درباره این تبلیغ مطالب آتی را ملاحظه بفرمایید👇
https://eitaa.com/abbas_heidaripour/119
@abbas_heidaripour
کالا برای انسان یا انسان، مسیطر کالا
1️⃣ از 3️⃣👇
در گذشته تاریخی در محلهای عرضه کالا(بازار سنتی)، فروشندگان به اتکای صدای خویش، محاسن کالا و قیمت خوب متاعشان را به رخ عابران میکشیدند تا ایشان را به خرید دعوت کنند. و شاید گاه از چهرههای سرشناسی چون اشراف و شاهزادگان برای اثبات خواستنیبودن کالایشان استفاده میکردند؛ اما فرصتها و دایره مخاطبان محدود بود و درعمل باز به پیامهای شفاهی و سینه به سینه درباره تبلیغ کالا اکتفا میشد.
اما در دوران جدید و البته آهستهآهسته هم سایر ابعاد توانایی انسان اعم از توانش در حرکات نمایشی، قوت شعرگویی و ترانهسرایی، و.... از یکسو، و از سوی دیگر آوردن اینها به فضای رسانهای نوین، بُعدی منتشر و عمومی به تبلیغ بخشیده است؛ بُعدی چنان برجسته که اگر تا پیش از این تبلیغ ذیل بازار بود اکنون تبلیغ خود به یک ضلع بازار بدل شده است.
تبلیغ در دنیای جدید در خدمت چرخۀ تصاعدی تولید-مصرف قرار گرفته است و با هدف قرار دادن ذهن و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه مردم و افزایش تقاضا، این چرخه را تغذیه میکند. دمیدن در تنوعطلبی، بازاری متکثر از انواع کالاها خلق کرده است که گاه آدمی را در میانه این بازار مکاره حیران میسازد. اما حد یقف این نیست؛
📌خود پدیده تبلیغ به یک کالا تبدیل شده و با بازار مخصوص خویش در حال مشترییابی است. این بار اما مشتریان و مصرفکنندگان، صاحبان کالا و سرمایه هستند نه مردم عادی. سرمایه این بازار هم خلاقیت است؛ خلاقیتی که به پای تنوعطلبی صاحبان سرمایه ریخته میشود تا ایشان انواع جدیدی از کالای تبلیغ را بپذیرند و بازار و سبکی بیسابقه برای بازار تبلیغ فراهم آید.
بازار آزاد و دنیای لیبرال طبعاً در بهرهگیری از این عنصر خلاقیت هیچ حدومرزی برای خود نمیشناسد و هیچ مرز اخلاقی اعم از اخلاق الهی یا انسانی را هم مفروض نمیگیرد. این امر در وضع پستمدرن که خود را مشغول شالودهشکنی و بنیانافکنی میبیند بهشدت تشدید میشود. در این سوی اما در جهان غیرغربی که تحت تأثیر عالم مدرن و پست مدرن غرب قرار گرفته،
همچنان هنجارها و نظامهای نگرشی غیرغربی فعالاند و خلاقیتِ بیمهابا و افسارگسیخته را پیش از تولد، خود هنرمند تبلیغگر افسار میزند. البته در جایی که سرسپردگی و تسلیم به غرب جدی گرفته شود این مهار برداشته میشود ولی با اندک تعلقی به عالم خود و جهان معنایی شرق، خواسته و ناخواسته طراح و گرافیست و فیلمساز، عرصه تبلیغ و خلاقیت خود را سمتوسویی بومیتر و هنجارپذیرتر میدهد بلکه حتی سعی میکند تبلیغش در اختیار واگویه و برجستهسازی و فراخوان نظام معنایی و هویت جامعه و سنت خودش باشد؛ حتی اگر مشغول تبلیغ یک کالای مدرن است!
📍تاریخ تبلیغ(به مفهوم نوین) در ایران معاصر از قبل از انقلاب تا پس از انقلاب و در دههها و برهههای مختلفش درسهای فراوانی به ما خواهد آموخت گرچه هنوز ما این تاریخ را جزو تاریخ نمیدانیم یا لااقل شایسته نشستن بر کرسی تعلیمش نمیدانیم!
این تاریخ به ما خواهد گفت در چه مقاطعی و متناسب با وضع عمومی جامعه ایرانی، تبلیغ نوین اتصالی وثیق با فرهنگ خودی داشته و در چه مقاطعی اصلاً پدیدهای به نام فرهنگ خودی را فراموش کرده است. حتی پیشرانان این دو وضعیت هم قابل گزارش و البته درسآموزیاند.
⚠️ گاه دیدن یک صحنه و حتی یک نمونه از تبلیغات جدید بازار، یادآور یک ساختارشکنی نوین و البته بهشکلی ضدفرهنگ است؛ حضور معماگونه مردانی در متروی تهران که روی سرشان گویی رنگی سفید ریخته شده و بعد بازنمایی ایشان در فضای رسانهای و ادامه تعلیق و بعد گرهگشایی از تعلیق در قالب نشاندادن ایشان به عنوان جزیی از یک تبلیغ «خمیردندان»، نمونهای از استخدام عنصر خلاقیت در مسیری ضدفرهنگی است.
❓این حادثۀ بهظاهر جزیی را که در بادی امر چیزی جز یک تبلیغ نیست، چرا باید تحلیل کرد و چرا باید آن را جدی گرفت؟
1️⃣ ما گاه آنچنان در قبال تحولات برآمده از عالم مدرن و انواع لوازم آن در جامعه ایران سهلگیر هستیم که متوجه دلالتهای خواستهوناخواسته فرهنگی نمیشویم.
2️⃣ ارزشگذاری فرهنگی یک کار متداول در هر جامعه است؛ ارزشگذاری فرهنگی باید همانند خود پدیده فرهنگ که زنده و پویا و دائماً نوشونده است، حالتی ایستا به خود نگیرد. ما دائماً نیازمند ارزشگذاری فرهنگی هستیم وگرنه چون سربازی بیسپر در میدان استحاله فرهنگ قرار خواهیم گرفت؛ خواه فرهنگمان شرقی باشد یا غربی.
3️⃣ صرفنظر از ضرورت جدیگرفتن حوادث برآمده از عالم مدرن و صرفنظر از ضرورت ارزشگذاری فرهنگی، برخی امور و پدیدههای اجتماعی و فرهنگی، آغاز مسیرهای نوین هستند و باید جدیتر مورد واکاوی قرار بگیرند. حادثۀ بهظاهر جزیی فوق حادثهای در این سطح است. اما چرا؟
ادامه در بعدی....👇
@abbas_heidaripour
کالا برای انسان یا انسان، مسیطر کالا
2️⃣ از 3️⃣
اجازه بفرمایید ابتدا وجوه تبلیغی این کار را در حد بضاعت مورد اشاره قرار دهیم؛ در تبلیغات مورد اشاره، بیرونزدگی خود تبلیغات از فرم معهود برجسته است؛ ما دیربازی است که تابلوهایی تبلیغاتی میبینیم که مثلا سر یک شامپو یا تصویر دست فردی که آچاری را گرفته از قاب تابلو تبلیغاتی بیرون زده است. یا گاه میبینیم خود افراد به صورت زنده(نه با یک تصویر و عکس صرف) یک کالا را در یک تیزر تبلیغاتی تبلیغ میکنند و گاه البته ایشان از میان سلبریتیها انتخاب میشوند. ترکیب این دو با یک وجه سوم یعنی آمدن جزیی از تبلیغ به میانه مردم و مخاطبان چیزی است که به لحاظ شکل تبلیغاتی باعث خلاقیت این تبلیغ شده است.
🔹به عبارتی نوعی بیرونزدگی ترکیبی بهصورت زنده و فعال، و نه محدود در چارچوب خاص رخ داده است. تا اینجای کار ظاهراً مشکلی نیست. اما در تبلیغات پیشین که حتی با بازیگران، تبلیغاتی به صورت زنده ولو در قالب هنرهایی نمایشی عرضه میشد، نوعی تمایز و فاصلهگذاری بین مقام تبلیغ و مقام زندگی عادی وجود داشت؛ یعنی اگر به صورت تئاتر زنده هم تبلیغ انجام میگرفت، محیط و میدانی فرضی برای بازی تئاتر لحاظ میشد اما در تبلیغ مورد بحث این میدان فرضی هم برداشته شده است؛ بازیگر تبلیغ این بار در میانه ما حاضر میشود و این حضورش را در شکلی از زندگی عادی، پیوسته به ما و حتی سفر مشترک با ما در مترو رقم میزند، طراحی این تبلیغات بهگونهای است که گویی میخواهد القاء کند او در حال زیست عادی خویش است و حال آنکه رنگ سفید ریختهشده بر سرش بهوضوح به وجه تبلیغاتی این حضور در میان مردم اشاره دارد.
🔸او این بار بخشی از زندگی یا دقایقی از حیاتش را در اختیار تبلیغ قرار نداده است بلکه زندگیش را به این تبلیغ فروخته است. اگر او آن خمیردندان را در دست میگرفت و با کارهایی ولو در محیط عمومی در دقایق و ساعتی ولو پیوسته و مکرر به تبلیغ میپرداخت بازهم این تفکیک میان زندگی و کار تبلیغی خود را نشان میداد اما این بار به نحوی اعجابآور با برداشتن این مرز و همزمان با ارجاع عجیبی که از طریق گریم و رنگ سفید روی سرش رخ داده، او وارد فضایی دیگر شده است؛ او میخواهد بگوید در حال زندگی عادی است و حال آنکه بهوضوح و با تأکیدی اغراقآمیز در حال تبلیغ است. این جمعشدن دو وجه، وجه تمایز این تبلیغ از تبلیغات معهود پیشین است که ولو با عنصر انسانی بهصورت زنده صورت میگرفت.
❓اما مسئله مهم این است که دلالت معنایی این تبلیغ از حیث رعایت شأن انسانی چگونه است؟ در اینجا مسئله این نیست که او بازیگر تبلیغ شده است و حتی مسئله این نیست که در ازای کاری که میکند پول دریافت میکند. همه اینها در گونههای تبلیغاتی پیشین وجود داشت،
⚡️اما در تبلیغات جدید او خود به عنصری از تبلیغ و جزیی از یک کالای تبلیغی بدل شده است و در این تبدیل حالتی کاملاً متأثر و منفعل دارد؛ خمیردندانی که خود موضوع این تبلیغات است روی سر این انسان ریخته شده است و او هیچ واکنشی ندارد!😔 در این تبلیغات این انسان نیست که از این کالا استفاده میکند- امری که نسبت واقعی یک انسان و یک کالای مورد تبلیغ است- بلکه انسان، کاملاً مندک در تبلیغ و حتی متأثر منفعل بیربط از کالای مورد تبلیغ است. فرض کنید این انسان لباس یک خمیردندان میپوشید، باز هم برخی از این سخنان صادق بود ولی یک تفاوت جدی در میان است؛ اینکه یک انسان در نقش یک خمیردندان نقشی فعال داشته باشد تا دیگران به خریدش ترغیب شوند تا اینکه در تبلیغ مورد بحث، نه تنها این انسان نیست که نقش فعالی دارد بلکه این کالاست که انسان را متأثر کرده است و مهمتر اینکه تأثر به سرحد انفعال تام رسیده است، فرق این دو را به فاصله زمین تا آسمان رسانده است؛ این انسان با بارشی از خمیردندان بر سرش به خمیردندان مورد تبلیغ ارجاع میدهد و جالب اینکه هیچ کنشی نسبت به این بارش هم ندارد! یعنی اگر چیزی بر سر انسان بریزد بهطور معمول آن را پاک میکند ولی در ذات این تبلیغ، برای اینکه این تبلیغ همین تبلیغ باقی بماند، تبلیغکننده نباید این مواد را پاک کند بلکه باید به گونهای در میان مردم حاضر شود که گویی اصلاً چیزی روی سرش ریخته نشده است! نکته مهم دیگر این است که این بارش میتوانست روی لباس و پیراهن این تبلیغگر بریزد، ولی طراح، خمیردندان را روی سر این افراد خالی کرده است!
