eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
706 دنبال‌کننده
892 عکس
156 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️آتنا منانی با ارسال خاطره‌ای به جمع نویسندگان حوزوی پیوست بی‌شک باید اوصاف این احوال را نگاشت نمی‌دانم تحول، ریشه در چه دارد اما یقین دارم که حس و حال این روزهایم دگرگون است! محتاج فریادی هستم از اعماق وجود تا مرحمی بر دردها باشد، دردهایی که آشکارا به جان خریدم تا روحم را بهبود بخشد! بند بند وجودم آغشته به بوی خاک و خون شده قلبم در زندان تاریکی محبوس گشته است! نخستین دیدار است که در آن می‌توانم با دل و جان اندوه هشت سال مبارزه و جهاد را لمس کنم. می‌گویند حضور شما به دعوت شهداست، خوشا به حال‌مان که گرچه سراپا معصیت و نافرمانی هستیم اما امروز به دعوت افرادی اینجا هستیم که دم به دم در جوارمان حاضر هستند! شهیدانی که برای زنده نگه داشتن ناموس‌کشور، جانشان را فدا کردند و حیات ابدی را ضمیمه‌ی اجرشان کردند، آنان که هوشیارند به اعمالی که خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه انجام داده‌ایم! آن‌ها هستند تا من و شما گام در راهی بنهیم که به نور منتهی می‌شود. از صمیم قلب تمنای دیدار دیگر دارم، دیداری که عطش قلب را تسکین دهد! دیگر تاب نمی‌آورم، زنجیر دشنه‌ای قلبم را احاطه کرده است و اشک پهنای صورتم را مستتر! مگر می‌توان از شجاعت و خلوص آنان شنید و نگریست؟ مگر می‌توان سکوت کرد و گذشت؟ مگر می‌توان مظلومیت آنان را نادید گرفت؟ مگر می‌توان از یاد تاریخ نقی کرد کربلای خونین کارون و اروند را؟ خداوند را گواه می‌گیرم که حتی آب اروند و کارون هم نمی‌تواند حرارت قلبم را کاهش دهد! با قلبی که پر از خالی‌ست به امید تجدید دیدار می‌مانم تا خود را از دریایی که دیدگانم ساخته رها کنم! دیداری که این‌بار با آگاهی است! فراموش نمی‌کنم این روزها را! @AFKAREHOWZAVI
«درباره لغزش» ✍️طیبه فرید تصمیم گرفتم مطلب ساده‌ای بنویسم، خیلی عوامانه بگویم. اسباب برای لغزیدن کم نیست پناه بر خدا! وقتی ما بعضی کارها را انجام می‌دهیم، بعضی اتفاقات خوب را از ما می‌گیرند، این از اقتضائات عالم ماده است و دلیلش نظم موجود در آفرینش است، گناه نظم زندگی ما را در هم فرو می ریزد و ما بنا بر نظام موجود در عالم بعضی چیزهای خوب‌مان را از دست می دهیم. اصطلاح عوامانه‌اش می شود سلب توفیق اما عبارت تخصصی‌اش می شود از چشم خدا افتادن! تا اینجا هستیم، هرقدر با خدا صنمی داشته باشیم موقع رفتن‌مان هم همان‌قدر مرتبطیم*. یکی از آفت‌های رابطه‌ی دونفره‌ی ما با خدا تنظیم نکردن رابطه ما با آدم‌هاست.* کلمات‌مان، درخواست هایمان، نوع نگاهمان، توقعات‌مان! نظم آفرینش ایجاب می کند ما حریم رفتارهایمان با دیگران مشخص باشد، «سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی بندند!» قوانین عالم بنای تغییر ندارد و عمل به کلام خدا روی نسل آدمی تا ناکجا تاثیر دارد و البته بی تفاوت بودن به آن و یا حتی زیر آبی رفتن و توجیه کردن! انبیا الهی آدم های منظمی بودند. این یک حقیقت است که مطابق با قانون الهی رفتار کردن آدم را بزرگ می کند!قانون الهی باران رحمت است، و درخت های باران خورده پر ثمرتر! پ. ن: *پیامبر اکرم (ص): کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ همان‌گونه که زندگی می کنید، می میرید، و همانطور که می میرید مبعوث میشوید، و همانگونه که مبعوث می شوید، محشور خواهید شد/ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه , جلد ۴ , صفحه ۷۲ *امام علی(علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ. کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند خدا میان او ومردم را اصلاح می کند. /حکمت ۸۹نهج البلاغه @AFKAREHOWZAVI
"هنر مهرورزی" ✍️مرضیه رمضان قاسم پناهگاه دیگران باشیم نگذاریم اطرافیان‌مان برای رفع دلتنگی‌ به کتاب، فیلم، موسیقی و ... پناهنده شوند زیرا کمبود محبت زیانبارتر از کمبود ویتامین است، مهرورزی در عین رایگان‌ بودن گران‌ترین کالایی است که با بخشیدن افرایش می‌یابد البته به طمع جبران و زیاد شدن نباید بخشید بلکه محبت‌مان را بدون‌ چشمداشت نثار کسانی کنیم که مطمئن‌ هستیم هیچ‌گاه نمی‌توانند محبت‌مان را جبران کنند در غیر این صورت به معامله برچسب محبت زده‌ایم. محبت همیشه مادی نیست بلکه می‌تواند یک لبخند و یا يک حرف دلگرم کننده باشد، آری حرف‌ها هم مثل خوراکی‌ها طبع دارند، برخی حرف‌ها ولو به شوخی هم باشد گرمای محبت را مبدل به زمهریر می‌کند پس حرف‌های یخمکی را با غلط‌گیر از پستوی ذهن‌مان پاک کنیم و واژگان صمیمی را جایگزین‌ آنها کنیم، وقتی دایره‌ی واژگان‌مان قیمتی شد می‌توانیم آن را در پیشخوان زبان قرار دهیم و به دیگران تقدیم کنیم‌. محبت را باید آنقدر تکرارش کنیم تا جامه‌ی حال از تن درآورد و بر مملکت وجودمان ملکه‌‌ای تاجدار گردد. محبت را بایگانی‌ نکنیم زیرا آنهایی که دل بدست می‌آورند ثروتمندتر از کسانی‌ هستند که دلار بدست می‌آورند‌‌. هیچ دارویی بهتر و هیچ اثری ماندگارتر از "محبت " نیست. پس تا دفترچه‌ی حساب‌ زندگی‌‌مان مسدود نشده است سرمایه‌ی عمرمان را خرج مهرورزی کنیم. @AFKAREHOWZAVI
"پیچیدگی" ✍️زهرا نجاتی انسان موجود پیچیده‌ایست...موجودی که خیلی میتواند ترسناک باشد. هم می‌تواند تبدیل شود به "اشرف خلایق" هم "کالانعام بل هم اضل"..و این دومی به خیلیها از جمله من نزدیکتراست. انسان موجودی ناشناخته ‌است که حتی روانشناسان؛ نتوانسته‌اند به ابعاد روحی وروانیش پی ببرند. ترس و اندوه و غم و معنویت و روحانیت و درک وگناه و انواع گناه؛ همه جوری در هم تنیده؛ که نه می‌توان مطمئن از بخشش و رشد انسانی بود نه می‌توان کسی را متهم کرد به بنده‌ی بد بودن! به گناهکار بودن و توبه کار نبودن. اضافه کنید به این‌حجم پیچیدگی تعاریفی از انسان را که در قرآن امده است:"بل تحبون العاجله؛ دنیا را دوست دارید! یریدالانسان لیفجرامامه: می‌خواهد که پرده‌ها را بدرد، و " انسان برنفس خودش بصیراست وخودش را خوب می‌شناسد" و ترسناک‌تر اینکه:" قتل الانسان ما اکفره: کشته باد انسان که چقدر کفرمی‌ورزد" پس خوش به حال کسی که وسط این همه‌‌ تلاش برای دنیا؛ تلاش برای زندگی؛ برای بهره‌مندی از لذت‌های حلالی که خودش در قران فرمود:"قل من حرم زینت الله التی اخرج لعباده والطیبت من الرزق؛چه کسی استفاده از نعمتها و زینت‌هایی که خدا برای خلقش؛ فراهم کرده؛ را حرام اعلام کرده؟"یادش نرفته خدا را. یادش نرفته خدایی بودن را. عطرو رنگ خدا داشتن را! خوش به حال کسانی که خوبند! درست می زیند؛ درست زنیتشان را خرج می‌کنند،عاشق شوهرانشان هستند و احساس عمیق خوشبختی‌شان ربطی به رنگ ولعاب مبل و خانه و عشقهای کاذب و گناه نداشته باشد! خوش به حال کسانی که وسط این همه دنیا؛ درست وسط قلبشان؛ بزرگترین و صادقانه‌ترین بخش را وقف امامشان کرده باشند! خوش به حالتان! خوش به حالشان! کاش آنها که خاک را به نظرکیمیا کنند؛ گوشه‌ ی چشمی به ما کنند!کاش...همین... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«چراغ های ابدی» ✍️طیبه فرید از سفر برگشته بود .