eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
919 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین که خورد علی اکبرم، زمین خوردم خراب شد غم عالم سرم، زمین خوردم همین که با دل خون، میوه ی دلش خواندم کشید پا به زمین در برم، زمین خوردم منی که بوی نبی بین خیمه ام پر بود کنار جلوه ی پیغمبرم زمین خوردم میان آن همه خنده، میان یک لشگر دلم شکست و به چشم ترم زمین خوردم غبارِ مانده به عمامه ام نمایان کرد چگونه پیش علی، لاجرم زمین خوردم برای کشتن او تا که کوچه وا کردند به یاد قتلگه مادرم زمین خوردم همین که تکه به تکه عصای خود دیدم... به دست تک تک اهل حرم، زمین خوردم عبای پهن شده ماند و دشتی از جگرم به یک نگاه، نشد باورم، زمین خوردم خدا کند که در این گیر و دار و بی تابی نبیند از حرمش خواهرم، زمین خوردم... https://eitaa.com/abdorroghaye
به جز عطای درش را کرم نمی دانم هر آنچه غیر غم اوست غم نمی دانم غلام کوی حسینم، هر آنچه او خواهد اگر مرا بزند هم ستم نمی دانم حسین از کرمش خواست نوکرش باشم محبتی که به من کرده، کم نمی دانم به غیر گریه چه کردم مگر که از طرفش رسیده خیر و عطا پشت هم، نمی دانم کجاست مبدأ و آغاز عشقِ این آقا چه شد که این همه عاشق شدم، نمی دانم خدا گواهِ دلم هست، هر که در عالم نبود منتصبش، محترم نمی دانم چقدر یاد غروب حرم گرفته دلم نمی رسم به وصال حرم؟ نمی دانم فدای ناله ی ارباب، بین علقمه گفت: کجاست صاحب مشک و علم؟! نمی دانم بگو فرات، بگو علقمه، بگو ای دشت چه آمده سر آب آورم، نمی دانم eitaa.com/abdorroghaye
فراق، منع نموده وصال رویت را ولی دوباره دلم کرده آرزویت را به قلب خویش نظر کرده ام، حلالم کن ندارد این ‌دلِ آلوده رنگ و بویت را قسم به حرمت مشک دریده ی عباس مرا ببخش اگر بردم آبرویت را به لوح تیره ی رفتار و خلق و خوی بدم عطا کن از کرمت، نور خلق و خویت را نظاره بر رخ مولاست حق بنده ی او نشان نمی دهی از چه رخ نکویت را؟! میان روضه ی عباس می رسی و دلم... همیشه کرده در این روضه جستجویت را تمام بغض تو از حال شرم عباس است به ما بگو کمی از بغض در گلویت را بگو که قاتل عباس، یک امان نامه است خودت بیا و بخوان روضه ی عمویت را برای قلب رئوفت بگو چه کار کنم؟! خدا بخیر کند روز پیش رویت را https://eitaa.com/abdorroghaye
قمرم غرقِ به خون در دل صحرا شده است صورتش ریخته بر هم، چه معما شده است با دو چشمی که شده تار، پِی اش می گشتم آه چون مصحفِ پرپر شده، پیدا شده است جای بوسه زدنم را به تنش پر کردند تیرهایی که به هر عضو تنش جا شده است به بغل هم که بگیرم، سر او می پاشد چه کنم؟! وای چه بدجور سرش وا شده است شده کوتاه چه آیات بلند قمرم پیکرش کم شده است و کمرم تا شده است می کشد پا به زمین و به خودش می پیچد مُردم اینگونه که مشغولِ تقلا شده است چشم هایش چقدر نافذ و زیبا بودند چشم هایش چقدر ماتم عظمی شده است این طرف گریه به دستان جدایش کردم آن طرف قهقهه و هلهله برپا شده است همه ی عمر، ارادت به بَنی الزّهرا داشت ولی امروز دگر نوبت زهرا شده است https://eitaa.com/abdorroghaye
تمام عالم این شب ها پریشان ابالفضل است دلم تنگِ نشستن زیر ایوان ابالفضل است مسیر قرب می خواهی، برو از شارعُ العباس صراط مستقیم حق، خیابان ابالفضل است شفاعت کار زهرا باشد اما در صف محشر به دست حضرت مرضیه، دستان ابالفضل است به او ام البنین درس ادب آموخته، آری ادب ریزه خور حُسنِ نمایان ابالفضل است صد و سی و سه بار از دل بخوان باب الحوائج را تمام روزی عالم از احسان ابالفضل است نمی دانم چه دینی دارد اصلا ارمنیِ شهر همیشه روز تاسوعا، مسلمان ابالفضل است به جز این خانه نشناسیم، همه مدیون عباسیم هر آن کس سینه زن گشته است مهمان ابالفضل است نه تنها ذکر خاکی ها سخن از عبد صالح شد میان عرشیان صحبت از ایمان ابالفضل است فدای بچه های فاطمه بودن، مرام اوست کفیل زینب است و حرمتش جان ابالفضل است رقیه دارد آرامش، سر دوش ابوفاضل دم لالایی اش ترتیل قرآن ابالفضل است نشد تنها گذارد لحظه ای حتی حسینش را فدایی اش شدن، همواره پیمان ابالفضل است وفاداریِ او را جستجو از مشک آبش کن نظر کن بر روی آن، جای دندان ابالفضل است ابالفضلی ترین مرد جهان مهدی موعود است امام عصر ما، پاره گریبان ابالفضل است https://eitaa.com/abdorroghaye
ای کشتی نجات مرا بادبان، نرو ماه شب عشیره، ازین آسمان نرو بازو به خاک می کشی و می کشی مرا اینگونه نه... دلاور من، پهلوان نرو بعد از تو خاک بر سر این روزگار پست ای بهترین برادر دنیا بمان، نرو از داغ اکبرم به خدا نیمه جان شدم دیگر تو از کنار منِ نیمه جان نرو با پیکری که پُر شده از پَر سراسرش بی من مپر، به دایره ی لامکان نرو دشمن به قدکمانی من خنده می کند ذُخر الحسین، دلبر ابروکمان، نرو خیره به مشکی و پُر اشک است دیده ات فکر سکینه ای؟! عموی مهربان نرو اهل حرم بدون تو آواره می شوند حداقل به خاطر این دختران نرو https://eitaa.com/abdorroghaye
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟!  https://eitaa.com/abdorroghaye
پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست این ها جمال حیدری ات را نظر زدند چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه با چشم خیس آمده ام سوی علقمه رخت سیاه بر تن افلاک می کنم خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو جانم فدای تشنگی و کام خشک تو بر چشم های محترمت بوسه می زنم بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم با نیزه های شان جگرت را گسسته اند با خنده های شان کمرم را شکسته اند برخیز و التماس مرا مستجاب کن حداقل نظاره به اشک رباب کن من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟! سقای بی مثال و قرینه بلند شو عباس جان، به جان سکینه بلند شو منظومه ام بدون قمر می شود نرو بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام باید زنان لباس اسارت به تن کنند گریه برای غارت گودال من کنند https://eitaa.com/abdorroghaye
دیگر میان خیمه صفایی نمانده است جز حال گریه حال و هوایی نمانده است   از صبح تا غروب صدایم گرفته است دیگر برام سوز صدایی نمانده است   دار و ندار من همه با هم فدا شدند دیگر برای خیمه فدایی نمانده است   درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم قدم شکسته است... عصایی نمانده است   باید چه کرد با بدن پاره پاره ات وقتی میان خیمه عبایی نمانده است   بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟! در فکر غارت اند، حیایی نمانده است   از بس که تیرها بدنت را گرفته اند یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است   اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم دیگر عموی عقده گشایی نمانده است   عباس جان همیشه علمدار من شدی هر کس شهید شد تو مددکار من شدی با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟! داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام   خسته شدم، سرم به خدا درد می کند از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام   ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم  تا علقمه خمیده خمیده دویده ام   خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام   مانند مصحف است دو دستت برای من با احترام روی دو چشمم کشیده ام   دیگر نفس نمانده برایم بلند شو رحمی نما به آه بریده بریده ام   خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام   قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن مانند آب مشک تو من هم چکیده ام   تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟ آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟ ضرب عمود فرق سرت را شکافته آثار سجده ی سحرت را شکافته   فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک تیغی حسود بال و پرت را شکافته   آبی نخورده ای و همین با وفایی ات لب های خشک و شعله ورت را شکافته   از خنده های حرمله معلوم می شود تیرش نگاه چون قمرت را شکافته   دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد از بس که تیرها کمرت را شکافته   تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است دشمن اگر که مشک ترت را شکافته   ای وای از قساوت این نیزه دار پست مابین خاک و خون جگرت را شکافته   این نور فاطمه است که در بین علقمه گرد و غبار دور و برت را شکافته   شکر خدا که ام بنین علقمه نبود بالا سرت کنار من و فاطمه نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
یابن الحسن عموی تو را بی هوا زدند؟! در علقمه به پیکرش از خون حنا زدند مقتل نوشته است به قد رشید او چندین هزار تیر، کماندارها زدند در ازدحام هلهله، تیر سه شعبه را بر چشم های نافذ آن دلربا زدند در بین نخل های کنار شریعه بود... شمشیر بر دو دست عموی شما زدند مشک پرآب را که به دندان خود گرفت آتش به قلب ساقی اهل ولا زدند شرمنده ی سکینه شد و کودک رباب با تیر تا که مشک ابالفضل را زدند دیدند دست، در بدنش نیست، ناگهان ضرب عمود بر سر آن مقتدا زدند افتاد از بلندی مرکب بدون دست... بر خاک، تا که ضربه به او از قفا زدند وقتی رمق نداشت به تن، چند بی حیا نیزه به پهلوی پسر مرتضی زدند عباس رفت و خنجر و چوب و سنان و سنگ بر جسم شاه تشنه لب کربلا زدند یابن الحسن، همین که حرم بی کفیل شد آتش به خیمه و حرم هَل أتی زدند https://eitaa.com/abdorroghaye
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده ای؟ چنین نور واضح کجا دیده ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه ای غمش بوده داغ امان نامه ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟! https://eitaa.com/abdorroghaye