🏴⬛ *بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*⬛🏴
🖤 *السلام وعلیک یا ام المصائب زینب کبری سلام الله علیها*🖤
☀️امروز:دوشنبه03 شهریور 1399/06/03
⚫ 04 محرم 1442 هجری 1442/01/04
🎄 24 آگوست 2020 میلادی2020/08/24
🖍🔗 رویداد
💠☀️ رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (03 شهریور ماه 99 )
1️⃣افتتاح ورزشگاه شهيد شيرودي "امجديه" در تهران (1318 ش)
2️⃣اشغال ايران توسط متفقين در جريان جنگ جهاني دوم (1320ش)
3️⃣عمليات اورامانات در شرق اورامانات توسط سپاه (1360ش)
4️⃣آغاز نخستين دوره مذاكرات صلح بين ايران و عراق با نظارت سازمان ملل متحد (1367ش)
5️⃣ارتحال علامه محقق "محمد جواد نجفی" صاحب تفسير آسان (1377ش)
6️⃣شهادت شهيد سيد محمدرضا طيبی تفرشی (1361ش)
7️⃣شهادت شهيد غلام حسين خليلی (1366ش
8️⃣درگذشت ناصر خویشتن دار،دوبلور و گوینده پیشکسوت (1396 ش)
💠🌙 رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (04 محرم 1442 هجری قمری )
1️⃣به درک واصل شدن نمرود
2️⃣ درگذشت "ابن ناقيا" شاعر و اديب بغدادي (485 ق)
3️⃣وفات "ابن ادريس" كاتب و شاعر مسلمان مراكشي (1264 ق)
💠🎄 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (24 آگوست 2020 میلادی)
1️⃣ آغاز قيام "ديوار ندبه" در بيت المقدس (1929م)
2️⃣ لاك و مهر شدن ساختمان حزب كمونيست در مسكو در پي تحولات شوروی (1991م)
3️⃣تولد پي ير كوری دانشمند و فيزيكدان فرانسوی (1859م)
✅ امروز متعلق است به: امام حسن مجتبی (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام)
🔳 اذکار امروز:-یا قاضیَ الحاجات( ای براورنده حاجت ها ) ( 100مرتبه )- سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ لِلّهِ ( 1000 مرتبه) -یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
✳️ رویداد مهم امروز :
🔳 *اشغال وتصرف ایران توسط متفقین در زمان رضاقلدرپهلوی ملعون*
🌀حدیث امروز : (کسالت و تنبلي)
امام علي علیه السلام
🖤ايّاكُمْ وَ الْكَسَلَ فَإِنَّهُ مَنْ كَسَلَ لَمْ يُؤَدِّ حَقَّ الله
⚫از تنبلى بپرهيزيد كه تنبل حق خداى را ادا نكند.تحف العقول ، ص 112
◼️ *اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*◼️
ابرار
#قسمت_اول 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 اول شهید کربلا، ام البنین بود... تقدیم به خاکپای شما بانو؛ از جانب مادرم 🌺 #رما
پیشنهاد می کنم بخوانید
نذر که فقط سینه زنی و روضه گوش دادن و روضه رفتن نیست.
کتاب خواندن برای شناخت راه امام حسین (علیه السلام ) هم یک نوع نذر یا عزاداری به حساب میاد.
مهم نیست که چقدر در روضه ها برای ارباب اشک میریزی، مهم نیست چقدر سینه میزنی یا چقدر نذری میدی.
مهم این که تو این دوماه چقدر ارباب رو شناختی و برای راهی که ارباب شروع کرده چندتا قدم برداشتی؟
قدم ها رو باید از خودمون شروع کنیم....
پس یاعلی....
بسم الله 🌸🌸🌸🌸👆👆👆
رمان#ماه_به_روایت_آه داستان های از زبان اطرافیان قمربنی بنی هشم حضرت #عباس_(علیه_السلام) است.به قلم #ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی با نثری روان و دل نشین در کانال #ابرار تقدیم نگاه عزادارتان. 🌸🌸🌸🌸التماس دعا.
#رمان_مذهبی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_اول
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
-شیر بنی کلاب!عبدالله بن ابی محل هم خون و هم قبیله من:شمر بن ذی الجوشن
* * *
صعلوکان، افرادی از قبایل قحطی زده و آفت رسیده بیابانی بودند که از فرط فقر و درماندگی به تکدی یا غارت اموال کاروان ها و دیگر طوایف رو می آوردند.
روزی در بادیه صعلوک پیر مفلوکی دیدم، سوار بر اسبی سرکش و راهوار. پیرمرد چرکین و ژولیده، تن پوشی فاخر، ابریشمین، رنگ رنگ و زنانه بر تن داشت و با جدیت و تفاخر، سر مست از صدای برخورد خلخال های طلا و نقره که از مچ تا آرنجش را پوشانده بود، در آن آفتاب سوزان، به نرمی می راند. هرگز ترکیبی تا این حد مضحک و ناهمگون ندیده بودم.
نمی دانم چرا آن روز به محض دیدن عبیدالله بن زیاد بر تخت دارالاماره کوفه، ناخواسته و ناخودآگاه، خاطره آن صعلوک و جامه و مرکوب مسروقه اش پیش چشمم جان گرفت.
به اصرار جنگاور هم قبیله ای ام ((شمر بن ذی الجوشن )) که همچون من از قبیله بنی کلاب است، به دیدار امیر جدید کوفه رفتیم.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_دوم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وقتی شمر برای درخواست همراهی در این ملاقات به دیدارم آمد، همچون مار زخم خورده به خود می پیچید : می بینی عبدالله ؟ اف بر اين دنيا... اف بر اين خليفگان و امیران حق ناشناس. نه آن پدر بین خادم و خائن فرق می گذاشت، نه این پسر. اگر ما آتش قیام حسن بن علی را به آب خیانت و تفرقه فرو ننشانده بودیم، اسبان لشکر حسن مجتبی، نه کاخ سبز که تا ریشه بنی امیه را چریده بودند. بعد از آن همه خدمت، بر پیشانی ما داغ خیانت و حقارت خورد و بر پیشانی حدیث سازان سایه نشین، مهر ولایت و امارت.
آه آه آه... کار به جایی رسیده که حتی این کنیززاده مجهول النطفه، پسر مرجانه نیز از حکم امارت بی نصیب نمانده است. آیا یزید در وجود عبیدالله، چه هنری جز جهل و قساوت دیده که او را به امارت گماشته است؟ اگر قصد خلیفه زهر چشم گرفتن از این مردم بود، من حاضر بودم علاوه بر مسلم بن عقیل، نیمی از مردم کوفه را از بام دارالاماره فرو اندازم.
می دانی بدتر از همه اینها چیست؟ عمر بن سعد را با وعده حکومت و برخورداری از خراج ((ری)) برای بیعت گرفتن از حسین بن علی برای یزید و کشتن او در صورت سرپیچی فرستاده اند. عمر پسر سعدبن ابی وقاص، فاتح ایران در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب، چند صباح دیگر برای سرکشی و امارت بر بخشی از فتوحات پدر، عازم ((جنات تجری من تحتها الانهار )) می شود و باز شمر بن ذی الجوشن می ماند و حسرت و دشمن کامی تا در کدام صحرای تفته و جهنمی و جانش در آید و جنازه اش نصیب ام عامر [کفتار] شود. ))
#رمان_مذهبی
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ماه_به_روایت_آه
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_سوم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
- سخت نگیر برادر، برای من و تو تلخ تر و دهشتناک تر از مصاحبت ام عامر، ملاقات با ابو یحیی [ملک الموت] است!
- چه جای شوخی است عبدالله؟ چرا نمی فهمی؟ نباید بگذاریم لقمه ای بدین گوارایی و پاداشی بدین حلاوت، بی هیچ زحمتی نصیب عمر بن سعد شود. همراهان حسین، بیشتر زن و کودکند و تعداد یارانش به صد نفر نمی رسد. جز خود حسین، فرزندش علی اکبر و چهار پسر ام البنین و معدودی دیگر، مابقی یا سالخورده اند یا کودک یا بی بهره از فنون جنگی. نقطه ضعف شیعیان علی تفرقه است. همین شیوه در جنگ صفین، علی را به پذیرش حکمیت و بعدها حسن بن علی را به پذیرش صلح واداشت.
کافی است به دستاویز هم قبیلگی و نسبت خویشاوندی از جانب مادر، عباس و سه برادرش را با امان نامه ساختگی از یاران حسین جدا کنیم، آنگاه خواهی دید که جماعت چگونه از گرد حسین پراکنده می شوند.
خوشبختانه عمر بن سعد، نادانسته و با امید به پذیرش بیعت از طرف حسین، درختم این غائله تعلل می کند.
باید به عبیدالله بفهمانیم که اگر پسر سعد جرات، جسارت و قاطعیت در اجرای فرمان خلیفه مسلمین ندارد، شمر بن ذی الجوشن دارد... برخیز.
هردو در چند قدمی تخت امیر عبیدالله بن زیاد - والی کوفه - ایستاده و به نشان ادب، چشم بر زمین دوخته بودیم. شمر مرا معرفی کرد:
- شیر بنی کلاب! عبدالله بن ابی محل بن حزام بن خالد، از جنگاوران نامدار قبیله بنی کلاب. هم قبیله، هم خون و از هر جهت مورد اعتماد من است.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_چهارم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شاید همان وقت بود که با نگاهی زیر چشمی و دزدیده به امیر، برای دیدن تاثیر معرفی ام در چهره او ، ناخواسته به یاد آن صعلوک مفلوک افتادم . چرا؟ اتفاقا یافتن پاسخی برای این چرا موجب شد تا از سخنان متهورانه و در عین حال مداهنه آمیز شمر، چیزی در خاطرم نماند. لحن او به گونه ای بود که اگر به معنی توجه نمی داشتی، گویی ستمدیده دست از جان شسته ای بر سر امیری بیدادگر فریاد می کشد ولی وقتی به معنی می نگریستی، ارباب خسیس و ممسک خود را از آن همه بخشندگی و رافت منع می کند
امیر کوفه همچون توده ای گوشت بی شکل که گویی با مبالغی اطلس و پرنیان بسته بندی شده بود، در خلسه ای رویایی از گفتار شمر، لای انگشتان پای زمخت و عرق کرده اش انگشت می کشید و همزمان پاره های لوز و حلوا به دهان می گذاشت.
شاهد اجرای نمایشی کسالت بار و تکراری بودم که بازیگرانش، متنی نا نوشته اما قراردادی و توافقی را با شکیبایی و تحملی رقت آور اجرا می کردند. درست ، همچون یک مجلس خواستگاری که هر دو خانواده از پیش به توافق رسیده باشند اما تشریفات و مقدمات مراسم را چنان با جدیت و پایبندی اجرا کنند که گویی به فرجام این وصلت، امید چندانی ندارند.
-عمر بن سعد تا به حال، بارها وفاداری خود را به ما و خلیفه مسلمین اثبات کرده است. یعنی می خواهی بگویی خلیفه در تنفیذ حکم فرماندهی سپاه به عمر بن سعد، خدای ناکرده مرتکب اشتباه...
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_پنجم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
- لا والله! هرگز. خلیفه بیش از هر کس به مصالح مسلمین آگاه است.
اما اگر به او خبر دهند که فرمانده سپاه بزرگ اسلام به جای آن که با سرعت و قاطعیت، کار حسین را فیصله دهد، شبها در میانه دو سپاه با حسین به مذاکره می نشیند و در اجرای فرمان خلیفه کوتاهی و کاهلی می کند، بی شک خواهد رنجید.
شمر که فرصت را برای وارد کردن ضربه نهایی مناسب می دید، با لحنی ظاهرا خیر خواهانه و هشدار دهنده و در باطن تهدیدآمیز، ادامه داد: کسی از فردا خبر ندارد. اگر تا به حال این کوتاهی و مماطله و مماشات را به گوش خلیفه نرسانده باشند، شاید تا ساعتی دیگر، کسانی از همین کوفه، با اسبانی تیزرو عازم شام شوند تا ذهن خلیفه را نسبت به شما و فرمانده سپاه، مشوش و بدگمان کنند. می دانید که خلیفه مسلمین، یزیدبن معاویه،بر خلاف پدرشان خال المومنین، چندان صبور و معتقد به تجسس در حقایق امور نیستند. از سوی دیگر، بسیارند متو همان فرصت طلبی که جامه امارت کوفه را برازنده قامت خود می بیینند...
عبیدالله بن زیاد چون یک کارشناس خبره هنری با چشمانی تنگ شده، ظاهرا غرق تماشای قالی به غنیمت رسیده ایرانی بود که تالار دارالاماره را می پوشانید و همین خیرگی و سکوت، نشان می داد که در شطرنج مباحثه با شمر، شه مات شده است. در نطع کلام، هیچ پیاده و سواره ای نمی یافت که پایمال پیل برهان و تهدید و رقیب نشود و گشایشی رخ دهد.
شمر را به خوبی می شناخت و می دانست اگر به خواسته اش پاسخ مثبت ندهد، کمتر از ساعتی بعد، او را سوار بر سریعترین اسب کوفه در راه شام باید جست.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#قسمت_ششم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شمر، خود به کمک امیر مستاصل شتافت: حسین از پیامبر آموخته است که :((الحرب خدعه )) جنگ نیرنگ است. او به دستاویز مذاکره و صلح و فرصت سوزی، مشغول تجمیع قواست. دوری از زن و فرزند، سپاه شام و کوفه را خسته و پریشان می کند و در همین فرصت، شیعیان علی، گروه گروه به حسین خواهند پیوست. بعید نمی دانم که لشکر پراکنده خوارج هم وقت را غنیمت بشمارند و از دیگر سو بر ما بتازند. آیا می پندارید که اگر شیعیان ایران و عراق از کم شماری همراهان حسین باخبر شوند، او را تنها خواهند گذاشت؟ در این موقعیت خطیر، شما به عنوان امیر مقتدر کوفه و عهده دار مصالح مسلمین می توانید با تکیه بر اعتماد خلیفه و با انتخاب فرماندهی قاطع و فرمانبر، در کمترین زمان، آتش فتنه را فرو بنشانید.
شمر با این عقب نشینی مصلحت آمیز اجازه داد تا امیر عبیدالله به جای چاره جویی تهدید شمر، راهی برای دلجویی و دفع شر مقدر او پیدا کند. به همین خاطر، بعداز یادآوری خدمات شمر به خلافت اموی و سپاس از این که با صداقت و درایت، نقش چشم و گوش او را بازی کرده است ، گفت : تو خود مردی جنگی و کارآزموده ای و به خوبی می دانی که برکناری فرمانده سپاه، آن هم بی هیچ دلیل و بهانه، باعث تشویش و پراکندگی سپاه می شود؛ ضمن آن هم بی هیچ دلیل و بهانه، باعث تشویش و پراکندگی سپاه می شود؛ ضمن آن که علاوه بر انفعال و بدنامی فرمانده معزول، سایر فرماندهان را نیز بد گمان و دلسرد می کند.
- چرا بی دلیل و بهانه، ای امیر؟ مگر نه آن که عمر بن سعد در اجرای فرامین و فیصله سریع کار حسین و همراهانش تعلل و کوتاهی می کند؟
آری درست می گویی. ما خود نیز به ختم سریع این غائله اصرار داریم. لذا تو را با حکمی...
- فرماندهی سپاه اسلام؟
حرص،طمع، بی تابی و جاه طلبی توام با بغض و عداوت، چنان در شیوه ادای این سوال شتابزده و متعفن موج زد که حتی از خود، به عنوان همراه و هم قبیله شمر بن ذی الجوشن، متنفر و مشمئز شدم.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
#قسمت_هفتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عبیدالله چون کسی که با تکان دادن و بالا و پایین بردن پاره ای استخوان، سگی را به تقلا و جست و خیز وامی دارد و از حسرت و زوزه ملتمسانه سگ حظ می برد، با زهرخندی که نشان می داد که حتی او نیز از این میزان جاه طلبی و ناشکیبایی مشمئز شده است، ادامه داد: صبور باش ابن ذی الجوشن. در آن حکم به او خواهم نوشت که به محض خواندن نامه به فتنه حسین و یارانش خاتمه دهد و اگر سرپیچی کند...
- سرپیچی می کند.
-باری، اگر سرپیچی کند و اطاعت نکند...
-نمی کند. می دانم. اطاعت نمی کند.
- در آن صورت باید فرماندهی را به تو بسپارد.
- آری، باید بسپارد. حکم امیر عبیدالله بن زیاد است. به محض ورود با حکم شما او را عزل می کنم.
-البته در صورت سرپیچی.
- من او را خوب می شناسم. حتی حکم را نمی خواند. سرپیچی می کند. می دانم.
با تقریر عبیدالله، کاتب دارالاماره مشغول تحریر حکم شد و شمر که با بی تابی ناظر بود با زمزمه و بازگویی کلمات عبیدالله، گویی می کوشید تا طعم قدرت و شرینی افتخارات پیش رویش را زیر دندان و روی زبان حس کند. سالها او را دیده بودم اما نه از این زاویه و نه در این موقعیت.
یاد حرفهایش درباره همراهان کم شمار حسین افتادم و این که می توان عباس و برادرانش را به بهانه خویشاوندی عشیره مادری و به دستاویز امان نامه ای ساختگی، از حسین جدا کرد و لابد پس از جنگ، آنان را دست و پا بسته به عنوان اسیران جنگی، پیشکش آورد و در شهرها نمایش داد.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_سوم
#عبدالله_بن_ابی_محل
#ماه_به_روایت_آه
#سمت_هشتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زمانی که شمر از این نقشه سخن می گفت، کهنه سرباز سرخورده ای بود که طرح و نقشه اش پشیزی ارزش نداشت؛ اما حال، در یک قدمی فرماندهی سپاه... وای بر من. شانه هایم بی حس شد و بر سر تا پایم عرقی سرد نشست. پدرم ((ابی محل)) برادر فاطمه ام البنین، مادر عباس و سه برادرش بود.
فارغ از غیرت قبیله ای، اگر شمر این نقشه را عملی می کرد، چگونه می توانستم با عمه ام ام البنین و سایر بستگانم چشم در چشم و رو در رو شوم؟ ننگ این همراهی تا قیامت با من می ماند.
شمر برخاست تا نامه را از عبیدالله بگیرد و من نیز به تبع او برخاستم. فکری چون برق از خاطرم گذشت. اگر امان نامه پسر عمه هایم ساختگی نباشد، شمر نخواهد توانست خودسرانه با آن ها رفتار کند. حتی اگر شمر و دیگران پیمان بشکنند، لااقل من به قدر وسع کوشیده ام.
با این که شمر برای حرکت بی تاب بود، گفتم: خدا امیر را قرین صلاح بدارد. من نیز خواسته ای دارم.
-بخواه که دریغ نمی کنیم.
-چهار تن از عمه زادگان من با حسین همراهند، اگر صلاح بدانید، برای آن ها امان نامه ای بنویسید.
-به چشم حتما می نویسیم. اگر حسین بن علی را تنها بگذراند، حاضریم برای تمام همراهانش امان نامه بنویسیم.
دقایقی بعد، شمر بن ذی الجوش با حکم و من با امان نامه، از دارالاماره کوفه خارج شدیم.
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_چهارم
#کزمان
#ماه_به_روایت_آه
#قسمت_اول
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دیگر از کوفه خارج شده ام . مثل تیر از چله کمان!
و قتی با پاکیزه ترین و فاخر ترین جامه ای که اربابت به تو داده، سوار بر اسبی سر کش و رهوار در بیابان می تازی یا کنار آبگیر و استراحتگاهی، کسی چه می داند که تو بازرگانی معتبر و جنگجوی نام آوری یا غلام یکی از رجال کوفه؟ اگر تاکید اربابم به تعجیل در رساندن این نامه نبود چه بسا در منزل گاهی، با لاف و گزاف، همسفره خان چرب و شیرین کاروان تجار می شو دم و خاطرات دلچسب دیگر بازرگانان را به نام خود نقل می کردم.
