاعرم کردی و دلخوش به ردیفِ "میماند"
رفتهای و شده سرمشق مدادم "میرفت"
کاش برگردی و فریاد زنم در هر بیت
داغ تو از غزل چشم به راهم میرفت
#نرگس_سادات_موسوی
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت
#وحشی_بافقی
هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
صبح آمدنش را به تو پیوند زده
خود را به نگاه روشنت بند زده
چشمان خودت را نگذاری بر هم
خورشید به خاطر تو لبخند زده
#محمدحسن_محمدی
من
عاشق نشده بودم
فقط
پشت قافیه ها
پنهانت کرده بودم
تا چشم هیچ شاعری
بر تو نیفتد ...
باور کن
حسود نبودم
فقط دلم نمی خواست
شاه بیتی بشوی
و بچسبی
بر غزلواره های شاعران دوره گرد ...
میدانستم
بی حضور تو
هیچ شاعری
جز شعر سپید
بلد نیست ...
#سعید_سلطانپور
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
#نجمه_زارع
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
میلرزد از تصور آغوشت ماهیچههای نازک بازویم
من رشته کوه یخزدهای هستم چشمان تو شبیه دو اسکیباز
از قلهها به دامنه میلغزند سُر میخورند نرم و سبک رویم
پیش از تو گاه کوهنوردانی قصد صعود داشتهاند از من
اما رسیده پرچمشان تنها تا صبح مهگرفتهی پهلویم
تنها تویی که جای قدمهایت بر شانههای برفی من پیداست
تنها تویی و باد که این شبها دنبال تو رها شده در مویم
آن رشته کوه یخزده این شبها آتشفشان تشنهی خاموشیست
انگار در تمام تنم جاریست سرب مذاب و هیچ نمیگویم
لب بستهام از آنکه هراسانم، لب واکنم حرارت پنهانم -
یخهام را مذاب کند آنوقت... آنوقت آه... آه... چه میگویم؟
آنوقت میروند دو اسکیباز از دامنم به کوه یخی دیگر
کوهی که قلههای بلندش هم حتی نمیرسند به زانویم
لب بستهام هنوز و همین کافی است این که هنوز هستی و شب تا صبح
پیچیده است عطر نفسهایت در حلقه حلقه حلقهی گیسویم
#پانتهآ_صفایی
آن قدر از مقابل چشم تو رد شدم
تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم
منظومهای برابر چشمم گشوده شد
آن شب که از کنار تو آرام رد شدم
گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا این که با دو چشم سیاهت رصد شدم
شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم
دیدم تو را در آینه و مثل آینه
من هم دچار- از تو چه پنهان؟! ـ حسد شدم
شاعر شدم همان که تو را خوب میسرود
مثل کسی که مثل خودش می شود شدم
در حیرتم چگونه، چرا در نگاه تو
دیروز خوب بودم و امروز بد شدم
#محمد_سلمانی
🌸 ایام بزرگداشت ولادت حضرت رقیه (سلامالله علیها)، بر عاشقان حضرت سیدالشهداء (علیهالسّلام) مبارک باد.
نان از کَرَمِ رقیهجان… مارا بس
جانی ز دَمِ رقیهجان… مارا بس
در بین تمام آرزوها... یا رب!
یک شب حَرَمِ رقیهجان… مارا بس
#سیدمجتبی_شجاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا عید خونه تکونی می کنیم ؟
😁😂😂