eitaa logo
محسن عباسی ولدی
54.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
347 فایل
زیر مجموعهٔ کانون فرهنگی_تبلیغی آیین فطرت توحیدی کانال ‌زیر نظر مستقیم حاج آقا عباسی ولدی اداره ‌می‌شود. کانال ها و آدرسهای کانون: ktft.ir/v سایت و ادمین فروش انتشارات آیین فطرت: ketabefetrat.com @foroosh_fetrat ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔸چرخاندن طناب و پریدن 🤾‍♂از روی آن 🔹🔸 🔹یک نفر، طنابی را به دست✋ می‌گیرد و آن را دور سرش 👤طوری می‏ چرخاند که با ارتفاع کمی از روی زمین🌗، قرار داشته باشد. 🔸افراد دیگر باید طوری بایستند 👬که در شعاع طناب، قرار داشته باشند. 🔹طناب به هر کسی که رسید، به گونه‏ ای می‏ پرد 🤾‍♂که طناب به پای او اصابت نکند❌. طناب به پای هر کسی بخورد، می‏ بازد🤦‍♂ و باید به جای فردی که طناب را می‏ چرخاند💫، قرار بگیرد. 🔸این بازی تا وقتی که افراد خسته شوند😴، ادامه می‏ یابد. 🔹اگر تعداد بازیکنان در این بازی بیش از پنج 5⃣نفر باشد، بازی، جذّابیت 😃بیشتری می‏ یابد. 🔸برای این که طناب راحت‏تر بچرخد، بهتر است انتهای⤵️ آن را گِره زده یا توپی🎾 را به انتهای آن ببندید. 🔹نوع دیگری از این بازی، سه‌نفره3⃣ است. دو نفر رو به روی هم می‌ایستند و طناب را طوری می‏ چرخانند که از بالای سر نفرِ سوم رفته🙄، از زیر پایش👣 رد شود. 🔸این بازی، نوعی ورزش⛹‍♂🤾‍♂ محسوب می‏شود که عضلات پای بچّه‏ ها را تقویت کرده💪، سرعت عمل و هماهنگی میان دیدن 👀و حرکت اعضای بدن👂🖐 را بالا می ‏برَد. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۱۱۱ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0096 baghareh 228(1).mp3
6.81M
۹۶ آیه ۲۲۸ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. @lalaiekhoda
🍃استاد عشق آخرش می‌کشد مرا مرور خاطره‌هایی که از عاشق‌های زمینی دارم. اگر خاطرۀ این عاشق‌ها را در دلم زنده می‌کردی ولی راه قیاس را به روی ذهنم می‌بستی می‌شد با این خاطره‌ها راحت نفس کشید چون این گونه، خاطره‌های عاشقی قصّه‌های جذّاب و دل‌نشین بودند امّا تو می‌خواهی مرا ادب کنی برای همین هم خاطره‌های عاشقی را به ذهنم می‌آوری و قیاس را بلافاصله بعد از آن. آن وقت مرور این خاطره‌ها می‌شود قاتل من. من این چند روزه دارم با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنم اگر این را می‌خواستی خوش‌حال باش، به مقصودت رسیده‌ای. آقا! عاشقی را دیدم که به معشوق التماس می‌کرد چیزی از او بخواهد و با همۀ وجودش دوست داشت که معشوق فرمانی بدهد بر خلاف میل عاشق. فرمان که صادر می‌شد هر چه قدر هم که خلاف میلش بود بی هیچ امّا و اگری انجام می‌داد. او جان می‌گرفت از انجام دستورهای خلاف میلی که موافق میل محبوب بود. گاهی که احساس می‌کرد معشوق حال او را در نظر می‌گیرد و فرمان می‌دهد سراپا غصه می‌شد و با خودش می‌گفت: حتماً معشوق در عشق من تردید کرده که فرمانی خلاف میلم صادر نمی‌کند. عاشقی را دیدم که دیگر به قلۀ عشق رسیده بود و میلش شده میل معشوق. چه قدر دوست داشت مرور روزهایی را که میلش همسوی میل معشوق نشده بود و عاشقی را با انجام بی‌ امّا و اگر دستورهای معشوقش ثابت می‌کرد. و امّا من. من کجای قصّه‌ام؟ عاشقی که دوست دارد معشوق بر خلاف میلش فرمان بدهد یا عاشقی که از خودش دیگر میلی ندارد؟ یا حقیقتی که باید قبول کنم: من هنوز عاشق نیستم؟ با این قیاس‌ها به کجا می‌کشی مرا؟ معلوم است گر چه می‌ترسم ولی آقا! بیا و یک بار مرا امتحان کن دستوری بده بر خلاف میلم می‌خواهم ببینم کجای قصّۀ عاشقی هستم؟ اگر دلم گرفت از تو از همین حالا عذرم را بپذیر. می‌روم و عاشق می‌شوم و بر می‌گردم دوباره امتحان می‌دهم به امید قبولی. ولی هیچ گاه این را فراموش نمی‌کنم که بی‌مدد تو من همیشه در امتحان عاشقی مردودم. شبت بخیر استاد عشق! @abbasivaladi
❓ آیا تماشای فیلم‌های مبتذل، اهانت به خویش نیست؟ 📌بگذارید از یک زوایۀ دیگر این مسئله را بررسی کنیم. 📛بنده می‌گویم مردی که ماهواره را به خانه آورده و ناموس خود را، همسر خود را، دختر خود را و پسر خود را به دست کارگردانان پول‌پرست و قدرت‌طلب شبکه‌های ماهواره‌ای سپرده، پیش از همه و بیش از همه به عقل خود اهانت کرده است. ❌او اگر اندکی عقل خود را به کار می‌انداخت و از این همه اتّفاقی که برای خانواده‌های مردم افتاده، عبرت می‌گرفت، این کار را انجام نمی‌داد. ⚠️ البته منظور بنده، کسانی نیستند که از سرِ ناآگاهی این کار را انجام می‌دهند. مقصود بنده، کسانی هستند که با این که می‌دانند با این فیلم و سریال‌ها چه بلایی بر سرِ عفاف و غیرت خانواده می‌آید، امّا باز هم این کار را می‌کنند. 🔰نمی‌دونم چرا اینا که برنامۀ زندگی‌شون رو از ماهواره می‌گیرن؛ نوع زندگی، مدل مو و همه چیزشون رو از ماهواره می‌گیرن، اینا رو توهین به شعورشون نمی‌دونن؟! ‼️این، حرفی است که همین شبکه‌های ماهواره‌ای به دهان این افراد می‌گذارند. این شبکه‌ها می‌گویند: مبارزه با ماهواره، اهانت به عقل مردم است. اینها می‌گویند: مگر مردم ما عقل ندارند که بدانند چه چیزی برایشان خوب است و چه چیزی بد است؟ پس کاری به کار کسی نداشته باشید. بگویید چهاردیواری، اختیاری! 🚫من خودم دوازده سال ماهواره داشتم و اسمش رو می‌ذارم: «سمّ شیرین». طبیعتاً مبارزه با ماهواره، هم خیلی مشکله، هم درد سر داره؛ امّا کی گفته مبارزه با اون، اهانت به مردمه؟ تمام اخلاق، همۀ قوانین، تمام دستورهایی که برای ما اومده، برای بهتر زندگی کردنه. اگه قرار باشه هر منعی رو اهانت بدونیم، همۀ قوانین هم شامل همین امر می‌شه. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان ص۲۱۹ @abbasivaladi
🍃حقیقت عشق در قصۀ عشق‌های زمینی عاشق‌ها سرشان را آمادۀ پتک هر سرزنشی می‌کنند و سینه‌شان را سپر می‌کنند در برابر تیرهای طعنه. خیلی دیدنی است صحنه هماوردی عاشق‌ها با عاقل‌هایی که عشقشان را به سخره می‌گیرند و یا با هر سلاحی که به دستشان برسد به نبرد عشق می‌روند. لبخند این عاشق‌ها را که می‌بینم احساس می‌کنم که دارند با لبخندشان می‌گویند: جای عشق در دل است نه پتک سرزنش و تیر طعنه و نه سخره و هیچ سلاح دیگری توان بیرون کردن این عشق را از دل ندارد. چه قدر این جمله آشناست: عاشق نشدی، نمی‌دانی. وقتی عاقل‌ها خسته می‌شوند از مبارزه می‌خواهند با سِحر زبان عشق را از دل عاشق بیرون بکشند. هر اندازه حرف می‌زنند بیشتر به این نتیجه می‌رسند که میخ حرف‌هایشان ضعیف‌تر از آن است که در دیوار بلندی که عاشق‌ها دور دلشان کشیده‌اند اثر کند. برای همین هم تصمیم می‌گیرند بنشینند پای حرف عاشق‌ها. اوّلین سؤالی که می‌پرسند این است: حیف نیست عمرت را خرج او می‌کنی؟ و عاشق‌ها همه یک جواب دارند برای این سؤال: عاشق نشدی، نمی‌دانی. و دیگر چیزی نمی‌گویند. عاقل‌ها ناامید از هدایت عاشق‌ها و عاشق‌ها ناامید از فهماندن عشق به عاقل‌ها. آقا! در عشق تو هم قصّه همین است. نیست؟ باید عاشق شد و فهمید چرا دوستان تو زندگی را همه وقف تو کرده‌اند. از آنچه مردم شاد می‌شوند طعم را شادی را نمی‌چشند و آنچه مردم را به گریه می‌اندازد قطره‌ای از اشک آنان را جاری نمی‌کند. چرا عاشقان تو حوصله‌شان سر می‌رود از چیزهایی که مردم شیفته‌شان هستند؟ و چرا مردم حوصلۀ لحظه‌ای از زندگی عاشقان تو را ندارند؟ اگر از عاشقان تو بپرسیم آیا جوابشان به ما همین است: عاشق نشدی نمی‌دانی؟ و آیا عاشقان تو از فهماندن عشق، ناامیدند؟ خود تو چه طور؟ امیدی به فهماندن عشق به ما داری؟ می‌ترسم از این که بمیرم بی آن که عشق را فهمیده باشم. عشق را به من بفهمان و پس از آن مرگ را برای بردنم صدا بزن! شبت بخیر حقیقت عشق! @abbasivaladi
✅زیبایی اندام انسان، در این است که هر کدام در جای خود قرار گرفته‌، کار مخصوص به خود را انجام می‌دهند. ‼️اگر روزی گوش بخواهد در جای چشم قرار بگیرد و به جای شنیدن، ببیند، نه تنها نمی‌تواند ببیند، بلکه قیافۀ انسان را خنده‌دار می‌کند. 🔰اندام‌وار بودن عالم خلقت، یعنی همین. زن باید زنانگی کند و مرد، مردانگی. اصلاً زیبایی زندگی در این است که هر کدام، کار خود را انجام دهند. ⛔️زنی که در جایگاه مردانگی قرار می‌گیرد، علاوه بر آن که نظم طبیعی خانواده را بر هم می‌زند، نمی‌تواند از عهدۀ جایگاه جدید خود برآید؛ چرا که در طبیعت او، چنین سرمایه‌ای نیست. ❇️باید اندام‌وار بودن جهان آفرینش را پذیرفت که هر چیزی به جای خویش نیکوست. ⚠️به نظر می‌رسد در تنظیم شغل‌ها هم باید این نکته را در نظر گرفت؛ یعنی به جای این که یک مرد در رشتۀ مامایی درس بخواند و یک زن در رشتۀ معدن، رشته‌های زنانه‌ای را که مخاطب مستقیم آن، زنان هستند و یا نیازمند روحیّۀ لطیف و عاطفی‌اند، برای زنان و رشته‌هایی را که نیازمند یک روحیۀ لطیف نبوده و گاهی محتاج یک روحیّۀ خشن هستند، برای مردان در نظر بگیریم. ✳️یک زن باید بپذیرد که کمال او در رشد استعدادهای خود اوست و یک مرد هم باید قبول کند که در صورتی کامل می‌شود که به استعدادهای خود، توجّه کند. 🔆همیشه باید این ضرب المثل را در ذهن داشت که: «کلاغ آمد راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خود را هم فراموش کرد». 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۴۵ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0097 baghareh 229-230.mp3
7.41M
۹۷ آیات ۲۳۰ - ۲۲۹ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. @lalaiekhoda
🍃بهاری ترین مخلوق خدا امشب شب یلداست. دور هم نشسته‌ایم. داریم پاییز را بدرقه می‌کنیم و به استقبال زمستان می‌رویم. پاییز دلش آرامِ رفتن نیست. دارد می‌رود بی آن که تو را دیده باشد. زمستان هم دلش به حال پاییز می‌سوزد. قشنگ می‌شود از صدای تپش قلب زمستان آهنگ شوق و اضطراب را با هم شنید. به آمدن دوباره‌اش که فکر می‌کند و سوسوی امیدِ دیدن تو که در چشمان منتظرش برق می‌‌زند قلبش به آهنگ شوق می‌تپد امّا وقتی که پاییز فراق زده را می‌بیند که چگونه با دلی پر از آه دارد جای خودش را به زمستان می‌دهد قلبش به آهنگ اضطراب می‌تپد. برای تو که کاری ندارد امشب بیا به جمع ما هم پاییز را بدرقه کن که آرزو به دل نمیرد و هم به استقبال زمستان بیا تا قلبش سه ماه بهارانه بتپد. به اندازۀ یک شب‌بخیر گفتن هم که بیایی راضی می‌شویم آقا! شبت بخیر بهارترین مخلوق خدا! @abbasivaladi
💟گفتگوهای زیر، نمونه‏ ای از رابطۀ عاطفی میان پدر و مادر با فرزندشان در طول زندگی است. 🔸وقت بیدار کردن برای نماز صبح: عزیز دلِ مادر! بلند شو که خدا منتظره. 🔹بعد از خواندن نماز صبح: قربونت بشم! وقتی نماز می‏خونی، خیلی خوش‏حال می‏شم. 🔸در هنگام خوردن صبحانه: دورت بگردم! عجله نکن عزیزم! هنوز وقت داری. این جوری، صبحونه به دلت نمی‏شینه. 🔹وقت بدرقه کردن برای رفتن به مدرسه: منتظر می‏مونم تا برگردی. مواظب خودت باش. 🔸وقت برگشتن از مدرسه: خدا قوّت! خوش اومدی. شکر خدا که دوباره خونه‌مون باصفا شد. 🔹وقت ناهار: تا نیومدی، دست به غذا نزدم. وقتی سرِ سفره نیستی، غذا هر چه‌قدر هم که خوش‏مزه باشه، بی‏ مزه است. 🔸وقتی فرزند در حال درس خواندن است: خدا قوّت عزیز دلم! 🔹وقتی فرزند به دستور، پدر خرید کرده و برگشته: دست گلت درد نکنه! الهی که هر چی از خدا می‏خوای، بهت بده. 🔸شب، وقت خواب: شبت به خیر گلم! 🔹سال‏روز تولّد فرزند: من خدا رو شکر می‏کنم که تو رو به من داد. از این که تو رو دارم، خیلی خوش‏حالم. 🔸وقت بدرقه کردن برای رفتن به اردو: مطمئن باش امروز، خیلی بهم سخت می‏گذره. من صبح تا ظهرم که نیستی، بهم سخت می‏گذره. چه برسه به امروز که قراره تا شب نبینمت. 🔹وقت برگشتن از اردو: خدا رو شکر که دوباره خونه‌مون رونق گرفت. نمی‏دونی چه‏قدر خوش‏حالم که برگشتی. ✅تمام این گفتگوها، ابراز محبّت زبانی با واژه ‏های مختلف است. البته تردیدی نیست اگر پدر و مادرها، بویژه‏ مادرها، بخواهند هنر خود را در محبّت به نمایش بگذارند، خیلی بهتر و طبیعی‏ تر از آنچه ما در این نوشتار آوردیم، محبّت خواهند کرد. مهم آن است که والدین به ضرورت محبت زبانی پی ببرند و آن را دست کم نگیرند . 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص ۱۰۰ @abbasivaladi
n059 تاساحل2،گام سوم،بخش دوم.mp3
5.88M
✅ پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت 🌸 بوی خدا که در خانه می‌پیچد، حال و هوای دلت آسمانی می‌شود. برای همین است که میل کارهای زمینی از تو گرفته می‌شود. 🔰 تقویت معنویت خانواده: اوّل: انجام دادن واجبات و ترک گفتن محرّمات دوم: مناجات و توسّل، قرآن و حدیث ♦️ادامه دارد... 🎧 گام سوم(بخش دوم) @abbasivaladi
2⃣وابسته کردن تصمیم به رضایت دیگران 📛برخی در تصمیم‌گیری، به شدّت روی نظر دیگران حسّاس‌اند. یعنی باید پدر و مادر و خواهر و برادر و حتّی گاهی دورتر از اینها، عمّه و خاله و ... روی یک گزینه نظر مثبت داشته باشند تا او بتواند آن گزینه را به عنوان همسر مطلوب خود بپذیرند. 🔸همسر گزینیِ چنین فردی، با دو مانع بزرگ رو به روست: 1⃣تفاوت سنّی و جنسی او با این افراد 2⃣اختلاف دیدگاهشان در بارۀ مسائل مختلفی که در ازدواج دخیل است. ⭕️این دو مانع نمی‌گذارد اینها به راحتی روی یک گزینه اشتراک نظر پیدا کنند. سلیقۀ آدم‌ها حتّی در یک سن و با یک جنس، تفاوت‌های بسیاری با هم دارد. حالا اگر برخی از این افراد جوان باشند و برخی میان‌سال و برخی پیر، چه آشفته‌بازاری خواهد شد؟! ✅انسان باید خودش معیار داشته باشد و تلاش کند با ایجاد رابطۀ رفاقت‌آمیز با دیگران و اثبات استقلال شخصیت خود، میزان دخالت دیگران را در تصمیم‌گیری به حدّاقل برساند. ❌البتّه دخالت، با مشورت متفاوت است. ⚠️ما باید از نظرات دیگران استفاده کنیم؛ امّا اگر این مشورت به گونه‌ای باشد که دیگران تصمیم‌گیرندۀ ما شوند، تصمیم‌گیری به شدّت سخت خواهد شد. 🔰در همین جا به همۀ خوانندگان توصیه می‌کنیم که: بیایید فرهنگ احترام به نظرات یکدیگر را در خانواده‌های خودمان گسترش دهیم. ⁉️چرا خواهر خانواده اصرار دارد برادرش زنی بگیرد که او بپسندد و مادر هم همین توقّع را دارد؟ و از قضای روزگار، آبِ این مادر و خواهر هم به یک جوی نمی‌رود! 🚫اگر برادر یا خواهرمان اشتباه می‌کند و ندانسته در حال افتادن به چاه است، راه نجات او دخالت‌هایی نیست که او را به لجاجت بیشتر وا دارد. ❇️ باید با زبان رفاقت، اشتباه را به او فهماند و اگر از عهدۀ ما بر نیامد، با یک مشاور و یا بزرگ‌تری که مورد قبول اوست،مسئله را درمیان گذاشت تا او مسئله را حل کند . ادامه دارد..... 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۱۹ ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ @abbasivaladi
🍃اوّل و آخر عشق بارها و بارها با عاشق‌های زمینی هم صحبت شده‌ام و زبان به نصیحتشان گشوده‌ام که شاید سر عقل بیایند و عمرشان را صرف کسی مثل خودشان نکنند. دلم می‌سوزد برای کسانی که جوهرۀ عشق در وجودشان هست ولی آن را خرج کسی می‌کنند که نشاید ولی مگر می‌توانم کتمان کنم انبوه درس‌هایی را که از این عاشقان گرفتم. دو عاشق زمینی را دیدم که گرم صحبت بودند یکی از آن دیگری پرسید این قلم چیست که در گوشۀ قلبت جا داده‌ای گفت: هدیه‌ای است از جانب معشوق. وقتی می‌بینمش آرام می‌گیرم سنگینی آن را که روی سینه‌ام حس می‌کنم تپش قلبم آرام می‌شود. این را که شنید: سرش را تکان داد و گفت نه، نه. پرسید: ‌یعنی چه؟ گفت: هنوز عاشق نشده‌ای. پرسید: چرا؟ گفت: عاشق اگر برای یاد کردن از معشوق نیازمند چیزی باشد، معلوم است که عاشق نیست. سال‌هاست مرا دارند مداوا می‌کنند که برای چند لحظه‌ای هم که شده یاد معشوق را از ذهنم پاک کنند؛ ولی نمی‌توانند. سحر و جادو، دوا و دارو هیچ یک کارگر نیفتاده. کاری کردند که روزها در خواب فرو رفتم به این امید که وقتی بیدار شدم دیگر معشوق را فراموش کرده باشم خبر نداشتند که من در همۀ این روزها داشتم خواب معشوق را می‌دیدم و وقتی بیدار شدم، عطشم بیشتر از پیش شد. تو دنبال چیزی هستی که تو را به یاد معشوق بیندازد برای من دنبال چیزی می‌‌گردند که معشوق را از یادم ببرد. آقا! عاشق دوم را که اصلاً بگذار کنار من اگر با سنگ محک او بخواهم عشق خودم را به تو بسنجم حتی نمی از عشق را روی دلم نخواهم دید عاشق اوّل را کجای دلم بگذارم؟ او چیزی داشت که دلش را خانۀ یاد معشوق کند من نمی‌دانم غفلتم از تو چه قدر است؟ وقتی که می‌دانم خدا آب و غذای مرا هم به یمن وجود تو می‌دهد و آسمانی که سقف روی سرم شده به عشق تو ایستاده و روی سر زمین خراب نمی‌شود و زمینی که زیر پایم نرم و ذلیل ایستاده به عشق تو نمی‌لرزد و مأمنم شده و با این وجود باز هم تو را فراموش می‌کنم باید چه بگویم؟ او با یک قلم به یاد معشوقش می‌افتاد من با این همه نعمت و منّت تو را فراموش می‌کنم. زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند که به من بفهمانند تا عاشق شدن راه بسیار دارم. می‌خواهی چه کار کنی با من؟! من از عهدۀ خودم بر نمی‌آیم. قصدم تعیین تکلیف برای تو نیست نیّتم التماس است: آقا! هر کاری می‌خواهی بکنی زودتر! دارم از دست می‌روم. شبت بخیر اوّل و آخر عشق! @abbasivaladi
radio-maaref-98_10_01-16_00.mp3
12.72M
(قسمت پنجم، بخش اول) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸آیا دینداری مایۀ دردسر و خطر است؟ 🔹با وجود فقر می‌شود خوب زندگی کرد؟ 🔸وظیفه مداحان چیه؟ 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۶ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
radio-maaref-98_10_01-16_30(1).mp3
10.76M
(قسمت پنجم، بخش دوم) 🎙استاد ✅ موضوعات این برنامه: 🔸آیا دینداری مایۀ دردسر و خطر است؟ 🔹با وجود فقر می‌شود خوب زندگی کرد؟ 🔸وظیفه مداحان چیه؟ 🗓 یکشنبه‌ها، پرسمان تربیتی خانواده، 🕰 ساعت ۱۶ ⬅️ تکرار برنامه، ساعت ۲۲:۳۰ @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آغاز ثبت نام دوره آموزشی مجازی کرامت 3 🔸 . . . 🔰 زمان دوره از 14 دی تا 30 بهمن . . ❇️ مهلت ثبت نام تا 13 دی ——————————— جهت ثبت نام در این دوره از طریق لینک زیر اقدام نمایید. https://evnd.co/EiyBQ ——————————— ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید📱 @karamatnamair @morabigeram
179 درس صد و هفتاد و نهم چه قدر به اسارت انسان تو زندان زمان فکر کردیم؟.pdf
218.9K
#درس صد و هفتاد و نهم: چقدر به اسارت انسان تو زندانِ زمان فکر کردیم؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️می‌شه پشت پرده بدترین اتفاقای زندگیمون یه خیر باشه؟ ⁉️این که «انسان گرفتار زمانه» یعنی چی؟ ⁉️برای رهایی از اضطراب دیوار زمان، چکار باید بکنیم؟ @abbasivaladi
🍃یار صبورم اولش که شروع کردم فکر نمی‌کردم دارم به راهی می‌روم که نه روزی برایم و نه شبی شب و روزم یکی شده آقا! می‌خواستی همین اتّفاق بیفتد؟ افتاد. بگذار کمی با تو راحت باشم اگر کسی با پنبه سر بریدن را بلد باشد، تویی. آرام آرام کشاندی مرا به این وادی و حالا هر کاری می‌کنم نمی‌توانم از آن بیرون بروم. می‌خواستی همین اتّفاق بیفتد؟ افتاد. وقتی مرور خاطرات عاشق‌های زمینی را شروع کردم فکر نمی‌کردم این خاطرات بنا دارند از روی من عبور کنند اتّفاقی که الآن افتاده مرور من بر این خاطرات نیست عبور این خاطرات از روی من است من سنگینی این خاطره‌ها را با همۀ وجودم حس می‌کنم. تو هم داری صدای شکستن استخوان‌های را می‌شنوی. می‌خواستی همین اتّفاق بیفتد؟ افتاد. عاشقی را که دیدم که معشوقش داشت بر سرش فریاد می‌کشید در مقابل نگاه مردم نگاه کردم به چشم‌های معشوق پر از خشم بود نگاه کردم به چشم‌های عاشق پر از شرم بود. کمی الفبای نگاه را بلدم شرم عاشق، از معشوق بود؛‌ نه از مردم. معشوق فریادش را که کشید رو بر گرداند و رفت عاشق به دنبالش راه افتاد به التماس و زاری. مردم نگاه می‌کردند؛ ولی گویی عاشق، مردم را نمی‌دید معشوق محلّش نمی‌گذاشت ولی گویی عاشق، بنای ناامیدی نداشت. نه در نگاه عاشق و نه در صدای او نشانه‌ای از اعتراض پیدا نکردم؛ هر چه بود التماس بود. آقا! می‌خواهم دانه دانه بشمارم اعتراض‌های خودم را به تو توانش را ندارم؛ به قدری زیاد است که شماره‌ش از دستم رفته می‌خواهم دانه دانه بشمارم فریادهایی را که تو بر سرم کشیدی هر چه می‌گردم، پیدا نمی‌کنم. دارم فکر می‌کنم به تحقیرهایی که از سوی تو روزی من شد جز عزّت‌هایی که همه را مدیون تو هستم چیزی پیدا نمی‌کنم. می‌خواستی با این مقایسه توبه کنم از هر باری که خودم را به عاشقی وصف کردم؟ توبه کردم. من کجا و عاشقی! آقا! التماس می‌کنم تا عاشق نشده‌ام بر سرم فریاد نکش. می‌ترسم اعتراض‌ها به انکار بدل شود. کمی صبر کن من هم روزی عاشق خواهم شد. شبت بخیر یار صبورم! @abbasivaladi
🍁ما با خاک سر و سرّی داشتیم دانه‌های سبز را به او امانت می‌سپردیم. آب می‌ریختیم رویش او آب را ذره ذره به کام دانه‌ها میریخت. برای دانه‌ها چه خوب مادری می‌کرد! 🍁خاک عجب کلاس درسی داشت! رسم ایثار و فداکاری دوستی و امانتداری و از همه مهم‌تر: درس انتظار. 🍁بچه‌های ما امروز خاک را نمی‌شناسند. می‌شناسند اما به عنوان یک دوست نمی‌شناسند. آنها از خاک همین را می‌دانند که تا روی لباسشان نشست باید او را با کتک هم که شده از لباسشان برانند. 🍁ما تواضع را هم در کلاس درس خاک یاد می‌گرفتیم. امروز خاکی بودن دوری از تکبر نیست کثیف بودن است. 🍁آقای من! ما نه تنها بانی دوستی بچه‌ها با طبیعت نشدیم در خانه‌هایمان به تعداد بچه‌هایمان دشمن طبیعت پرورش داده‌ایم. پنجه‌های تیز ما بیخ گلوی طبیعت را گرفته. طبیعت در حال جان دادن است ما با طبیعت قهریم و او هم با ما قهر کرده 🍁تو دوست طبیعتی و آشنای خاک می‌شود پیش از این که بیایی ما و طبیعت را آشتی دهی؟ ما دوست نداریم وقتی که می‌آیی و طبیعت را از چنگال دشمنان می‌رهانی در زمرۀ دشمنان طبیعت باشیم. 🍁ما اگر با طبیعت آشتی کنیم بچه‌هایمان دوست طبیعت می‌شوند. طبیعت، بچه‌ها را دوست دارد و دارد در حسرت بازی با بچه‌ها می‌سوزد. به داد طبیعت و بچه‌های ما برس آقا! @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0098 baghareh 231.mp3
7.66M
۹۸ آیه ۲۳۱ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. @lalaiekhoda