eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
915 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پای درس ولی فهیم شده مثل بابای خود کریم شده   سیزده ساله ی امام حسین چه کسی گفته که یتیم شده؟!   در رکاب عموی خود عباس از دلیران این حریم شده   حال، میل عسل به سر دارد کاسه ی طاقتش دو نیم شده   چه کند تا عمو اجازه دهد کار جنگیدنش وخیم شده   تا که او هم شود فدای حسین بوسه می زد به دست و پای حسین     وسط خیمه سخت حیران بود بر لبش آیه های قرآن بود   غبطه می خورد بر علی اکبر شوق جان دادنش فراوان بود   زانوی غم گرفت در بغلش چشم هایش عجیب گریان بود   یادش آمد وصیت پدرش آن سفارش که عهد و پیمان بود   گفت: این نامه را بده به عمو هر زمان که دلت پریشان بود   بس عمو بر حسن ارادت داشت نامه را خواند و روی دیده گذاشت     بستن صورتش سبب دارد چهره ای هاشمی نسب دارد   بیشتر بوسه زد به دست عمو بیشتر از همه ادب دارد   بند نعلین خود نبسته دوید در پریدن عجب طرب دارد   جملی نو دوباره راه انداخت فَأنا بن الحسن به لب دارد   ابن سعد از هراس می لرزد بس که در نعره اش غضب دارد   ازرق از هیبت نظرهایش به درک رفت با پسرهایش لشگری پست را خبر کردند حلقه را تنگ و تنگ تر کردند   تنگ چشمان لشکر کوفه عاقبت بر رخش نظر کردند   سنگ باران شد از چهار طرف ضربه ها بر تنش اثر کردند   در شلوغی و گرد و خاک نبرد اسب ها از تنش گذر کردند   داغی نعل های مرکب ها بدنش را چه شعله ور کردند   به روی خاک دست و پا میزد عمویش را فقط صدا می زد     باید ارباب با غمش چه کند؟! با بلاهای اعظمش چه کند؟!   بغلش کرد و مانده حیران با لب و دندان درهمش چه کند   کاکلش دست قاتلش جا ماند مانده با گیسوی کمش چه کند؟!   خس خس سینه اش بلند شده با نواهای مبهمش چه کند؟!   آه حالا چگونه خیمه رود؟! با تن نامنظمش چه کند؟   قدکشیده رساندنش سخت است تا به خیمه کشاندنش سخت است https://eitaa.com/abdorroghaye
سیزده ساله ی امامِ کریم شده آماده بلای عظیم   رفت و افتاد روی پای حسین بوسه می زد به دست های حسین   سوختند از غم و کباب شدند هر دو از گریه خیسِ آب شدند   گریه در حالت عطش کردند آن قدر گریه تا که غش کردند   گریه های عمو مکرر شد تشنه ی دیدنِ برادر شد   زیر لب روضه ی حسن را خواند قاسمش را به سینه اش چسباند   دست خطِ حسن به کار آمد ناگهان بر دلش قرار آمد   جلوی خیمه، جان تازه گرفت آخرش از عمو اجازه گرفت   اذن میدان گرفت و عازم شد نوبت نعره های قاسم شد   حال باید خودی نشان می داد دشت، را یک تنه تکان می داد   وقت برچیدنِ هبل شده بود فأنا بن الحسن... جمل شده بود   همه گفتند آمده حیدر پسر پورِ ارشدِ حیدر   هرکه افتاد سوی او گذرش ازرق و هر چهار تا پسرش...   همه بر روی خاک افتادند غرقِ در خون، هلاک افتادند    نعره می زد، علی مع الحق را کند از ریشه نسل ازرق را   وقت رزمش قمر، بلند شده مادرش نجمه سربلند شده   فخر دارد به خود عروس حرم که شده نذر اهل بیت کرم   طالب مرگ، بین لشگر کیست؟! دید دشمن، حریف قاسم نیست   حیله شد چاره، دوره اش کردند همه یک باره، دوره اش کردند   ابرویش بین جنگ، زخمی شد سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد   ضربِ شمشیر نانجیبی، آه بر سرش خورد و گفت: یاعماه   از روی اسب، دور از حضرت بر زمین خورد با سر و صورت   تا صدا زد، سواری از خیمه مثل بازِ شکاری از خیمه...   آمد و اشک، از دو دیده فشاند قاتلش را به قعر دوزخ راند   رفت بالا صدای فریادش آمدند اشقیا به امدادش   بس که مرکب به رفت و آمد بود شد هوا ناگهان غبار آلود   بود دشت از غبار مالامال وسط دشت، نجمه رفت از حال   نوعروسِ حرم زمین افتاد بر روی خاک، با جبین افتاد   چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم روضه را بازتر نمی خوانم   دشت در حالتِ سکونی بود همه جا رد نعلِ خونی بود   داشت قاسم به خاک می غلطید شانه های حسین می لرزید   در دهان تا زبان، تکان می خورد دنده هایش تکان تکان می خورد   آه... آخر به دوش مولایش بر زمین می کشید پاهایش   غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود سرّ احلی مِن العسل این بود https://eitaa.com/abdorroghaye
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید مدافع حرم عبدالله اسکندری   آیه ی فضل عظیمم، غم عظمی شده ای تازه داماد حرم بودی و تنها شده ای مثل باباحسنت ذکر لبت فاطمه بود بر زمین خوردی و چون اُم ابیها شده ای جگر تشنه ات از سوز عطش گفت: حسن با لب تشنه ی خود جلوه ی بابا شده ای آسمان بدنت پر شده از شکل هلال چه سرت آمده اینگونه معما شده ای؟! دست و پا میزنی از دردِ دهانی که شکست سوختم بس که تو مشغول تقلا شده ای فأنا بن الحسنی که به رجز می خواندی کرد اثبات در این سن کم آقا شده ای تا که افتاد نقابت به سویت سنگ زدند علت بغض من و زینب کبری شده همه جا پر شده از رایحه ی عطر حسن بس که آمیخته با تربت صحرا شده ای جوشنی لحظه ی رفتن نشد اندازه ی تو چه سرت آمده هم قامت سقا شده ای؟! خوش ذوق حرمم، نور دلم، عمر عمو طعم شیرین تری از شهد عسل ها شده ای از همین خنده ی وقت سفرت فهمیدم پدرت آمده و مست تولا شده ای https://eitaa.com/abdorroghaye
دل شده مهمان أبناء الحسن جان ما قربان أبناء الحسن همچنان بابای خود پر برکت است بخشش دستان أبناء الحسن بر خدا نزدیک تر شد هر که شد سائل احسان أبناء الحسن نیست تنها در دل میدان حسین دارد او گردان أبناء الحسن بی زره در رزم رفتن بوده است میوه ی ایمان أبناء الحسن دست ها کوچک ولی دل ها بزرگ لشگری حیران أبناء الحسن بهر جنگیدن مهیا قاسم است کار ازرق زاده ها با قاسم است بعد اکبر از همه سبقت گرفت با چه زحمت از عمو نوبت گرفت تا بگیرد اذنِ میدان آنقدر بوسه از دستان آن حضرت گرفت مرتضی پشتش فقط جوشن نداشت کیست او که بی زره رخصت گرفت بست سربند پدر را بر سرش تا که جسم تشنه اش قوت گرفت آن قدر مولا برایش گریه کرد کربلا رنگ غم و غربت گرفت تیغ خود را چون حسن طوری کشید ابن سعد از دیدنش لکنت گرفت بود بین معرکه آن دلربا بر لبش ذکر أنا ابن المجتبی ساعتی طی شد، بلایش شد عظیم خون روان بود از تن إبن الکریم نجمه بین خیمه اش احساس کرد می وزد عطر حسن بین نسیم سنگ های تیز کاری کرد تا بی رمق شد حال و روزش شد وخیم آن که آمد موی قاسم را کشید شد به شمشیر عمو دستش دو نیم جام أحلی مِن عسل را سرکشید زیر پا... از آن چگونه بگذریم؟! نعل ها بی وقفه با هم رد شدند از روی جسم نحیفش، مستقیم امتحانی سخت را پس داد، وای بر رخش رد هلال افتاد، وای جسم قاسم بی رمق از جنگ بود مادرش در خیمه ها دلتنگ بود بی علی اکبر در این دنیا دگر زندگی کردن برایش ننگ بود خون چنان از زخم هایش می چکید پیکرش چون لاله، خونین رنگ بود در میان چهره ی إبن الحسن هم نشان از پا و هم از چنگ بود سینه ای که همچنان زهرا شکست حاصل یک جنگ تنگاتنگ بود هیچ جای سالمی در تن نداشت نقل دامادی او از سنگ بود بر روی دوش عمو او را ببین می کشد انگار پایش بر زمین https://eitaa.com/abdorroghaye
