🍃یار شیرین سخن
نقّاشیهای انتظار را میشود
زبان بین المللی انتظار کرد.
این نقّاشیها با همه حرف میزنند
صدایشان را به راحتی میشود شنید.
مثلاً میشود مردی را در کویری کشید
که راه گم کرده و توشهای هم ندارد؛ نه آبی و نه غذایی.
از هر طرف که نگاه میکند
جز شنهای روان چیزی نمیبیند
آفتاب هم دارد غروب میکند
چشمهای بیرمق مرد در کویر مانده
همین طور میچرخد و افق را از همه سو رصد میکند.
چشمش با این که از تشنگی و گرسنگی به سوسو زدن افتاده
امّا به دنبال صید تصویری است
که از آن دورها امید رو به مرگش را احیا کند.
چه قدر صدای انتظار در این نقّاشی، بلند است
و خوب دارد در گوشم فریاد میزند که: تو منتظر نیستی
و درست میگوید: من منتظر نیستم.
منتظر دنیا را با همۀ آبادیاش
کویری میبیند که از هر سو جز شنهای روان چیز دیگری پیدا نیست
و تنها تویی که میتوانی به مردم در کویر مانده بگویی راه از کدام سوست.
من بدون تو هم احساس میکنم راه بلد این کویرم
چه دلیلی بزرگتر از این که من منتظر نیستم
ولی میخواهم منتظر باشم
پس باید شبیه تو شوم.
زبانم را باید پاک کنم درست مثل زبان تو
تو شأنت را بالاتر از آن میدانی
که خودت را در اندازۀ باربری سخنها پایین بیاوری.
تو اگر بناست بار سخنی را به دوش بکشی
سخن خدا و سخن دوستان خدا را از آسمان میچینی
و روی زمین به گوش دل این و آن تعارف میکنی.
باربری سخنان خلایق
کار کسانی است که آدمیتشان را به قیمت خودشیرینی فروختهاند
خودشیرینی میکنند و زندگی این و آن را تلخ میکنند.
سخنچین هر چه که باشد منتظر نیست
زیرا شباهتی به تو ندارد
تو زندگیهای تلخ را شیرین میکنی
مگر میشود کسی که کارش تلخ کردن زندگیهاست
منتظر تو باشد؟
خودتان گفتهاید که سخن چین
از بدترین جنبندگان روی زمین است
چه قدر انتظار تو غریب شده در میان ما
که حتّی بدترین جنبندگان روی زمین
خودشان را منتظر تو میدانند
که بهترین مخلوق خدا روی زمینی.
آقا!
من دوست ندارم باربر سخنان مردم باشم
دوست دارم مثل تو با بار سخنان خدا و دوستان خدا
بالی پیدا کنم برای خودم
که زودتر از این زمینی که حسابی از آن خستهام
رها شوم و پرواز کنم به سوی آسمانی که برایش آفریده شدهام.
به قدری گوش دلم را پر کن از حرفهای آسمانیات
که دیگر جایی برای شنیدن حرفهای دیگران نباشد
حرفهایی را که نباید بشنوم، اگر نشنوم
دیگر جایی نمی ماند برای باربری حرفهای خلایق.
من دوست دارم خودم را برای تو شیرین کنم
کسی که برای تو شیرین میشود
دیگر نیازی به خودشیرینی در برابر مردم ندارد.
شبت بخیر یار شیرین سخن!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
n074 تا ساحل،پرسشهای گام سوم،چه اندازه باید نسبت به خوردن غذاهای نذری حسّاسیت داشت؟.mp3
1.35M
🎧 پرسشهای گام سوم⬇️
❓چه اندازه باید نسبت به خوردن غذاهای نذری حسّاسیت داشت؟
🔰برخی با توجّه به جایگاه ویژۀ حلال و حرام بودن لقمه در زندگی، نسبت به هر چیزی که دیگران به آنها میدهند، حسّاس هستند؛ حتّی در بارۀ خوردنیهای هیئت و نذریهایی که مردم به دیگران میدهند.
