eitaa logo
محسن عباسی ولدی
55.9هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
349 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از لالایی خدا
گفتگوی سحری_17.mp3
4.15M
☎️ گفتگوی تلفنی عمو عباسی با بچه های سحری 🌸 نرگس و زینب فرهمند از مشهد ۱۷ @lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
گفتگوی سحری_18.mp3
4.69M
☎️ گفتگوی تلفنی عمو عباسی با بچه های سحری 🌸 فاطمه زهرا و محمد حسین ملایی از شهر بابک ۱۸ @lalaiekhoda
🍃همۀ فکر و خیال من بیا و امشب در بارۀ دل‌تنگی حرف نزنیم. اصلاً می‌خواهم خیال کنم همیشه با تو و کنار توأم. چه کسی گفته من دل‌تنگ توأم؟ دل‌تنگی، برای کسی است که یارش ندیده. تو از کنار من کی رفته‌ای که دلم بخواهد برایت تنگ شود؟ اصلاً لحظه‌ای را به یاد داری که نگاهم به نگاه تو گره نخورده باشد؟ من که هنوز طعم هجران را نچشیده‌ام. بدون چشیدن طعم هجران مگر می‌شود حرفی از دل‌تنگی زد؟ نهایتِ دوری من از تو همین قدر بوده که از حجره‌ات بیرون رفته و چند دقیقه‌ای در حیاط خانه‌ات به فرمان تو قدم زده‌‌ام. راستش همین اندازه از دوری هم جان کندنی است برای خودش امّا چون بناست چند دقیقه بعدش برگردم هر طور که هست، دوام می‌آورم. ولی این را هم بگویم: در همین چند دقیقه، وجودم پُر از ترس است. بعد از هر دمی که فرو می‌رود، می‌ترسم بازدمی نداشته باشم و توفیق بازدم که می‌یابم سراپا وحشت می‌شوم که نکند پس از آن، نفسی بالا نیاید. می‌ترسم که در حیاط بمیرم و تو بالای سرم نباشی. وقتی که می‌شنوم از حجره صدایم می‌زنی خیالم آسوده می‌شود. با سرعت به سویت می‌دوم تا اگر دم آخرم رسید، روی پای تو بیفتم و بمیرم. آقا! من دل‌تنگ تو نیستم؛ چون همیشه پیش توأم. شبت بخیر همۀ فکر و خیال من! @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
▪️شاید دلتان بخواهد جای من باشید من همیشه هم‌نشین کسی هستم که شما دوست دارید برای لحظه‌ای هم که شده، هم‌نشینش باشید. ▪️لطفی که خدا در حق من کرده در حق چه کسی کرده؟ چه قدر خودم را زیر دِین خدا احساس می‌کنم امّا یادتان باشد خون دلی که من این جا می‌خورم هیچ یک از شما نمی‌خورید شنیده‌های شما همه برای من دیدنی شده‌اند. ▪️من اهل مدینه‌ام، وادی بقیع. من سنگم، سنگی که بالای قبر کریم مدینه گذاشته‌اند. ▪️من سنگم؛ ولی دلم از سنگ نیست. آب شدن سنگ فقط یک ضرب المثل نیست عین حقیقت است. ▪️خدا خواسته که سر پا بمانم بالای قبر کریم و گرنه همان روز اوّلی که مرا این جا گذاشتند آب شده بودم از غصه. ▪️فولاد هم اگر باشی این جا برای آب شدن نیازی به آتش نداری. آتش غربت کریم به قدری زیاد است که در چشم بر هم زدنی آبت می‌کند. من سنگم و به تنهایی در این وادی غربت بار گنبد و گلدسته و ضریح را به دوش می‌کشم. ▪️کاش زیباتر از این بودم! چه قدر دوست داشتم حالا که بالای قبر کریم قرار گرفته‌ام کسی مرا می‌داد به حجّار عاشقی تا بتراشد. ▪️من اگر چه پنجره‌های ضریح را ندارم و بلندای گنبد و گلدسته را امّا به تنهایی کار ضریح و گنبد و گلدسته را انجام می‌دهم. ▪️شرمنده‌ام که زیبایی گلدسته را ندارم و شکل گنبد نیستم و کسی توان گره زدن دستانش را به پنجره‌ای که ندارم ندارد. ▪️گاهی که غصۀ غربت کریم می‌خواهد از پا در بیاورد مرا با چشم‌هایم دنبال مرقد بی‌نشان مادرش می‌گردم و خدا را شکر می‌کنم که کریم ضریح و گنبد و گلدسته اگر ندارد، نشانه‌ای دارد و از چشم‌ها پنهان نیست. @abbasivaladi
