eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
348 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 📜 (طبق سفارش مقام معظم رهبری) 🎙حجت الاسلام 🔰 به نیت: 🍃فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🍃سلامتی همه ی مریض ها 🍃دفع این بیماری منحوس @abbasivaladi
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄* یکی از چیزایی که تو همه جور بازاری پیدا می‌شه، جنس تقلّبیه که معمولاً تشخیصش برای عموم مردم کار ساده‌ای نیست. گاهی وقتا رنگ و لعاب جنس تقلّبی،‌ از جنس اصلی، جذاب‌ترم هست. آسیب جنس تقلّبی تو بعضی از بازارا نهایتش یه ضرر اقتصادیه؛ امّا تو بعضی از بازارا خطر جدی برا جسم آدم داره؛ مثل داروهای تقلّبی. تو بازار تربیت هم جنس تقلّبی تا دلت بخواد هست. به نظرتون این جنسای تقلبی، چه‌قدر می‌تونه خطرناک باشه؟
سلام وقتتون بخیر عباسی هستم و در خدمت شما. بنا بود امشب پردۀ اول از مقدمۀ کتاب هشتمِ مجموعۀ رو براتون بذارم؛ اما اجازه بدید قبل از اون یه نکته رو بهتون بگم. امروز بازار تربیت پر از مغازه‌های جورواجوره که صاب‌مغازه‌هاش مثل میدون میوه و تره‌بار، وایسادن در مغازه و دارن داد می‌کشن و از جنسشون تعریف می‌کنن. لب و لوچۀ مشتریا رو آب می‌ندازن و گاهی وقتا حتی دستشون رو می‌گیرن و اونا رو وارد مغازه‌شون می‌کنن.
شاید این حرفا یه خورده و فقط یه خورده حالت ظنز داشته باشه، ولی واقعیتش اینه که بدون تیز گوشتون تو بازار تربیت، تا دلتون بخواد این صداها رو می‌شنوید: بدو بدو! جنس خوب آوردم! خونه‌دار و بچه‌دار جا نمونی! پرخاشگری بچه‌ها! خداحافظ! به ما سلام بدید با اختلاف زناشویی خداحافظی کنید. ما شما رو تو جذاب‌تر شدن بیشتر کمک می‌کنیم. با کتابای ما زندگی‌تون هیچ وقت لب پرتگاه نیست، همیشه روی قله‌ست و ....
امروز متأسفانه بازار تربیت هم تحت الشعاع، بوق تبلیغاتیه. اونم نه تبلیغات درست و درمون، اون جنس از تبلیغاتی که اساسش بر فریب دادن و ایجاد توهمه. تو این بازار شلوغ، خیلی باید مراقب بود که اسیر تبلیغات نشیم و جنسی رو انتخاب کنیم که به معنای واقعی کلمه ما و بچه‌هامون رو تربیت می‌کنه.
آدمای فریبکار این بازار گاهی وقتا چنان از جنسشون حرف می‌زنن که شما شک نمی‌کنید، اصلی‌ترین جنس، همینه و حتی بعضی از خود این آدما، فریب بزرگ‌ترای این بازار رو خوردن و در اصل شاگرد ناخواستۀ بازاریای کله گندۀ تربیت شدن.
پدرا! مادرا! باید با معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام آشنا شد. سنگ محکی جز این وجود نداره. اگه با این سنگ محک آشنا نشید، شک نکنید که تو بازار تربیت، گرفتار جنسای تقلّبی می‌شید؛ مثل خیلیای دیگه. باید به آشنایی عمیقی هم رسید. آخه بازار خطرناکی شده، این شلوغ‌بازار تربیت. هم باید با معارف آشنا شد و هم نباید لحظه‌ای دست توسل و تضرّع رو از دامن خدا و اهل بیت علیهم السلام جدا کرد.
