.
آن سید عزیز
✍فاطمه رجبی
از هر لبنانیای لبنانیتر بود؛
از هر ایرانیای ایرانیتر بود؛
از هر فلسطینیای فلسطینیتر بود؛
از هر سوری سوریتر؛
از هر عراقی عراقیتر و از هر یمنی یمنیتر!
و بالاتر، از هر مسیحیای مسیحیتر بود؛
از #کُرد و #تُرک حلب کُردتر و ترکتر، و از #دروزی دروزیتر و از #علوی علویتر.
برای درک اینکه سید #انسان بود و دردش انسانی، کافی است بنشینیم پای خاطرات ستمدیدگان و قربانیان طرح بزرگ و ویرانگر #تامین_امنیت_فرزندان_اسرائیل در منطقه. فراموشم نمیشود هیچگاه درخشش چشمهای اشکآلود زنی راهبه در زیارتگاه #معلولا که وقتی به #سیدحسن و #حزب_الله رسید در نقل خاطرات جنگ، نفس کم آورد. لحظهای سکوت کرد و خیره به شاخههای سرسبز درخت داخل زیارتگاه سنگی گفت: اگر #سید نبود، اگر حزبالله خودش را نرسانده بود، امروز از زیارتگاه تاریخی #مسیحیان_سوریه فقط یک خاطره برجای بود!
پ.ن۱: اهالی معلولا به پاس خدمات حزب الله، طاق نصرتی بنا کردهاند در ورودی شهرشان و نشان این #لشکر_مقدس را بر پایههایش حک کردهاند.
پ.ن۲: دربارهی سیدحسن، آن #مرد_مقدس، به یکی دو نوشته قناعت نخواهم کرد. داستان او بزرگ است.
#سلام_بر_نصرالله
#علی_اصغر_عزتی_پاک
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«پدر، پسر، نصرالله»
✍ فاطمه میریطایفهفرد
او را به اقتدار میشناختند و ابهت.
ابهتی که از هاشمیبودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قالالصادق(ع) و قالالباقر(ع) بود.
مکتب تشیع اقتدارآور است و #سیدحسن_نصرالله نمونهای بارز از این مکتب بود. مکتبی که #خمینی کبیر به جهان شناساند و امام #خامنه_ای در اعتلای هرچه بیشترش کوشید.
با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول میماند. باید از این بعد بیشتر به سید نگاه کرد تا فهمید که چهقدر دلسوز مردم کشورش و حتی منطقه بود.
او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشستهبود، پدرِ شهید شد.
◽◽◽
داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقتفرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستانهایی که دلدادگی پدران به پسران خود را به تصویر میکشند.
#رستم هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو میزنی. امام #حسین(ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از #علی_اکبر میگوید و فقدان دنیای بدون #علی_اکبر و از #علی_اصغر میگوید و خباثت دشمنان.
خدا از #سیدحسن هم عهد میگیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد.
#نصرالله از #سیدهادی میگوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ اینجاست که اشکش راه میافتد برای دل غصهدار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که #سیدهادی را کفن میکند و نماز میخواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزبالله مکتوم ماند. این همان است که سر باز میکند.
میگوید من خیلی عاطفیام، دلم زود میشکند، اشکم زود جاری میشود، خب پدرم دیگر. سید میگوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که #سیدهادی توشهای برای آخرتش است، بعد فکر میکند که نه! #هادی برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس میکوشد تا خودش را کنارِ خانه #عباس_بن_علی(ع) در بهشت جا دهد.
بزرگشدن روح سید در ادبیاتش موج میزند. خدا عهد میگیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگبرگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند.
سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری میشود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جیپیاس جاسوس، جانباز میشوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند.
اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است.
حالا دیگر پدر حزبالله مثل حاج #قاسم، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری میکند؛ این بار نه برای #سیدهادی و نه برای سیده زینب و نه برای حزبالله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI