eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچند از معایب، در من نشان زیاد است اما همیشه لطفت، ای مهربان زیاد است یک کوه درد دارم، شد آه و گریه کارم چیزی به لب نگویم، سر نهان زیاد است هر بار آمدم تا با توبه بازگردم با خدعه گفت نفسم: حالا زمان زیاد است این قدر پیش مردم، باآبرو نخوانم خیلی گناه و جرمِ من بی گمان زیاد است دستم تهی است اما دلخوش به مرتضایم در کیسه اش برای ما قرص نان زیاد است در می زنم مکرر، رو می زنم به حیدر دور از سرای مولا شر و زیان زیاد است دنبال راه عشقم، در به در حسینم هرچند در مسیرش زخم زبان زیاد است هر لحظه در عذابم، بی کربلا خرابم دلتنگی ام برای آن آستان زیاد است آب روان زد آتش بر قلب سینه زن ها شرم نگاه ما بر آب روان زیاد است نوع سلاح باید در حد عرف باشد نیزه زدن برای حجم دهان، زیاد است جای تعجبی نیست، پاشیده خون به هر سو وقتی که کُند باشد خنجر تکان زیاد است مذبوحِ بالقفا را باید به پشت چرخاند بس کن رسید زهرا، داد و فغان زیاد است eitaa.com/abdorroghaye
پرونده ام شده است پر از اشتباه، آه شرمنده ام از این سر و روی سیاه، آه   آهی نمانده بین بساطم! مرا ببین وضعیت خراب دلم را نگاه! آه   نذر شفام حمد بخوانید نیمه شب دل مرده ام ازین همه کوه گناه، آه   عمرم گذشت و دیر به خود آمدم، دریغ فهمیده ام که رفت سرِ من کلاه، آه   بگذار تا که گریه کنم باز، زار زار بگذار تا که ناله زنم باز، آه... آه...   لا یمکن الفرار...، شدم خسته سَیّدی بیرون مکن مرا ز حرم یا اِله، آه   من را ببخش تا که علی شادمان شود دور از نجف شدم چقدر زابراه، آه   از غربت علی و غم حضرت بتول باید کشید از دل پر غُصه گاه، آه   نامردها به پهلوی زهرا لگد زدند وقتی که بود مادر ما پا به ماه، آه   طوری زدند که همه دیدند فاطمه پهلو شکسته رفت سوی قتلگاه، آه   با چکمه هایشان چقدر این حرامیان رفتند روی سینه ی ارباب راه، آه eitaa.com/abdorroghaye
معصیت، زابراه کرده مرا پیش تو روسیاه کرده مرا آخرش نفس، کار دستم داد اینچنین بی پناه کرده مرا همچون آتش، میان مخزن کاه ناسپاسی، تباه کرده مرا حسرتِ غفلت از قیامت و قبر پر از اندوه و آه کرده مرا تا که خواندی مرا، به خود گفتم: باز مادر نگاه کرده مرا فاطمه با دعای خیر خودش عاری از هر گناه کرده مرا میزبانیِ خوبت این شب ها بندِ این خیمه گاه کرده مرا سربلندم که نور نام علی خارج از قعر چاه کرده مرا به مناجات هر شبش سوگند نجفش سر به راه کرده مرا آرزوی وصال صحن حسین مست آن بارگاه کرده مرا عطش روزه ام به وقت غروب متوسل به شاه کرده مرا خواهرش گفت: دست و پا زدنت زار و بی تکیه گاه کرده مرا قاتل مست تو، به ضرب لگد... خارج از قتلگاه کرده مرا eitaa.com/abdorroghaye
گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت بنده نوازی ات را، کمتر کسی ندیده یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را مهمان پذیر تر از این در کسی ندیده دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده چاره گشاتر از آن دست گره گشایش وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده دستان مرتضی را نامیده حق یدالله بالاتر از دو دست حیدر کسی ندیده گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه جز حب او وگرنه گوهر کسی ندیده تنها برای حیدر سینه دریده کعبه کور است مستجارش را هر کسی ندیده باب نجات امت در گریه بر حسین است باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند: چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام آن صحنه ها که دیدم دیگر کسی ندیده جز من که در تقلا، با دست بسته بودم ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده eitaa.com/abdorroghaye
نیمه ی ماه را قمر حسن است طاعت ما سلام بر حسن است هر چه از پنج اصل دین خواندیم با فروعش، نهفته در حسن است حمد و توحید و قدر و اعطیناست کل قرآن به مختصر، حسن است در سحر برکتی است لایُوصَف علت برکت سحر حسن است روح لبخند مرتضی و بتول بهجت مادر و پدر حسن است سائلی که جذام هم دارد همدم سفره اش نگر، حسن است هم غذا با سگی گرسنه شدن مردِ اینگونه با هنر حسن است فحش می خورد و مرحمت می کرد این چه خُلقی است این قدر حسن است دید تاریخ در میان جمل فاتح خیبری دگر حسن است رعد تکبیرهاش، زلزال است خار چشم فَمَن کَفَر، حسن است قاسمی که غیور کرب و بلاست وارث تیغ شیر نر، حسن است تیغ صلحش به عالمی فهماند صاحب شوکت و ظفر حسن است عزت مؤمنین ولایت اوست صدفِ شأن را گهر حسن است آن کسی که میان آل کسا از همه شد شکسته تر حسن است آن کسی که به چشم خود دیده مادر افتاده در گذر حسن است کوچه... دیوار... طشت... زهر جفا... معنی لفظ خون جگر حسن است eitaa.com/abdorroghaye
مرغ درمانده ام و بال و پرم افتاده قرعه ی خون جگری بر جگرم افتاده   معصیت ریشه ی ایمان مرا سوزانده بی سبب نیست ز شاخه ثمرم افتاده   یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟! آنقدر دام گنه دور و برم افتاده   دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسط معرکه دیدم سپرم افتاده   همه ی دار و ندار دل رسوای من است این دوتا قطره که از چشم ترم افتاده   حب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبان همه، حالا خبرم افتاده   دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزی ام دست خدایان کرم افتاده   بی سبب نیست به لب نادعلی می خوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده   هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشه ی دلبر نظرم افتاده    تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد باده ی ناب هم آخر ز سرم افتاده   روزی ام کرب و بلا نیست ولی شکرِ خدا به سوی مجلس روضه گذرم افتاده   مادری موی پریشان به حرم آمد و گفت: خنجری کند به جان پسرم افتاده   چقدر چشم طمع بر زره و پیرهنِ تشنه ی در دلِ خون غوطه ورم افتاده eitaa.com/abdorroghaye
بار معصیت به دوشم بار شد صفحه ی قلبم سیاه و تار شد بس که تیر از سوی شیطان خورده ام چشم هایم خشک شد، بیمار شد هر چه بخشیدی مرا با حلم خود باز هم فعل بدم تکرار شد نیمی از ماهت سریعا طی شد و... غم میان سینه ام انبار شد دیر جنبیدم به خود از دست نفس کار توبه کردنم دشوار شد آخرش افتادم از چشمان تو عاقبت بدجور کارم زار شد عشق بازی های زین العابدین باز هم چاره گشای کار شد هر کجا رفتم کسی کاری نکرد با ابوحمزه دلم بیدار شد زیر بارانِ ابوحمزه فقط نخل خشکِ دیده ام پربار شد تا که گفتم بالحسین و بالحسن دستگیرم حیدر کرار شد نام آقازداه هایش بردم و... لطف مادر بر دلم بسیار شد وقت مغرب یاد کردم از حسن روزه ام با روضه اش افطار شد با کرامت با همه رفتار کرد با خیانت با حسن رفتار شد زهر، کاری کرد رنگش سبز شد از درون می سوخت و تب دار شد آن قدر خون از دهانش می چکید جامه اش مانند لاله زار شد زهر، کاری بود اما مجتبی کشته ی داغ در و دیوار شد eitaa.com/abdorroghaye
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت در دست های خالی ام حتی کلافی نیست یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟ شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست سرچشمه ی توحید امیرالمؤمنین باشد این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست تا نور راهم از نجف هست و از ایوانش راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب... طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست درد علی اما، شکاف سینه ی زهراست زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟! بهر حسینش گریه کرد و پیرهن می دوخت سهم حسینش جز لباس دست بافی نیست ای کاش رحمی داشت قاتل یا که می فهمید پیراهنی که در تنش مانده، اضافی نیست eitaa.com/abdorroghaye
کریم و مهربان بود و مرا هم میان بندگانش داد، راهم نمک گیرم، بدهکارم، همیشه... نجاتم داده الطاف الهم برای بنده ی آلوده ی خود لباس مغفرت کرده فراهم ثوابی که ندارم، شرمسارم شب قدر است اما رو سیاهم شرر بر توشه ام زد بی حیایی مرا انداخت از چشمش، گناهم همه گفتند محتاج دعایند منِ بیچاره محتاج نگاهم ضرر کردم کنارش کم نشستم پشیمان از چنین عمری تباهم پریشان حالی ام را چاره کرده دعایم کرده زهرا، روبراهم زمین خوردم، علی دارم غمی نیست دلم گرم است بر پشت و پناهم نجف شد قبله گاه و ملجأ من امیرالمؤمنین شد تکیه گاهم شبیه کودکان زار کوفه یتیمانه است امشب اشک و آهم شکاف کعبه ی فرق بلندش شرر انداخته بر قبله گاهم چه کرده ابن ملجم با امیرم نمانده قوتی در جسم شاهم گمانم لحظه های آخر اوست رخ زرد علی باشد گواهم زبانم لال تنها نیست مولا ولی فکر امامی بی سپاهم خدا را شکر حیدر تشنه لب نیست به یاد تشنه ی در قتلگاهم چه کردی با حسین ای شمر ملعون نمی آید از او دیگر صدا هم eitaa.com/abdorroghaye
بهای عمر، هدر داده ام به ارزانی چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟! گناهکار قدیمی شدم به درگاهت خودت مقصری از بس قدیم الاحسانی بس است خیره سری کردنم، مرا یارب... به خویش وا مگذارم به کمتر از آنی مؤاخذه کن و دادی بزن ولی دیگر نگو که از من بی دست و پا گریزانی بیا و بخششِ آواره را عقب ننداز ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی گناه، رزق نجف رفتن مرا سوزاند گناه کردم و پس داده ام چه تاوانی بهشت چیست؟ نشستن به گوشه ای تنها میان صحن نجف در هوای بارانی دل شکسته بیا و بگو علی مددی خیال کن که دوباره به زیر ایوانی همیشه ملت ما هست پای کار علی به عشق شیر حرم، قاسم سلیمانی میان تخته ی تابوت، جسم حیدر رفت به سوی فاطمه بر شانه های لرزانی نخوان رفیقِ خودت را که او سفر کرده مگر که پیر خرابه نشین، نمی دانی؟! دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند شده دو مرتبه سهم دلش پریشانی نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی عجب سرای غریبی، چه بیت الاحزانی زمین کوفه و زینب، چه بر سرش آید اگر به خاک ببیند ذبیح العطشانی خبر دهید به شاه نجف، ابالایتام که گم شدند از اهل حرم یتیمانی eitaa.com/abdorroghaye
دگر ز مسجد کوفه نوا نمی آید نوای ناله ی شیرخدا نمی آید برای عزت و ترویج راه بسم الله صدای نقطه ی پایین با نمی آید چه کرده زهر که رنگ علی چنین شده است؟! چه کرده که نفسِ رفته، جا نمی آید؟! هر آن چه شیر، به او می دهد طبیب اصلا به هوش، حیدر آل عبا نمی آید؟! چه کرده است مگر تیغ، خون فرق علی... چگونه بند به طب و دوا نمی آید؟! هر آن چه زینب کبری پدر پدر گوید دگر ز جانب بابا صدا نمی آید آهای طفل یتیم نجف، گرسنه بخواب ازین به بعد دگر مرتضی نمی آید ازین به بعد اگر پیرمرد نابینا غریب و خسته بگوید بیا، نمی آید دگر میان هوای گرفته ی این شهر شمیم هم نفس مصطفی نمی آید چه خوب پیر لعینی به سوی جسم امام برای ضربه زدن با عصا نمی آید هزار شکر کفن هست بین کوفه هنوز تن امام روی بوریا نمی آید پس از پدر به تسلی و تعزیت، احدی... به تازیانه سوی بچه ها نمی آید اسیر چیست؟! عزادار بعد دفن پدر به احترام دوباره به خانه می آید eitaa.com/abdorroghaye
وقتی بساط غفران، چاره گشای کار است توبه بر اهل خسران، چاره گشای کار است بر عبد روسیاهی که چاره ای ندارد تنها دو چشم گریان، چاره گشای کار است کوه گناه بخشند اینجا به سوز آهی آه از وجود سوزان، چاره گشای کار است بزمی که میزبانش ستار و پرده پوش است شرمندگی مهمان، چاره گشای کار است وقتی رسیده کارم تنها به تار مویی ذکر قدیم الاحسان، چاره گشای کار است بر من که زیر دینم، دیوانه ی حسینم... یک کربلا به قرآن چاره گشای کار است یک عمر، نور رویش داد از خطا نجاتم مصباح او کماکان چاره گشای کار است حبی که از علی بر لوح دلم نشسته روز حساب و میزان، چاره گشای کار است در اوج بی پناهی، وقتی نمانده راهی تکیه به شاه ایمان، چاره گشای کار است هجر نجف حسابی اشک مرا در آورد سجده به زیر ایوان، چاره گشای کار است بر مصحفی که وا شد با تیغ ابن ملجم کِی مرهم طبیبان، چاره گشای کار است؟! تا زینبش نبیند فرق شکسته اش را رفتن به پای لرزان، چاره گشای کار است دلتنگ روی زهراست سی سال و این جراحت... بر ختم درد هجران، چاره گشای کار است eitaa.com/abdorroghaye
ازین اتاق نرو، یار زینب من باش قمر، میان شب تار زینب من باش بیا جلو پسر نازنینم ای عباس بیا قرار دل زار زینب من باش میان این همه محرم، دلش به تو قرص است فقط کفیل و علمدار زینب من باش بیا و قول بده هر چه هم که پیش آمد تمام عمر، هوادار زینب من باش بمان کنار حسینم، فدای راهش شو امیر لشگرِ سردار زینب من باش رشید اُم بنین، در شریعه چون رفتی به یاد تشنگی یار زینب من باش قسم به این تب زهری که آتشم زده است به دور قافله، تبدار زینب من باش پس از تو وای به حالش میان کوفه و شام در آن مسیر، عزادار زینب من باش اگر به نیزه سرت شد بلند، در آن حال بیا و سایه به بازار زینب من باش eitaa.com/abdorroghaye
دیدی از غصه و غم خسته و مالامالم آمدی باز خودت زود به استقبالم از وفایت چه بگویم که شبیه مادر هر کجا رفته ام و آمده ای دنبالم مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد بس که با حرص و طمع، در طلب آمالم از سیه رویی و احوال بدم هیچ مپرس شرمسارم، چه بگویم؟! به همان منوالم چه گرفتاری و بیماری سختی دارم شب به شب، وقت مناجات و دعا بی حالم نظری کن که فقط جلد نجف باشم و بس نکند گم بشوم، مُهر بزن بر بالم بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت است با علی حکم عبادات گرفت اعمالم سفر کرب و بلا تذکره اش با زهراست آه مادر چه شده تذکره ی هر سالم؟! من همان سینه زن داغ حسینت هستم که پریشان شده از تشنگی اش، احوالم کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد سال ها گریه کن آن بدن پامالم کاش بودم که به او این همه نیزه نزنند یاد آن جسم مقطع شده در گودالم کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود داغدار تن غارت شده در جنجالم eitaa.com/abdorroghaye
اِلي مَنْ يذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلي مَوْلاهُ ... پشیمان شد گنهکار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! رسیده عبد فرّار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! بداحوالم بداحوال، پریشانم پریشان گرفتارم گرفتار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! بیا با من که زار و حقیر و بی پناهم نکن با قهر رفتار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! به هر سو رفتم و باز، پشیمان باز گشتم به اشک و شرم بسیار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! مرا امشب ادب کن، ولی از خود مران و‌... به دست غیر مسپار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! اگر دستم نگیرد، اگر در را ببندد علی مولای کرار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! چه طولانی شد آخر، فراق صحن حیدر در این هجران دشوار إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! پناه و ملجأ من، فقط کهف الحسین است به جز مأوای این غار إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! چه شد رزق زیارت؟! دلم تنگ حسین است بگو با این دل زار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! فدای جون گردم، ادب کرد و چنین گفت زمان غربت یار، " إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟!" مرا تا آخر عمر، عزادار حسین و... لب خشکش نگهدار، إلی مَن یَذهَبُ العَبد؟! eitaa.com/abdorroghaye
ندارم قدر و ارزش، پر خطایم شب قدر آمد اما بی بهایم حیا از ساحت پاکت نکردم حلالم کن که دیدی بی حیایم ندارم آبرو، رسواترینم حسابی مستحق ناسزایم عتابم کن ولی رو برمگردان نده با قهر خود یارب سزایم نیاوردی به رویم هرچه دیدی نیاوردی به رویم بی وفایم حبیبم، مونسم، آرامش من نخوان ناآشنا... ای آشنایم من از خیره سری خیری ندیدم نکن یک لحظه هم دیگر رهایم شبیه کودک زار و هراسان پناهنده سوی آل عبایم مقدر می شود خیر دو دنیا دعایی گر کند زهرا برایم همه با طعنه رفتند از کنارم فقط شاه نجف کرد اعتنایم بهشتم روی حیدر باشد و بس خوش اقبالم که عبد مرتضایم مقدر کن ببینم کربلا را خمار وصل آن صحن و سرایم شب جمعه است و بی تابم حسابی عزادار حسین سرجدایم نمی خواهم کفن، گریان برای..‌‌. تنی پیچیده بین بوریایم eitaa.com/abdorroghaye
بر لب اهل مناجات و سحر جان می رسد رفته رفته وقت مهمانی به پایان می رسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخر مهمانی مولا، پشیمان می رسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان می رسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می شود سوی او فورا خدا لبیک گویان می رسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دل های مان.‌‌.. دائما انوار لطف حی سبحان می رسد سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم هرچه بر ما می رسد از لطف ایشان می رسد تا که یک ذره فقط احساس غربت می کنیم بر سر ما دست آقای خراسان می رسد رزق آب و نان رعیت های این خانه فقط از عطای سفره ی بابای سلطان می رسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می رسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان می رسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان می رسد eitaa.com/abdorroghaye