درد از ما، دوا علی اصغر آیه ی حق نما، علی اصغر هست در بین ظلمت عالم شاهراه لقا، علی اصغر گره ها از مصائبش وا شد هر کسی گفت یا علی اصغر مطلق حق، علی مع الحق است حیدر کربلا علی اصغر به خدا یک تنه عوض کرده حاصل جنگ را علی اصغر عمر سعد دست و پا گم کرد تا که زد دست و پا علی اصغر گریه اش داشت شرح عرفانی داشت بر لب دعا علی اصغر اقتدا بر علیِ اکبر کرد تا شود جانفدا علی اصغر خون او بر زمین نریخت، نریخت داشت از بس بها علی اصغر وای از آب و بی نصیبی او شرح کن روضه ی غریبی او شیرخواری گرسنه و مغموم رفته از حال با رخی معصوم جان فدای حسین و اطفالش شده اند از فرات هم محروم از عطش آن قدر به خود پیچید گریه اش شد سکوت نامفهوم درد فرزند، غصه ی پدر است این دو هستند لازم و ملزوم با نسیمی که داغ و سوزان بود شد سفیدی حنجرش معلوم بی هوا سر روی زمین افتاد با سه شعبه بریده شد حلقوم قامتش قدر یک سه شعبه نبود! ذبح شد طفل، ذبح نامرسوم مات و حیران میان میدان ماند پدری خسته، بی کس و مظلوم پشت خیمه چه صحنه هایی دید حق بده که رباب شد مغموم جلوی چشم مادرش ای وای رفت بر روی نی سرش ای وای https://eitaa.com/abdorroghaye
همان که از سر حکمت گهی جوابم کرد به مِهر خویش، خوش اقبال و کامیابم کرد حسین وضع خراب مرا ندیده گرفت مرام و معرفتش تا ابد خرابم کرد نبرد آبرویم را، همیشه راهم داد کنار سینه زنان، محترم حسابم کرد میان ظلمت این روزگار، در روضه مرا مجاور انوار آفتابم کرد گرفت هر چه که رنگ تعلقم می داد علم به دوشِ عزاخانه ی ربابم کرد خدا کند که ببینم، نگاه لطف رباب دوباره زائر صحن ابوترابم کرد به دلبرم برسانید جان به لب شده ام ز بس که دوری کرب و بلا عذابم کرد دعا کنید ببینم که اربعین امسال حسین از کرمش خواند و انتخابم کرد چقدر روضه ی شش ماهه اش جگرسوز است چقدر داغ علی اصغرش کبابم کرد رباب گفت بخواب اصغرم که بی شیری به پیش اهل حرم، از خجالت آبم کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
می روی و قلب خود را بیت الاحزان می کنم با دل خون، یک تنه تشییع قرآن می کنم قول دادم تا که سیرابت کنم، دیدی چه شد؟! مات و حیران مانده ام، گریه فراوان می کنم گوش تا گوش تو را تیر سه شعبه پاره کرد از غم جان کندنت، پاره گریبان می کنم تا نبیند مادرت وضع تو را، مذبوح من پیکرت را در عبای خویش پنهان می کنم از گلوی نازکت چیزی نمانده، جای آن دست های کوچکت را بوسه باران می کنم پیکرت را دور از چشم ربابه مادرت دفن در پشت حرم، با دست لرزان می کنم اوج شیرینی کودک در همین شش ماهگی است می روی و قلب خود را بیت الاحزان می کنم https://eitaa.com/abdorroghaye
نظر به حال گدا کن، به حق روضه ی اصغر مرا دوباره صدا کن، به حق روضه ی اصغر دوباره نفس زمینم زده، دوباره دلم را ز دام نفس رها کن، به حق روضه ی اصغر خراب کرده ام آقا، کمی بیا و برایم میان روضه دعا کن، به حق روضه ی اصغر مرا که بنده ی دنیا شدم، به لطف نگاهت دوباره عبد خدا کن، به حق روضه ی اصغر اگرچه سود ندارم، به دیگران نسپارم مرا دوباره سوا کن، به حق روضه ی اصغر شبیه جون و زهیر و وهب بیا و مرا هم شهید کرب و بلا کن، به حق روضه ی اصغر بخوان ز اشک رباب و بخوان ز غربت مولا بخوان و روضه به پا کن، به حق روضه ی اصغر https://eitaa.com/abdorroghaye