🍃تنهاترین تنهایی سخت است سخت‌تر از آن که بشود تاب آورد. چه خوب است که می‌دانم تو هم طعم تنهایی را چشیده‌ای! تلخ است طعم تنهایی،‌ نه؟ تنهایی سخت است مخصوصاً اگر دور و برت شلوغ باشد و احساس تنهایی کنی. تنها بودن در میان جمع چند برابر سخت‌تر است از تنهایی در خلوت خویش. کار آدم‌ها در این جور جمع‌ها بیشتر چشاندن تنهایی به کام است. وقتی در جمعی باشی که تو را نمی‌فهمند هر چه قدر شلوغ‌تر باشد، احساس تنهایی‌ات بیشتر می‌شود. تنهایی سخت است. اگر تنهایی تاب‌آوردنی بود، خدا آدم را تنها می‌آفرید. من تنها هستم. احساس تنهایی گاهی قصد جانم را می‌کند. تنهایی را با چه کسی باید پر کرد؟ جز تو کسی هست که بداند چگونه تنهایی آدم‌های غریب را می‌شود پر کرد؟ من تنها هستم. تنهایی خسته‌ام کرده. راستش را بخواهی، دیگر نمی‌توانم تحمّل کنم بار تنهایی را. تنهایی برای آدم خوب نیست. تنهایی فقط برای خدا خوب است. من تنها هستم. کجایی؟ دلم تو را می‌خواهد. کجایی؟ بی تو می‌میرم. کجایی؟ برای تاب آوردن این تنهایی بگذار یک بار هم که شده ببینمت. نمی‌شود؟ شبت بخیر تنهاترین! @abbasivaladi
▪️هر چند حال و روز زمین و زمان بد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است ▪️حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آن جا برا عشق شروعی مجدد است... ▪️شهادت امام هشتم شیعیان، شمس الشموس علی بن موسی الرضا بر همه عاشقان و شیعیان تسلیت باد. @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
📌زمینه‌سازی برای انتقاد ❓گاهی انسان وقتی با همسرش انتقادی را مطرح می‌کند، به شدّت ناراحت می‌شود. ب
4⃣ سخنان مقدّماتی برای ورود به انتقاد هم خیلی مهم است. بهتر است بدون مقدّمه به سراغ انتقاد نرویم. پیش از انتقاد، از این که واقعاً در پیِ اصلاح عیب هستیم، نه چیز دیگری، خیال همسرمان را آسوده کنیم. مثلاً پیش از انتقاد، بگوییم: «از آن جا که من شما را دوست دارم، نمی‌خواهم عیبی داشته باشید که شما را از رشد حقیقی باز دارد. دوست دارم شما هم نسبت به من، همین طور باشید؛ یعنی اگر دیدید عیبی دارم که مانع رشدم شده، حتماً آن را بازگو کنید تا به کمک شما، آن را برطرف کنم». ابراز محبّت و علاقه هم از سخنان مقدّماتی و لازم است. 5⃣ پس از انتقاد هم فضای روحی ــــ روانی همسرمان را با جملاتی آرام کنیم. مثلاً بگوییم: «البتّه این برداشت من از رفتار یا گفتار شما بود؛ شاید هم اشتباه می‌کنم. حالا که من عیب شما را گفتم، دوست دارم من هم اگر عیبی دارم، شما بگویید». 6⃣ از او بخواهید تا نقش شما را در عیب خود، تذکّر دهد. مثلاً به او بگویید: «اگر من هم در این مسئله مقصّر هستم، بگویید تا خودم را اصلاح کنم». 7⃣ پس از بیان انتقاد، از این که او به سخنان شما گوش داده، تشکّر کنید. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص ۲۳۱ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0159 ale_emran 54-55.mp3
8.62M
