eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
911 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نصیب غنچه، لبی شعله ور نباشد کاش به سوی خاتمه، شمع سحر نباشد کاش دوچشم مادر بی شیر، از خجالت طفل به گریه در وسط خیمه، تر نباشد کاش صدای گریه ی طفلی که در نمی آید ز داغ تشنگی اش، بی اثر نباشد کاش زمان باد وزیدن میان دشت بلا به سوی حنجر اصغر، نظر نباشد کاش رباب گفت به زینب دعا کن این ساعت علیِ اصغر من در خطر نباشد کاش نگاه آخر شش ماهه با لبی خندان به شرمساریِ روی پدر نباشد کاش به ضرب تیر بزرگی که همچو مسمار است علی مشابه محسن، سپر نباشد کاش نوشته اند سه شعبه دو گوش او را دوخت نوشته اند ولی معتبر نباشد کاش چگونه با علی اصغر به خیمه برگردد؟! غم حسین ازین بیشتر نباشد کاش پس از حسین چه کردند با علی اصغر رباب از خبرش با خبر نباشد کاش حرامزاده ی ملعون که بیل آورده... به پشت خیمه به دنبال سر نباشد کاش به روی نیزه به پیش نگاه تار رباب میان قافله، قرص قمر نباشد کاش https://eitaa.com/abdorroghaye
میخواست نظاره کند آقا شدنش را تا کیف کند جلوه ی طه شدنش را می دید به صد شوق و شعف در دل میدان هم قامت و هم سیرت سقا شدنش را اما چه بگویم که حسین از نفس افتاد تا دید علی را، غمِ عظمی شدنش را افتاد زمین، با سر زانو به سویش رفت تا چاره کند طرز معما شدنش را هم اهل حرم، هم همه ی لشگر دشمن دیدند کنار پسرش تا شدنش را بر سر زد و فهمید محال است ببیند از روی زمین، بار دگر پاشدنش را سر نیزه چه بی رحم بهم ریخت پرش را تا شرح دهد وارث زهرا شدنش را افتاد حسین از نفس و خواست خداوند زنده به دمِ زینب کبری شدنش را فرمود جوانان همه از خیمه بیایند تا چاره کند روی عبا جا شدنش را https://eitaa.com/abdorroghaye
گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه ی پیغمبرم افتاد هم میوه ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه ی پر عاطفه ی خواهرم افتاد مبهوط شدم تا که چه سازم بدنش را با اذن خداوند، عبا در برم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد https://eitaa.com/abdorroghaye
به دل دوباره هوای حسین را دارم هوای کرب و بلای حسین را دارم چه غم که پشت سرم در تمام سختی ها تمام عمر، دعای حسین را دارم نگاه رحمت و لطفش خداپرستم کرد حسین خواست، خدای حسین را دارم حرارت دل نوکر، عطای فاطمه است به سینه، داغ عزای حسین را دارم گدای رحمت و لطف قدیم الاحسانم هزار شکر عطای حسین را دارم رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم میان روضه، رضای حسین را دارم چه حاجت است به تسنیم و سلسبیل بهشت منی که مزه ی چای حسین را دارم خدا کند وسط روضه پر کشم سویش عجیب شوق لقای حسین را دارم چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ... گرفتگیِ صدای حسین را دارم به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده میان سطح عبای حسین را دارم https://eitaa.com/abdorroghaye
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین زنده شده است خاطره ی مادر حسین با احترام رفته علی در بر حسین آماده ی نبرد شده لشگر حسین تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد قله نشین معرفتِ کائناتِ حق مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق آیینه ی تمام نمایِ صفات حق مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم قلب تمام اهل ولا ریخته بهم این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم اکبر گلایه ی همه را استماع کرد با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود دیگر توان جنگ برایش نمانده بود برگشت محضر پدرش تا رها شود از این همه مصیبت اعظم جدا شود باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب لیلا میان خیمه زند دست روی دست آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست خون سرش به روی دو چشم فرس چکید چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید او را به جرم نام علی سیر می زدند با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند یک عده زخم با سر شمشیر می زدند یک عده نانجیب به او تیر می زدند روی فرس محیط تنش خانه خانه شد افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد حالا حسین آمده با دیده ی ترش با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش پا می کِشد علی به زمین در برابرش ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای https://eitaa.com/abdorroghaye
نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم   قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم   مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم   تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم   به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم به چهره ی منورت بلند گریه می کنم   چه نامرتب است آیه های مصحف تنت بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم   به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم   چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی بر این تن معطرت بلند گریه می کنم   دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم https://eitaa.com/abdorroghaye
رسیده ام به تن نامنظمت ولدی بلند شو که زمین زد مرا غمت ولدی چقدر خشکی کامت دل مرا سوزاند حلال کن که نبود آب مرهمت ولدی کنار جسم تو عمامه از سرم افتاد نشد هرآنچه که کردم ببوسمت ولدی شکست چوب عصایم، شکست تکیه گهم شکست قامت رعنا و محکمت ولدی به دست و پا زدنت من به رعشه می افتم چقدر سخت شده داغ و ماتمت ولدی اذان بگو و مرا زنده کن دوباره علی گرفته جان مرا صوت مبهمت ولدی قسم به زخم عمیق به روی پهلویت رسیده فاطمه بر خیر مقدمت ولدی نگاه کن که کسای یمانی آوردم بگو چکار کنم با تن کمت ولدی تمام خیمه کمک داده اند اما باز نشد که جمع شود جسم درهمت ولدی https://eitaa.com/abdorroghaye
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟! تنم افتاده کنارت، مددی می گویم ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن نگذار این همه غم در دلم آکنده شود أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز بر دلم آتش این داغ مدام است مدام بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام "ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی" رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی https://eitaa.com/abdorroghaye
زمین که خورد علی اکبرم، زمین خوردم خراب شد غم عالم سرم، زمین خوردم همین که با دل خون، میوه ی دلش خواندم کشید پا به زمین در برم، زمین خوردم منی که بوی نبی بین خیمه ام پر بود کنار جلوه ی پیغمبرم زمین خوردم میان آن همه خنده، میان یک لشگر دلم شکست و به چشم ترم زمین خوردم غبارِ مانده به عمامه ام نمایان کرد چگونه پیش علی، لاجرم زمین خوردم برای کشتن او تا که کوچه وا کردند به یاد قتلگه مادرم زمین خوردم همین که تکه به تکه عصای خود دیدم... به دست تک تک اهل حرم، زمین خوردم عبای پهن شده ماند و دشتی از جگرم به یک نگاه، نشد باورم، زمین خوردم خدا کند که در این گیر و دار و بی تابی نبیند از حرمش خواهرم، زمین خوردم... https://eitaa.com/abdorroghaye
به جز عطای درش را کرم نمی دانم هر آنچه غیر غم اوست غم نمی دانم غلام کوی حسینم، هر آنچه او خواهد اگر مرا بزند هم ستم نمی دانم حسین از کرمش خواست نوکرش باشم محبتی که به من کرده، کم نمی دانم به غیر گریه چه کردم مگر که از طرفش رسیده خیر و عطا پشت هم، نمی دانم کجاست مبدأ و آغاز عشقِ این آقا چه شد که این همه عاشق شدم، نمی دانم خدا گواهِ دلم هست، هر که در عالم نبود منتصبش، محترم نمی دانم چقدر یاد غروب حرم گرفته دلم نمی رسم به وصال حرم؟ نمی دانم فدای ناله ی ارباب، بین علقمه گفت: کجاست صاحب مشک و علم؟! نمی دانم بگو فرات، بگو علقمه، بگو ای دشت چه آمده سر آب آورم، نمی دانم eitaa.com/abdorroghaye
فراق، منع نموده وصال رویت را ولی دوباره دلم کرده آرزویت را به قلب خویش نظر کرده ام، حلالم کن ندارد این ‌دلِ آلوده رنگ و بویت را قسم به حرمت مشک دریده ی عباس مرا ببخش اگر بردم آبرویت را به لوح تیره ی رفتار و خلق و خوی بدم عطا کن از کرمت، نور خلق و خویت را نظاره بر رخ مولاست حق بنده ی او نشان نمی دهی از چه رخ نکویت را؟! میان روضه ی عباس می رسی و دلم... همیشه کرده در این روضه جستجویت را تمام بغض تو از حال شرم عباس است به ما بگو کمی از بغض در گلویت را بگو که قاتل عباس، یک امان نامه است خودت بیا و بخوان روضه ی عمویت را برای قلب رئوفت بگو چه کار کنم؟! خدا بخیر کند روز پیش رویت را https://eitaa.com/abdorroghaye