شش ماهه ای که یاس رخش را جنان نداشت در روی زرد خود، اثری جز خزان نداشت دیگر توان گریه و چرخاندن زبان... با حال التماس به دور دهان نداشت کارش تمام بود، نفس سخت می کشید اصلا برای پر زدنش هم توان نداشت اول کمی گرفت صدایش ولی سپس حتی از آن صدای گرفته، نشان نداشت وای از رباب، بس که خجالت کشیده بود روی نگاه کردنِ بر بانوان نداشت آمد حسین و با عجله رفت خیمه گاه خیلی برای حفظِ رضیعش، زمان نداشت نفرین به آسمان که خساست به خرج داد یک جرعه آب بهر علی، آسمان نداشت؟! حجم گلوی کوچک اصغر، تحملِ... تیر بزرگ حرمله را بی گمان نداشت زد باشتاب، حرمله تیر سه شعبه را بر شیرخواره ای که زبان بیان نداشت پاشیده شد گلوی علی، ذبح شد سرش دنیا چنین مصیبت و داغی گران نداشت لبخند زد به روی پدر، پر کشید و رفت دیگر حسین در بدن خویش، جان نداشت آغاز شد مصیبت حیرانی حسین این کشتی شکسته دگر بادبان نداشت ای کاش شام روز دهم، دست کم رباب... چشمی به سوی رأس علی بر سنان نداشت شد هم نشین و سوخته ی نور آفتاب دیگر رباب، هیچ کجا سایه بان نداشت https://eitaa.com/abdorroghaye
از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدم بی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدم دیشب فقط تا صبح طفلم داد می زد خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم * ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد طفلم سلامت، محضر ارباب باشد گفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت... تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد * مولای من حیران و سرافکنده آمد رو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمد وقتی که بر می گشت با چشم پر از آب از لشگر دشمن صدای خنده آمد * تیری در این لشگر نبود الا سه شعبه؟! چیدند آخر غنچه ام را با سه شعبه ای حرمله انصاف داری بی مروت؟! اصغر سه شعبه... حضرت سقا سه شعبه؟! * مانده حسین و کل آغوشش پر از خون صورت پر از خون، بر روی دوشش پر از خون چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر... شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون * باور کنم شش ماهه ی من، اصغرم رفت؟! از نعره ی تکبیر این لشگر سرم رفت خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم... با حالت قهر آخرین بار از برم رفت * نشنیدم آخر، صحبت نشنیده اش را بستند بر نی، حنجر پاشیده اش را خیلی خجالت می کشم آبی بنوشم بر نیزه اش، دیدم لب خشکیده اش را * مَردم... منِ محزونِ غمدیده ربابم هم قافیه نه... همنشینِ آفتابم تا آب می بینم، سرم پایین می افتد هم قافیه نه... داغدارِ مشک آبم https://eitaa.com/abdorroghaye
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست   هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست   با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم با گریه ات غرور پدر مادرت شکست   نامت علی است، محترمی مثل مرتضی این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست   می خواستم برای تو کاری کنم، نشد خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست   تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت مانند یاس خشک شده حنجرت شکست   تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست   این حجم تیر کل تنت را گرفته است مانند مادرم همه ی پیکرت شکست   خون گلوی تو به روی صورت من است از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست   با فکر پاسخی که بگویم به مادرت بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست   حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟! قد مرا همین نظر آخرت شکست https://eitaa.com/abdorroghaye