❓پرسش اصلی این است؛ این تبلیغ چه نسبتی با شأن انسان دارد؟ و آیا فروکاهشی بیش از آنچه که در فرایند تبلیغات معمول وجود دارد روی داده است یا خیر؟
.....ادامه در بعدی👇
@abbas_heidaripour
کالا برای انسان یا انسان، مسیطر کالا
3️⃣ از 3️⃣
⚡️براساس توضیحات پیشین، دستکم این میزان فراروی که به سرحد شالودهشکنی رسیده در تبلیغات معهود کالاها دیده نشده است یا دستکم به خاطر فقدان فضای رسانهای نوین در شبکههای اجتماعی و مانند آن، این همه دیده نشده است و لذا متضمن خلق معانی جدید است. این معنای جدید ترکیبی از قاهریت محض کالا نسبت به انسان، مطاوعه تام انسان نسبت به کالا درعین عدم وجود هرگونه واکنش نسبت بدان، با تسلیم زندگی و سَر خویش به تبلیغات است.
🤔اگر امروز "نگران" غلبه هوش مصنوعی بر زندگی خود و حیث انسانی خویش هستیم، همین نگرانی وجه انسانی ما را حفظ میکند اما بیخیالی محضی 😶 که در این تبلیغات نسبت به تأثر محض از یک کالای تبلیغی - آن هم کالایی چنان عادی- به نمایش گذارده شده است، مسئله را حتی میتواند در این وجه خطرناکتر از قصه هوش مصنوعی نمایان سازد.
🌿در فرهنگ شرقی، سر و شأن انسان مهم است آنچنان که برای سجده و سر فرود آوردن بر غیرحق در نگاه اسلامی نهی جدی وجود دارد؛ به عبارتی اگر بخواهیم با ادبیات دینی و البته تأویلی و نه ضرورتاً فقهی ظاهرگرا این پدیده را بررسی کنیم، چه چیزی جز سجده بر کالا باید بر آن اطلاق کنیم؟!
🌿هیچگاه نباید کالا بر انسان فائق شود ولی این تبلیغات نه فقط انسان بلکه سر انسان را تسلیم کالا کرده است؛ سرسپردگی محض تا حد بیخیالی که لازمه این طراحی به اصطلاح خلاق است، معنای واضح این تبلیغ است.
❓📌آیا صنعت طراحی تبلیغاتی مجاز به این همه ساختارشکنی است؟!
@abbas_heidaripour
📝 گزارش یک عزاداری تعاملی
1️⃣ از 2️⃣👇
🌿شب ۲۷ ذی الحجه و چند روز مانده به آغاز محرم در شهر اهر استان آذربایجان شرقی شاهد مراسم طشتگذاری در مسجد شکلّلو(مسجد رسول الله ص که گویا به خاطر واقع شدن در محلی با این اسم قدیمی به همین نام متداول بود) و هیئت اصغریه این شهر بودم.
🟢در محیط و روی دیوار سمت راست منبر و جایگاه، تابلوی پرچم اهدایی آستان قدس رضوی به سال ۱۳۵۲ به هیئت این مسجد بهمثابه بخشی از پیشینه مذهبی به همراه آرم قدیمی آستان قدس خودنمایی میکرد. شاید نگاه و تحلیل مطلق و بدون رعایت احوال دیگر مراسم میتوانست خالق این برداشت غلط باشد که این هیئت میخواهد سویهای غیرحاکمیتی و سیاسی به خود بگیرد اما نه سخنرانی و نه مداحی و نه حضور مسؤلان به هیچ وجه با این احتمال همراهی نمیکرد.(متأسفانه در فضای کشور بسیاری از این احتمالات استعجالی بهعنوان تحلیل متقن، مطرح و بارها تکرار میشود!). البته نمادهای خاص این مسجد و هیئتش همین نبود؛ در سمت راست من و درواقع سمت چپ، جایگاه عَلَم قدیمی هیئت قرار داشت که روسرویهایی به نیت نذر و درخواست شفا به آن گره زده شده بود.
🔙قدمت مراسم طشتگذاری به زمان صفویه باز میگردد و در سالهایی تا حدی مهجور میگردد اما گویا بعد از انقلاب اسلامی در مناطق آذریزبان و استانهای مرتبط از نو شایع شده است.
این مراسم که وجهی نمادین شاید برای یادآوری کَرَم و سخای اهل بیت ع در آبدادن به دشمنان و حتی اسبهای ایشان دارد-به همین خاطر از طشت بهره میبرند زیرا معتقدند در روز مواجهه حضرت ابیعبدالله ع و یارانشان با سپاهیان تشنه حر، حضرت برای اینکه اسبان سپاه حرّ هم سیراب شوند، دستور داده است که آب مشکها در طشتهایی ریخته شود- بیش از اینکه بر این وجه صرفاً نمادین تکیه کند، به این بهانه دو کار انجام میدهد: از یکسو شور و اشتیاق مردم را برای ورود به محرم برمیانگیزد و از سوی دیگر مروری بر بخشی از مصائب کربلا دارد. درمجموع این مراسم اعلان رسمی ورود به ماه محرم بود. درواقع تسمیه این مراسم به طشتگذاری -آنطور که ما دیدیم- تسمیه کل به نام جزء نمادین و پایانیاش بود.
🏴در جزء پایانی، طشتی سرپوشیده با پارچه سیاه به علاوه کوزهها و مشکهایی پرآب در میان جمعیت دایرهوار پشت سر پرچم هیئت -که حاضران به آن پرچم تبرک میجستند- دور میزدند و هماهنگ با مداح اشعار و دمها را با صدای بلند واگویه میکردند. آن طور که گفته شد در پایان هم از این آب به عنوان تبرک مینوشند.
🔲 اما جزء اعظم جلسه که درواقع یک جلسه عزاداری استاندارد و البته پرشور بود، نکات بسیار جالبی در خود داشت.
اینکه با کلمه استاندارد توصیف کردم به خاطر این بود که مراسم با قرائت قرآن آغاز شد و با سخنرانی پرشور وارد متن اصلی شد و بعد با یک مداحی و روضهخوانی مفصل به مراسم پایانی طشتگذاری رسید.
🔃در ابتدای مراسم شور و حال حضار و انتظار ایشان بسیار نمایان بود. نوعی اشتیاق که به خاطر حضور سخنران و مداح پرتوان که از محبوبیت بالایی برخوردار بودند، افزونی ویژهای یافته بود. برادر عزیز آذریزبان کناری من، البته با افتخاری آشکارT برایم از سابقه چندین و چند ساله سخنران و مداح و سطح بالای ایشان میگفت که هرساله از مرکز برای برپایی این مراسم در اهر حاضر میشوند. هم سخنران و هم مداح اهل اهر بودند ولی استمرار معنادار حضورشان و اقبال مردم بدیشان دیدنی بود.
🎙سخنران پیش از آغاز رسمی مراسم در میانه جمعیت میگشت و با پیرغلامان و سرشناسان و مسؤلان شهری و سایر روحانیون، دیدهبوسی و احوالپرسی مینمود. شاید همین کار را مداح محترم نیز انجام داده باشد اما من چون پیش از این چهره مداح را تا پیش از حضور در جایگاه ندیده بودم، متوجه این امر نشدم.
مجری مراسم که خود یک پیرغلام هیئتی بود با صدای گرمش و بهشکل ایستاده پشت میکروفنهای بدون جایگاه بخشهای نخست مراسم و نیز ورود به مراسم را به خوبی هدایت نمود؛ چنانکه بیان و اشعار او نیز در میان جمعیت شورانگیز بود.
🕋 قاری جوان قرآن علاوه بر مزیت حنجره آذریاش به واسطه فهم خوب، آیاتی ویژه انتخاب کرده بود:
شنیدن آیه ۳۷ ابراهیم(رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيتِكَ ٱلمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجعَلۡ أَفئـِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهوِيٓ إِلَيهِمۡ وَٱرۡزُقهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشكُرُونَ) و متعاقب آن آیه ۳۸(رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعلَمُ مَا نُخفِي وَمَا نُعلِنُۗ وَمَا يَخفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ) باعث شد، مطمئن شوم، قاری این آیات را به خاطر تناسبشان با حال حضرت سیدالشهداء(ع) و واقعه کربلا انتخاب کرده است. چندین بار به این هوشمندی قاری در دلم آفرین گفتم.
ادامه ⏬
@abbas_heidaripour
ادامه گزارش از یک عزاداری تعاملی
2️⃣ از 2️⃣
🎙سخنران که بر منبر قرار گرفت، همان روند احوالپرسی و تعامل با حضار و ادای تسلیت به درگذشتگان از بزرگان حضار که خود از پیرغلامان بودند را ادامه داد؛ البته همه این تعاملات را به سمت خدمت در دستگاه سیدالشهداء و یادآوری اینکه چگونه افراد در میان ما در خدمت این مجالس و هیئآت بودهاند، سوق داد. پس از اعتذارها و تسلیتها، سخنرانی را رسماً با ایراد خطبه عربی آغاز کرد و همه سخنرانی را جز در بخشهای عربی به زبان آذری ایراد نمود.
📌✅ حضار که حالا من متوجه میشدم بخشی از ایشان از خادمان و مداحان هیئتهای دیگر بودند تعاملی فعال با سخنران و مداح داشتند. اشعار حماسی که در وصف اهل بیت ع چه توسط سخنران و چه مداح خوانده میشد پاسخی متناسب دریافت میکرد بلکه این پاسخ ایشان بود که پلهبهپله فضا را برای ابیات و فرازهای بعدی آماده میساخت. این پاسخها فقط در کلام نبود بلکه حرکات بلندکردن دست، نیمخیز شدن و حتی ایستادن تمامقد رخ میداد. البته خود کلام ایشان هم کم از این حرکات فیزیکی نداشت و به قدر کفایت جو را گرم و سویهدار میساخت. سویه دیگر تعامل فعال این بود که تخاطب سخنران و مداح نسبت به افرادی از حضار همراه با رو کردن به ایشان انجام میشد؛ درمجموع کلیدواژهای که با آن میتوان تا حدی شکل و شمایل این مراسم را توصیف کرد به نظرم "عزاداری تعاملی" است؛ اینکه سخنران و مداح در فضای گرم و پرشور خلقشده توسط حضار با همراهی یکدیگر نقاط عطف را مکرر در مکرر پیش میبرند. شاید عناصر دیگری هم در خلق این فضا کمک کرده باشد که نیازمند دقت نظر است ازجمله به نظرم موقعیت خاص میکروفن مداح بدون هرگونه تریبون و جلوی منبر است.
😭در میانه مراسم، شالهای عزا-البته به تعداد معدود- توسط برخی حضار در اختیار مداح قرار میگرفت و او وقتی عرق یا اشک خود را با آنها پاک میکرد، به صاحبانشان بازمیگرداند. در این اثناء لباس یک کودک بیمار که در اختیار مداح قرار گرفت، بهانهای شد برای روضه حضرت رقیه سلام الله علیها. فهم جمعیت حاضر از اینکه آنچه در این میانه متبرک میشود بهواسطه انتساب به اهل بیت ع و گریه برای ایشان است نه اینکه خود مداح را مقدس بدانند، بسیار واضح و آشکار بود؛ امری که در میان بسیاری از تحلیلگران مراسمات مذهبی که سویههای روشنفکری دارند، مفقود است.
↩️🎵برخی از تکرارها و یادآوریها برای حضار هم معنای خاصی داشت؛ تکرار "لبیک حسین لبیک" یا استقبال از شنیدن اذان با صوتی نزدیک به آوای مرحوم مؤذنزاده اردبیلی که حنجره مداح به خوبی از عهده کار برمیآمد، کمککار حالوهوای مراسم بود.
✋پیرغلامانی که از یکسو با دست ارادت بر سینه در تمهید مجلس و هدایت حضار نقش فعالی داشتند و از طرف دیگر در یک فرصت ولو محدود پشت میکروفن نوای عزا و سینهزنی را ساز کردند، جزو زیباییهای این مجلس بودند. آنان نه شأنی برای خود قائل بودند که از انجام عملیات اجرایی ابایی داشته باشند(بلکه با شوق و اهتمام فوقالعاده بدان مشغول بودند) و نه انجام این امور باعث شد که گردانندگان، مقام و احترام ایشان را فراموش کنند و فرصتی برای نوحهسرایی در اختیار ایشان قرار ندهند.
🌾پرشدن مسجد که چندین بار با جابجایی جمعیت به سمت جایگاه سعی شد برای افراد انتهای مجلس جا باز شود با ترکیبی همگون از جوانان و میانسالان و پیرمردان، اقبال عمومی آحاد جامعه را به این مراسم نشان میداد. امری که شاید در شمار قابل توجهی از هیئآت و مراسمات دیده نشود؛ هیئآتی که مختص جوانان یا کنهسالان شدهاند.
🔹🔗🔸 نکته برجسته دیگر ترکیب حماسه و شور با احساسات لطیف و ظریف انسانی بود؛ گاه مجلس چنان شور حماسی به خود میگرفت که گویی با روح عظمت پیوند خورده است و گاه دچار انکسار و تأثر شدید میشد. ترکیب سهل و روان بین این دو بخش را باید جزو برجستگیهای ویژه عزاداری آذریزبانان برشمرد. البته روح حماسه و غیرت تا حدی همچنان چهره غالبتری مینمود. گرچه در بخش حماسی ضرورتاً مضامین اشعار، حماسه نبود بلکه یادآوری مقام عظمت و علو جایگاه اهل بیت ع هم همین کارویژه را داشت.
با اینکه زبانندانی باعث از دست رفتن بخشی از مراسم و مضامین گردید اما حالوهوای گرم و ترکیب اشارات حسی با مضامین در بهرهمندی نسبی مؤثر افتاد؛ امری که در مجموع خاطرهای ماندنی آفرید. والحمدلله علی ما رزقنا.
@abbas_heidaripour
الوداع گفت و رفت و بابا ماند
بین تنها، امام تنها ماند
🍃
سر لیلا هوای مجنون داشت
چشم مجنون به پای لیلا ماند
🍃
موج میخورد بر لب ساحل
موج برگشت و... لیک دریا ماند
🍃
علی اکبر علی و اکبر شد
جملهاش رفت و حرف او جا ماند
🍃
با زره رفت و با عبا بر گشت
ردی از خاک خون به صحرا ماند
🍃
خواهر آمد برادرش را برد
تکههای پیمبر اما ماند
🍃
پیکرش زیر سم مرکب و... سر
روی نیزه برای فردا ماند
🍃
بعد از این داغ در دل گودال
رمقی از حسین آیا ماند؟!
🥀
دل دادهام به نغمهی ادرک اخای تو
با من چه کرد شور برادر بیای تو
🥀
ای مسجد وفا بدنت، روی خاکها
گلدسته است یا که دو تا دستهای تو
🥀
دست تو روی دست من و جبرئیل هم
آورده است بال پریدن برای تو
🥀
با تو چه کرد دیدن قد دوتای من
با من چه کرد دیدن فرق دوتای تو
🥀
هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصه های دلم بی عصای تو
🥀
دیگر بس است گفتن روحی لک الفداء
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو
🥀
در پیش خیمه گفتهام" إرکب بنفسی انت"
یعنی که بیمبالغه جانم فدای تو
🥀
یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو
🥀
از خندهها بلند شده هایهای من
از گریهام بلند شده هایهای تو
🥀
🖋شاعر: عطیه سادات حجتی
کوتاه کن کلام ... بماند بقیهاش
مرده است احترام ... بماند بقیهاش
🍂
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیهاش
🍂
شمشیرها تمام شد و نیزهها تمام
شد سنگها تمام... بماند بقیهاش
🍂
گویا هنوز باور زینب نمیشود
بر سینهی امام؟ ... بماند بقیهاش
🍂
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیهاش
🍂
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیهاش
🍂
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیهاش
🍂
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علیالدوام ... بماند بقیهاش
🍂
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام بماند بقیهاش
🍂
بر خاک خفتهای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیهاش
🍂
دلواپسم برای سرت روی نیزهها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیهاش
🍂
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیهاش
🍂
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیهاش
🍂
تنها اشارهای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیهاش
🍂
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیهاش
🍂
🖋شاعر: محمد رسولی
💡لایحه حجاب در پس پرده، از کجا فرمان می گیرد؟
🖊مهدی افراز
🔷 لایحه حجاب امروز با عبور از دهلیز دغدغه مندان، نخبگان و سیاست گذاران و بعد از یک گردش کار چندماهه میان سه قوه و در قالب یک متن ۷۰ ماده ای در آستانه ورود به صحن علنی مجلس است. فارغ از همه ضعف ها و قوت های حقوقی - فرهنگی، ما با یک پرسش روبرو هستیم که این لایحه در واقع بینانه ترین برداشت از کجا آمده و چه اراده ای در پی آن قرار داشته؟ این لایحه در مرکزی ترین هسته خود از کجا فرمان می گیرد و چه دستی در پس پرده به دنبال تصویب آن است؟ برای پاسخ به این پرسش به نظر می رسد در یک رهیافت، می باید مسأله را از منظر واکنش اجتماعی زنان ایران در یک سال اخیر مورد وارسی قرار داد؛
🔶 جامعه زنان ایران یک دهه است آماج بغرنج ترین و بی رحمانه ترین "تروریسم هویتی" قرار گرفته، این "وحشت گرایی فرهنگی" در اثر بکارگیری ابزارهای نوین رسانه ای، طراحی سناریوهای انبوه شناختی و با صرف پرحجم ترین هزینه های دلاری و در قالب تولید سریال های نمایشی، بازار سازی های مد و لباس، بازسازی های اجتماعی چون چهارشنبه های سفید، آزادی های یواشکی و ... بدون وقفه تداوم داشت و در نقطه اوجش در پاییز 1401 در آخرین صورت خود تحت جنبش زن – زندگی – آزادی درآمد و خود را به سویه های عاطفی و احساسی در ابعاد قومیتی تا بین المللی هم گره زد. این تطور عجیب اسبابی را فراهم آورد تا حاکمیت در موقعیتی قرار گیرد که وضیعت اجتماعی را به لحاظ مناسبات پوشش و بنابر مصالحی در وضعیت "رهاشدگی قانونی – قضایی – انتظامی" قرار دهد.
🔷 در این شرایط بی سابقه، بر اساس همه مشاهدات روزمره و میدانی و مطابق با نتایج همه پیمایش های اجتماعی و گزارشات نهادهای رسمی، حدود ۹۰ درصد جامعه زنان ایرانی حتی در کلان شهرها، در مقابل دعوت به برهنگی و کشف حجاب از خود "خویشتن داری اجتماعی" نشان دادند. این "شکیبایی هنجاری" در شرایطی بود که همه زمینه های روانی، عاطفی، غریزی، سیاسی، معیشتی، امنیتی و قضایی یک بستر کاملاً جذاب، فراهم و بی هزینه را پیش پای زن ایرانی قرار داده بود. در این میانه شکوهمندانه ترین و پرمعناترین برش از این خودنگهداری در زنانی جلوه گر شد که به لحاظ سبک زندگی، طبقه اجتماعی و الگوهای پوششی زمینه های مساعدتر و در نتیجه فاصله بسیار ناچیزتری برای کشف حجاب یا شقوق برهنگی داشتند ولی با تحفظاتی حداقلی در برابر این دعوت مقاومت نمودند.
🔶 این خودنگهداری برآمده از یک هویت فرهنگی عریق، قویم و فخیمی است که از قرن ها پیش در عمیق ترین لایه های ساخت هویتی زن ایرانی بوده و تا قرن ها بعد نیز خواهد بود. ما در یک سده گذشته و سال های پیش از انقلاب، همواره با مقاطعی روبرو بوده ایم که این بردباری فرهنگی بروز و ظهور متنوعی داشته و در موقف گوهرشاد به یک استعاره ملّی مبدل شده است، اما واقعیت این است که در یک سال گذشته همه خیابان ها، معابر، پاساژها، سواحل و پارک های ایران به واسطه خویشتن داری ملیون های زن ایرانی به صحن هایی از گوهرشاد تبدیل شده و زن ایرانی این بار در برابر گلوله های نامحسوس و مهلک روانی – رسانه ای از خود مقاومتی حماسی نشان داده و با هر بضاعت و امکانی از هویت خود پاسداری نموده است.
🔷 براین اساس باید دید و باید فهمید و باید گفت که به کار افتادن اراده حاکمیت در مسیر تدوین و تصویب یک لایحه قانونی در اثر فشار اجتماعی ناشی از یک خودنگهداری حداکثری از سوی زنان ایرانی بوده است که در یک شرایط نابرابر و به صورت ناخوادآگاه به همه و از جمله حاکمیت فهماند که می باید در راستای همراهی و حمایت از این هویت مقدس وارد میدان شود و از ابرازهای قانونی خود بهره گیری نمایند. لذا پشتوانه این لایحه و سایر اقدامات که از سوی ارکان مختلف حاکمیتی در حال پیگیری است مستظهر به اراده فرهنگی زنان جامعه ایرانی است.
#ایران_آینده🔽🔽
https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
⬅️⛔️➡️فاصله دو منطق؛ منطق بوقلمون راسل تا منطق دکتر نعمتالله فاضلی
1️⃣ از 2️⃣👇
🦃 برتراند راسل در نفی اتقان استقراء مثال به یک بوقلمون محتاط میزند؛ این بوقلمون در اولین بامداد حضور خود در مرغداری ملاحظه میکند که ساعت ۹ صبح به او غذا میدهند. با این حال چون استقراگرای خوبی است در قضاوت و نتیجهگیری تعجیل نمیکند. روزها و ماهها از پی هم میآیند و در شرائط مختلف آبوهوایی همان روند تکرار میشود و سرانجام احتیاط علمی او رضایت میدهد و نتیجه میگیرد که: «من همیشه در ساعت ۹ صبح تغذیهام را دریافت میکنم»، اما همان شب که شب کریسمس بود، گلویش بریده میشود!
حال به یک داستان واقعی گوش فرادهید؛
👨💻دکتر نعمتالله فاضلی در ۶ مرداد ۱۴۰۲(دو روز بعد از عاشورا) طی یک یادداشت، مشاهدات خود را از مراسم عاشورای هیئت زادگاهش(روستای مصلحآباد فراهان) مینویسد؛ همه سطور این یادداشت میگوید مراسمات عاشورا کماً و کیفاً در این روستا نزولی بوده است. بعد در روز ۹ مرداد و پنج روز بعد از مشاهداتش در روستای زادگاهش، طی یک یادداشت دیگر با خلق یک ادبیات و جعل برخی اصطلاحات هر آنچه را که در روستایش دیده است به سراسر کشور تعمیم میدهد!
⁉️پرسش آن است که در مقام ارزیابی منطق و شکل استدلال و احتیاط علمی، بوقلمون خیالی راسل را باید ستود یا نعمتالله فاضلی را؟ گرچه نتیجهگیری بوقلمون راسل بعد از انبوهی از مشاهدات است ولی باز نتیجه غلط میگیرد، اما اگر بخواهیم با آقای فاضلی همراهی کنیم باید به او تبریک بگوییم که بعد از یک مشاهده آن هم در یک روستا نه تنها توانسته است نتایجش را به کشور تعمیم دهد بلکه برای آن هم ادبیات علمی بیافریند. اما اگر نخواهیم با آقای فاضلی همراهی کنیم باید به ایشان بگوییم که حداقل در این امر تأمل کنند که چرا گاه بعد از دهها مشاهده نمیتوان نتیجه قاطع گرفت ولی ایشان به این راحتی با یک مشاهده، اینچنین قاطعانه از ظهور و بروز گونههای جدید(!) عاشورا سخن میگویند؟
😮با ادای احترام به همه جامعهشناسان و اصحاب دانش که با دغدغه درمان بیماریهای این مرز و بوم در تلاش برای فهم و انذار و بازکردن مسیر هستند اما گاه مشاهده میشود که برخی علیرغم برخورداری از پیشینههای قوی مطالعاتی آنچنان سادهاندیشانه و نابریده و نادوخته درباره وقایع جاری کشورمان قضاوتهای عجیب و غریب عرضه میدارند که از فرط بهت، زبان در کام میماند. این یک بیماری فکری بلکه گرایشی است که دائم در این کشور درد و رنج دیده میشود و همه چیز چنان روایت میشود که گویی این جامعه فردا یا حداکثر پس فردا از لبه پرتگاه سقوط خواهد کرد یا در مرداب نیستی به زیر کشیده خواهد شد!
🤔باید به این مطلب فکر کرد که چطور فکر اشعری در میانه شیعیان درسخوانده در فرنگ نفوذ یافته است که برای غرب و غربیان(یعنی اروپا و امریکا) از باب "هرآنچه آن خسرو کند شیرین بود"، هیچ حسن و قبح ذاتی قائل نیستند بلکه حسن را تماماً تابع فعل و وضع غرب و غربی میدانند و در عوض برای ایران و ایرانیِ خارج از مدار غرب چیزی جز قبح نمیشناسند.
📚نمیدانم در میان انبوه پایاننامههایی که در قفسه دانشگاهها و حوزهها بایگانی میشود میتوان به تحقیقی دست یافت که از ریشههای این فکر اشعری سخن گفته باشد یا نه؛ اما اگر هیچ تحقیق علمی هم در میان نباشد، اصل این سیاهدیدن و سیاهنمودن چیزی نیست که بر کسی مخفی باشد؛ این نه دود تهران که دوده علم غربی است که در مجاری فکری و روحی و انگیزشی ایرانیان پمپاژ میشود.
📌اما سخنی با دکتری که به نام کربلا و شب عاشورا برای سی نفر از تحصیلکردگان و دانشگاهیان همولایتی خویش سخن رانده است و در آن درباره راههای توسعه مصلحآباد مانند برگزاری جشنوارههای محلی و آیینهایی چون جشن تیرگان و برگزاری شب شعر و موسیقی و تبدیل حمام به موزه روستایی سخن به میان آمده است و در آخر نوشته است که شرکتکنندهها دوست داشتند جشنوارههایی با شرکت شعرا و اهالی موسیقی برگزار کنند اما معتقد بودند که حکومت اجازه چنین جشنوارههایی را نمیدهد؛
ادامه در بعدی🔰
⛔️➡️فاصله دو منطق؛ منطق بوقلمون راسل تا منطق دکتر نعمتالله فاضلی
2️⃣ از 2️⃣👇
پرسش این است که تناسب این سخنرانی با حادثه کربلا و شب عاشورا چیست؟ آیا ما حکمت قدمای خویش را هم اجر نمینهیم؟ منطق دینی بهکنار، اما مگر تناسب بین زمان و مکان و موضوع نباید رعایت شود؟
اگر بگویند ما از دین و کربلا و امام حسین ع هیچ نمیدانیم باید پرسید بسیار خوب، پس با چه منطقی از دین حکومتی و غیرحکومتی سخن میگویید و اگر میشناسید چرا همان چیزی را که میشناختید با دیگران به بحث نگذاشتید؟
اما اگر بفرمایند آنچه که از آن سخن گفتهایم با امر دینی مرتبط است باید پرسید اگر کسی قائل به تفکیک امر سیاسی از امر دینی است چرا وقتی نوبت به خود او میرسد حاضر به تفکیک امر توسعه از امر دینی نیست؟
و یک آرزو؛ اینکه ای کاش به مخاطبان خود میگفتید اگر واقعاً فکر میکنند صلاح دین و دنیای مصلحآباد با چیزی است که حکومت مانع آن است، بیایید امشب در شب عاشورا از امام حسین ع بیاموزیم که ما هم میتوانیم در این زمانه امر به معروف و نهی از منکر انجام دهیم؛ اما دریغ که این میزان درسآموزی هم در کار نیست!
@abbas_heidaripour
#یادداشت
📓 یادداشت | بازسازی فقه شیعه از مقاصد سکولار تا مکتب امام خمینی
✍️ سیدعلی موسوی
📝 مقاصد متصور در فضای جامعه علمی ما فاصله عظیمی از آنچه در فقه مالکی به عنوان مقاصد شناخته میشود دارد.
🔸ما وقتی میگوییم مقاصد یاد اندیشه توحیدی توسعه یافته علامه طباطبایی در المیزان، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن رهبر معظم انقلاب و فقه ولایی امام خمینی میافتیم. این اندیشه هرچند با نگاهی حکمی، مقصد و مبدا را توحید میبیند اما قائل به مرجعیت قرآن و به بیان ادبیات اهل بیت علیهم السلام «عرض روایات» به ساخت کلان عقلانی قرآن است.
🔹اساسا «موافقت با قرآن» مورد تاکید اهل بیت، معنایی اینچنین دارد. علاوه بر قرآن صامت، سمت دیگر این فهم متعالی فقهی، ریشه در منطق عملی اهل بیت علیهم السلام یعنی انسان ۲۵۰ ساله (قرآن ناطق و بسط یافته در طول حیات ۲۵۰ ساله معصومین) دارد.
🔸اما اصطلاح فقه مقاصدی بسیار خطرناک و بیانضباط است و همه حساسیتهای ضد قیاسی شیعه نثار آن ...
🔍 متن کامل یادداشت را در پیوند زیر بخوانید:👇👇
http://rbo.ir/__a-3549.aspx
#انقلاب_فرهنگی #دانشگاه #روشنفکر
#پژوهشکده_باقرالعلوم
🌐 پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع)
@rboresearch ایتا و بله
1️⃣ از 2️⃣ مواجهه وهابیمآبانه با راهپیمایی اربعین
تیتر زده است «اربعین در حاشیۀ پیادهروی»؛ تو باشی و تیتر، میگویی لابد نگران این است که باید پیادهروی یک غایتِ قرائت زیارت اربعین داشته باشد و چون این پررنگ نیست بنابراین اربعین عملاً در حاشیه پیادهروی قرار گرفته است، اما بهنحو اعجابانگیزی دو نکته مقدمی ذکر میکند و میگوید نه خود رسیدن اهل بیت ع به کربلاء در روز اربعین قابلیت اثبات دارد و نه روایات داعی به زیارت اربعین، سند محکم دارند!
بسیار خوب! پس شما نگران چه چیز هستید؟ شما که اصل چیزی را قبول ندارید چرا درباره نسبت فرعش با آن بحث میکنید! و برای پاسخ به این سؤال اجتنابناپذیر ورود خود را چنین استدراک میکند که «اما هرچه هست گرامیداشت روز اربعین در بین شیعه از اهمیت خاصی برخوردار است و شیعیان در این روز به عنوان تجدید خاطره شهادت امام حسین علیهالسلام، به زیارت امام توجه خاصی دارند» و بعد به قصه حاشیه و متنی که ساز کرده است میپردازد؛ حرفش این است که رویکرد تأکید بر جمعیت و اینکه کربلا و نجف گنجایش این همه جمعیت را ندارد باعث شده بسیاری زودتر بروند و قبل از اربعین برگردند و درعینحال همین تأکیدات رسانهای بر جمعیت باعث شده است که حسرتِ رفتن به زیارت اربعین با حسرتهای بدیل و البته بهزعم ایشان ناروایی چون حضور در راهپیمایی جاماندگان پاسخ داده شود.
در بخش نهایی هم دو سخن دیگر دارد: «ابعاد روزهای اربعین از سوگواری دهه اول محرم نیز فراتر رفته است که قسمت زیادی از منطقةالفراغهای مذهبی(یعنی روزها آزاد بدون برنامهی مذهبی) مردم را تصرف میکند» و دیگر اینکه «باید دانست که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.»
🔰پایۀ چنین صغرا-کبراهای عجیب و غریبی چند رویکرد غلط است:
🌿اول) نگرش عقلی را بهکل تعطیل کرده است و تهماندهای از گرایش حدیثی و ظاهری را با غلظت بالا محور قرار داده و کلام خود را عقلاندود عرضه کرده است؛ پرسش بنیادین این است که در نگاه شیعه، نسبتگرفتن با امام ع یک امر تفننی یا یک سنت صرف دینی و جزو اعمالی است که شیعیان در مقایسه با دیگر مسلمانان باید به سبد اعمال خود اضافه کنند یا اینکه شعیه، ارتباط با امام ع را روح اعمال خود و بلکه معنای هویت خود میداند؟ به عبارتی شیعه آیا جز در نسبت با امام معصوم ع معنا میشود و آیا کلمه تشیع جز معنای پاجایپای امام ع نهادن معنای دیگری دارد؟ اگر چنین است پس حرکت، سکون، آرامش، غضب، عمل، فکر و همهچیز حیات یک شیعه در نسبت با امام ع تعریف میشود و اگر این را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم فرض منطقهالفراغی که نسبت شیعه را با امامش را قطع لحاظ میکند یک خطای شدید هویتی است. شیعه اگر نسبتش با امامش شدید شود شیعه مطلوبتری است و اگر نسبتگیریاش با امامش به لحظات و اماکن خاص محدود شود درواقع باید گفت در هویت شیعی، کمیتش لنگ است. درواقع منطقهالفراغ تخم لقی است که اینجا به مبارزه اصل هویت شیعی آمده است؛ هر چیزی را اگر بتوان وارد منطقهالفراغ کرد، توحید و ولایت شیعه را نمیتوان وارد منطقهالفراغ کرد و مگر اصول دین و اصول مذهب را میتوان با نگاه عملگرایانه آن هم از جنس منطقهالفراغی توضیح داد؟!
🌿دوم) این نگرش بیش از اینکه یک نگرش اخباری و حدیثی صرف باشد به نگرش وهابیت شبیه است؛ علامه طباطبایی اختلاف شیعه با وهابیت را نه در مسئلهای چون سر بر مهر نهادن یا بوسیدن ضریح ائمه ع، بلکه در نگرش تشکیکی و ذوبطون به مقولههای دینی میداند؛ ایشان با استشهاد به آیات قرآن مثلاً چهار معنای مختلف و البته سلسهمراتبی برای ایمان و چهار معنای مختلف و باز مراتبی برای اسلام و البته در نسبت با ایمان ذکر میکند.
ادامه....⏬
2️⃣ از 2️⃣ مواجهه وهابیمآبانه با راهپیمایی اربعین
وقتی تشکیک را نفهمی نمیتوانی بفهمی دامنزدن به شور و شیدایی نسبت به امام ع یعنی چه و چه جایگاهی دارد و میخواهی دائم مقید به ظاهر روایات و مناسک باشی و نگران که "نکند وقت و مکانی که در روایت آمده است قدری بالا و پایین شود!". مسئله این است که مگر مقصد زیارت اربعین خواندن همان جملات بهشکل خشک و بیروح است بدون اینکه بفهمیم چه دستهبندی قاطعی در زیارت در حال مرزبندی کردن مؤمن به امام ع و مخالف امام ع یا اهل هوی و هوس است؛ اگر کسی با پیادهروی، خود را در نسبت با امام ع بیابد و با تحمل مشقت از راه دور و نزدیک در هر قدمی که برمیدارد دائم در حال تجدید بیعت با امام ع باشد بهتر است یا اینکه در چند دقیقۀ مختصر سریع و بدون فهم چند جمله را مرور کند؛ قطعاً رویکرد وهابیمآبانه به تشیع، دومی را ترجیح میدهد!