❓با این افراد وسواسی باید چگونه برخورد کرد؟
❓آیا این اندازه از حسّاسیت، لازم است؟
❓مثلاً اگر همسایهمان چیزی آورد، لازم است که تجسّس کنیم؟
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_دوم
#کتاب_صوتی
#قایق_مهربانی
#بایدهای_زندگی_مشترک1
@abbasivaladi
2⃣ چند جمله با کسانی که راست نمیگویند
❌حالا خطاب به کسانی که با یکی از این بهانهها راستش را نمیگویند، باید گفت: شما تر و خشک را با هم نسوزانید.
❌حالا اگر کسی رازداری نکرد، شما تصمیم نگیرید که دیگران را در آتش کار زشت این فرد بسوزانید.
✅ در این جا با خدا معامله کنید. اگر خدمت به مسجد و حسینیه ارزش و قداست دارد، خدمت به خانواده هم ارزشمند است.
✳️ اگر شما برای یک مسجد یا حسینیه خدمتی کردید و اتّفاقا اهالی آن مسجد یا حسینیه برایتان مشکلی تولید کردند، شما خدمت به مسجد را به کلّی کنار نمیگذارید.
❇️ به خدا بگویید: «خدایا! محبوبترین نهاد در نزد تو، خانواده است. کمک کردن به دیگران برای انتخاب درست، خدمت بزرگی به این نهادِ محبوب است.
💯 من با اینکه از برخی مردم در مسیر خدمت به این نهاد لطمه دیدهام، امّا چون "این محبّت از محبّتها جداست، حبّ محبوب خدا حبّ خداست"، بازهم برای خدمت به محبوب تو، آنچه وظیفه دارم انجام میدهم».
‼️البتّه برخی از افراد هم از زشتی افشای این حرفها باخبر نیستند.
⚠️ پس بد نیست که وقتی کسی برای تحقیق به سراغ شما میآید، به او تذکّر بدهید که: میخواهیم ثواب کنیم، مراقب باش ما را کباب نکنی!
من به عنوان یک انسان مؤمن، خودم را موظّف میدانم که شما را راهنمایی کنم. شما هم رسم امانت را محترم بشمار و افشای راز نکن.
⬅️ادامه دارد ....
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۴۶
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
@abbasivaladi
🍃مرهم دل های زخم دیده
یادم آمد روزهایی را که اسرا یکی یکی آزاد میشدند
چه دلهای بیقراری که پس از سالها تشویش و اضطراب آرام گرفته بودند
و برای اوّلین بار لبخندی حقیقی به لبشان نشسته بود.
چه زیبا بود در آغوش گرفتن پسران از سوی مادران
مادرِ به پسر رسیده، گویی دیگر هیچ آرزویی نداشت
به هر چه میخواست رسیده بود
و در این میان مادرانی بودند که هیچ نام و نشانی از فرزندشان نبود
فرزندانشان نام مفقود الاثر گرفته بودند
این مادرها در آن روزها انتظار را چنان معنا کردند
که پس از سالها هنوز ترجمۀ آنها از انتظار بوی تازگی دارد.
عکس پسرانشان را به دست میگرفتند
یکی یکی سراغ اسیران آزاده شده میرفتند
با چشمی پر از اشک و لحنی پر از بغض
سراغ پسران مفقود الاثرشان را میگرفتند
وقتی از اوّلی ناامید میشدند سراغ دومی میرفتند
به صدمین آزاده هم که میرسیدند
باز هم امیدشان همان رنگ و بوی اوّل را داشت
و هنوز هم که سالها از آن روزها میگذرد
چشم به در منتظر نشستهاند تا شاید خبری بیاید.
عمرشان به ظاهر آفتاب لب بام است
امّا امیدشان چونان خورشید تازه طلوع کرده.
آقا!
دوست دارم یک روز به قدری دیوانه شوم
که نامت را روی برگهای بنویسم
شهر به شهر و دیار به دیار بگردم
و با چشمانی پر از اشک و با لحنی پر از بغض
طوری که توان حرف زدن نداشته باشم
به هر کسی رسیدم که شاید خبری از تو داشته باشد
نامت را نشانش دهم و سراغت را از او بگیرم
و اگر هزار هزار نفر ناامیدم کردند
امیدم ذرهای رنگ نبازد.
باید به نقّاش ماهری بگویم
این مادر منتظر را با همۀ انتظارش برایم بکشد.
انتظار این مادر، به من میگوید: تو منتظر نیستی
ولی میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
هیچ دلی از زبان تو تا امروز زخم نخورده.
پس چرا زبان ما چون تیغ است و کارش دریدن دلها
تو دلهای زخم خورده را
با حرفهایی که بوی خدا میدهد مرهم میگذاری
و ما با زبانمان همان زخمها را عمیقتر میکنیم
زبان تو شمشیر است
ولی برای دریدن پیکر تزویر و نیرنگهای شیطانی
وقتی که حرف میزنی پردههای نفاق را چنان میدری
که دیگر آبرویی برای منافق نمیماند
تو با این شمشیر چه قدر به داد مردمی میرسی
که در هجوم شبههها همۀ دینشان درمسیر نابودی است
ولی زبان ما شمشیری است که دلهای آماده را
چنان میدرد که دیگر به هر چه فکر کنند، به دینداری فکر نمیکنند.
ما نام تو را بر همین زبانی راندیم که کارش زخمی کردن دلهاست
و خدا میداند چه قدر از این دلهای زخمی
حتّی از نام تو هم گریزان شدند.
کاش لال میشدیم اگر بناست شبیه تو نشویم!
شبت بخیر مرهم دلهای زخم دیده!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
radio-maaref-99_02_07-18_00.mp3
12.54M
#خانه_های_هیأتی
(قسمت بیست و یکم ، بخش اول)
🎙استاد #محسن_عباسی_ولدی
✅ موضوعات این برنامه:
🔸واقعیتها و نقش آن در تنظیم خانواده
🔹نگرانی بابت جنسیت فرزند دوم
🔸چرا قبلا شعار میدادید که فرزند کمتر زندگی بهتر؟
🗓 یکشنبهها، پرسمان تربیتی خانواده، #رادیو_معارف
🕰 ساعت ۱۸
⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰
@abbasivaladi
radio-maaref-99_02_07-18_30.mp3
9.18M
#خانه_های_هیأتی
(قسمت بیست و یکم ، بخش دوم)
🎙استاد #محسن_عباسی_ولدی
✅ موضوعات این برنامه:
🔸واقعیتها و نقش آن در تنظیم خانواده
🔹نگرانی بابت جنسیت فرزند دوم
🔸چرا قبلا شعار میدادید که فرزند کمتر زندگی بهتر؟
🗓 یکشنبهها، پرسمان تربیتی خانواده، #رادیو_معارف
🕰 ساعت ۱۸
⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰
@abbasivaladi
radio-maaref-99_02_14-18_00.mp3
12.74M
#خانه_های_هیأتی
(قسمت بیست و دوم ، بخش اول)
🎙استاد #محسن_عباسی_ولدی
✅ موضوعات این برنامه:
🔸نقش صاحبخانهها در تنظیم خانواده
🔹معایب تک فرزندی
🔸نقش ما در ولایتمداری مردم
🗓 یکشنبهها، پرسمان تربیتی خانواده، #رادیو_معارف
🕰 ساعت ۱۸
⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰
@abbasivaladi
radio-maaref-99_02_14-18_30.mp3
8.88M
#خانه_های_هیأتی
(قسمت بیست و دوم ، بخش دوم)
🎙استاد #محسن_عباسی_ولدی
✅ موضوعات این برنامه:
🔸نقش صاحبخانهها در تنظیم خانواده
🔹معایب تک فرزندی
🔸نقش ما در ولایتمداری مردم
🗓 یکشنبهها، پرسمان تربیتی خانواده، #رادیو_معارف
🕰 ساعت ۱۸
⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰
@abbasivaladi
196 درس صد و نود و ششم میشه مرگ آدم رو یاد دنیا بندازه؟.pdf
236K
#درس صد و نود و ششم:
میشه مرگ آدم رو یاد دنیا بندازه؟
✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا میکنید:
⁉️یکی از بزرگترین و در دسترسترین استادای اخلاق رو میشناسید؟
⁉️از کجا بفهمیم «روح حقطلبی»مون دچار انحراف نشده؟
⁉️رو خطبهای از نهج البلاغه، که ابن ابی الحدید میگه بیش از هزار با خوندمش، تأمّل کردید؟
@abbasivaladi
🍃راز لبخند آسمان
فقیر است و نادار
قامتش زیر بار فقر شکسته.
با اندک آبِ رویی که داشته
پولی قرضی کرده و جنسی خریده و سر بازار نشسته
ولی چرا حتّی یک مشتری در این بازار
سراغ جنسی را که او دارد نمیگیرد؟
جنسش اگر روی دستش بماند
از آنهایی نیست که بشود فردا فروخت.
تا امشب اگر فروخته شد که هیچ
اگر نه، او میماند و قرضی که گرفته و سودی که نکرده
و بار ضرری که روی سنگینی بار فقر آمده.
هر کسی پا به بازار میگذارد
با خودش میگوید: این همان است، مشتری جنس من!
وقتی که میرود به خودش میگوید
حتماً همین امروز کسی میآید که مشتری فقر من باشد
من امروز نه جنسم را که فقرم را میفروشم.
آفتاب دارد غروب میکند.
این بازار را شب باز نگه نمیدارند
با نگاهش به خورشید التماس میکند
کمی تعلّل کند در غروب کردنش.
به گمانم خورشید راه آمده با دل او.
نقاشی این مرد را میگذارم در برابرم
و به خودم نهیب میزنم
که آیا جنسی دارم که خریدارش تو باشی؟
اگر نه، چه قدر رو زدهام به این و آن
که جور کنم آن را که تو میخری؟
اگر آری، چه قدر منتظر نشستهام
تا بیایی و مشتری آنچه دارم بشوی؟
باشد امشب هم میپذیرم که منتظر تو نیستم
ولی میخواهم منتظر تو باشم
پس باید شبیه تو شوم.
خوش به حالت که زبانت را کردهای زبان خدا
و یقین دارم واژههایی که از این زبان میتراود
هر کدامش در آسمان
به اندازۀ همۀ زمین و آسمان قیمت دارد.
آقا!
این چه زبانی است که هیچ گاه واژهای بر او جاری نشد
که بوی تمسخر از آن به مشام برسد.
تو برای خنداندن دیگران
نیازی نداری کسی را مسخره کنی
به قدری دیدنت، بودنت، شنیدن کلامت
و بویی که از پیکرت به مشام میرسد
دل هر صاحب جانی را شاد میکند
که دیگر احتیاجی نمیماند به خندیدنهایی که
قیمتشان خرد کردن دیگران است.
چه قدر خیال مثل تو بودن شیرین است
تو معنای واقعیِ هم فال و هم تماشایی
میخندی از ته دل، میخندانی از ته دل
و در خندهها و خنداندنهایت
جز خدا چیز دیگری موج نمیزند
با هر لبخندی که میزنی و با هر لبخندی که مینشانی
به اندازۀ عبادت اهل زمین و آسمان
نامۀ عملت را پر میکنی از نیکی.
من هم از این زندگیها میخواهم
خستهام از نفس کشیدنهای خودم.
شبت بخیر راز لبخند آسمان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0129 baghareh 278-279.mp3
7.99M
#لالایی_خدا ۱۲۹
#سوره_بقره آیه ۲۷۹ - ۲۷۸
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
📣 بچّههای لالای خدا!
رزمندههای جبهه مواسات!
از لشگر بچّههای صاحب زمانی جا نمونید.
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda
🍃طبیب دل ها
وقتی کسی به من میگوید:
«مریض دارم و برایش دعا کن»
دلم عجیب میگیرد و نازک میشود.
بیمارها بانی اشک مناند
و گویی رسولی از طرف خدا
برای شکستن دلم هستند.
من میدانم شما دلتان از همه بیشتر
به حال بیمار میسوزد.
یکی از ما که بیمار میشود
دعا از لبتان جدا نمیشود.
با آه بیماری که شما را دوست دارد، آه میکشید
و با اشکهای او، اشک میریزید.
پیش از آن که دل او بشکند
دل شما میشکند برایش
و پیش از آن که او از خدا شفا بخواهد
شما شفایش را طلب میکنید.
او اگر یک حمد شفا بخواند برای خودش
شما هفتاد حمد شفا خواندهاید برایش.
میشود دلم را خوش کنم
که سوختن دلم به حال مریضها
شباهتی به تو به شمار میآید؟
التماس میکنم این را شباهتی به حساب بیاور.
آقا!
کسانی چون من که دلشان بیمار است
حال و روزشان وخیمتر است
از آنهایی که تن بیماری دارند.
مگر این گونه نیست
که هر چه حال مریض وخیمتر باشد
شما بیقرارترید؟
سلامت دل هر کسی، به اندازۀ شباهتی است که به تو دارد.
تو که دل من را میبینی
و میدانی این روزها
دست و پا میزنم تا شباهتی به تو را در خودم بیابم.
یافتن این شباهت برای خوش کردن دل است.
من از این همه بیماری واهمه دارم
اندازۀ فاصلهام تا تو میگوید:
من بیماری صعب العلاجی دارم.
آقا!
میشود امشب دلت برای من هم بسوزد؟!
برایم حمد شفایی بخوان.
قطرهای اشک بریز.
دست به دعا بردار برایم.
ذکر امن یجیبی بخوان.
شاید گره شباهت من به تو وا شود!
امشب اگر در مسجد کوفهای
و در محراب عبادت علی دست به آسمان برداشتهای
مرا در گوشۀ دیگری از عالم ببین
که چشم دوختهام به دعای تو.
من بیمار توام
برایم دعا کن.
شبت بخیر طبیب دلها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
❌ امروزه یک اشتباه بزرگ در میان جوانان، به صورت فرهنگ در آمده که سالها پس از ازدواج، از خداوند تقاضای فرزند میکنند. این را هم فرهنگ و به قول خودشان، کلاس میدانند.
📛 متأسّفانه برخی از بزرگترها هم به این مسئله دامن میزنند و به جوانترها توصیه میکنند چند سال اوّل زندگی را به دنبال خوشیهایتان باشید، بعد به سراغ فرزند بروید.
❌ این مسئله، هم از نظر پزشکی و هم از نظر تربیتی، اشتباه است.
⚠️ امروزه متخصّصان زنان و زایمان و نازایی میگویند: فرزند اوّل، باید در همان سالهای اوّل زندگی به دنیا بیاید تا باروری پدر و مادر، امتحان شود و اگر مشکلی وجود داشت، هر چه زودتر، قبل از بالا رفتن سن، مداوا انجام بگیرد. از نظر تربیتی هم اشکال دارد.
🔴 امروزه متوسّط سن ازدواج در پسرها، حدود ۲۸ سال است. وقتی پنج، شش سال از ازدواج میگذرد و پای بچّه به خانه باز میشود، دیگر حوصله و انرژی کافی برای تربیت فرزند، وجود ندارد.
⬅️ ادامه دارد .....
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۶۲
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
990218 hosayn.mp3
1.58M
♦️صلی الله عليك يا ابا عبدالله الحسين
♦️روضه های خانگی
🍃در میان روضههایت زندگی کردن خوش است🍃
#محسن_عباسی_ولدی
#روضه_های_خانگی
#در_میان_روضه_هایت
#مداحی
@abbasivaladi
🍃یار خوش گمان
شب به خیر یک دعاست.
دعایی که مثل صبح بخیر و وقت بخیر
در میان ما رواج دارد
امّا چه کسی میداند که شبها وقتی به خیر میشود
که شده باشیم شبیه تو.
کاش کسانی که به من شب بخیر میگویند
وقتی میپرسیدم که معنای دعایشان چیست
میگفتند شبت بخیر یعنی الهی که شبیه مولایت شوی.
آن وقت به ازای هر شب بخیری که میشنیدم
بهترین دعای روزگار در حقّم میشد.
چه کار کنم که همه بدانند
نه روز و شبی و نه هیچ عمر و عاقبتی به خیر نمیشود
وقتی شباهتی به تو در میان نباشد؟!
آقا!
تو در ذهن و دلت تنها یک سنگ محک داری برای قضاوت کردن.
سنگ محک تو فقط همان است که خدا گفته.
با این سنگ محک، قلعهای ساختهای
و دل و ذهنت را گذاشتهای در میان آن.
هیچ سنگ محکی نمیتواند این قلعه را خراب کند.
در بارۀ این و آن که میخواهی قضاوت کنی
اوّل نگاه میکنی تا ببینی
اصلاً خدا اذن قضاوت میدهد یا نه.
اگر اذن قضاوت نبود
به ذهنت امر میکنی
هر چه رنگ قضاوت دارد را از ساحت خویش پاک کند.
اگر اذن قضاوت بود
نگاه میکنی تا ببینی خدا چه سنگ محکی میدهد به دستت
سنگ محک خدا اگر خوش گمانی بود
ذرّهای تردید نمیکنی پای بدگمانی را قطع کنی
تا دور و برِ ذهنت نچرخد
با سنگ محک خدا به هر قضاوتی که رسیدی
تمام قد به آن احترام میکنی
حتّی اگر فاصلۀ قضاوتت با آنچه دیگران خیال میکنند
زمین تا آسمان باشد.
تو هر سنگ محکی غیر از آنچه خدا نشان داده را
صخرههایی میدانی که کارشان
خراب کردن بنیان دین و ایمان است
و من هم سنگ محکی دارم برای خودم
که ذهن و دلم را در میان قلعهای که با آن ساختهام محصور کردهام.
سنگ محک من برای قضاوت، خودم هستم و گمانم.
من به هر گمانی اجازه میدهم
در اطراف ذهن و دلم بچرخد
و هر کدام را که پسندیدم انتخاب میکنم.
این سنگ محکها از همان صخرههایی است
که دین و ایمان ویران میکند
ولی چرا تو آنها را به حریم ذهن و دلت راه نمیدهی
و من در پناه آن صخرهها زندگی میگذارنم؟
این صخرهها خانۀ دین و ایمانم را ویران کردهاند که هیچ
خودشان خانهای ساختهاند برایم و مرا در آن محبوس کردهاند.
مرا نجات بده از این صخرهها
بدجور در میانشان گرفتارم.
شبت بخیر یار خوش گمان من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃آشنای غریب
شعرهای زیادی خواندهام برایت
که مضمونشان این بوده: بناست کی ببینمت؟
از تو که هیچ چیز پنهان نیست
پس بگذار بیپرده بگویم:
شعرهایی که در بارۀ عطش دیدارت خواندم
همه شعر بود و برای خواندن
به دلم که برمیگردم، نشانی از آن عطش نمیبینم.
امشب میخواهم پیرمردی را نقّاشی کنم
که سالهای سال است در آتش فراق کربلا میسوزد.
میخواهم او را در خانهاش نقّاشی کنم.
روی دیوار خانه عکس گنبد و بارگاه را میکشم که روی یک تابلو برق میزند
و بر سر در خانهاش پرچم یاحسینی که
از رنگ پریدهاش پیداست سالهاست
همسوی باد این طرف و آن طرف میرود.
سجّادهاش را رو به قبله میکشم که مُهر تربتش پیدا باشد
و دور مُهر تربتش تسبیحی که آن هم از خاک کربلاست.
او را روی سجّاده و سر پا میکشم که نشان دهد
نمازش تمام شده و رو به سوی عکس گنبد و بارگاه
که روی دیوار است و در امتداد راه کربلا
دست به سینه ایستاده و دارد سلام میدهد
اشکش را از هر دو چشمانش جاری میکشم
و باز هم نمیدانم دلش را چگونه بکشم
که نشان دهد پیرمرد دارد از غصّۀ فراق کربلا میمیرد.
همیشه هشتش گرو نُه بوده
و هیچ گاه درهم و دیناری که او را به کربلا برساند نداشته
چند وقتی هست که بچهها را به خانۀ بخت فرستاده
و دستشان را بند خانوادههایشان کرده.
زنش هم سال پیش مرده.
از همان سال، غذایش را کم کرده و به لباسهای کهنهاش بسنده کرده
دارد پولهایش را جمع میکند برای رفتن به کربلا.
من در گوشۀ خانهاش صندوقی را میکشم و رویش مینویسم: پول کربلا.
پیرمرد حسابی از مرگ میترسد.
او وحشت دارد که پیش از زیارت کربلا بمیرد.
حال و هوای خانۀ پیرمرد و حرفهایی که میزند
همه حکایت از عطش زیارت دارد
امّا من به جز شعرهایی که گهگاه میخوانم
کجای زندگیام نشان میدهد که مشتاق دیدار تو هستم؟
از چه چیزی گذشتهام تا سرمایۀ رسیدن به تو را جمع کنم؟
چه قدر وحشت دارم از این که پیش از وصال تو از دنیا بروم؟
آیا اگر کسی پا به خانۀ من بگذارد
به یاد تو و به یاد وصالت میافتد؟
چند بار از ته دل اشک ریختم برای ندیدنت؟
صدای تپش قلب من تا چه اندازه همآوای نام توست؟
بگذار بشمارم تا ببینم تا به امروز چند بار دعا کردم
نه دعای نمایشی دعای از ته دل که به وصالت برسم؟
عکس این پیرمرد را میکشم
با چین و چروکی که روی دست و صورت و پیشانیاش افتاده
و ای کاش دلش را میتوانستم بکشم
تا همه بدانند انتظار، دل این پیرمرد را جوان نگه داشته.
خستهام از دل چروکیدهام
که در فقدان انتظار، فرتوت و بیحال است.
مرا ببخش که مشتاق وصالت نیستم!
و ببخش که هر روز و هر لحظه به یادت نیستم!
شبت بخیر آشنای غریب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🔰زنها به یاد داشته باشند که مردها نسبت به اطاعت همسرشان از آنان، حسّاسیت ویژهای دارند.
💟اطاعت، نه تنها آنها را در چشم شوهرشان کوچک نمیکند؛ بلکه محبّتشان را در دل آنها فزونی میبخشد. مردها، زنهایی را که از آنها تبعیت میکنند، به شدّت دوست دارند.
💯 چنین زنی، یکی از بزرگترین امتیازات زندگی مرد به شمار میرود. زنها به یاد داشته باشند که یکی از حقوق اصلی مرد بر عهدۀ زن، همین تبعیّت است.
❇️روحیۀ تبعیّت، علاوه بر این که جایگاه زن را در نزد همسرش بالا میبرد، در پیشگاه الهی نیز مقامی بس رفیع به او داده، رحمت الهی را به سوی او جلب میکند؛ امّا خودسری و عدم تبعیّت، موجب خروج از مسیر آفرینش میشود.
📛البتّه مردها هم نباید از این حق، سوء استفاده کرده، به جای عقل و منطق، بر اساس میل خویش، زندگی را مدیریت کنند.
⚠️مردها این نکته را فراموش نکنند که زنان، وابستگی خاصّی نسبت به خانوادۀ خود، بویژه پدر و مادرشان دارند. این تعلّق خاطر در زنان نسبت به مردان، بیشتر است.
✳️بنابراین، از این که همسرمان در ابتدای ازدواج، تمایل بسیاری به دیدار پدر و مادرش دارد، ناراحت و گلهمند نباشیم. اگر به این روحیّه احترام بگذاریم، به مرور زمان، رو به اعتدال خواهد رفت.
💞احترام به این روحیّه، موجب خواهد شد پیوند محبتی زن و شوهر، عمیق تر شود.البته زن ها هم باید توقع خود را متناسب با شرایط مرد، تعدیل کنند .
⬅️ ادامه دارد......
📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص ۱۸۸
#تا_ساحل_آرامش
#کتاب_اول
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
سلام عموعباسی
طاعاتتون قبول🌹
روز معلم رو به شما که درسای خوب وقصه های قشنگ یادمون دادید تبریک میگیم🌹🌹🌹
من،محمد علی و برادرم محمدمهدی در بسته بندی افطاری برای نیازمندان به پدرم و دوستانشون کمک کردین
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
بسته غذایی برای ماه رمضان حسین سبزیان
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda