💢برای «که» بنویسیم؟
✍️ استادجواد محدثی، کتاب «با اهل قلم» مینویسد:
نوشتن، «ارتباط کتبی» با خوانندۀ اثر است و کلام تو، وسیلۀ ارتباط.
اگر مقصودت به خواننده منتقل نشود، چه فایده؟ اگر با مخاطب، نتوانی رابطه برقرار کنی، از نوشتن چه سود؟
پس، شناخت مخاطب ضروری است. اینکه بدانی با چه کس رویارویی،
خوانندگان سخن و شعر و مقاله و داستانت چه کسانیاند؟
بُرد و تأثیر نوشتهات تا چه حد است؟ اصلاً میخوانند یا فقط تو مینویسی؟ میخرند، یا فقط تو چاپ میکنی؟ میفهمند، یا تو فقط صفحه پر میکنی؟
ادبیات کودکان هم از همین مقوله است.
بسیارند کسانی که برای «کودک» مطلب مینویسند، اما دنیای کودک را نشناختهاند.
و بسیارند کسانی که شاعر شعر کودکانند، اما فضای کودکانه در شعرشان نیست، هر چند الفاظ بچگانه به کار برند.
یعنی: مهم، شناخت حوزه واژههای کودکانه و دنیای خاص کودکان است و به زبان آنان و متناسب با فهم و درک و زمینۀ آنان سخن گفتن.
کتابی هم که برای کودکان نوشته میشود، کافی نیست که فقط نامش کودکانه باشد یا تصاویر رنگیاش برای این قشر و «گروه سنی» گیرا و جاذب باشد. مفاهیم و محتوا را هم باید لحاظ کرد.
باری... وقتی مینویسید، تصور کنید خوانندگان خویش را (از قشرها و گروههای مختلف) که روبروی شما نشستهاند و با آنان حرف میزنی.
«ارتباط مستقیم»!...
مردم، امروز به چه چیزهایی نیاز دارند؟
خواستار چه مطالبی هستند؟
کدام مطالب و پیامها و نوشتهها و تحقیقها، برای امروز زندگیشان و زندگی امروزشان، کارساز و راهگشا و مفید است و از خواندن، بهره میبرند؟...
به راستی اگر این جهات در نظر نباشد، در «خلأ» نوشتن، و برای تودههای انبوهی از «خوانندگان نامشخص» و نمیدانم در کجا و در چه سن و با چه شرایط نوشتن، چه دردی را دوا میکند؟
ناگفته نماند که: کار ادبی و هنری و شعر، قدری باید ایهامها و ابهامها و رمز و راز و کنایه و تشبیه و توصیف و استعاره و زبان چند بعدی و قالب فوق عادی و سطح فوق معمولی و... داشته باشد. ولی تا چه حد؟...
آیا حتی به قیمت تبدیل ادب و شعر و هنر، به ابزاری بیاستفاده برای مردم؟ و به بهای بیمشتری و بیمستمع ماندن دستاوردهای ادبی و شعری؟
اگر بنا باشد «ادبیات» به صحنۀ زندگی هم بیاید و در متن حیات مردم جاری و ساری باشد، به معنای از دست دادن وجهه و صبغۀ ظریف و جالب و جاذب «صناعات» لفظی و معنوی نیست.
اما... نباید فراموش کرد که کار قلمی، برای مردم و در خدمت حق و در ارتباط با خلق است. فاصلهها را باید پر کرد، تا «ارتباط متقابل» میسور گردد.
#نویسندگی
#مهارت_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🖊«سندروم نوشتن»؛ فردی یا تمدنی؟!
✍️ علی اسفندیار
در این سالها بسیاری از نویسندهها یا نوقلمها در پیامهایی به «تحریریهی نویسندگان حوزوی» از کمحسی و بیرمقی خودشان در برابر نوشتن سخن میگفتند؛ پاسخ آن پرسشها را باید مییافتم. نخستین مسألهای که ذهنم را درگیر کرده «فلسفه نوشتن» و «روح نوشتن» بود، این دو محور را در دستور کار خود قرار دادم، به این بهانه کلاسهای تکمیلی نویسندگی، نویسندگی خلاق و مقدمهای بر جستارنویسی را گذراندم و هم گاهی در دورههایی بیان کردم؛ در این میان کتابهایی به دستم رسیده که عاشقانه میخواندمشان تا بتوانم در حوزه تبلیغ مکتوب، استادان و دوستان حوزوی و دانشگاهیام را یاری کنم.
«ترس از نوشتن» یا «ترس از ادامه نوشتن» را شایستهی پاسخی بجا و عالمانه است؛ یکی از آن کتابهای خوب برای فائق آمدن بر این سندروم، از احمد اخوت است با نام «تا روشنایی بنویس». در بخشی از این کتاب به مسأله «سندروم کتاب دوم» پرداخته و مهمتر این که به ریشه تاریخی «ترس از نوشتن» اشاره کرده است:
«وحشت از نوشتن پدیدهای نسبتاً جدید است و با مدرنیسم پدیدار شد؛ از وقتی توجه به زندگی نویسنده و حیات اجتماعی او اهمیت یافت و نام نویسنده جایگاه مهمی پیدا کرد. تا حدود قرن هیجدهم که نویسنده «اسم و امضایی نداشت» طبیعتا این پدیده هم نمیتوانست، موضوعیت داشته باشد، زیرا پیش از این، متن بود که اهمیت داشت نه این که چه کسی آن را نوشته است و اسم نویسنده در سایه متن میرفت.
پس از انقلاب صنعتی و بروز اولین جلوههای مدرنیسم و اهمین یافتن اسم صاحب اثر، آن که نوشتهای را امضا میکرد دیگر با نویسنده گمنام گذشته تفاوت داشت و باید مسئولیت اثر را به عهده میگرفت و این کار با اضطرابهایی همراه بود (و هنوز هم هست).
یکی از بازتابهای این «دلواپسی مدرن» این بود که نویسنده(به طور مشخص از اوایل قرن نوزدهم) احساس کرد زیر ذره بین است و خوانندگان او را از قفس شیشهایش میبینند و پدیده ترس از خوانندگان و متن نانوشته آرام آرام ظهور کرد؛ معضلی روانی که امروز از مشکلات بسیار مهم نویسندگان است، به خصوص آنان که با متون خلّاق سروکار دارند.»
حال، غلبه بر سندرومِ نوشتهی دوم، اثر دوم، کتاب دوم یا مقالهی دوم، راهش همین هوشیاریها نسبت به اصل بیماری است و هراسی که بر جان من و شما افتاده است و این که بدانیم دنیای مدرن و پسا مدرن با شهرتدادن نویسنده، جان کلمه و کلام و پیام را از فضای تمدنی و فرهنگی ربوده است.
گمان میکنم، انقلاب صنعتی تا امروز کارش همین بوده است که نوشتن را طبقاتی کرده، از آن سو «خواندن» را به برخی توصیه میکند و این سو «دیدن» را به همه آدمها یاد میدهد؛ این خط فرهنگی و شناختی بسیار مشکوک و ترس آور است، تا جایی که به سندروم و وحشت نوشتن گرفتار آمدیم.
برای یافتن پاسخ این سه پرسش نباید ترسید؛ چرا همه باید فیلم ببیند؛ چرا جمعی باید بخوانند و چرا طبقهای خاص باید بنویسند؟ و پرسش مهم چهارم؛ این تنظیمگریها محصول کدامین تطور فرهنگی و اجتماعی است؟
#مهارت_نوشتن
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#قلمدون
📣 بلای تبلیغ نامتوازن
#نوشتن، کار و زندگی است و #سخنرانی شعار و نشان؛ هر دو حیاتی و انکارناپذیر است.
◻️ ضرب المثل «به عمل کار برآید به سخندانی نیست» را همه شنیدهایم؛ یکی از مصادیق عمل، «نوشتن» است، هر چه بیشتر بنویسیم از میدان مغناطیس ادعا و کلیگویی دور میشویم.
🔻به سخنرانی که نمینویسد یا عبا و ردایش را از جامعه نویسندگان و سازندگان فرهنگ دور میدارد، عنوانی جز «حرّاف» نباید داد.
🔸نوشتن موج آفرین است، به جزئیات اجتماعی توجه میکند، دست خواننده را به آرامی میگیرد، احساسات را منطقی، مدیریت میکند، بر ادراک او تأثیر نرم میگذارد. ثمره نوشتن در بزنگاه عمل و اقدام بروز مییابد.
🖍 در حاشیه گذاشتن نوشتن و روایت مکتوب از سوی مدیران مجموعههای فرهنگی و دینی به ویژه حوزه علمیه، خیانتی راهبردی در برابر جامعه مؤمنان و تولید فرهنگ است.
📢 آیا نظام تبلیغ دینی با فربگی منبر روبهرو است؟!
#جهاد_روایت
#مهارت_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
🆔 @howzavian