eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
411 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
😭🤦🏻🌺😭🤦🏻🌺😭🤦🏻🌺😭🤦🏻 🖤 به پیشگاه (ع) یاد ................... هر زمان ای آسمان باریدم افتادم به یادت از میان باغچه گل چیدم افتادم به یادت درد عشقت آمد و «پیچِ امینُ الدّوله» ام شد ۱ تا به خود از درددل پیچیدم افتادم به یادت در شکوهِ اربعینت بین موکب های داغت استکانِ لبْ پریده دیدم افتادم به یادت تکه نانی خشک، زیر پای من شد چند تکه از زمین برداشتم بوسیدم افتادم به یادت بعد از اصرارِ دو سه مرد عراقی بین جاده بر حصیر پاره ای خوابیدم افتادم به یادت هر عمودت، روشنی بخشِ مسیر عاشقان است شد سرت بر نیزه ها خورشیدم، افتادم به یادت گنبدت را دیدم از دور و کبوتر شد غرورم سر به خاک کربلا ساییدم افتادم به یادت دست خالی برنگشت از قتگاهت یک نفر هم معنی «بخشنده» را فهمیدم افتادم به یادت قم المقدسه ...................................... ۱. پیچ امین الدوله: گیاه رونده پیچ‌ دار که ساقه‌ ای نازک و کشیده و گل‌هایی به رنگ سفید دارد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار (ع) او بود... ......... «پرده اول» او بود امامی که به بازار رسید او بود غلامی که کس او را نخرید او بود یتیمی که پر از مقتل بود «مَن ماتَ علیٰ حبّ ، ماتَ شهید» ای وای از آن زمان که افتاد زمین با هروله اما سوی گودال دوید گودال، قصیده را غزل کرد و غزل از وزن نشد خارج و شد شعر سپید بر خاک کشید جسم بی جانش را دریا امواجِ پریشان شد باید ببرد بر سر دوشش خود را تا شام یک قافله در او غرق ساحل، که سرابی بود گم کرد نگاهی را طوفانِ شب از راه آمد فانوس، زمین افتاد از دستِ کمین خورده ی ماه در مقتلِ عشق با دستِ سپید زد رو به سیاهی ها آه... آن دست بلندی که کمی بالا رفت مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید بی تاب ترین ماه زمین بود آن روز که از نیزه برآمد خورشید بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز بنویس چه آمد به سر قوی سفید بنویس چه آمد به سر نیلوفر بنویس چه آمد به سر سرو رشید! از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر از خون اناری که رسید و نرسید بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟ بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟ بنویس چگونه آب شد قلب بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟ مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق مثل از عطش، به خود می پیچید «پرده دوم» سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱ من، شاپرکی که بر سر شانه نشست اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید باید به تو برگردم و عاشق باشم ای وعده ی آشکار، الوعده وعید من در رمضان تو گرفتار شدم ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست از گنجِ ات بده شاهْ کلید شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید در ساحت آن پنجره که رو به شماست باید که بود یا امثال و ها از حنجره ی سبز تو گشتند پدید بذر کلمات تو به بار آورده علامه و مرعشی، خمینی و وحید آرامشِ پنهان شده در هر سخنت از معرفت توست به قرآن مجید بگذار سلامی بدهم قبرت را بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید «پرده سوم» می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست در ذهن من است طرح یک صحن جدید باید که تو گلستان بشود نابودی این حرامیان نیست بعید زیباست چراغ سبز در صحن در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید خیبرشکن از راه می آید یک روز تا گردنِ کفر بشکند بی تردید ما منتظران، شوق رسیدن داریم پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید! خالی ست اگرچه دستمان مولاجان داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید «پرده چهارم» تو خاطره ی خونِ حسینی، تو... آنکه تمام روضه را درد کشید مداح از آن رو که تو غش می کردی از خواندن روضه، پیش تو می ترسید هر بار که گفت از قتیل العبرات از شدت اشکت، آسمان هم بارید دیدند که بارشِ شهابی دارد چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید کشتند خدا را و نمی دانستند او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید» دستی که به او سنگ زد این بار ولی بیرون شد از آستینِ آن روح پلید مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت انگار قیامت شد و در صور دمید پایان تو را نوشت با جامِ سراب دستی که عطش را به گلویت پاشید جامی که به لب رسید با دست ولید جانی که به لب رسید با دست ولید ۲ قم المقدسه ...................... ۱. امام سجاد (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به امام باقر (ع) رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر (ع) باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. بحارالانوار، ‌ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴ ۲. مورخین درباره قاتل امام ‌با‌ ‌هم‌ اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام ‌به‌ دست ولید مسموم شد ‌و‌ برخی دیگر معتقدند ‌به‌ دست هشام ‌بن‌ عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما ‌به‌ ‌هر‌ حال، ‌او‌ نیز نمی‌توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ ‌و‌ ص ۱۵۳ و‌ ۱۵۴ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
به ساحت (ع) 😭 اشک ها .................. نام شعرم را چه بگذارم!؟ کتاب اشک ها- انقلاب قلب ها یا انقلاب اشک ها!؟ دل، گلی پژمرده بود و آبیاری شد به اشک دل شکست و باغبان، مست از گلاب اشک ها در طلوع روشن یک ربنای بی ریا می درخشد گوشه ی چشم، آفتاب اشک ها ساحل دل را زلالی می دهد جزر و مدش کارِ دریا می کند موج حباب اشک ها شاعران، با واژگان طی طریقت می کنند ما به معنا می رسیم از پشت قاب اشک ها اشک پرسید از خودش: من کیستم!؟ گفتم: (ع) نام او زیباترین است و جواب اشک ها او است و است و است و او است و و فتح باب اشک ها او است و است و است و آه، نام دیگرش: « ها» نامه اعمال ما را پر کن از نام ای خدایی که خودت هستی ثواب اشک ها رشته حبل المتین یعنی همین تسبیح اشک ما که در چاهیم و دلخوش بر طناب اشک ها قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💔 به روح چاک چاک (علیه السلام) 😭 سوگواره ................... او یک غزل نبود! که یک چهارپاره بود او چهارپاره هم نه... که صد سوگواره بود روحش نه کهکشان که جهانی دوباره بود جسمش نه آسمان که شبی پر ستاره بود از گوشه ی لبش، غزل ناب می چکید او عشق بود و عشق از او استعاره بود در قتلگاه، می شد ورق ورق در کوفه...شیخ، منتظر استخاره بود گودال دید هر چه که ندید را نفْسِ هم... نفسش در شماره بود هی می بُرید شمر و... کمی دست می کشید رسید و باز...! گلو نیمه کاره بود در حین دست و پا زدن، از خون وضو گرفت چندی گذشت... نوبت چندین سواره بود تصویر کن خیام حرم را...! را...! وقتی سپاه منتظر یک اشاره بود در دشتِ لاله های سفر کرده، باغ دید دعوا سر کشیدنِ یک گوشواره بود از چادرِ نسوخته، معجر درست کرد برای اهل حرم، راه چاره بود اگرچه تشنه... عطش را بهانه کرد در علقمه، پیِ بدنی پاره پاره بود شبیه با نیزه قد کشید بالاتر از همیشه سر شیرخواره بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌🏻🤦🏻 به ساحت _حسین_بن_علی (ع) ......... شاعران، پیدا کنید را شاعران رسوا کنید اندیشه_افراط را و و و بر زمین خواهد زد آخر، را دین اگر باقیست زیر دِین امثالِ ست او که بود و گفت انجیل را... تورات را از قلم خون می چکد تا می نویسد یا ! دم به دم می بارد و دق می دهد خطاط را سوزنی بالا و پایین می رود در چشمشان پاره پاره کرده روضه، قلب هر خیاط را ، است و خونبها تا ولایت، جان ببخشد مرگ استنباط را خسته از گودال، بیرون آمد اما بس نبود حمله ور شد شمر و آتش زد دل فسطاط را ۱ سوره های پرپرش را باد با خود می بَرد شرحه شرحه شرح باید داد این آیات را تا جهان خالی شود از ظلم و ظلمت ها، خدا - تا چهل منزل به نی ها برد این مشکات را ۲ نور حق را منعکس می کرد بر دل ها سنگ ها طاقت نیاوردند این مرآت را ۳ خیزران آمد! خدایا... واکن و قدری ببند دست های بسته را و چشم های مات را رفتید... با خود چشمه ی اشک آورید هر ، به یاد آرید این سوغات را قم المقدسه ............................ ۱. فسطاط: خیمه بخشی از مقتل لهوف ثُمَّ إِنَّ شمر بنَ ذِی الْجَوْشنِ حَمَلَ عَلى فُسطَاطِ الْحُسَینِ فَطعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلى مَنْ فِیه فَقالَ لهُ الْحسَین (ع) یَا ابنَ ذِی الْجوْشنِ أَنتَ الدَّاعی بِالنَّار لِتُحرقَ عَلى أَهلی أَحْرَقکَ اللَّهُ بِالنَّار ۲. مشکات: چراغدان ۳. مرآت: آیینه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏 به پیشگاه به مناسب پنجم مرداد ظرف دل .................. قنوت: ظرف دل است و سکوت: حاجت دل اگرچه هست شلوغی، همیشه عادت دل هزار پنجره وا می شود به روی خدا همینکه پل بزنی از خودت به خلوت دل دلت نمی خواهد هیچگاه برگردی اگر که پا بگذاری به بی نهایت دل قسم به تربت مولا، خواهی شد ۱ قسم به سجده و سجاده و شهادت دل نماز، چشمه ی نور است و آدمی، ظلمت نماز، غسل نجیبانه هست و فرصت دل جماعتی که جماعت به پا کند عشق است! نماز، وحدت دل هاست حین کثرت دل ی خود را عزیز بشمارید نماز، ملت عشق و... خداست دولت دل دلم خوش است به تعقیب و سجده ی شکرم نماز، باب نجات و... دعاست، همت دل خدا کند که نباشد ریا عبادت من خدا کند که نباشد ریا عبادت دل ببخش در شب قَدرت مرا غفورِ رحیم چه توبه ها نشکستم به اسم غفلت دل قم المقدسه .................................................... ۱. سعید بن عبدالله حنفی» از بزرگان شیعه در کوفه و یکی از شجاعان عرب بود و فردی ممتاز از نظر عبادت و تهجد و زهد و تقوا به شمار می‌رفت که در نماز ظهر عاشورا بدن خود را سپر تیرهای دشمن کرد تا امام حسین (ع) نمازشان را به پایان برسانند. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار (ع) او بود... ......... «پرده اول» او بود امامی که به بازار رسید او بود غلامی که کس او را نخرید او بود یتیمی که پر از مقتل بود «مَن ماتَ علیٰ حبّ ، ماتَ شهید» ای وای از آن زمان که افتاد زمین با هروله اما سوی گودال دوید گودال، قصیده را غزل کرد و غزل از وزن نشد خارج و شد شعر سپید بر خاک کشید جسم بی جانش را دریا امواجِ پریشان شد باید ببرد بر سر دوشش خود را تا شام یک قافله در او غرق ساحل، که سرابی بود گم کرد نگاهی را طوفانِ شب از راه آمد فانوس، زمین افتاد از دستِ کمین خورده ی ماه در مقتلِ عشق با دستِ سپید زد رو به سیاهی ها آه... آن دست بلندی که کمی بالا رفت مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید بی تاب ترین ماه زمین بود آن روز که از نیزه برآمد خورشید بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز بنویس چه آمد به سر قوی سفید بنویس چه آمد به سر نیلوفر بنویس چه آمد به سر سرو رشید! از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر از خون اناری که رسید و نرسید بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟ بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟ بنویس چگونه آب شد قلب بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟ مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق مثل از عطش، به خود می پیچید «پرده دوم» سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱ من، شاپرکی که بر سر شانه نشست اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید باید به تو برگردم و عاشق باشم ای وعده ی آشکار، الوعده وعید من در رمضان تو گرفتار شدم ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست از گنجِ ات بده شاهْ کلید شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید در ساحت آن پنجره که رو به شماست باید که بود یا امثال و ها از حنجره ی سبز تو گشتند پدید بذر کلمات تو به بار آورده علامه و مرعشی، خمینی و وحید آرامشِ پنهان شده در هر سخنت از معرفت توست به قرآن مجید بگذار سلامی بدهم قبرت را بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید «پرده سوم» می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست در ذهن من است طرح یک صحن جدید باید که تو گلستان بشود نابودی این حرامیان نیست بعید زیباست چراغ سبز در صحن در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید خیبرشکن از راه می آید یک روز تا گردنِ کفر بشکند بی تردید ما منتظران، شوق رسیدن داریم پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید! خالی ست اگرچه دستمان مولاجان داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید «پرده چهارم» تو خاطره ی خونِ حسینی، تو... آنکه تمام روضه را درد کشید مداح از آن رو که تو غش می کردی از خواندن روضه، پیش تو می ترسید هر بار که گفت از قتیل العبرات از شدت اشکت، آسمان هم بارید دیدند که بارشِ شهابی دارد چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید کشتند خدا را و نمی دانستند او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید» دستی که به او سنگ زد این بار ولی بیرون شد از آستینِ آن روح پلید مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت انگار قیامت شد و در صور دمید پایان تو را نوشت با جامِ سراب دستی که عطش را به گلویت پاشید جامی که به لب رسید با دست ولید جانی که به لب رسید با دست ولید ۲ قم المقدسه ...................... ۱. امام سجاد (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به امام باقر (ع) رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر (ع) باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. بحارالانوار، ‌ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴ ۲. مورخین درباره قاتل امام ‌با‌ ‌هم‌ اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام ‌به‌ دست ولید مسموم شد ‌و‌ برخی دیگر معتقدند ‌به‌ دست هشام ‌بن‌ عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما ‌به‌ ‌هر‌ حال، ‌او‌ نیز نمی‌توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ ‌و‌ ص ۱۵۳ و‌ ۱۵۴ 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻 تقدیم به (ع) از دست ................ تو را دیدم و رفتم از دست سردرآوردم از آن روز و همان ساعت پست جلوه گر بودی و سنگ از همه جا می بارید بشکند هر که شکست آینه را و... نشکست کاش اصلا تو نبودی و نمی رفتی زود دست بردم که بگیرم گیسویت را به الست - دستم اما نرسید و به قضا دل دادم با تو همراه شدم تا گلوی آن بن بست هرچه کردم نشد از نریزد آبی کاش می شد به طریقی جلوی آن را بست نیزه ای رفت به پهلوی تو و داد زدی: آخ... به خدا درد من از میخ در است آمده قبل از تو و گفته: پسرم آنقدر ماه شدی، دشت شده ماه پرست ائتلاف و تو مرا کرد ای که و من بسته به تو بوده و هست به تو مشغولم و از عالم و آدم، غافل شغل خوبی ست نخواهم شد از آن، قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
❤️👌 برای که همواره ست و عاشقان او تا چشم رو هم بگذاریم هم تمام شده همواره ................. هر که مثل تو ندارد به خدا بیچاره ست هر که آواره ی عشقت نشود آواره ست نوحه خوان تو خدا بوده و آدم، کشته ات آسیه و هاجر و مریم، ساره ست روضه هایت جلوی چشم من است آه این جهان با همه وسعت خود، ست ما همه عین تو ذبح شدیم تیرها خورد به ما و گلوی ما پاره ست آخر راهی هر سال آخرین روضه ام از حنجره ی نقاره ست برای تو شدم بارانی یاد در دل من همواره ست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻👌🏻 به (ع) غزل ترین .................. هستی تو، تو چه می شود گاهی هم مرا ببینی تو بگویمت خورشیدی!؟ بگویمت ماهی؟! که آسمان بلندی، هم آن هم اینی تو ، ولی در این ، ... تو برای توست تمام و تو عَلم گرفتی در دست تا بماند سرت به نی ها رفت و نماد دینی تو قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به ساحت بی بی سه ساله رقیه (س) ................. بیت الغزل ناب، رقیه (س) منظومه ی بی تاب، رقیه (س) دردانه ی الله، حسین (ع) است دردانه ی ارباب، رقیه (س) قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 از زبان و (س) اشک ................. تیرها و نیزه ها بستند بر جسمت دخیل تا مُشبّک تر شدی از نعل مَرکب، ای قتیل! غیر نستعلیقِ سینت که کش آمد با سنان شد بیابان از دواتِ خون تو، بحر طویل خیمه های سبزمان، با اینکه شد زرد از خزان هیچ آثاری ندیدیم از گلستان و خلیل چشم های آسمان، عین عقیقی سرخ بود ساربان، انگشتری را برد و زد کوسِ رحیل «پله پله تا ملاقات خدا» رفتی به نی ۱ هودجی از نور بودی روی بال جبرئیل اشکِ تو از نیزه ها افتاد پیش پای ما آه... بابا «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» ۲ و ۳ ریختم بر هم همینکه دست های کوچکی - سنگ بر ماهِ بلندِ برکه ام زد بی دلیل این جماعت ای عمو چشم تو را دیدند دور ای به قربان نگاهت! «یا وکیل» و «یا کفیل» قم المقدسه ........................................ ۱. اثری از عبدالحسین زرین‌کوب ۲. شکل تصویریِ «آه» در ارتباط با مصراع اول، نیزه (آ) و اشک (ه) است و در ارتباط با مصرع دوم، نخل (آ) و حضرت سکینه (ه) ۳. بیتی از حافظ پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15