eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
میخواست نظاره کند آقا شدنش را تا کیف کند جلوه ی طه شدنش را می دید به صد شوق و شعف در دل میدان هم قامت و هم سیرت سقا شدنش را اما چه بگویم که حسین از نفس افتاد تا دید علی را، غمِ عظمی شدنش را افتاد زمین، با سر زانو به سویش رفت تا چاره کند طرز معما شدنش را هم اهل حرم، هم همه ی لشگر دشمن دیدند کنار پسرش تا شدنش را بر سر زد و فهمید محال است ببیند از روی زمین، بار دگر پاشدنش را سر نیزه چه بی رحم بهم ریخت پرش را تا شرح دهد وارث زهرا شدنش را افتاد حسین از نفس و خواست خداوند زنده به دمِ زینب کبری شدنش را فرمود جوانان همه از خیمه بیایند تا چاره کند روی عبا جا شدنش را https://eitaa.com/abdorroghaye
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه ی پیغمبرم افتاد هم میوه ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه ی پر عاطفه ی خواهرم افتاد مبهوط شدم تا که چه سازم بدنش را با اذن خداوند، عبا در برم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد https://eitaa.com/abdorroghaye
به دل دوباره هوای حسین را دارم هوای کرب و بلای حسین را دارم چه غم که پشت سرم در تمام سختی ها تمام عمر، دعای حسین را دارم نگاه رحمت و لطفش خداپرستم کرد حسین خواست، خدای حسین را دارم حرارت دل نوکر، عطای فاطمه است به سینه، داغ عزای حسین را دارم گدای رحمت و لطف قدیم الاحسانم هزار شکر عطای حسین را دارم رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم میان روضه، رضای حسین را دارم چه حاجت است به تسنیم و سلسبیل بهشت منی که مزه ی چای حسین را دارم خدا کند وسط روضه پر کشم سویش عجیب شوق لقای حسین را دارم چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ... گرفتگیِ صدای حسین را دارم به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده میان سطح عبای حسین را دارم https://eitaa.com/abdorroghaye
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین زنده شده است خاطره ی مادر حسین با احترام رفته علی در بر حسین آماده ی نبرد شده لشگر حسین تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد قله نشین معرفتِ کائناتِ حق مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق آیینه ی تمام نمایِ صفات حق مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم قلب تمام اهل ولا ریخته بهم این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم اکبر گلایه ی همه را استماع کرد با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود دیگر توان جنگ برایش نمانده بود برگشت محضر پدرش تا رها شود از این همه مصیبت اعظم جدا شود باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب لیلا میان خیمه زند دست روی دست آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست خون سرش به روی دو چشم فرس چکید چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید او را به جرم نام علی سیر می زدند با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند یک عده زخم با سر شمشیر می زدند یک عده نانجیب به او تیر می زدند روی فرس محیط تنش خانه خانه شد افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد حالا حسین آمده با دیده ی ترش با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش پا می کِشد علی به زمین در برابرش ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای https://eitaa.com/abdorroghaye
نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم   قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم   مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم   تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم   به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم به چهره ی منورت بلند گریه می کنم   چه نامرتب است آیه های مصحف تنت بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم   به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم   چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی بر این تن معطرت بلند گریه می کنم   دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم https://eitaa.com/abdorroghaye
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی https://eitaa.com/abdorroghaye
زمین که خورد علی اکبرم، زمین خوردم خراب شد غم عالم سرم، زمین خوردم همین که با دل خون، میوه ی دلش خواندم کشید پا به زمین در برم، زمین خوردم منی که بوی نبی بین خیمه ام پر بود کنار جلوه ی پیغمبرم زمین خوردم میان آن همه خنده، میان یک لشگر دلم شکست و به چشم ترم زمین خوردم غبارِ مانده به عمامه ام نمایان کرد چگونه پیش علی، لاجرم زمین خوردم برای کشتن او تا که کوچه وا کردند به یاد قتلگه مادرم زمین خوردم همین که تکه به تکه عصای خود دیدم... به دست تک تک اهل حرم، زمین خوردم عبای پهن شده ماند و دشتی از جگرم به یک نگاه، نشد باورم، زمین خوردم خدا کند که در این گیر و دار و بی تابی نبیند از حرمش خواهرم، زمین خوردم... https://eitaa.com/abdorroghaye