آه چه شیرین است آزادی ، حتی اگر به اندازه رفت و برگشتی از کوفه به کربلا باشد.
-((کزمان ))! این حکم را بگیر و با اسب من، خود را سریع به کربلا برسان. در سپاه حسین بن علی، سراغ عباس و برادران مادریش را بگیر و دور از چشم دیگران این حکم را به آنان بده . به آنان بگو : پسر دائی تان عبدالله بن ابی محل بر شما درود می فرستد و از شما تمنا دارد که با پذیرش امان نامه عبیدالله بن زیاد ، از سپاه حسین کناره بگیرد. پاسخ آنان را هرچه سریعتر به من برسان تا برای پناه دادن و در امان نگاه داشتن نشان چاره ای بیندیشم.
* * *
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#فصل_چهارم
#کزمان
#ماه_به_روایت_آه
#قسمت_دوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به راستی در طول تاریخ، چند غلام این توفیق را داشته اند که حامل حکم سری و محرمانه امیر کوفه باشند؟ نمی خواستم کسی در این افتخار با من شریک باشد لذا زیاد به فکرم فشار نیاوردام و به این سوال وسوسه انگیز، پاسخی قاطع و افتخار آمیز دادم : هیچکس! اصلا کدامیک از پدران من ، عهده دار مسئولیتی چنین خطیر بوده اند ؟ هیچ کدام! حال، گیرم که امیر کوفه، برازنده و خوشنام نیست، بالاخره امیر که هست. نیست؟ فکرش را بکن، سالها بعد خواهند نوشت که در کشاکش جنگ و غبار کارزار، بناگاه مردی سوار بر اسبی سرکش از راه رسید و فریاد بر آورد:((دست نگه دارید. من حامل پیام محرمانه امیر کوفه ام.)) آه، خدای من . اوکیست؟ ((من کزمان هستم و این چهار تن در پناه من و امیر عبیدالله زیادند.))...
در طول راه بیش از صد بار این وقایع با شکوه و افتخار آمیز و حماسی را با افزودنی های دیگر در ذهن مرور کردم و هر بار از ذوق و سرخوشی بر خود لرزیدم.
* * *
در کوفه می گفتند : حسین بن علی، به قصد بر اندازی اسلام و خلا فت مسلمین، با سپاهی جرار از مدینه خروج کرده است. او به بهانه حج و به نیت گردآوری سپاه از مخالفان خلیفه و ایجاد تفرقه میان مسلمین عازم مکه شده بود اما با تیزهوشی ماموران و افشای نقشه اش، حج را نیمه کاره گذاشت و با جذب جنگاوران شهرها و قبایل، راه شام، دارالخلافه مسلمین را در پیش گرفت.
خوشبختانه روشنگری امیر عبیدالله زیاد و دستگیری و کشتار مسلم بن عقیل، فرستاده حسین و دیگر عاملان تحریک، مانع از پیوستن فریب خوردگان به اردوی حسین بن علی شده بود. بر مبنای اطلاعاتی که از تعداد نفرات و کیفیت تجهیزات سپاه حسین می رسید، مقاومت سپاه شام و کوفه در برابر آنان بعید به نظر می آمد و به همین جهت، روزی نبود که گروهی از جنگاوران برای تقویت و همراهی سپاه خلیفه، عازم کربلا نشوند.
می گفتند در صورت استیلای حسین، اسلام و سنت پیامبر مهجور و نابود خواهد شد. در این مورد تقریبا هیچ کس شک نداشت. مگر حسین فرزند علی نبود؟ همان علی که از زمان خلیفه سابق تا به امروز، لعن او در نماز های پنجگانه از واجبات شمرده می شد.
در این میان، تنها یک چیز برایم عجیب بود. چرا بایست امیر کوفه برای کسانی که با توجه به نفرات و تجهیزات بر سپاه مقابل برتری دارند، امان نامه بنویسد؟ هر چه بیشتر اندیشیدم، کمتر به پاسخ رسیدم. اصلا غلام قاصد را چه به این سوالات؟
* * *
#رمان_مذهبی
#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی
#ادامه_دارد
کپی با ذکر منبع بلا مانع است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