🌿سوم) وقتی رویکرد عقلی را در فهم دین کنار میگذاری بهشکل عجیبی دچار تناقضگویی میشوی؛ از یک طرف سندیت زیارت اربعین را انکار میکنی و از طرف دیگر نگران این میشوی که چرا مردم راهپیمایی میروند اما حسرت زیارت اربعین خواندن ندارند! بعد هم فتوا میدهی «که اگر رسیدن به کربلا و زیارت امام در روز اربعین برای کسی وجود نداشته باشد، دیگر پیادهروی معنا و مفهومی ندارد و یک ارزش و مناسک مذهبی نیز به حساب نمیآید.»؛ درواقع نتیجه این میشود که از یکسو میگویی: «حقیقت اینکه کربلا و نجف جغرافیایی محدود و امکاناتی محدودتر دارند و گرد آمدن جمعیت میلیونی در یکی دو روز در آن مشکلات اقامتی و امنیتی و... بسیاری را برای زوار فراهم میکند» و از دیگرسو میگویی خوب چون نمیشود در یکی دو روز رفت، و شما دارید بیرون این یکی دو روز میروید، این زیارت شما مقبول نیست! چون یا «در روز اربعین» به کربلا نرسیدهاید یا چون اصلاً مقصد شما کربلا نبوده است بلکه فلان امامزاده بوده است! یعنی این جمود ما را بین دو محذور له میکند و به جای حسرتی(حسرت خواندن زیارت اربعین) که بهزعم خویش نگرانش است یک حسرت ابدی بر دل ما میگذارد؛ حسرت اینکه عمده مؤمنان برای همیشه از نسبتگیری با امام ع در ایام اربعین محروماند؛ میگوید باید همان یکی دو روز بروید ولی چون نمیتوانید بروید( به خاطر کثرت جمعیت) پس هر کاری کنید از اربعین محرومید! واقعاً اگر دین خدا را به دست امثال ایشان بسپاریم دیگر باید آیاتی چون «الم تکن ارض الله واسعه» را به فراموشی بسپاریم و فسحتی که در کار خدا و دعوت عمومیاش وجود دارد را خاتمهیافته بدانیم؛ الحمدلله که کار دین خدا در دست تنگنظران نیست.
@abbas_heidaripour
🎯 فراز مرکزی زیارت اربعین
دعاها و زیارات شیعه با اینکه گاه ساده و گاه حاوی روندهای تکراری به نظر میرسند اما در نگاه دوم و با تأمل و از سر جد، دارای بافتی عمیق و پیچیده و معقولاند؛ گاه یک سخن و دعوت مرکزی دارند و گاه مجموعهای از مطلوبیتها را در یک وحدت دلکش در کنار هم قرار دادهاند.
زیارت اربعین که خود حاوی مضامین عالی و زیباییهای لفظی و ادبی و درنتیجه مقاصد بلند است، یکی از مصادیق در میان مصادیق بیشمار دیگر است.
به نظر نگارنده این زیارت یک فراز مرکزی دارد که حتماً در قرائت دعا باید بدان توجهی تام داشت و احیاناً در پرتو آن بقیه مضامین را بازخوانی و فهم نمود.
این فراز که با خطاب به خدای متعال و شهادت بر مقام امام حسین ع آغاز میشود چنین در وصف امام ع جلو میرود که:
🔹«فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ ، وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ ، وَقَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا ، وَبَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنیٰ ، وَشَرَیٰ آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدَّیٰ فِی هَوَاهُ ، وَأَسْخَطَکَ وَأَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَأَطَاعَ مِنْ عِبادِکَ أَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ ، وَحَمَلَةَ الْأَوْزارِ ، الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ ، فَجاهَدَهُمْ فِیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّیٰ سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ؛ اللّٰهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِیلاً ، وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»
🔹یعنی اینکه امام ع با داشتههایی که خداوند به او داده است وارد مأموریت شده، در دعوت خویش چنان مجاهده نمود که جایی برای هیچ عذری برای مخاطبان باقی نگذاشت، و در این دعوت نهایت خیرخواهی (نه فقط انجام یک مأموریت ظاهری بلکه ورودی از سر شفقت و نصح) را در حق مخاطبان انجام داد و حتی آنگونه در انجام این مأموریت پیش رفت که آخرین قطره خون قلب خویش را در راه تو(خدا) اهداء نمود تا بندگان تو را از جهالت و سرگشتگی گمراهی برهاند؛ این همه در حالی است که در نقطه مقابل کسانی پشت به پشت هم در مقابل او دادند که دنیا ایشان را فریفته بود و ایشان هم داشته خویش از عمر دنیا را صرف خرید پستترین بهره از زندگی ذلتبار نمودند و آخرتشان را به کمترین بهایی فروختند و تکبر کردند و در هوای نفس خویش فرو رفتند.
و حاصل آن شد که تو را و پیامبر ص را به خشم آوردند و کسانی را که اهل شقاق و نفاق بودند و بار گناهشان سنگین بود و شایسته آتش جهنم بودند پیروی کردند، پس او با ایشان صابرانه و به اتکای حساب تو جهاد کرد تا جایی که در اطاعت تو خونش ریخته شد و حرمت حریمش مباح شمرده شد؛ بار خدایا پس همه ایشان را مورد لعنت سنگین خویش و عذابی دردناک قرار بده.
✅بدینترتیب ما اینجا با چهار جبهه مواجه هستیم؛
- جبهه اول، جبهه امام ع است که محور تاریخ و هدایت است و کل تاریخ در نسبت با او و چگونگی کنش با دعوت او معنا میشود؛ جبههای که متکی به خواست و مأموریت الهی و نیز نبی اوست.
- جبهه دوم کسانی هستند که گرچه در ابتدا جزو شایستگان آتش دوزخ نیستند یعنی نه اهل شقاقاند، نه اهل نفاق(عمیق) و نه صاحبان گناههای بزرگ، ولی چون در معامله دنیا-آخرت، جانب دنیا را گرفتند و سرمایه خویش را صرف خرید دنیایی بدون آخرت کردند، به ناچار ایشان دعوت امام ع را نپسندیدند و پشت به پشت هم دادند
- و درعمل تابع جبهه سوم که همان اهل شقاق و نفاق و صاحبان گناهان بزرگاند، قرار گرفته، موجبات خشم خدا و رسولش را فراهم کردند.
- در این معرکه اما امام ع تا آخرین قطره خون میانداری کرد تا این خون بندگان جاهل و متحیر را از تحیر درآورد. این مخاطبان امام ع، جبهه چهارم هستند. پس با این نگاه هر کسی که در وادی حیرت باشد قطعاً خون امام ع او را نجات خواهد داد. اینکه کشتی حسین ع اوسع است به خاطر این است که حتی اصحاب حیرت و گمراهی هم دستگیری میشوند.
⚠️اما خطر آنجاست که اهل ایمان اولیه و یا حتی صاحبان ایمانهای وزین از جایی به بعد دنیا را در مقابل آخرت ترجیح دهند و درقبال دعوت امام ع تکبر بورزند و عملاً به جبهه شقاق و نفاق و صاحبان گناهان بزرگ بپویندند.
📍اگر زیارت اربعین میخوانیم بدانیم که باید نسبت خویش با امام ع را پیجویی کنیم و ببینیم در کدام جبهه و موقف قرار گرفتهایم؛ اگر حیرت داریم باکی نیست زیرا اگر خالصانه به سوی حسین ع دست دراز کنیم و معنای بذل خون را بفهمیم بیشک لحظهای دیگر در حیرت نخواهیم بود و اگر گرفتار محبت دنیا هستیم باید بترسیم که مبادا خواسته و ناخواسته در جبهه قاتلان امام ع قرار گیریم.
🌾این سخن مرکزی زیارت اربعین است: خود را بیاب و نسبت خویش را با امامت ع از نو بساز.
@abbas_heidaripour
زائر حسین ع در نگاه امام صادق ع
وقتی در مسیر پیاده روی گام برداشتم فهمیدم که من نه عاشق حسین که اهل لاف در عشق حسینم...عاشقان حسین کسانی بودند که در اطراف من با حسین خالصانه عشقورزی می کردند؛ جز حسین نمیدیدند و جز حسین چیزی نمیخواستند؛ حتی خود را؛ دیدم بارها و بارها کسان دیگری از من پیشتر و به امام نزدیکترند و من فرسنگها از امامم دور. من هم البته او را دوست دارم و با دیدن دوستی دوستان حسین شیدا میشوم و اما به عیان میبینیم کسان دیگری جز السابقون السابقون هستند...
آن کارگر یا کشاورز ساده اصفهانی که نزدیکیهای غروب به موکب رسید و آهسته و با تأمل با چهره آفتابسوخته و دستهای پهنش که نشان از همت و مجاهدت بزرگترش داشت با چشمهایی قرمز که از فرط کمخوابی یا سوز عرق خونبار شده بود،چنان دلم را برد که بیاختیار به گریه افتادم...او هیچ نگفت و من هم هیچ! اما چهره و حرکاتش برای من حجت تام خدا بر دلدادگی دلدادگان حسین ع بود.
یا آن وقت که در توقف چندلحظهای خودرو، برای دریافت غذا از مواکب، پرچمدار جوان موکب که ازقضا مسؤل متوقفکردن خودروها بود، از لای پنجره قربانصدقه محمدحسین ما رفت و با لبخند و ملاحتی که در ضمیرم نشست -با نشاطی فوقالعاده که هیچ نشاطی در عالم را با آن قابل مقایسه نمیدانم- اضافه کرد تعبان! (یعنی خسته است) و نشان داد او حتی عاشق خستگی زائر نوجوان حسین است؛ باز قلبم لرزید و فهمیدم من کجا و عاشقان حسین کجا.
از خدا میخواهم این تصاویر در قلبم جاودانه باشد و بدانم مولای ما همان کسی است که عالمی را شیدای خویش کرده است، از خدا میخواهم که این تصاویر را حاجب من و گناهانم در گذشته و آینده قرار دهد و به برکت این پاکیها و خلوصها، مرا هم غرق این نفسهای پاک و نیتهای خالص کند.
اما وقتی این خیل عظیم عاشقان را میبینی یاد این دعای امام صادق ع- که جانم به قربانش باد- میافتی که خطاب به حق تعالی برای زائران جدش چنین دعا میکند:
🌿🤲🌿اغْفِرْ لِي وَ لِإِخْوَانِي وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع اَلَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ص وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اِكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ وَ اُخْلُفْ عَلَى أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلاَدِهِمُ اَلَّذِينَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ اَلْخَلَفِ وَ اِصْحَبْهُمْ وَ اِكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ شَدِيدٍ وَ شَرَّ شَيَاطِينِ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُوا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اَللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا أَعَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ اَلنُّهُوضِ وَ اَلشُّخُوصِ إِلَيْنَا خِلاَفاً عَلَيْهِمْ فَارْحَمْ تِلْكَ اَلْوُجُوهَ اَلَّتِي غَيَّرَتْهَا اَلشَّمْسُ وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْخُدُودَ اَلَّتِي تَقَلَّبَتْ عَلَى قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ ع وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْعُيُونَ اَلَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلْقُلُوبَ اَلَّتِي جَزِعَتْ وَ اِحْتَرَقَتْ لَنَا وَ اِرْحَمْ تِلْكَ اَلصَّرْخَةَ اَلَّتِي كَانَتْ لَنَا اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ اَلْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ اَلْأَبْدَانَ حَتَّى تُرَوِّيَهُمْ مِنَ اَلْحَوْضِ يَوْمَ اَلْعَطَشِ.
اینکه امامت ع لحظات و آنات و اجزای بدن زائر حسین ع را و آنچه که به او مربوط است را این چنین مورد نوازش قرار میدهد، مگر میشود برای زائران حسین ع جای و مقامی فرض کرد؛ هر چه فرض کنی کمتر از چیزی است که در دعای صادق آل علیه السلام خواسته شده است.
اللهم ارزقنا.
@abbas_heidaripour
چند نکته در بارۀ اربعین امسال
امسال توفیق یافتم سفری کوتاه به نجف و سپس کربلا داشته باشم و صحنههای متفاوتی را در مسیر پیادهروی دیدم که نشان از پیشرفتهای قابل توجه در مراسم بزرگ اربعین داشت:
در بارۀ ابعاد فکری و فرهنگی اربعین:
1. برخلاف اوایل دهه نود که برخی از نهادهای دینی و فرهنگی از اربعین فرصتی می ساختند برای تبلیغ مرجعیت سیاسی و یا دینی خود، به تدریج این فرایند کم رنگ شده و امسال چنین چیزی را به طور آشکار ندیدم. آنچه دیدم تنوع مراجع دینی در خدمت به زوار اربعین بود بی آنکه پروپاگاندای خاصی وجود داشته باشد.
2. هنوز روح توریستی و گردشگری بر اربعین حاکم نشده است. آنچه که اربعین را واقعا به قطعه ای از بهشت تبدیل میکند همچنان باقی است و آن عنصر «ایمان»، «صداقت»، «سادگی» و «محبت» است. امسال گرمای تابستان نیز عامل مضاعفی بود که کسی نخواهد یا نتواند قصد گردشگری کند.
3. جوّ عمومی حاکم بر اربعین، بیشتر از جنس محبت و از جنس عاطفه است تا از جنس عقلانیت و اندیشه. وجود محبت و عاطفه یکی از ضرورتهای اربعین است، لیکن این فضا را میتوان به صحنهای از عقلانیت و معرفت نیز بدل کرد. در این باره، نهادهای فرهنگی (حتی برخی از موکب های وابسته به بیوت مراجع عظام) بجای خوراک فکری، دینی، و معرفتی، به دادن چای و شربت قناعت می کنند، در حالی که مردم دوست دارند پذیرایی سادهتری داشته باشند ولی دو نکته معرفتی از این موکب ها یاد بگیرند و آن را توشۀ راه اربعین و توشۀ راه زندگی بکنند.
4. بموجب همین خلائی که اشاره کردم، با توجه به توهین های مکرر به قرآن کریم در کشورهای اسکاندیناوی، جای قرآن، صدای قرآن، شعارهای قرآنی، منبرهای قرآنی، و نمادهای قرآنی در اربعین امسال خالی بود. می شد ازاین فرصت تاریخی استفاده کرد.
اما در باره ابعاد اجرایی اربعین
1. امکانات در هر دو سوی مرز بسیار خوب بود، رفت و آمد از مرزها (آنچه من همین سهشنبه در مرز مهران دیدم) بسیار آسان بود. به رغم گرمای زیاد مهران، هوای خنک، آب خنک، و امکانات برای استراحت زوار در دسترس همگان بود، سرویس های دستشویی تقریبا تمیز و به وفور در مسیر وجود داشت، صفهای طولانی برای نیازهای اولیه دیده نمی شد، و مهم تر از همه هیچ معطلی هم برای جابجایی زوار از مرز به ترمینال و از ترمینال به شهرها دیده نمی شد. این تغییرات نسبت به قبل حتی نسبت به پارسال در مهران بسیار متفاوت شده بود که باید به همه دستاندرکاران دست مریزاد گفت.
2. دو مشکل در دوره جدید پیاده روی اربعین (تقریبا از 15 سال قبل تاکنون) وجود دارد که از روزهای آغازین بوده، و هنوز هم واقعا مسئله است و تدبیر جدیی برای آن دیده نمی شود:
اولی مسئله زباله است. مشکل زباله شکوه حرکت زوار را تحت الشعاع قرار می دهد و باید برای آن تدبیری کرد. مشکل زباله این نیست که زوار مراعات نمی کنند، چرا، بسیاری از زوار اهل مراعات هستند. مشکلی اصلی نبود امکان جابجایی زباله های انبوه است. به طور طبیعی موکب ها زباله های انبوهی را تولید می کنند، زوار هم مدام در حال مصرف آب و چای و غذا هستند، این همه زباله را نمی توان با چند کامیون جابجا کرد. سطل های زباله، نوعا پر هست آنچنان پر هست که گاه شما نمی توانید یک لیوان کاغذی مصرف شده را در آن قرار دهید. این مقوله نیاز به یک کار تخصصی و حرفه ای احتمالا از ناحیه شرکت های دانش بنیان دارد که بتوانند به طور اساسی به حل مسئله بپردازند.
دوم، مسیر حرکت زوار از نجف به کربلاست. مسیر خاکی زوار بسیار تنگ و باریک است و مسیر آسفالتی هم مسیر گذار اتومبیل هاست و امسال نیروهای نظامی هم تلاش داشتند که زوار را از مسیر اتومبیل ها به مسیر خاکی هدایت کنند. این وضعیت هم حرکت زوار را سخت و کند میکرد، و هم بی نظمی زیادی را درست می کرد. از این رو باید تدبیری کرد که مسیر حرکت زوار وسعت لازم را داشته باشد و تداخلی نیز با حرکت اتومبیل ها پیدا نکند.
@Habibollah_Babai
🔴 هفت موتور تولید تبعیض و نابرابری.
1️⃣ مالکیت منابع طبیعی و معدنی:
▪️ چگونه افرادی در کشور با مالکیت بر منابع طبیعی همچون زمین، نفت، گاز و معادن در ساختاری کاملا قانونی و بدون فساد، هر روز ثروتمندتر و دستنیافتنیتر میشوند اما عامه مردم، فقیر و فقیرتر؟!
2️⃣ منابع پولی و اعتباری:
▪️ چگونه نظام بانکی میتواند از هیچ، پول بیافریند؟! چگونه ساختار پولی و بانکی به صورت قانونی باعث فقر عمده افراد جامعه شده؟!
3️⃣ سرمایههای صنعتی، تکنولوژیکی و دانش:
▪️ آیا عموم صاحبان کارخانه و سرمایهها به کارگران به چشم مزدور نگاه نمیکنند؟! چند درصد از حقوق کارگران در جیب کارخانهدارها و سرمایهدارها میرود؟
4️⃣ امتیازات و انحصارات تجاری:
▪️ چه میشود که گروهی اندک میتوانند به شکلی کاملا قانونی، انحصار تجارت یک کالا را بر عهده بگیرند؟ چگونه است که فقط اتاق بازرگانی اجازه صدور کارت بازرگانی آن هم به صورت انحصاری را دارد؟!
5️⃣ قدرت سیاسی و سازمانهای صنفی:
▪️ چگونه میشود که برخی کمیسیونهای مجلس در مقابل لایحهی عادلانهسازی نظام پرداخت حقوق دستمزد کارمندان میایستند؟ چه میشود که سازمان نظام پزشکی در سازوکاری قانونی و در تعارض منافعی آشکار، اثر بهسزایی در تعیین مقدار سهمیه رشته پزشکی در کنکور دارد؟!
6️⃣ بازتولید نابرابری توسط آموزشوپرورش:
▪️ چگونه آموزش و پرورش با ساختاری کاملا قانونی میتواند تبعیض را از نسلی به نسل دیگر انتقال دهد؟! چه چیزی باعث میشود که مناطق لوکسنشین تهران و قم، خیلی بیشتر از مناطق دیگر کشور سهم در رتبههای خوب کنکور داشته باشند؟
7️⃣ عادیسازی نابرابری توسط رسانه:
▪️ در شرایطی که تبعیض به صورت قانونی توسط ساختارهای مالی، منابع طبیعی و معدنی، صنعت و تکنولوژی و... تولید، و توسط ساختار آموزشی بازتولید میشود، آنچه میتواند به این ساختارها مشروعیت ببخشد و ذهنها را نسبت به تبعیض بیتفاوت کند، رسانه است. با کتابها و سمینارهای موفقیت و ثروت و برنامههایی مانند عصر جدید و مطبوعاتی مثل مجله تجارت فردا و دنیای اقتصاد، اینطور وانمود میکنند که موفقیت شخص تنها در گرو تلاش و استعداد فردی است و کلاً بر ساختار چشم میبندند!
محسن خاکی
http://eitaa.com/saakhtar
پاسخ قائممقام!
1️⃣ از 4️⃣
اخیراً مطلبی به قلم حجت الاسلام مهدی مسائلی را در کانال شخصیام به نام «درنگ» در قالب دو پست با تیتر «مواجهه وهابیمآبانه با اربعین» نقد کردهام. ایشان در مقام پاسخ به این نقد، عنوان حقوقی بنده را به میان کشیده، چندین بار بدان خطاب کردهاند. قصدشان از اشاره به عنوان کاری خود را نمیدانم اما نقد من نقد یک حوزوی بر یک حوزوی دیگر بود و البته لحنی تند و تیز داشت. من مطالب کانال ایتایی درنگ را همواره با نام و نام خانوادگی خود امضاء میکنم و هیچگاه عنوان حقوقی خود را ذیل آن درج نکردهام، البته ممکن است برخی نشریات و رسانهها و گاه روابط عمومی پژوهشکدهای که در آن کار میکنم مطالبی را بپسندند و در محیط اختصاصی خود هم نشر دهند اما هیچگاه بابت نوشتن مطالب و سوژههای مطالب، من از کسی سفارشی نگرفتهام؛ به ویژه از محیط کاری خودم. درباره مطلب اخیر هم که در نقد حاج آقای مسائلی نوشتهام قدری سایت محل کار خود را بالا و پایین کردم و خوشبختانه دیدم این نقد بنده را هم حتی مورد عنایت قرار ندادهاند و جالب اینکه این مطلب را وقتی نوشتم که هنوز در شهرستان و مرخصی هستم و هنوز در محل کارم در قم مستقر نشدهام. نکته جالبتر اینکه من برخی کتب آقای مسائلی را قبل از اشتغال در پژوهشکده خریداری کرده و مطالعه کردهام...
حال پرسش این است که مگر انتساب من به این محیط کاری خاص در ابطال سخن درستم یا تصحیح سخن نادرستم تأثیری دارد؟!؛ یا اینکه اگر کسی عنوانی حقوقی و شغلی داشت برای همیشه از اظهار نظر در حوزه فکر و اندیشه معاف و مرخص است؟! سخن را باید با عیار خودش سنجید و ضرورتی بر پیوند منطقی عناوین حقوقی افراد با مطالبی که در حوزه فکر و اندیشه میگویند و مینویسند وجود ندارد. بله ممکن است ایشان خواسته باشد که طعنی بر مجموعهای که من در آن شاغلم بزند که چگونه چنین فردی(یعنی بنده) را به کار گماردهاید؛ طبعا این حق برای ایشان محفوظ و بلکه جزو وظایف ایشان است؛ دستکم اطلاق و عموم النصیحه لائمه المسلمین یا تنقیح قاعده حاصل از آن این وظیفه را برای ایشان ایجاد میکند که اگر در فکر من خلل اساسی میبیند به گونهای که منافع عمومی را به خطر میاندازد یا اگر فکر میکنند شایستگی تصدی شغلی را که بدان مشغولم ندارم، صراحتاً و بدون لکنت و بلکه با استعلای لازم در نهی از منکر، خطاب به کسانی که مرا به کار گرفتهاند، تذکرات و هشدارهای لازم را برسانند.
🔹حال جهت اختصار طی چند بند به بررسی پاسخ ایشان به نقد خود میپردازم؛
1) گویا عنوان وهابیمآبانه بر ایشان خیلی گران آمده است و پاسخ خود را با تعریض به آن شروع کردهاند و در نهایت با این جمله ختم کردهاند که« وقتی این را مناسک عمومی مذهبی میکنی و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانی، به ناقدت نباید بگویی وهابی!»؛ نکته این است که بنده ایشان را وهابی خطاب نکردهام و از طلبه فاضلی مثل ایشان بعید است که فرق بین این سه جمله را متوجه نشوند: جمله اول) او خود یک حسین ع است. جمله دوم) او حسینوار زندگی میکند. جمله سوم) او در مقابل رژیم بعث عراق حسینوار مقاومت کرد. در اولی ادعای تمامیت انطباق میشود و بار تحسین و تطبیق فوقالعاده زیادی دارد. دومی با اینکه بار فراوانی دارد و ادعایی بسیار مهم و جدی است ولی به سنگینی جمله نخست نیست. و سومی اصلاً در عداد دو جمله قبلی نیست زیرا کل تشبیه که با وارگی و گونگی و مانند آن بیان میشود ناظر به یک صحنه و حادثه و مقطع خاص است و قصدی بر تعمیم نیست. ضمن اینکه در آن ادعای تساوی وجود ندارد بلکه نوعی شباهت در کار است. شباهتی که البته جدی است و باعث شده است که از امثال این الفاظ تشبیه و تمثیل و بیانکننده نوعی همگونی اجمالی استفاده شود. حال به جای کلمه حسین ع، در قالب مثالهایی دیگر مثلاً کلماتی که دارای بار منفی هستند را بگذارید؛ در هر صورت چه جمله در مقام تمجید یا تنقیص باشد بین سه گونه جمله اول تا سوم یک تفاوت جدی تشکیکی وجود دارد و نمیتوان کسی را که از جمله گونه سوم استفاده کرد محکوم کرد به اینکه تو از جمله نوع اول استفاده کردهای. پس وهابیمآبی آن هم در یک قضیه خاص(یعنی مواجهه و تحلیل اربعین) به معنای گفتن وهابیمآبی در همه مصادیق و افکار و کل زندگی نیست چه برسد به اینکه آن را بخواهیم به «تو وهابی هستی» ارتقاء دهیم!
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
2️⃣ از 4️⃣
2) ایشان حرف مرکزی خود را این میدانند که «در یادداشت گفتم منطقهالفراغ در اصطلاحی که من از آن بحث میکنم، یعنی روزهای آزاد بدون برنامهی مذهبی....، منطقهالفراغ یعنی روزهایی که مردم میتوانند در آن جشن عقد و عروسی بگیرند، جشن تولد بگیرند، آهنگی شاد گوش دهند، برنامه طنز از تلویزیون ببینند (مختار نبینند) و خلاصه مقید به عزا نباشند. پس منطقةالفراغ به معنای قطع ارتباط با خدا و ائمه(ع) نیست. زیرا نه در اربعین، بلکه در کل سال هر کسی میتواند با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، یقینا ثواب زیادی هم دارد. اما وقتی ایامی را به پیادهروی اربعین اختصاص اختصاص دهیم، جنبه فردی ندارد، ابعاد اجتماعی و همگانی دارد، اقتضائات آن زندگی همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. البته سیطره عزا در تمام ماه محرم و صفر هماکنون اتفاق است و اجازه برنامههایی چون عقد و عروسی را حداقل برای خانوادههای مذهبی به وجود نمیآورد، اما در سالهای اخیر با گسترش برنامههایی مثل پیادهروی اربعین پروتکلهای سوگواری در ماه صفر شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است و تقریبا کل ماه صفر را در بر گرفته است.»؛ پس خلاصه اینکه ایشان نگران گسترش زمان عزا و کاهش منطقه الفراغ برنامه معمول زندگی قشر مذهبی جامعه است؛ تا آنجایی که من به یاد دارم و قدری سنم از آقای مسائلی بیشتر است و از بزرگترها شنیدهام و البته ضرورتا ما جزو قشر مذهبی به معنای تغلیظ شده آن نبودهایم حتی این قشر غیرغلیظ مذهبی هم از گذشته تاکنون در محرم و صفر نوعاً مراسم عقد و عروسی برگزار نمیکردند، و این مطلب هیچ ارتباطی با سیاست رسانهای جمهوری اسلامی نداشته است. تلاش عمده مردم این بوده است که مراسمات عمومی شاد خود را بیرون از این دو ماه و از جمله مثلا در اوایل ماه ربیع برگزار کنند یعنی حتی اگر در طول این دو ماه خواستگاری و هماهنگی ازدواجی رخ میداده، برگزاری مراسم به بعد از صفر موکول میشده است؛ حتی در آن هنگام که پدیدهای به نام اربعین در ایران چندان شناخته نشده بود. این راجع به مراسم شادی، اما درباره آهنگ شاد گوش کردن و یا دیدن برنامه طنز؛ بنده که بالاخره آخوند محسوب میشوم اعتراف میکنم که در عرف شهر قم در ایام ماه صفر و محرم، با دوستانمان هنگام گعده دوستانه لطیفه تعریف میکنیم و میخندیم، ممکن است به پیادهروی و کوهنوردی و ورزش برویم و در آن هم شادی و نشاط بیابیم. از کانالهای رادیوی جمهوری اسلامی هم آهنگهای شاد بشنویم؛ گرچه نوع قشر مذهبی به معنای خاص کلمه نه تنها در این ایام بلکه در کل سال نوعاً آهنگ شاد به معنای خاص کلمه را انتخاب نمیکند. خلاصه اینکه در عرف شهر قم به عنوان شهری که با مراجع و فرهنگ بیوتات ارتباطات دارد و بالاخره آقایان علما حضور دارند، آنچه که ایشان به عنوان دغدغه دسترسی قشر مذهبی بدان اشاره کردهاند فراهم است. بله در همین محیط، همین افراد در مجالس ذکر و بکاء بر اهل بیت ع شرکت میکنند و مگر آقای مسائلی نمیدانند که در فضای شهر اصفهان هم قبل از پیادهروی اربعین همین ماجرا بوده است و الان هم همان است که بود. بله ممکن است تلویزیون در ایام نزدیک به اربعین و مانند آن برنامههای شاد یا طنز را حداقلی کند ولی کسی نه از مراجع و نه در عرف قشر مذهبی و متشرع، خندیدن و شادی را نه برای خودش و نه برای دیگران حرام میداند و کل این ماجرا هم از قبل بوده است و ربطی به پیادهروی اربعین ندارد. نکته دیگر برای اینکه ببینیم این سخن مرکزی ایشان معنا و نتیجه محصلی دارد یا خیر میتوان فتاوای مراجع تقلید درباره برگزاری مراسم عقد و عروسی در این ماه را مرور کرد و نکته این است که هیچیک از ایشان فتوای خویش را مقید به بحث اربعین نکردهاند. بهعلاوه اگر بخواهم یک شاهد تاریخی بیاورم که پیش از دوران حاضر( که دوران رونق و شناختهشدن پیادهروی اربعین در ایران) هم ماه صفر ماه عزا تلقی میشده است باید این جمله معروف امام خمینی ره را به خاطر بیاوریم که فرموده بودند «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»؛ معلوم است که امام ره در حال تأسیس سنت عزاداری صفر نبوده است بلکه سخن ایشان این بوده است که همان سنت پیشین که عزاداری ماه صفر را هم جدی میگرفته است موجب زنده ماندن اسلام است و همان سنت باید تداوم یابد، بنابراین در گذشته که اربعینی در ایران در کار نبوده است باز هم قشر مذهبی ماه صفر را ماه عزای اهل بیت ع میدانسته است و چنین نبوده است که متأخراً و بعد از پیادهروی اربعین، ماه صفر با کنداکتور صداوسیمای جمهوری اسلامی به سبد فرهنگ مذهبی اضافه شده باشد. از این بحث فعلاً میگذرم.
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
3️⃣ از 4️⃣
3) ایشان در صورتبندی نقد اینجانب آشکارا آنچه را که خود خواستهاند ببینند طی این فقرات به این شکل گزارش کردهاند: «در ادامه جناب قائم مقام پژوهشکده بنده را به نگرش اخباری و حدیثی و دوری از رویکرد عقلی متهم کرده و به تشبیه این نگاه به وهابیت میپرازد، چون بنده از سند روایات اربعین سخن گفتهام و با وجود مناقشه در آن، از نگاه استقلالی به پیادهروی، با توجه مقدمه بودنش برای زیارت اربعین، سخن گفتهام. از این جهت دچار تناقضگویی نیز شدهام»؛ همانگونه که ملاحظه میفرمایید میگویند چون ایشان از سند روایت اربعین سخن گفته است بنده ایشان را اخباری و ... نامیدهام و یا اینکه مصداق مدعای تناقضگویی را سخن گفتنشان از پیادهروی به مثابه مقدمه بودن و نگاه استقلالی بدان دانستهاند؛ هر دوی این صورتبندیها خطا است؛ نه با متن بنده میخواند و نه با نوشته اول ایشان. توضیح اینکه: من اینقدر عقل دارم که بحث از سند روایات را نگاه اخباری ندانم. حرف من که در نکته سوم یادداشت آمده است کاملاً واضح بود؛ اینکه حاج آقای مسائلی حق دارد بگوید زیارت اربعین سند نقلی ندارد اما با اتخاذ این مبنا دیگر نگرانی بابت اینکه پیادهروی خود زیارت اربعین را به حاشیه برده است بیمعناست؛ شما که اصل چیزی را قبول نداری درباره نسبت اصل و فرعش چرا بحث میکنی؟! بالاتر از این تناقضی است که با این جملات تلاش کردم آن را آشکار سازم: «میگویی خوب چون نمیشود در یکی دو روز رفت، و شما دارید بیرون این یکی دو روز میروید، این زیارت شما مقبول نیست! چون یا «در روز اربعین» به کربلا نرسیدهاید یا چون اصلاً مقصد شما کربلا نبوده است بلکه فلان امامزاده بوده است! یعنی این جمود ما را بین دو محذور له میکند و به جای حسرتی(حسرت خواندن زیارت اربعین) که بهزعم خویش نگرانش است یک حسرت ابدی بر دل ما میگذارد؛ حسرت اینکه عمده مؤمنان برای همیشه از نسبتگیری با امام ع در ایام اربعین محروماند؛ میگوید باید همان یکی دو روز بروید ولی چون نمیتوانید بروید( به خاطر کثرت جمعیت) پس هر کاری کنید از اربعین محرومید!» اگر این تناقض و جمود نیست، پس چیست؟
4) بنده وارد مناقشه در این مسئله نشدم که آنچه ایشان مسلم پنداشته است که زیارت اربعین سند محکم ندارد یا ورود کاروان اهل بیت ع به کربلاء در روز بیست صفر سند محکم ندارد، دستکم محل مناقشه است. مرور این بحث مخصوصاً بحث دوم فرصت مستقل میطلبد که سابقه تاریخی این تردید به چه امری باز میگردد و چه کسانی بعدها همین تردید را پرورش دادهاند و چه کسان دیگری بدان پاسخ دادهاند. دستکم شهید محراب آیت الله قاضی طباطبایی در یک کتاب مفصل تلاش کرده است این تردید را بزداید یا اخیراً کتابی مختصر به قلم مرحوم آیت الله محمد فاضل استرآبادی با دقت بالا ناظر به همین موضوع منتشر شده است. یا از آنجا که شهید مطهری ره در پرورش این تردید مؤثر واقع شده است برخی طی اثری مستقل نگاههای ایشان را پاسخ دادهاند. بر همین مبنا آنچه که در آخر سخن خویش پاسخ دادهاند که «مقام مناسک و عبادات اصولا مقام حکومت و سلطه نقل است، اگر بخواهیم عقلگرایی را در این حیطه حاکم کنیم، تمام عبادات و مناسک دینی دستخوش تغییر خواهند شد. البته در دین عموماتی و کلیاتی هست که افراد میتوانند آزادی عبادی و تنوع برنامه در این زمینه داشته باشند. اما مناسکنویسی عمومی براساس استحسانات موضوع دیگری است که ایشان آن را به اقدامات وهابیمآبانه ربط دادهاند. شما میتوانی به صورت فردی هر وقت که دوستداری برنامه پیادهروی و زیارت و... برای امام حسین(ع) و حتی امامزادگان داشته باشی، ولی وقتی این را مناسک عمومی مذهبی میکنی و سپس با استفاده از گزارههای نقلی آن را در چهارچوب مأثورات دینی میگنجانی» ناتمام است زیرا اولاً- آنچه که بنده به عنوان ضرورت توجه به عقل ذکر کردم، عقل متعبد به دین است نه عقل خودسر ثانیاً- خود فهم و درایه دین با عقل رخ میدهد، ثالثاً- در ما نحن فیه ازقضا نقل و تاریخ وجود دارد و نیز مبانی فقهی که مشهور بین علماست. رابعاً- کسی به وجوب زیارت اربعین فتوا نداده است که بگوییم اینجا در حال جعل منسک هستیم. خامساً- اینجا دست کم دو مطلوبیت کنار هم جمع شده است؛ اول- خود پیاده به زیارت امام حسین ع رفتن است که مستند روایی فراوان دارد. دوم- اینکه این اقدام به صورت جمعی و مجتمع رخ میدهد که ازقضا روح و ماهیت عبادات اسلامی مبنای جمعی را جدی میگیرد و دائم بر آن تأکید دارد. به علاوه ایندو، نکته سوم این است که ازقضا این ایام خاص بحث ورود اهل بیت ع به کربلاء مورد اعتقاد بسیاری از علماست و بدین سیره اقدام میکردهاند و به ایشان تشبه میجستهاند.
ادامه دارد⏬
@abbas_heidaripour
پاسخ قائممقام!
4️⃣ از 4️⃣
سادساً- اگر بخواهیم با مبنای ایشان جلو برویم باید بگوییم آنچه در قالب قرائت جمعی دعای کمیل در پنجشنبهشبها در اکثر مساجد و حسینیهها و امامزادگان به شکل عمومی در حال جریان است نیز یک جعل منسک است، یا خواندن دعای عرفه که گاه تجمع اصلی این دعا در برخی شهرها موجبات تراکم جمعیت و برخی گرههای ترافیکی میشود، همینطور است یا باید بگوییم آنچه به عنوان اعتکاف در غیرمساجد جامع و حتی در مساجد جامع رخ میدهد جعل منسک است! اگر قرار بر این مبنا باشد باید بگوییم جمهوری اسلامی محکوم است و باید از آنچه که به واسطه آن منجر به برگزاری اینگونه موارد شده است توبه کند! به خاطر همین لوازم است که من ورودهای حجت الاسلام مسائلی را اخباری و وهابیمآبانه دانستهام نه به خاطر اینکه سند فلان روایت را قبول دارند یا ندارند. سابعاً- خوب است به این نکته هم توجه کنیم که سیاستگذاری فرهنگی در یک حاکمیت دینی و اسلامی به چه معناست؟ و اصلاً از خود بپرسیم که آیا در هر صورت در هر حاکمیتی که هیچ جامعهای از آن خالی نیست، سیاستگذاری فرهنگی رخ میدهد و این سیاستگذاری میتواند بین دینی بودن یا دینی نبودن شق ثالثی داشته باشد؟ ثامناً- خوب است اصلاً بحث شود که آیا متشرعین میتوانند به نحو فردی یا جمعی خود را به شکل ندبی و نه وجوبی مقید به کارهایی کنند که مطلوبیت شرعی دارد؟
5) در تصویری که حاج آقای مسائلی از اربعین ارائه کردهاند ماجرا از این قرار است که رسانه جمهوری اسلامی احیاناً با هماهنگی حاکمیت بدون لحاظ پشتوانه دینی اقدام به دمیدن در بحث پیادهروی اربعین کرده است. البته آنچنان که خود نقطه مرکزی دغدغهشان را بیان کردهاند، دغدغه ایشان به تنگ شدن عرصه بر متدینین و کم شدن حیطه منطقه الفراغ ایشان به ویژه در ماه صفر برمیگردد. اجازه دهید با ایشان همراهی کنیم بگوییم اربعین و بعد پیاده روی آن سند ندارد و بعد بگوییم از این پس جمهوری اسلامی حق ندارد در این ماجرا بدمد؛ نتیجه چه خواهد شد؟ آیا از جمعیت 22 میلیونی اربعینیها بیش از 4 میلیون زائر اربعینی ایرانی کم میشود؟ آیا آیت الله سیستانی هم هماهنگ با ایشان و هماهنگ با جمهوری اسلامی فتوا خواهند داد که ای اهل عراق شما هم پیادهروی را ترک کنید؟ و آیا از این پس رسانه جمهوری اسلامی برای عدم بازتولید «حسرت» باید حتی از انعکاس خبر راهپیمایی اهالی عراق هم اجتناب کند یا حداکثر آن را مانند خبر طوفان کاترینا در فلان ایالت آمریکا منعکس کند؟ آیا طبق این مبنا دیگر نباید ارزی به زائران داده شود؟ آیا از این پس نباید در این ایام صدور گذرنامه تسهیل شود؟ ولو اینکه خود مردم ایران شائق به پیادهروی باشند؟ آیا با اتخاذ چنین سیاستهایی مواکب عراقی هم برنامه خود را برای خدمت جمع خواهند کرد؟ آیا باید با اقدام پلیسی و امنیتی مانع رفتن مشتاقان به زیارت شد یا اگر خواستند بروند حکومت هیچ وظیفهای برای تسهیل ندارد یا اگر دارد نباید آن را رسانهای کند و درخفا به انجام خدمات بپردازد؟! میبینیم لوازم عملی سخن آقای مسائلی محذورات بسیار دارد و با واقعیت پدیده اربعین و این ایام اصلاً سازگار نیست. همین است که عرض کردم مبانی نگاه ایشان و لوازمشان بیشتر به فضای وهابیمآبانه شبیه است و واقعاً یادآور فتاوای شاذی است که گاه در فضای فقه اهل سنت یا وهابیت به گوش انسان میخورد.
البته موارد دیگری را هم میتوان به این پاسخ افزود که فعلاً جهت اجتناب از تطویل بیشتر وارد آن موارد نمیشوم و اگر عمر و توفیقی بود، بعداً بدانها خواهم پرداخت.
در پایان ضمن استقبال از نقد متقابل و گفتگوی فعال حول این محور ولو به شکل یادداشت چه از سوی حاج آقای مسائلی چه کسان دیگری که مبانی ایشان را پذیرفتهاند امیدوارم این رفتوبرگشتها یا بر دائره دریافتهای نوین ما بیافزاید یا باورداشتهای غلطمان را اصلاح کند.
والسلام
@abbas_heidaripour
💠 اسطورهای در افق هستی.
🔻 این عبارات زیبا، بخش کوچکی از ویژگیهای رفتاری پیامبر اکرم (ص) است که از زبان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام توصیف شده است:
🔹 «دائمُ الفکر» بود؛ همیشه در تفکر بود، هرگز از فکر کردن خسته نمیشد؛
🔹 «مُتِواصِلُ الأحزانِ» بود؛ یعنی همواره در غمِ شیرینِ باوقاری فرو رفته بود و معلوم میشد که غم متصلی است و بخش اعظم این غم، در دل پیامبر(ص) بود؛ در حالیکه معمولاً بر لبش، لبخند جاری بود؛ اما غمِ سنگین و ریشهداری در دل همراه او بود. آیا غمِ ناشی از درکِ یک حقیقتِ بزرگ بود؟ غمِ مردم بود؟
🔹 «لِیسَت لَهِ راحةٌ» هرگز پیامبر را بیدغدغه نمیدیدیم، همیشه دغدغۀ چیزی داشت.
🔹«طَویلُ السَّکت» یعنی اهل سکوتهای طولانی بود.
🔹 «لایَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ» جز زمانیکه لازم و مفید بود، سخن نگفت. بنای پیامبر بر سکوت بود، الا وقتیکه حرف زدن، ضرورت و فایدهای میداشت.
🔹 لَیِّن و اهل مدارا بود. اما تو خالی و بیاراده نبود. باوقار بود، در عین حال ترسناک هم نبود. پیامبر همیشه در بین ما حُرمت و ابهّت داشت، اما هیچوقت از او نمیترسیدیم.
🔹 نعمت هرچند اندک، نزد او بزرگ بود. بدِ هیچکس و هیچچیز را نمیگفت. هرگز برای امر دنیوی و برای منافع خود عصبانی نشد. هرگز قاهقاه نخندید اما همواره تبسّم بر لب داشت، ظاهر و باطنش با مردم یکی بود. در خلوت و جلوَت یک شخصیت داشت.
🔹 رفتارش در جامعه با مردم چگونه بود؟ سیدالشهداء میفرماید: بنای پیامبر بر دوستی و جذب و وحدت و محبت و اُلفت با مردم بود، نه ایجاد نفرت. «کانَ یُؤَلِّفُهُم و لایُنَفِّرُهُم».
🔹 «مَن سَألَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ» هرکس به پیامبر رجوع میکرد و از او چیزی و کمکی میخواست، محال بود که بیجواب و با دست خالی برگردد؛ پیغمبر اگر داشت، میداد و اگر نداشت، او را با کلماتِ زیبا بدرقه میکرد، از او عذر میخواست، به او آرامش میداد و بهگونهای سخن میگفت که از دادنِ آن چیز هم نزد آن فرد عزیزتر بود.
🔹 هیچکس از محضر پیامبر ناراحت بیرون نمیرفت، حتی دشمنانش وقتی نزد ایشان میرفتند و در ساحت قدس او قرار میگرفتند، از جلسه که بیرون میآمدند، نمیتوانستند از او متنفّر باشند.
🔹 «و صارَ لَهُم أباً» برای مردم پدر بود «و صارَ عِندَه سِواء» و همۀ مردم بدون استثناء در چشم او مساوی بودند. برای هیچکس بیدلیل، احترامی بیش از بقیه یا بیاحترامی قائل نمیشد. اهل «تَسوِیَةُ النَّظَرِ و الإستِماعِ بَینَ الناس» بود. یعنی حتی نگاهش بین مردم به تساوی میچرخید و حتی به سخنان افراد که گوش میداد، بهطرز مساوی گوش میداد. تا این حدّ بر حقوقِ بشر تأکید و دقت داشت.
🔹 مجلس پیامبر (ص) مجلس صدق حلم، حیاء و امانت بود. در حضور او هیچوقت صدا بلند نمیشد. در مجلسی که او حضور داشت، همه متعادل بودند؛ همه بر اساس تقوا سخن میگفتند و همه متواضع بودند. به بزرگترها و مُسنّترها احترام میگذاشتند و با کوچکترها با مهربانی برخورد میکردند. «وَ یُوثِرونَ ذا الحاجةَ» و نیازمندان را بر خود مقدم میداشتند.
🔹 چهرۀ پیامبر(ص) شاد بود، ابرو گره نمیکرد، مگر آنگاه که بیعدالتی یا منکری را میدید.
🔹 «سَهِلُ الخُلق» بود؛ یعنی خیلی راحت میشد با او رابطه برقرار کرد.
🔹 «لَیسَ بِفَظٍّ و لاغَلیظٍ» خَشِن و تندخو نبود.
🔹 «و لافَحّاشٍ و لاعَیّاب» هرگز فحش بر لب او جاری نشد، عیبگیر نبود، عیب مردم را تعقیب نمیکرد.
🔹 «و لامَدّاحٍ» در عین حال اهل مبالغه در تمجید از افراد هم نبود.
✍ حسن رحیمپور ازغدی؛ محمد پیامبری برای همیشه، ص ۲۹-۳۴
@iisociology