eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
411 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 برای (ع) ماه غریبستان ......... مثل مولا در دل میدان، هیاهو می کنی تیغ می چرخانی و از شوق، هوهو می‌کنی در میان گرد و خاکی که به پا شد در هوا پرچمت را آیه ی «ثمّ الستقاموا» میکنی ۱ پیش پایت، لشکری از کافران افتاده اند پلک بر هم میزنی هرگاه؛ جادو میکنی! جذبه ی چشمت برای عاشقان، آرامش است شیری و در بیشه ی دل، صید آهو میکنی ماهیان، دل را به دریای جنونت می زنند لحظه ای که شانه را در موج گیسو میکنی آنچه خوبان با هزاران چشم گفتن می کنند ماهتابا...! با اشارت های ابرو میکنی دلخوشی های تو ای ماه غریبستان چه بود!؟ اینکه عمرت را تماماً، وقف محرومی کنی چون کبوتر می پرند از پیش چشمت، کاسبان ابرویت را تا که شاهینِ ترازو میکنی ، معراج دستان بلندت می شود آسمان را با خودت همراه و همسو میکنی با رجزهای بلندت چون مسیح بر صلیب دست دشمن را برای دوستان رو میکنی و است هر جا که تویی مومنی و وقت مرگ، انگار... گُل بو میکنی تیرها و نیزه ها را در نیاور از تنت - ای عزیز ؛ چون درد پهلو میکنی قم المقدسه ....................... ۱. سوره مبارکه فصلت آیه ۳۰ إِنّ الّذينَ قالوا ربّنا اللّهُ ثُمّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ علَيهِمُ الملائكةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأبشِروا بِالجَنّةِ الّتي كُنتم توعدون﴿۳۰﴾ به یقین کسانی که گفتند:«پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که:«نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🏻 به ساحت ابوالفضل (ع) «عین» ..... صحبت از مردی ست مردی در سیادت، دلپذیر صحبت از مردی ست مردی در سیاست، کم نظیر گیسویش را دیدم و درجا مسلمانش شدم دست هایش را نگو، هر جا که باید! دستگیر «چِشم» او معروف بود و «چَشم» او معروف تر ای به قربانش که چشمانش بشیر است و نذیر می دهد نانِ تمام خلق را با دست خویش سفره دار است و گدایش از صغیر است و کبیر جلوه ای از نور حق بود و علی و فاطمه (س) آن امیری که امیری داشته... نعم الامیر! تابعیت از ولی را او بجا آورد و بس لحظه ای خارج نشد از پیچ و خم های مسیر دستِ ساقی را علی بالا گرفت از ساق عرش کربلا در خود غدیری داشت! او بود این غدیر نابجا گفتیم اگر گفتیم او لب تشنه است او خودِ دریاست آری... ما ترک های کویر آهویی شرمنده اش خواندیم بین گرگ ها در رجزهایش ولی او گفت از شیرِ بْنِ شیر کودکان آتش گرفتند از عطش، عباس سوخت! یک نفر باید که ساقی می شد آنجا ناگزیر! شانه اش گهواره ی مَشکی شد و باران گرفت هق هقش را هیچکس نشنید جز یک نخل پیر خیمه ها غرق دعا بود و یکی از کودکان گفت عمه! تشنه ام اما عموجان کرده دیر تیرِ آخر را «عمود»ی زد که بر فرقش نشست او زمین افتاد و دشمن در سجودش شد دلیر یک شهادت داشت او... اما هزاران بار... آه چون سرش بر نیزه بود و دید خواهر را اسیر وحدتش را گریه کردم! کثرتش را بیشتر! کربلا پُر بود از عباس... آن خیرِ کثیر دست های او قلم شد تا که بنویسی از او ای قلم از بی وفایی در قلمدانت بمیر! خوشنویس آمد که بنویسد شبی، «عباس» را بعدِ ساعت ها نوشت او: «عین» را با چند تیر قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak_15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥰✋🏻 پیشکش به ............... زنده‌تر از و باشی ، سزاوار منابر باشی نام تو در کام جهانی باشد بر لب ، کماکان متواتر باشی ای دل کودک من، پیر و مراد است ! می شود عین باشی!؟ می شود هر ، سفرِ دل بروی کوله را باز ببندی و مسافر باشی!؟ بروی ریشه کنی در دل میخانه‌ی او سال‌ها پشت در ، مجاور باشی!؟ لب گودال پر است از دمِ «» کاش غفلت نکنی یکدم و... ناصر باشی! زیر سُم رفت تنش، کاش تو هم مثل روی خود کار کنی و متغیر باشی زیرورو می شود از بردن نامش دل سنگ اهل، خواهی شد اگر هم متحجر باشی! او که بوده ست و چه کرده ست!؟ خدا می داند کافی اَست از غمِ عشقش باشی او که و و است تا در آفاق نگاهش، باشی تا که عشقش بدمد در شبِ اندیشه تو باید از و ، متنفر باشی کیستی ای همه رنج جهان در تو نهان!؟ کیستی ای که پر از شعری و باشی !؟ غرق دریای تو باید شد و فریادت زد دیگران خاک و تو صد کوهِ جواهر باشی داد نشان، می شود از عمق وجود آیه‌آیه بشوی، باشی زده‌ای آینه‌ی روح خودت را به زمین تا در آینده‌ی چشمم، متبلور باشی تو دست نسیم افتاده ای که فاخرتر از ابریشم فاخر باشی فکر کن پا بگذاری به شبِ برزخِ دشت تا به میدان بلا، باشی فکر کن بر سر باشی و از آن بالا فکرِ پرواز باشی فکر کن چوب به لبهای قشنگت بزنند باز هم یاد خدا باشی و باشی ذره‌ای از غم او را نکند ذهنت درک هرچقدر هم بخواهی متصوّر باشی! بهترین حس جهان، در و کرب‌وبلاست # می رسد و باز تو باشی زائری انگلیسی گفت به من در تو و همان، god_of_the_water# باشی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم دل‌وروح ما، سر و جان ما، «لِتُرابِ مَقْدَمِكَ الفِدا» «عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا»، «فرج» است راه نجات ما همه ناتوان، همه روسیاه، همه در کشاکش راه‌وچاه همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، «وَانْکشَفَ الْغِطَا» نه رسیده شام غمی به‌سر، نه رسیده از سحری خبر نه کسی به‌فکر کسی‌دگر، تو بیا که «وَانْقَطَعَ الرَّجا» نه کسی هوایی فیض رب، نه به‌فکر واجب‌ومستحب «ظَهَرَ الفَسادُ بِما کسَب»، تو بیا که تازه شود هوا غم شام و کوفه و کربلا، شده داغ جان تو سال‌ها که هرآن صباح و هرآن مساء، «بَدَلَ‌الدُّموعِکَ بِالدِّما» گله‌وشکایت خویشتن، به‌کجا برد دل تنگ من؟ تو بیا سری به‌دلم بزن، که تو «مُستَعانی‌ومُشتَکىٰ» تو بیا که سر بزند بهار، به‌خزان دائم روزگار به‌جهان ما برکت بیار، که «بِیُمْنِکَ رُزِقَ‌الْوَرىٰ» تو بیا که عهدِ وفا شود، دل خلق جای خدا شود که زمان صلح‌وصفا شود، «بِجَمالِکَ کَشَفَ الدُّجىٰ» تو بیا و چاره‌ی نو بساز، که به‌ما شود در صبح باز شب عاشقان تو بس دراز، «وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ» 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi