eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بنویسم، ننویسم، تو نمی خوانی که! چیزی از معجزه ی شعر، نمی دانی که! گفتم ازحال خرابم وصدافسوس که تو بی خبر مانده ای از ماندن مهمانی که.. خانه کرده است دراین سینه ی پرآشوبم مثل شبهای پر ازشعر زمستانی که.. نرسیده است نگاهی به تماشای تنم شده ام پرسه«زن»کوچه خیابانی که.. روزگاری،من و توبیخبر از فرداها دست دردست پراز خواهش پنهانی که.. کاش یک بار فقط،بغض مرا می خواندی! بنویسم،ننویسم،تو نمی خوانی که!
حال خوش را شهر فریاد میزند کیست؟ که این حال خوب را بر باد داد؟!
چایی بهانه‌ای است که باشی کنار من پس استکانِ سهم من از دیدنت کجاست؟
رفتی و نداری خبر از دردِ گرانم.. از حال خرابِ دل و از بغضِ نهانم.. آرام و قرار دلِ سرگشته‌ای اما.. بر هم زده هر خاطر‌ه‌ات، روح و روانم.. مرداب شدم ساکت و متروک و پریشان.. از برکه‌ی من رفت شبی ماهِ نهانم.. هر چند پس از رفتنت آوایِ سکوتم.. نامت شده نجوای شب و وِرد زبانم.. تنها منم و دفترِ باران زده وقتی.. چتر غم تو باز شده بر سرِ جانم.. آخر چه کنم، بیکس و تنها و غریبم.. در شهر دلت عابرِ بی نام و نشانم.. برگرد به این قلبِ پر از خواهش و پردرد.. چون بی تو نفس رفته و من بی‌ضربانم..
دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت آیینه بود و روبه‌رویم می‌نشست دوست آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت بیخود امیدوار وفاداری‌اش شدم پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت می‌گفت در هوای رفاقت نفس بکش گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت! از آب عشق تشنگی‌ام برطرف نشد هرچند خوش‌گوار! ولیکن بقا نداشت آمد طبیب پیش من و ناامید رفت داغی که بود در جگر من شفا نداشت از بانوان محکم و مردان پهلوان پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت گفتی چرا دوباره غزل غصه‌‌‌دار شد حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
گفتی که پای عشق اصلا در میان نیست این روزها، دیوار حاشایت بلند است...
باتو حتی راضیم، حاضر به تبعید از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سیب های کال را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصیدهٔ زیبای در مدح مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام تا راهی نمانده است 💚😍
دشتِ خیال.mp3
2.5M
باز بر خاک دلم باران مضمون می چکد! پادکست | دشت خیال • گوینده : •شاعر: •|| https://eitaa.com/AGHAYE_MIR
ای عشق ای ترنم نامت ترانه‌ها معشوق آشنای همه‌ عاشقانه‌ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها با هر نسیم دست تکان می‌دهد گلی هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه خوشه‌ی گندم به دانه‌ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد سر نپیچم ز کمندت به جفا ، آن صیدم که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
سلام صبحتون به‌خیر 🌼🌼🌼
فراق، فرصتِ خوبی‌ست تا مَحک بزنیم که بینِ ما دونفر چیست؟ عِشق، یا عادت؟
من صید دیگری نشوم وحشی توأم اما تو هم برون مرو از صیدگاه مـن...
درد دارد بی‌کسی عادت شود خنده شکلِ واژه‌ی حسرت شود درد دارد بین جمعی باشی و یک‌شبه دور و برت خلوت شود آنقَدَر تنها بمانی تا دلت با در و دیوار هم‌صحبت شود زیر سیلِ خاطراتت گم شوی شاهدت چشمان یک ساعت شود می‌نویسم دردها را تا شبی بغض دفتر بشکند،راحت شود
شب محوِ انتظارِ تو بودم، دمید صبح گشتم به یادِ روی تو قربانِ آفتاب
به مقام زهد و تقوا چو نمی‌دهند راهم من و عاشقی و رندی و سرود خانقاهم شب ما سحر نگردد به فروغ آفتابی که من از فراق ماهی به چنین شب سیاهم شه حسن داشت با ما سر مهربانی اما ز رقیب سفله نالم که به حیله بست راهم اگرم به مِهر خوانی تو شهی و من غلامت وگرم به قهر رانی تو گلی و من گیاهم به گناه عشق خوبان اگرم کشند خوشتر که به طعنه‌ای رقیبان بکشند بی گناهم نروم ز آستانش، به در ِ دگر (الهی)! چه به ناز در ببندد چه همی دهد پناهم
اگر غم می‌زند سیلی، گرانی می‌کند بیداد کجا حب وطن را می‌برد آزاد مرد از یاد!؟ گلایه بی‌شمار از گوش کم دارد وطن امروز نخواهد زد ولی با حنجر ابلیس‌ها فریاد درون هر لباس و مذهب و اندیشه.ای قلبش همیشه می‌تپد در آرزوی میهنی آباد نه پا پس می‌کشد در التهاب هیچ بحرانی نه هرگز می‌زند دم از سکوت و قهرِ دشمن‌شاد جدا از حزب بازی‌ها و مشق و‌ نسخه‌پیچی‌ها برای عزت ایران همیشه رای خواهد داد...
مرا ببخش عزیزم که بی‌قرارترینم جنون عشقِ تو را تا ابد دچارترینم بپرس از همه‌ی جاده‌های ابری دنیا برای آمدنت چشم انتظارترینم مرا مرور کن از نو غزل غزل که ببینی برای از تو نوشتن بی‌اختیارترینم چگونه از تو نگویم؟چگونه بی‌تو نبارم؟ یک ابرِ در به درم بی‌تو سوگوارترینم تو چشمهات دو فنجان قهوه‌اند،یک امشب بیا و ساقی من شو ببین: خمارترینم درون قطره‌ی اشکم ببین تمام خودت را ستاره‌ی سحرم! ماهِ بی‌غبارترینم! جهان خاکی‌ام از کیمیای عشق تو زر شد اگر به چشم تو ای دوست کم عیارترینم وصیتم به تو این است: خاکِ سوخته‌ام را به رودها بسپاری که بی‌مزارترینم در اشک من پر و بال فرشته‌ها همه تر شد که در دعای تو دریای بی‌کنارترینم کویر سوخته‌ام با تو سبز می‌شوم امّا به شرط آنکه نگاهم کنی بهارترینم!
شب محوِ انتظارِ تو بودم، دمید صبح گشتم به یادِ روی تو قربانِ آفتاب 🌱
سایه‌ی پلک شما افتاد، بت‌ها را شکست! مژه‌ی لامذهبت! کفر چلیپا را شکست! در دو چشم نازی‌ات هیتلر خیال جنگ داشت رقص اندام ظریفت یک اروپا را شکست! ابروانت اخم کوفی، سِحر چشمت از یهود جذر و مدِّ خنده‌ات، اندوه دریا را شکست! باد چون مجنون زلفت بود، شد صحرانشین ماهِ رویَت ظلمت شب‌های یلدا را شکست! کتاب
داری تو اگر عشقِ به این کشور را پس گوش بده توصیهٔ رهبر را تعریف کن از نامزد خویش ولی تخریب نکن نامزد دیگر را مثلا رباعی
آنکه می پنداشت من لبریز از خوشحالی ام پی نبرد از خنده ی تلخم به دست خالی ام
تقدیم به پیشگاه ۱۰ هزار شهید عزیز عشایر کشور سخن از انقلاب ایران بود یاد، از مردم عشایر شد یا به قول امام محرومان یاد، از بهترین ذخایر شد انقلاب عزیزمان دیده از عشایر همیشه یاری ها تا ابد جاودانه می ماند نام زیبای بختیاریها راز سبزِ سفید بختی ما مستتر در سیاه چادرهاست بر لب عاشقان این میهن ذکرِ خیرِ رشادت لر هاست عطر ایثار این یلان غیور سالها جبهه را معطر کرد عشق ایشان به حضرت ارباب جبهه را کربلای دیگر کرد کوچ کردند سوی وادی عشق زین جهان ۱۰ هزار آلاله این عشایر به اذن حق یک شب طی نمودند راه صد ساله قهرمانان ایل ما آن روز عهد خون با امامشان بستند تا قیامت عشایر عاشق از می وصل دوست سرمستند این عشایر هنوز هم چون قبل مایه ی افتخار ایرانند تا رمق در وجودشان باقیست پای پیمان خویش می مانند
گـر تـو با بَـد ،بَـد كنـے ،پس فـرق چيســـت؟