۱۵۹ آیات ۵۵ - ۵۴ «نقشه یهودیا برا حضرت عیسی» ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب 📣 بچّه‌های لالایی خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. 🔴 بچه های سحری لالایی خدا! کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچه های سحری رو یاد آوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link @lalaiekhoda
🍃معلّم زمین و زمان تنها زندگی کردن، کارِ منِ نابلد نیست. بیا به من یاد بده شیوۀ تنها زندگی کردن را. اگر یاد نگیرم، خراب می‌شوم در این تنهایی. آقا! تو چه کردی که می‌توانی تاب بیاوری تنهایی را؟ رمز و رازش را به من هم بگو. در برهوت تنهایی، وحشتی هست که ناآگاهی از آن رمز و راز زندگی را به کام آدم، زهر هلاهل می‌کند. چه کار باید بکنم تا لایق شنیدن آن رمز و راز شوم؟ احساس می‌کنم به اوج تنهایی رسیده‌ام. ذکری، وردی نمی‌گویی تا تکرار کنم و از وحشت تنهایی رها شوم؟ خودت وقتی که خیلی تنها می‌شوی با کدام ذکر آرام‌ می‌گیری؟ تنها زندگی کردن،‌ کارِ من نابلد نیست. کاش قبل از تنها شدنم شیوۀ تنها زندگی کردن را یاد می‌گرفتم. اگر خودت نمی‌خواهی یاد بدهی از آدم‌های تنهایی که می‌شناسی یکی‌شان را بفرست به سوی من و فرمان بده تا شیوۀ تنها زندگی کردن را یادم بدهد. پیش از آن که تنها بشوم خیال می‌کردم هر چه قدر بیشتر اجتماعی شوم نیازم به یادگرفتن قواعد زندگی بیشتر است امّا حالا که تنها شده‌ام می‌فهمم بدون یاد گرفتن رسم تنها زیستن زندگی می‌شود مرگ تدریجی. به من یاد بده رسم تنها زندگی کردن را. شبت بخیر معلّم زمین و زمان! @abbasivaladi
🍂 داستان واره🍂 🍂از صبح که بلند شده، بهانۀ آب‌بازی گرفته. مادر هم از همان ابتدا محکم به او گفته: «نه!». 🍂مادر، مشغول صحبت با تلفن است. کودک، خیلی زود به آشپزخانه می‌رود و یک لیوان شیشه‌ای بر می‌دارد و به سراغ پارچ آبی می‌رود که روی کابینت است. دستش نمی‌رسد. یک قابلمه را برعکس می‌کند. پایش را روی قابلمه می‌گذارد و هیکلش را بالا می‌کشد. حالا دستش به راحتی به پارچ آب می‌رسد. نگاهش که به لیوان پلاستیکی کنار پارچ می‌افتد، خوش‌حالی در چشمانش برق می‌زند. با دستان کوچکش، پارچ را بر می‌دارد. آرام از روی قابلمه، پایین می‌آید. پارچ را روی زمین می‌گذارد. 🍂یک لحظه صدای پای مادر را می‌شنود. رنگش می‌پرَد. چند لحظه صبر می‌کند. مادر به اتاق دیگری می‌رود و به آشپزخانه نمی‌آید. دوباره پا روی قابلمه می‌گذارد و خودش را بالا می‌کشد. لیوان پلاستیکی را بر می‌دارد و پایین می‌آید. چشمان سیاهش را چند لحظه‌ای روی ورودی آشپزخانه، قفل می‌کند. وقتی مطمئن می‌شود که خبری از مادر نیست، پارچ آب را بلند می‌کند و لیوان پلاستیکی را پُر می‌کند. 🍂مادر هنوز نیامده؛ امّا دلهرۀ آمدن مادر، لذّت بازی را برای او کم کرده است. حواسش نیست و آب از لیوان روی زمین می‌ریزد. لیوان پلاستیکی را آرام بلند می‌کند. در همین بلند کردن، باز هم زمین آبیاری می‌شود. آب لیوان پلاستیکی را در لیوان شیشه‌ای می‌ریزد. همین طور که صدای آب می‌آید، لب‌خند زیبایی هم روی لب‌هایش می‌نشیند. به قدری غرق در بازی شده که یادش رفته مادرش هم در خانه است. 🍂 مادر از اتاق، به قصد آشپزخانه خارج می‌شود. کودک هنوز هم در حال آب‌بازی است. طعم بازی، او را از احتیاط کردن هم غافل کرده است. دور و برَش که خیس شده، هیچ، از لباس و شلوارش هم آب می‌چکد. 🍂مادر به آشپزخانه می‌رسد. کودک هنوز هم حواسش به بازی است. ایستاده و آب لیوان شیشه‌ای را در پارچ ــ که روی زمین است ــ می‌ریزد. کمی از آب، داخل پارچ می‌ریزد و بیشتر آن هم روی زمین. 🍂 مادر، کودک را در حال آب‌بازی می‌بیند. پشت کودک به مادر است و متوجّه آمدن او نشده. مادر، همین که صحنۀ آب‌بازی را می‌بیند، چنان فریاد می‌کشد که لیوان شیشه‌ای از دست کودک می‌افتد و می‌شکند. کودک بر می‌گردد. چشمانش به نگاه خشمگین مادر می‌افتد. زبانش، بند آمده. مادر با داد و فریاد، او را دعوا می‌کند. کودک، گریه می‌کند. صدای گریه‌اش را هم بالا می‌برَد. از جای خودش یک قدم که بر می‌دارد، صدای گریه‌اش بالاتر می‌رود. آبِ کف آشپزخانه، قرمز می‌شود. مادر، جلو می‌آید. کودک را بلند می‌کند. خُرده‌های شیشه به پای کودک رفته و حسابی گریه‌اش رو به آسمان بلند است. مادر، میان دل‌سوزی و عصبانیت، گیر افتاده... . 🍂یک ساعت بعد کودک، دوباره بهانۀ آب‌بازی می‌کند. مادر، باز هم مخالفت می‌کند. کودک در ذهنش صحنۀ دیروز را مرور می‌کند که آن قدر داد و هوار کرد که خود مادر، پارچ و لیوان را در مقابلش گذاشت و رفت. تجربۀ خوبی بود. 🍂هنوز داد و هوار کودک، رو به آسمان است. مادر، مقاومت می‌کند و بدون اعتنا به کودک، مشغول کار است. کودک، صدایش را بالاتر می‌برَد. مادر، اعصابش خُرد می‌شود. دیشب که داد و هوار کودک بالا بود، همسایه‌شان برای بار چندم در این چند روز، آمد و با تندی گلایه کرد. مادر، یاد دیشب افتاده. 🍂 کودک، در حال موفّق شدن است. دیروز، نیم‌ساعتی گریه کرد تا مادر را شکست داد. هنوز یک ربع هم نیست که گریه می‌کند. تحمّل مادر، تمام می‌شود. با صدای بلندی که نشان از عصبانیتش دارد، مجوّز بازی را صادر می‌کند. کودک، می‌خندد. خندۀ او، خندۀ فتح و پیروزی است. ⚠️در حالت اوّل، وقتی فرزند با لجاجت به هدف خود می‌رسد، می‌آموزد که با لجاجت، می‌تواند کارهای خود را به پیش ببرد. این نکته را فراموش نکنید که لجاجت را بیش از آن که خود فرزندان بیاموزند، ما والدین به آنها آموزش می‌دهیم؛ البته آموزشی غیرمستقیم. ⬅️ ادامه دارد.... 📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه۵۳ @abbasivaladi
🍃یار باوفا آخرِ تنهایی کجاست؟ می‌شود از همین حالا معلوم کنی؟ می‌خواهم بدانم اکنون کجای تنهایی هستم. شاید هم تنها نباشم و خیال تنهایی به سرم افتاده باشد، از کجا معلوم؟ آخر تنهایی کجاست؟ می‌خواهم بدانم تا ببینم چه قدر باید قوی‌تر شوم. شاید این اندازه از توانی که جمع کرده‌ام برای کَسری از آن تنهایی هم بس نباشد؛ چه رسد به همۀ‌ آن. شاید هم هیچ توانی برای تاب آوردن آخر تنهایی نداشته باشم، از کجا معلوم؟ آخر تنهایی کجاست؟ یعنی می‌شود کسانی که خیلی دوستم دارند و من هم آنها را خیلی دوست دارم بگذارند و بروند و تنها بمانم؟ یا حتّی به رفتن خویش اکتفا نکنند و آدم‌هایی را که دوستشان دارم، با خودشان ببرند؟ نکند من روی ماندن اینها حساب باز کرده باشم، از کجا معلوم؟ آخر تنهایی کجاست؟ از همین حالا به من بگو که آیا تو هم مرا رها می‌کنی و می‌روی؟ اگر آخر تنهایی این جا باشد معلوم است که آخر تنهایی جهنّم نقدی است که در همین دنیا به پا می‌شود. بگو که آخر تنهایی این جا نیست. بگو تا تاب بیاورم تنهایی را. بگو که هر کسی مرا رها کند، تو تنهایم نمی‌گذاری. بگو تا دلم آرام شود. شبت بخیر یار باوفا! @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
