eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه شوال آمده امشب، صفا آورده است اجر سی شب عاشقی را سوی ما آورده است وعدهٔ جنات تجری تحتها الانهار را مژدهٔ بخشیدگی‌ها را صبا آورده است سینه‌ها جوشن‌کبیر نور بر تن کرده‌اند حاصل الغوث‌‌هامان را خدا آورده است غرق احساس خداییم و پر از شوق وصال این ضیافت روح ما را تا کجا آورده است ای خوش آن نفسی که در این روزه‌داری جز شکم روزهٔ چشم و زبان را هم به جا آورده است
هدایت شده از KHAMENEI.IR
26.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 فیلم کامل خطبه‌های نماز عید سعید فطر توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. ۱۴۰۳/۱/۲۲ 🔹 💻 Farsi.Khamenei.ir
ماه شوال آمد و عید است !؟ بی تردید نیست! بی حضورت ماه عالم هیچ عیدی، عید نیست می رسی از راه و می گویند رؤیت شد هلال عید آن روز است و دل در رنج و غم تبعید نیست
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید صـد کِشـم رَشـک کــه ایـام صیام آخــر شـد
عید باید جامه رنگین کـرد و عیدیها گـرفت جامه تقوی طلب کن کین به محشر میرسد
یک قرمهٔ آبدار باید بپزد شش ساعت آزگار باید بپزد تکلیف زنی که بعد از این عید سعید هر روز خدا ناهار باید بپزد عید فطر مبارک😁
در جان من آرامش و امید بیا پایان جهان ظلم و تردید بیا ما زنده به امید ظهورت هستیم ای آمدنت جهان پر از عید بیا
عید است و دلم خانهٔ ویرانه، بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا یک ماه تمام، میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا
ای دریغا ماه مهمانی گذشت روز های خوب عرفانی گذشت سفره ی ماه خدا هم جمع شد ماه رحمت هم به آسانی گذشت حال خوب گریه در شب های قدر آمد و از دیده ام آنی گذشت بَه چه شب های قشنگی داشتیم سیل اشک از چشم بارانی گذشت لطف و بخشش رنگ و بویی تازه داشت دستگیری های پنهانی گذشت در کنار هم صفایی داشتیم شب نشینی های قرآنی گذشت حیف شد قدرش ندانستیم و بعد آن همه لطف و فراوانی گذشت وای من ، تا ماه رحمت پر کشید لحظه هایم غرق حیرانی گذشت اولین روزی که شیطان شد رها از سرم افکار شیطانی گذشت
من که قوت غالبم در سال قبلی شعر بود یک کتاب شعر فطریه به مسکین می دهم
بهترین فصل دعا بود نمی‌دانستم مرغ آمین* همه جا بود، نمی‌دانستم یا كریمِ دل من سی شب و سی روز تمام** در قفس بود و رها بود، نمی‌دانستم «ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم» لطف، بی‌چون و چرا بود، نمی‌دانستم عابر كوچۀ دلتنگی و حیرت بودیم خانه‌ی دوست كجا بود؟ نمی‌دانستم و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم
هر جا تو هستی حال من هر چند بهتر اما هوای شهر با اسفند بهتر یاغی شدم تا شاعر شعر تو باشم از کوهها دل میکنم دربند بهتر با دوستانم درد دل کردم که شبها.... میمیرم از دلتنگی اش...گفتند: بهتر شبهای بی تو...سی آذر تلخ تلخ و شبها کنار تو بدون قند بهتر جان خودت جان کلام من تو هستی اصلا کجا از جان تو سوگند بهتر؟ اعدام خواهم شد اگر با گفتن از تو در ازدحام "چار راه زند" بهتر مردن همیشه چند قطره اشک دارد مردن همیشه با کمی لبخند بهتر... ﷼رحمان_بشردوست
گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرچه را داشته‌ام ریخته‌ام دور و برم مثلا کار زیاد است و شلوغ است سرم مثلا تنگِ کسی نیست دلم اصلا هم خستهٔ مشغله‌ها هستم اگر هم پکرم چقدر این دو سه هفته نرسیدم به خودم وضعم آن‌قدر شلخته است که گویی پسرم یوسفم رفته و درها همگی بسته شده من در این قصرِ دراندشت پی‌اش در به درم نه که دلتنگی و این مسأله‌ها! می‌خواهم تکهٔ پیرهنش مانده برایش ببرم لاأقل کاش که زخمی زده بودم کاری تا اگر تازگی‌ام رفت بماند اثرم چقدر کار کشید از دل شیرازی من «پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم» باز هم بوی غذایی که دلش سوخت برام می‌روم باز سر کوچه فلافل بخرم باز هم بین غزل مسخره‌بازی کردم تا غرورم مثلا حفظ شود خیر سرم من که بانویم و پا پیش گذارم زشت است تو هم آن‌قدر نیا تا که بیاید خبرم
هدایت شده از سرزمین شعرها 🏴
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش که هرچه می‌کشم از دست مهربانی توست
زکاتِ فطره یقیناً «انار» خواهم داد که قوتِ غالب امسال من «لبانت» بود! 🙊😌
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ای قفس! که فکر می‌کنی هیچ غیر میله نیستی در خودت دقیق شو! در تو یک پرندهٔ غریب هست تا به‌حال هیچ‌وقت، در به‌روی آن پرنده باز کرده‌ای؟
از هر نظر تو عین پسند دل منی هم دیده، هم ندیده، پسندیده‌ام تو را
تو را به ترانه‌ها بخشیدم با من نمان عمر هیچ درختی ابدی نیست باید به جدایی از زندگی عادت کرد…
بیهوده و بی‌بهانه می‌گریی، برخیز طلوع کن که از شب شهر تاریک‌ترین بهانه‌ها رفتند... (م. آزاد)
گفته بودی تا ابد پیشَت، کنارت با توام کی ابد آمد که تو رفتی و من تنها شدم؟!
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دست تقدیر نبوده‌ است پریشانی ما عشق هر جا برسد بذر جنون می‌کارد ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab