eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹بسم الله الرحمن الرحیم گه گه خیال در سرم آید که این منم ملک عجم گرفته به تیغ سخن‌وری 🔹شبهای سعدی راس ساعت۹:۳۰دقیقه دوشنبه ها،شب 🌹یک حکایت گلستان و یک غزل...🌹 🔹لایو صوتی در روبیکا🔹 https://rubika.ir/joing/FIDEFIHA0BISXZQAPSPHHUKUMPBLFXDK
‏شیرینِ قصه را به کلاغان نمی‌دهند یک چای تلخ با تو عزیزم غنیمت است
مرا از خود رها كردی و بالِ پرزدن دادی اگر این است آزادی مرا بی‌بال‌ و پر گردان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
«آدم زمین نیست که بتواند بار این همه تلخی‌ها را بر دوش بکشد.»
بس که خود را در تو می‌بینم تو را در خویشتن خَلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست...
ياد تو نمی‌بود چه می‌کرد دل ما؟! ﷼کاشانی 💚
خیال روی توام غم‌گسار و روی تو نه به هر سوئی که کنم راه، راه سوی تو نه خیال تو همه شب ره به کوی من دارد اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه دریغ کاش تو را خوی چون خیال بُدی که خرمم ز خیال تو و ز خوی تو نه دل من آرزوی وصل می‌کند چه کنم که آرزوی من این است و آرزوی تو نه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مـراقـبـــه چـیـسـت؟ 👈| فـرمـایـش علـامـه طبـاطبـایـی ره 👤بـه نقـل از علـامـه طـهـرانـی ره |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در خیالم نیست جز این بارگاهِ باشکوه جذبه‌ی صحن و سرایش، خانه‌ زادم کرده است
چای می نوشم که با حسرت فراموشت کنم چای می نوشم،ولی از اشک فنجان پر شده است...
شب سردی است، دلم دیده‌ی تر می‌خواهد دل ِ آشفته‌ی من از تو خبر می‌خواهد قهوه و شعر و خیال ِ تو و این باد خنک باز لبخند بزن، قهوه شکر می خواهد امشب آبستنم از تو غزلی شور انگیز باخبر باش که این طفل پدر می‌خواهد غارتم کرده‌ای و خنده‌کنان می‌گویی صید دل از کف یک سنگ هنر می‌خواهد ترس در جام دلم ریخت، در این راه اگر…؟ یادم آمد سفر عشق جگر می‌خواهد
نگو! نگو که سوار تو مرده است، ای پريشانی يالهايت، سرآغاز آشوب آسمان و زمين! آرام بگير در اين دشتهای بی سمضربه اسبان. بگذار خون خشک شده بر گردنت را بشويم. کاش باز نگشته بودی! تا اميد بازگشت سوارت، ادامه زندگی را بهانه باشد. نگو! نگو که سوار تو مرده است.  
اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری آورده است وعده ی پاییز دیگری ویرانه‌های خانه‌ی من ایستاده‌اند چشم انتظار حمله‌ی چنگیز دیگری تا مرگ، یک پیاله فقط راه مانده است کی می‌رسد پیاله ی لبریز دیگری؟ آتش بزن مرا که به جز شاخه‌های خشک باقی نمانده از تن من چیز دیگری تهران و تلخ کامی من مانده است،کاش تبریز دیگری و شکر ریز دیگری... "
یک سینه پر از قصه ی هجر است ولیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم ...
با منِ خـسـته مـهـربـان‌تر باش من همانم‌ که دوستَت دارد!
گر دل نبوَد کجا وطن سازد عشق؟! ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟!  
غزل غزل ترانه شد، نگاه عاشقانه‌ات قسم به چشمهای تو، گرفته دل بهانه‌ات قلم نوشته از غمت، سرود تلخ انتظار تمام حرف‌های من، ز غم شده ترانه‌ات کجا شدی که تا ابد، در اشتیاق دیدنت به جستجوی تو دلم، روانه شد به خانه‌ات هنوز مانده در فضا، شمیم عطر عاشقی طنین خنده‌های تو، صدای جاودانه‌ات به روی قاب عکس تو، غبار غم نشسته و شده همه وجود من، دو چشم شاعرانه‌ات . برای چشمهای تو، اگر چه شعر گفته‌ام نه شاعرم نه مدع ، گرفته دل بهانه‌ات
عشق‌‌های حالا اینجوریه که صبح عاشق میشن شب فارغ
میان ما و شما عهد در ازل رفته است هزار سال براید همان نخستینی ... 💚
هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد
«حسن» بر خلق امام مؤتَمن بود هرآن‌کاری کز او آمد، بود
باران موشک بود روی غنچه هایت با سرو های ریشه‌دارت گریه کردم در آتشِ اینکه به خاکستر نشستند پروانه های بی‌مزارت، گریه کردم...
بی‌تابِ تب شدی، تب و تاب آفریده شد غرقِ عرق شدی و گلاب آفریده شد   آتش گرفته بود گُلِ گونه‌های تو اشکت بر آن چکید و شراب آفریده شد هفت آسمان ستاره شمردم، نیامدی در شب گریختی و شهاب آفریده شد بیدار بود شوقِ تماشای چشم تو پلکی به هم فشردی و ... خواب آفریده شد ...
شد لوح دلم همیشه درگیر سکوت دائم به لبم نشسته تصویر سکوت از روی ادب خورده دلم حرفش را فریاد از این بغضِ گلوگیرِ سکوت