📌فرهنگ‌ها و فرهنگ فاصله‌ها (کفویت فرهنگی) ❓❓دخترم فوق لیسانس علوم قرآنی گرفته و خواستگارش طلبه‌ای
✔️ حالا به چند نمونه از این تعارض‌ها دقّت کنید: 🔹در برخی از شهرها، فراهم کردن جهیزیّه، بر عهدۀ پسر است و در بسیاری از شهرها هم این کار بر عهدۀ خانوادۀ دختر است. حال اگر پسری از این فرهنگ، بخواهد با دختری از آن فرهنگ ازدواج کند، و هر دو هم به فرهنگ خود پای‌بند باشند، در همان دوران عقد به مشکل بر می‌خورند. 🔸در بعضی از فرهنگ‌ها، مردان فامیل در حدّ محارم به حساب می‌آیند، در برخی هم میان نامحرم فامیل و بیگانه تفاوتی نمی‌گذارند. 🔹در برخی از فرهنگ‌ها، محبّت به زن و احترام گذاشتن به او را عمل خوبی نمی‌پندارند و در برخی دیگر، محبّت و احترام، اصل است. ⚠️این اختلاف‌‌ها در حدّ تعارض است و با هم قابل جمع نیست. پس باید از همان ابتدا ــ قبل از این‌که کار به عقد بکشد ــ در بارۀ اینها فکر جدّی کرد. خلاصه، یادمان باشد که در هنگام خواستگاری و تحقیق، حتماً به ویژگی‌های فرهنگی طرف مقابل توجّه کنیم. ❌این گونه نیست که این مشکل تنها در ازدواج دو نفر که اهل دو شهر مختلف هستند پیش بیاید. ممکن است دو نفری هم که هر دو در تهران زندگی می‌کنند، دارای دو فرهنگ مختلف باشند؛ زیرا اهل یک شهر بودن، به معنای مقیّد بودن به فرهنگ آن شهر نیست. پس در موقع تحقیق، حتماً باید به فرهنگ خانوادگی یا فامیلی دقّت کرد. ⬅️ ادامه دارد... 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۸۲ @abbasivaladi
🍃 مهربانم نکند داری تنها و تنهاترم می‌کنی تابعد از این همه تنهایی خودت را بدهی به من؟ می‌خواهی خوب تنها شوم تا بیشتر تو را بخواهم؟ حتماً به این نتیجه رسیده‌ای تا تنها نشوم حس نیازم به تو اوج نخواهد گرفت. درست می‌گویم؟ تنهایی سخت است. تا نچشیده بودمش، نمی‌فهمیدم. امّا نداشتنِ تو، عین مرگ است. چشیدنِ سختی کجا، نوشیدن جرعه جرعۀ مرگ کجا؟ بگذار این طور خیال کنم که داری تنها و تنهاترم می‌کنی تا یک روز با دادن خودت به من مرا برای همیشه از تنهایی بیرون بیاوری. شاید اگر این روزهای تنهایی را خوبِ خوب نچشم وقتی که تو را به دست آوردم، قَدرت را ندانم. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم چه قدر شیرین است وقتی که بعد از این همه تنهایی تو می‌شوی همان کسی که مرا از قفس تنهایی رها می‌کند! اگر لحظه رها شدنم به دست تو تنها همان نفس آخرم باشد باز هم می‌ارزد این همه زجر تنهایی را تحمّل کنم. امّا راستش خیلی خسته‌ام اگر می‌شود کمی زودتر مرا از تنهایی بیرون بیاور. البته حکم آنچه تو فرمایی! شبت بخیر مهربانم! @abbasivaladi
n092 تا ساحل،گام پنجم،بخش اول.mp3
3.47M
✅ احترام متقابل؛ دیواری که نباید شکسته شود 🌸 شخصیّت هر کس، چاردیواری حریم اوست. وقتی به حریم کسی تجاوز کردی، انتظار محبّت از او نداشته باش. ‼️ مصادیق احترام و بی‌احترامی 1️⃣ چگونه صدا زدن (ادامه دارد...) 🎧 گام پنجم (بخش اوّل) @abbasivaladi