وقتی می‌خواستم مقدمۀ کتاب هشتم رو بنویسم، عجیب تو حال و هوای حاج قاسم عزیز بودم. دلم براش تنگ شده بود. از طرفی، رابطۀ عاطفی حاج قاسم با حاج احمد کاظمی،‌ هنوزم که هنوزه برام تازه‌ست. برای همینم اسم دو تا شخصیتی که تو این مقدمه استفاده کردم، قاسم و احمد هستن. اسم کتاب که یادتون هست؟ «کبوترهای سفید کرامت و کرکس‌های سیاه دنائت». پردۀ اول از مقدمۀ این کتاب تقدیم به شما. 👇
_ قاسم! قاسم! _ احمد! احمد! به گوشم! _ قاسم! قاسم! کَرکَسا، بدجوری دارن رو سرتون می‌چرخن. _ احمد!‌ احمد! منم دارم می‌بینم. بعضیاشونم اومدن نزدیک لونه‌هامون. حواسمون بهشون هست. نگران نباش. _ قاسم! قاسم! من خیلی نگران کَرکَسا نیستم؛ ولی عجیب نگران اون کبوترای خوش خط و خالم! _ احمد! احمد! چرا نگران کبوترا؟! _ قاسم! قاسم!‌ آخه اینا کبوتر نیستن. پرنده‌های خطرناکی هستن که اگه اَزَشون غفلت کنید، حساب بچّه‌هاتون رو می‌رسن. _ احمد! احمد! رو سرِ لونه‌هامون، پُر شده از این کبوترا. یه عالمه‌شون رو مردم بُردن تو خونه‌هاشون. اگه این طوریه که تو می‌گی، خیلی باید تلاش کنیم. تا مردم با این کبوترا اُنس نگرفتن، باید یه فکری کرد.
_ قاسم! قاسم! عیبی نداره پشت بی‌سیم، برات قصّۀ این کبوترای خوش خط و خال رو بگم؟ _ احمد! احمد! حتماً بگو. با جون و دل می‌شنوم. _ قاسم! قاسم! خودت می‌دونی که کَرکَسا، بالای سرِ کسی که می‌خواد جون بده، می‌چرخن تا همین که مُرد، برن سراغش و حسابش رو برسن. چند سالی که ما با شُغالا جنگیدیم، حسابی زنده شدیم؛ زنده‌تر از اونی که کَرکَسا فکرش رو بکنن. اون جنگ، هم زنده‌ترمون کرد و هم یه عالمه درس بهمون داد. تو اون جنگ هر چه قدر کرکسا منتظر مرگ ما شدن؛ فایده‌ای براشون نداشت؛ امّا انگار ناامیدی تو قاموسِ زندگی کَرکَسا نیست. اگه از یه راهی نتیجه نگیرن، می‌رن سراغ یه راه دیگه. اونا، تصمیم گرفتن یه جور دیگه به جون مردم شهر بیفتن. این کبوترای خوش خط و خالی رو که می‌بینی، پرنده‌های خطرناکی هستن که نقشۀ کَرکَسا رو اجرا می‌کنن. _ احمد! احمد! چه نقشه‌ای؟
مقدمه کتاب هشتم.pdf
446.5K
این،‌ فایل کامل مقدمه‌ست. چهار صفحه بیشتر نیست. ادامۀ مقدمه رو تو این فایل بخونید.
متن اربعینی امشب: زائران اربعین یادآور عارفانی هستند که از دنیا به کم قناعت می‌کنند. اربعینی‌ها سبکبارند. آنهایی که سابقۀ بیشتری در سفر اربعین دارند، به زیارت اولی‌ها می‌گویند: «هر چه بارتان کمتر، راحت‌تر» و این پیام خدا به بندگان خویش است. انبیاء و اولیاء از جانب خدا آمدند که بگویند: آدم‌هایی به بهشت نزدیک‌ترند که از دنیا به کم قناعت کنند و آنهایی که از زمین نشان کمتری با خود دارند، زودتر به آسمان می‌رسند. حسین جان!‌ بهشت‌تر از حریم تو، کجاست و آسمانی‌تر از کربلا، کدام سرزمین است؟ از وقتی که می‌خواهم بار سفر به سوی تو ببندم، با همۀ وجود حس می‌کنم «موتوا قبل ان تموتوا» را. اربعین، تجربۀ یک مرگ شیرین است. خدا را شکر که فرصت این تجربه را در همین دنیا به ما عطا کرد.
🍃هوای نفس کشیدنم چند شب پیش نفسم بند آمده بود. ریه‌هایم توان جذب هوا را نداشتند. گویی سنگی گذاشته بودند سر راه نفسم. توان تکان دادن دست‌هایم را هم نداشتم. می‌خواستم فریاد بزنم؛ امّا حنجره‌ام یاری نمی‌کرد. احساس می‌کردم یک پایم رفته آن سوی دنیا و پای دیگرم هم در حال کنده شدن از روی زمین است. می‌فهمیدم که این حال، برای غریبه شدن هوا با ریه‌هایم دست داده. هوا بود؛ اما من نمی‌توانستم جذبش کنم و داشتم محکوم می‌شدم به مرگ. گویی رفتنم امضا نشده بود. برگشتم؛ ولی از همان شب، دیگر حالم به هم می‌خورد از شعارهایی که در عشق تو می‌دادم. خدا کند توفیق توبه پیدا کنم از همۀ شعارهایی که حرف دلم نبودند و فقط واژه‌های جاری بر زبانم بودند. چه قدر گفتم تو هوای نفس کشیدنم هستی؛ ولی چرا وقتی تو را نداشتم، صدای پای مرگ را نمی‌شنیدم؟ بی تو چرا به روی دنیا می‌خندیدم و دلم خوش بود به بودن. مگر تو را بهانۀ بودنِ خودم نمی‌خواندم؟ چه قدر فاصله دارم با کسی که بی آن که قصد شعار دادن و شعر سرودن داشته باشد، تو را هوای نفس کشیدن خود می‌داند و کمی که از او فاصله می‌گیری، نفسش می‌گیرد. شب بخیر امشب را از زبان او می‌گویم. دعا کن که یک روز از زبان خودم بگویم: شبت بخیر هوای نفس کشیدنم! @abbasivaladi
40.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیشب از رابطۀ حاج قاسم و حاج احمد کاظمی گفتم. این فیلم عجیب با دلم بازی کرده. شاید شما نه یه بار، چند بار دیده باشید؛ ولی بازم به دیدنش می‌ارزه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃باور کنیم با کربلا می شود زندگی کرد 🎥 خانواده کربلایی و کربلای خانوادگی 💞قصه حضرت رقیه سلام الله علیها قصه دخترای پدریه... ما با گریه هاش گریه کردیم، با بابا بابا گفتناش اشک ریختیم. 😭 ❓میشه با این گریه ها زندگی رو صفا داد؟ 🎙 استاد 💎کسانی که تصمیم گرفتن با کربلا زندگی کنن با شنیدن هربرنامه حداقل یه درس برا زندگی پیدا می کنن. گرچه کربلا پر از درسه...... @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولوا الالباب_037.mp3
1.45M
🎧 💠 اگر بخواهیم جامعه رو تربیت اولواالالبابی کنیم، باید افراد رو به جایی برسونیم که بدونن اون چیزی که از طرف خدا بر پیامبر خدا نازل شده حق است. با تاکید بر معنای حق. ✅ حق است یعنی مقابلش باطله، حق است یعنی باید بهش عمل کرد، حق است یعنی روش چون و چرایی نیس، حق است یعنی باید در برابرش تسلیم باشیم. @abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ۱۸ ✅ هم بخون📖 ✅ هم با صدای نویسنده گوش کن🎧 🍃بچشان به کاممان طعم شیرین بی مثالت🍃 📚 ص ۱۸۷ @abbasivaladi 🎥 کلیپ با کیفیت اصلی 👇👇👇👇👇👇👇 https://b2n.ir/f47299
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄* بیاید باور کنیم کارایی که ما جلو چشم بچه‌ها می‌کنیم و رفتارایی که با خودشون انجام می‌دیم، از اصلی‌ترین عوامل تأثیرگذار روی تربیت بچه‌هاست.
سلام وقتتون بخیر تو کتاب اول از مجموعۀ دربارۀ تأثیر رفتار والدین روی تربیت بچه‌ها حرف زدیم؛ من نمی‌خوام اون حرفا رو تکرار کنم؛ ولی می‌خوام بگم اگه به فکر هستیم، باید حواسمون رو جمع کنیم که چه جوری رفتار می‌کنیم. پدر و مادری که رفتارشون کریمانه نیست، نباید توقع داشته باشن که با حرف و دستور و نصیحت، بچه‌هاشون کریمانه تربیت بشن.
مثلاً یکی از رفتارهای کریمانه، بدی‌ها را با خوبی جواب دادنه. آیا پدر یا مادری که قاعدۀ زندگی‌شون چیزی که عوض داره گله نداره‌ست، می‌تونن بچه‌هاشون رو طوری تربیت کنن که بدی‌های دیگران رو با خوبی جواب بدن؟ مثلاً پدر یا مادری که در برابر یه کار بدی از طرف خواهر یا برادرشون، حق خودشون می‌دونن که تلافی کنن، چه جوری می‌تونن با بچه‌هاشون وقتی که دارن با هم دعوا می‌کنن، دربارۀ برخورد کریمانه حرف بزنن؟ چرا وقتی تو خونه پسر و دخترشون به جون هم می‌افتن، دائم به اونا توصیه می‌کنن که گذشت کنن و کوتاه بیان؛ ولی خودشون با خواهر برادرشون دعواشون می‌شه،‌ خبری از این گذشت‌ها و کوتاه‌اومدن‌ها نیست؟
موضوع کتاب نهم از مجموعۀ همین موضوعه: جایگاه رفتار ما تو . خالی از لطف نیست که یکی از متن‌های داخل کتاب رو همین جا براتون بذارم: ما در تربیت، حسابی زورگو هستیم. به بچّه‌ها زور می‌گوییم، به خدا زور می‌گوییم و به خود تربیت هم زور می‌گوییم. انگار قبول نکرده‌ایم که تربیت قاعده‌هایی دارد که باید آنها را یاد گرفت و به آنها عمل کرد. به بچّه، زور می‌گوییم و می‌گوییم: «من هر طور که هستم، ربطی به تو ندارد. تو همان طور باش که من می‌گویم». به خدا هم زور می‌گوییم و می‌گوییم: «حالا من هر طور که هستم، کاری نداشته باش. تو مراقب بچّه‌ام باش. این را که می‌توانی؟!». به تربیت هم زور می‌گوییم و می‌گوییم: «قاعده‌هایت را نگه‌ دار برای کلاس‌های درس. من کاری به قاعده‌های تو ندارم. هر جا که می‌روی، برو؛ امّا به درِ خانۀ من که می‌رسی، چند متری فاصله بگیر و رد شو». @abbasivaladi
حکایت حال ما.pdf
458K
اسم کتاب نهم از مجموعۀ اینه: کلاس آقای تربیت و درس شیرین کرامت. یه قسمت از کتاب رو که داستان‌واره‌ای دربارۀ همین موضوعه براتون می‌ذارم. توصیه می‌کنم حتما با حوصله بخونیدش و برای بقیه هم ارسال کنید. @abbasivaladi
بریم سراغ متن اربعینی امشب: وقتی که راهی اربعین می‌شوم، نگاه می‌کنم به سر و رویم. چرا این قدر به دنیا بی‌اعتنا شده‌ام. مگر من تا همین چند روز پیش، خودم را برای ظاهرم نمی‌کشتم. این کفش‌ها چیست که به پا کرده‌ام؟! لباسم را ببین. کهنگی از سر و رویش می‌بارد. سال چندمی است که این لباس را می‌پوشم؟ یادم نیست. اصلاً مگر چه فرق می‌کند لباسم نو باشد یا کهنه، وقتی که دارم به زیارت تو می‌رسم. باد موهایم را پریشان کرده. گرد و خاک را نشانده روی سر و رویم. دستم را شانه می‌کنم و موهایم را کنار می‌زنم. احساس نیاز به آینه نمی‌کنم. آخر چه فرقی می‌کند موهایم چطور بایستد، وقتی که دارم به زیارت تو می‌رسم. از این سوی مرز تا آن سوی مرز چه قدر باید پیاده راه بروم، آن هم وقتی که آفتاب با شعاع داغ خود، تنم را خیس عرق کرده. یک قدم و دو قدم نیست. هر چه می‌روم انگار چیزی از راه کم نمی‌شود. خب اصلاً راه طولانی باشد یا کوتاه چه فرقی می‌کند، وقتی که دارم به زیارت تو می‌رسم. @abbasivaladi