به جز عطای درش را کرم نمی دانم هر آنچه غیر غم اوست غم نمی دانم غلام کوی حسینم، هر آنچه او خواهد اگر مرا بزند هم ستم نمی دانم حسین از کرمش خواست نوکرش باشم محبتی که به من کرده، کم نمی دانم به غیر گریه چه کردم مگر که از طرفش رسیده خیر و عطا پشت هم، نمی دانم کجاست مبدأ و آغاز عشقِ این آقا چه شد که این همه عاشق شدم، نمی دانم خدا گواهِ دلم هست، هر که در عالم نبود منتصبش، محترم نمی دانم چقدر یاد غروب حرم گرفته دلم نمی رسم به وصال حرم؟ نمی دانم فدای ناله ی ارباب، بین علقمه گفت: کجاست صاحب مشک و علم؟! نمی دانم بگو فرات، بگو علقمه، بگو ای دشت چه آمده سر آب آورم، نمی دانم eitaa.com/abdorroghaye
فراق، منع نموده وصال رویت را ولی دوباره دلم کرده آرزویت را به قلب خویش نظر کرده ام، حلالم کن ندارد این ‌دلِ آلوده رنگ و بویت را قسم به حرمت مشک دریده ی عباس مرا ببخش اگر بردم آبرویت را به لوح تیره ی رفتار و خلق و خوی بدم عطا کن از کرمت، نور خلق و خویت را نظاره بر رخ مولاست حق بنده ی او نشان نمی دهی از چه رخ نکویت را؟! میان روضه ی عباس می رسی و دلم... همیشه کرده در این روضه جستجویت را تمام بغض تو از حال شرم عباس است به ما بگو کمی از بغض در گلویت را بگو که قاتل عباس، یک امان نامه است خودت بیا و بخوان روضه ی عمویت را برای قلب رئوفت بگو چه کار کنم؟! خدا بخیر کند روز پیش رویت را https://eitaa.com/abdorroghaye
قمرم غرقِ به خون در دل صحرا شده است صورتش ریخته بر هم، چه معما شده است با دو چشمی که شده تار، پِی اش می گشتم آه چون مصحفِ پرپر شده، پیدا شده است جای بوسه زدنم را به تنش پر کردند تیرهایی که به هر عضو تنش جا شده است به بغل هم که بگیرم، سر او می پاشد چه کنم؟! وای چه بدجور سرش وا شده است شده کوتاه چه آیات بلند قمرم پیکرش کم شده است و کمرم تا شده است می کشد پا به زمین و به خودش می پیچد مُردم اینگونه که مشغولِ تقلا شده است چشم هایش چقدر نافذ و زیبا بودند چشم هایش چقدر ماتم عظمی شده است این طرف گریه به دستان جدایش کردم آن طرف قهقهه و هلهله برپا شده است همه ی عمر، ارادت به بَنی الزّهرا داشت ولی امروز دگر نوبت زهرا شده است https://eitaa.com/abdorroghaye
ای کشتی نجات مرا بادبان، نرو ماه شب عشیره، ازین آسمان نرو بازو به خاک می کشی و می کشی مرا اینگونه نه... دلاور من، پهلوان نرو بعد از تو خاک بر سر این روزگار پست ای بهترین برادر دنیا بمان، نرو از داغ اکبرم به خدا نیمه جان شدم دیگر تو از کنار منِ نیمه جان نرو با پیکری که پُر شده از پَر سراسرش بی من مپر، به دایره ی لامکان نرو دشمن به قدکمانی من خنده می کند ذُخر الحسین، دلبر ابروکمان، نرو خیره به مشکی و پُر اشک است دیده ات فکر سکینه ای؟! عموی مهربان نرو اهل حرم بدون تو آواره می شوند حداقل به خاطر این دختران نرو https://eitaa.com/abdorroghaye
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!  https://eitaa.com/abdorroghaye
پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست این ها جمال حیدری ات را نظر زدند چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه با چشم خیس آمده ام سوی علقمه رخت سیاه بر تن افلاک می کنم خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو جانم فدای تشنگی و کام خشک تو بر چشم های محترمت بوسه می زنم بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم با نیزه های شان جگرت را گسسته اند با خنده های شان کمرم را شکسته اند برخیز و التماس مرا مستجاب کن حداقل نظاره به اشک رباب کن من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟! سقای بی مثال و قرینه بلند شو عباس جان، به جان سکینه بلند شو منظومه ام بدون قمر می شود نرو بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام باید زنان لباس اسارت به تن کنند گریه برای غارت گودال من کنند https://eitaa.com/abdorroghaye
دیگر میان خیمه صفایی نمانده است جز حال گریه حال و هوایی نمانده است   از صبح تا غروب صدایم گرفته است دیگر برام سوز صدایی نمانده است   دار و ندار من همه با هم فدا شدند دیگر برای خیمه فدایی نمانده است   درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم قدم شکسته است... عصایی نمانده است   باید چه کرد با بدن پاره پاره ات وقتی میان خیمه عبایی نمانده است   بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟! در فکر غارت اند، حیایی نمانده است   از بس که تیرها بدنت را گرفته اند یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است   اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم دیگر عموی عقده گشایی نمانده است   عباس جان همیشه علمدار من شدی هر کس شهید شد تو مددکار من شدی با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟! داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام   خسته شدم، سرم به خدا درد می کند از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام   ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم  تا علقمه خمیده خمیده دویده ام   خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام   مانند مصحف است دو دستت برای من با احترام روی دو چشمم کشیده ام   دیگر نفس نمانده برایم بلند شو رحمی نما به آه بریده بریده ام   خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام   قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن مانند آب مشک تو من هم چکیده ام   تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟ آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟ ضرب عمود فرق سرت را شکافته آثار سجده ی سحرت را شکافته   فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک تیغی حسود بال و پرت را شکافته   آبی نخورده ای و همین با وفایی ات لب های خشک و شعله ورت را شکافته   از خنده های حرمله معلوم می شود تیرش نگاه چون قمرت را شکافته   دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد از بس که تیرها کمرت را شکافته   تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است دشمن اگر که مشک ترت را شکافته   ای وای از قساوت این نیزه دار پست مابین خاک و خون جگرت را شکافته   این نور فاطمه است که در بین علقمه گرد و غبار دور و برت را شکافته   شکر خدا که ام بنین علقمه نبود بالا سرت کنار من و فاطمه نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟! در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند مقتل نوشته است به قد رشید او چندین هزار تیر، کماندارها زدند در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را بر چشم های نافذ آن دلربا زدند در بین نخل های کنار شریعه بود... شمشیر بر دو دست عموی شما زدند مشک پرآب را که به دندان خود گرفت آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند افتاد از بلندی مرکب بدون دست... بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند https://eitaa.com/abdorroghaye
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟ چنین نور واضح کجا دیده ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه ای غمش بوده داغ امان نامه ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
بسم خدای خالق سیمای عباس لالم به وصف رتبه ی والای عباس دریا برای جاودانی و بقایش باید بنوشد آب از دریای عباس لایق ترین سینه بر انوار حسینی بوده است طور سینه ی سینای عباس شیری که از او شیرها هم می گریزند گفتند اهل واژه در معنای عباس یوسف که زیبا بودنش ضرب المثل بود دل باخته بر چهره ی زیبای عباس در جای جای عرش، معراج رقیه بوده به روی قامت رعنای عباس کعبه دلش رفته، شده گیرِ بیانش بعد از بیان خطبه ی گیرای عباس تأثیر درس مکتب ام البنین بود بینش به راه و دیده ی بینای عباس لالا به طفلان بود و آرامش به زینب ذکر مناجاتِ روی لب های عباس یک شب بمان پیش ضریحش تا سحرگاه تا حس کنی آرامش از مأوای عباس این که شهیدان بر مقامش غبطه دارند باشد کمی از شأن بی همتای عباس نزد امام عصر، در دنیا و عقبی دارد بهایی بی کران امضای عباس هر درد بی درمان که داری را بیاور درمان هر دردی است تاسوعای عباس هر سال حتی ارمنی های محله چشم طمع دارند بر اِعطای عباس داغ ابوفاضل، غم در علقمه نیست شد یک امان نامه غم عظمای عباس جان ها فدایش که بِنَفسی أنت فرمود در روز عاشورا به او مولای عباس تا ناله زد أدرِک أخا آمد حسین و ... چون خارپشتی دید سرتاپای عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟! اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟!    بیا و این شب آخر سخن بگو با من اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟!    عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!   تنی که زینت دوش نبی اکرم بود به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟!    عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟!    همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟!    منی که تاب ندارم تنت کبود شود به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟!    میان سجده دعا کن تنت کفن بشود اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!   اگر قرار شود بی تو من سفر بروم کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟! به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟! صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟! چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟! بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟! چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟! نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟! نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟! کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟! ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام حسین آخر کارم چه می شود فردا؟! مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