علاج من شده گریانی و تباکی نیست حلال کن اگر این چشم، چشم پاکی نیست بهای عمر گران را به معصیت دادم که گفته وضعیتم، وضع دردناکی نیست؟ میان خویشتن و صالحین درگاهت... هر آنچه می نگرم، وجه اشتراکی نیست فقط تو با غضبت بنده را نگاه مکن وگرنه از غضب و خشمِ غیر، باکی نیست ببین نیاز مرا... یا کریم کاری کن مگر که اشک گدا از نیاز، حاکی نیست برای سنجش ایمان و سنجش اعمال به روز حشر، به غیر از علی ملاکی نیست اگر تمام وجود مرا بسوزانی میان حب علی و من انفکاکی نیست به غیر گنبد گیرای ناخدای نجف برای کشتی دل، شمس تابناکی نیست اگرچه سینه زنانِ حسین، بسیارند چنان رقیه بر او هیچ سینه چاکی نیست برای گریه کن دختر غریب حسین میان هر دو جهان صحبت از هلاکی نیست فدای جسم نحیفش که با پدر می گفت: گرسنه مانده ام و جز کتک خوراکی نیست تمام راه، مرا بی هوا زمین زده است رقیه از احدی مثل زجر، شاکی نیست به شرح، صحبتی از موی خود نخواهم کرد فقط بدان که سرم بی دلیل خاکی نیست eitaa.com/abdorroghaye
اوقات رسیدن به خدا، زود گذشتند شب های مناجات و دعا زود گذشتند من دیر رسیدم درِ این میکده اما از جرم من بی سر و پا زود گذشتند "اوقات خوش آن بود که با دوست سپر شد" اوقات خوش ما، رفقا زود گذشتند؟! از شر بساطی که شود ختم به عصیان با یاد خدا، اهل حیا زود گذشتند تا اینکه خجالت نکشد بعد کرامت از پیش گدا، اهل سخا زود گذشتند حق می گذرد زود از آن طایفه ای که در مسند قدرت ز خطا زود گذشتند پلکی نزده، عمر شتابان سپری شد چون باد، دو روز گذرا زود گذشتند آن زمره ی خوش نام که حداثِ حسینند از زینت این دار فنا زود گذشتند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهدا زود گذشتند از معصیتی که نگذشتند کریمان در صحن گوهرشاد رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطره ی صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطره ها زود گذشتند؟ کس قدر ندانست مقامات رضا را از شأن عظیمش به خدا زود گذشتند نساب کجا و نسب پاک امامان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟! eitaa.com/abdorroghaye
ماندم میان خوف و رجا، دست من بگیر وقتم کم است آه خدا دست من بگیر   چیزی نمانده جمع شود خوان رحمتت حالا که هست سفره به پا دست من بگیر   درهم بخر، سوا بکنی گریه می کنم امشب کنار این رفقا دست من بگیر   من صاحبِ مصائب سنگین و بی حدم با این همه گناه و خطا، دست من بگیر   ای دستگیر، باخبری کرده اند خلق... دست مرا دوباره رها، دست من بگیر   باد صبا هوای نجف را می آورد مستم به بوی باد صبا، دست من بگیر   باشد... دخیل پنجره فولاد می شوم در روضه ی امام رضا دست من بگیر   بر رشته ی محبت او چنگ می زنم چنگی که لَا انْفِصامَ لَها، دست من بگیر   بر خاکِ کوچه رو به اباصلت ناله زد در زیر پام مانده عبا، دست من بگیر   پنجاه بار بینِ گذر خورده ام زمین... یاد غریب کرب و بلا، دست من بگیر . عباس نیست، زینب و یک محملِ بلند! گوید سکینه عمه بیا دست من بگیر eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لایق به عفو نیستم اما مرا ببخش در را مبند، بارخدایا مرا ببخش دستان خالی من و الطاف فاطمه ساعات آخر است به زهرا مرا ببخش eitaa.com/abdorroghaye
بندی از ترکیب بند جسمم به کوی یار وطن داشت، کاش داشت لفظم توانِ عرض سخن داشت، کاش داشت در پیشگاه حضرت ارباب ذوالکرم جانم بهای هدیه شدن داشت، کاش داشت اشکم، به زیر قبه ی کرب و بلا سرود: یک بارگاه، صحنِ حسن داشت، کاش داشت شمر لعین اگر طمع ملک ری نداشت شرم از حسین مطمئنا داشت، کاش داشت ای کاش کربلا عوض تکه ای حصیر بر این غریبِ تشنه، کفن داشت، کاش داشت زهرا رسید‌ه است، حسینِ شهید کاش حداقل سری به بدن داشت، کاش داشت جسمش سه روز روی زمین ماند تا شود سهمش حصیر و دفن به دست بنی اسد http://eitaa.com/abdorroghaye