خورشید صبح فردا، بالا نیاید ای کاش وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش * بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت قرآن بخوان برایم با صوت دلنوازت گفتی که در نمازم باشم به یادت اما خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت * کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید * ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی * از من مخواه باشم خیره به قتلگاهت در فکر خیمه باشی فردا به هر نگاهت موی تو را دهد تاب، در دور پنجه ی خود قاتل به روی سینه، خندد به اشک و آهت * خواهر نباشم اصلا ساکت اگر بمانم اذنم بده شبیه حیدر رجز بخوانم باید چگونه قتلِ صبر تو را کنم صبر؟! در زیر چکمه باشی، من که نمی توانم... * با چشم های خیسم، آیم به جست و جویت از هر طرف بیاید تیر و سنان به سویت ای وای اگر ببینم، کرده است بین مقتل از روی کینه قاتل، با ضربه پشت و رویت * اصلا بگو چگونه گودال را ببینم؟! باید چگونه بوسه از حنجرت بچینم؟! فردا که چادرم سوخت، بین سپاه دشمن باید که رو بگیرم با پاره آستینم * هم تو نمی پسندی، هم حق نمی پسندد نگذار تا که خولی بر خواهرت بخندد شمر حرامزاده اصلا حیا ندارد راضی مشو که فردا کتف مرا ببندد *** پنجاه سال، با هم دیدیم هر بلایی پنجاه سال، با هم رفتیم هر کجایی پنجاه سال طی شد، راهی نمانده لابُد باید ببینم انگار مقتول نیزه هایی https://eitaa.com/abdorroghaye
بیا خواهرم در بلا صبر کن چنان صبر خیر النسا صبر کن قدیمی ترین دوستدارِ حسین در این داغ پر ابتلا صبر کن اگر عصر فردا که لب تشنه ام کسی زد مرا بی هوا صبر کن فدای دل مضطرت زینبم عزیزم برای خدا صبر کن به هنگام طغیان سر نیزه ها تنم می شود نخ نما، صبر کن سر و صورت خونی ام، می شود محل نزول عصا، صبر کن سرم مثل یحیی جدا می شود سرم از قفا شد جدا صبر کن سه ساعت زمان می برد ذبح من ببین قتل صبر مرا صبر کن اگر زیر خنجر زدم دست و پا نزن جان من دست و پا، صبر کن مرا یاد کن در نماز شبت مرا یاد کن هر کجا، صبر کن اگر وقت مغرب شد و در برت سرم رفت بر نیزه ها صبر کن اگر بسته شد کتف تو در طناب به حیدر نما اقتدا، صبر کن رها می شوم بی کفن خواهرم نپرس از غم بوریا، صبر کن https://eitaa.com/abdorroghaye
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ ها برّان رسیدند   ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدند   ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند   سواره ده نفر ناپاک زاده به روی آن تن بی جان دویدند   جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند   سرش را داده اند و با بهایش نمیدانم چقدری نان خریدند؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم... ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی https://eitaa.com/abdorroghaye
خاک زمانه بر سر سینه زن حسین خون مثل چشمه بود روان از تن حسین   لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود حتی در آن زمان فرس دشمن حسین   نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین   از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین   تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان افتاد خواهرش به روی دامن حسین   خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین https://eitaa.com/abdorroghaye
پر شده دامن همه با سنگ می زند هر کسی به آقا سنگ "همه کج می روند" حتی سنگ می خورد بر عزیز زهرا، سنگ قتلگه شد ز سنگ مالامال آه... زهراست شاهد گودال ناگهان تکیه داد بر نیزه یک حرامی زدش به سرنیزه ریختند آه... آنقدر نیزه دفن شد جسم شاه در نیزه نیزه ها می رسند در جنجال آه... زهراست شاهد گودال نیتِ قربِ پیرها با چوب استخاره بگیرها با چوب ضربه های حقیرها با چوب خُرد شد چوبِ تیرها با چوب تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال آه... زهراست شاهد گودال قاتل از ره رسید با خنجر رنگ زینب پرید با خنجر شمر نعره کشید با خنجر از قفا سر برید با خنجر ذات حق آمده است استقبال آه... زهراست شاهد گودال سرخ شد رنگ آسمان... مرکب سینه و صورت و دهان... مرکب آه یا صاحب الزمان... مرکب داد او را تکان تکان، مرکب شد تن شاه کربلا پامال آه... زهراست شاهد گودال https://eitaa.com/abdorroghaye