چراغ گردسوز روشن را از ساکش بیرون آورد و گرفت جلو صورت لیلی و گفت: _برات سوغاتی آووردم، ببین دوستش داری!! ولیلی از خواب پریده بود، قبل ازینکه حرفی بزند و یا چراغ را از دستش بگیرد. اکبر آقا و گیتی خانم آخرین میهمان هایی بودند که از پله ها رفتند بالا. گیتی خانم در حالی که نصف بیشتر صورت استخوانی اش بیرون از در بود با استیصال از پشت عینک استیلش لیلی را نگاه کرد. اکبر آقا چمدان لباس های مرتضی را گذاشت روی صندلی عقب و رو به لیلی گفت: _بابا بعد پشیمون نشی.... و لیلی سکوت کرده بود و اکبر آقا نشسته بود پشت فرمان ماشین. ساره و محمد حسین دویده بودند سمت در و گونه اش را بوسیده بودند و چند لحظه بعد بنز سفید از ته کوچه محو شد. و لیلی درِ سبزکمرنگ را پشت سرشان بسته بود. از پیش از ظهر بزرگترهای فامیل و خاله خانباجی ها آمده بودند. هر کسی به اندازه ی وسعش هدیه ای آورده بود.یکی پارچه،یکی پیراهن، یکی روسری... ظهر موقع اذان، خاله بدر السادات رئیس انجمن بیوه زن های فامیل با گیس سپید و لُپ های آویز، همانطور که داشت با دست و پِل خیس، آستین هایش را می کشید پایین گفت: _ چهار ماه و ده روز گذشت خاله جون، عِدّه آقا مرتضی امروز تموم شد،روحش شاد،کسی نمی دونه شهید چه ارج و قربی پیش خدا داره. پاشو رخت مشکیاتو درآر، نه خدا راضیه نه بنده خدا،چند روز دیگه هم عیده، آدم زنده باید زندگی کنه،بچه هات گناه دارن.... با اصرار جمع، رفته بود توی اتاق و پیراهن گلدار آبی اش را پوشیده بود و روسری حریر را جلو آینه انداخته بود روی سرش. یادش نبود آخرین بار کی توی آینه خودش را نگاه کرده .با یک دسته موی سفید جلو سرش ، با ابروهای پر و صورت لاغرِ کشیده اش، توی سی سالگی با دو تا بچه شده بود عین بیوه های پنجاه ساله. نگاهی انداخت به صورت مرتضی که توی قاب داشت می خندید. می خواست چیزی بگوید که مامان گیتی آمده بود توی اتاق و با او چشم در چشم شده بود و توی بغل هم گریه کرده بودند، وصدایشان رسیده بود به گوش اکبر آقا! او هم یک نخ سیگار آتش زده بود و بعد از دو سه تا پُک، دودها را از دماغش داده بود بیرون و نصفه سیگار را انداخته بود توی باغچه. وقتی همه رفتند توی سکوت خانه در اتاق را باز کرد. از لباس های مرتضی فقط یکی دوتا را یادگاری نگه داشته بود و بقیه را گذاشت توی چمدانی که اکبرآقا برده بود.یادگاری ها را هم گذاشت یک جایی که جلو چشمشان نباشد، خصوصا محمد حسین که تمام خاطره ها با جزئیات به خاطرش مانده بود. لباس های خودش کف اتاق بود،بی سر و سامان و پخش و پلا.نشست یکی یکی همه را تا زد و چید توی چمدان. ژاکت یشمی را گذاشت روی همه ی لباس ها وکیسه های معطر استخودوس و دارچین را برداشت و با تردید و انفعال گرفت جلو دماغش. صاحب بوتیک ژاکت سبز یشمی را داد دست مرتضی و گفت: _بفرمایید، بدید بانو پرو کنند.لیلی ژاکت را پوشیده بود و مرتضی از لای در سرش را کرده بود توی اتاق پرو و در حالی که چشم هایش را گرد کرده بود گفته بود چه بانوی جا افتاده ای!!!عالی شدی... لا اله الا اللهی زیر لب گفت و کیسه های معطر را گذاشت بین لباس ها و در چمدان را تندی بست.از مرور خاطره هایش می ترسید، گاهی فکرها عین سایه ی بعد ازظهر های تابستان یواش می خزیدند توی سرش، خاطراتی که اولْ شخصش، غایب ابدی بود.خاطرات شیرینِ تلخ.حس می کرد وسط یک خلاء عمیق و تاریک مثل یک سیاهچال مبهم گیر افتاده. از پشت شیشه،جوانه های مخمل سبزی که روی شاخه های عریان درخت سیب، سبز شده بود به چشم می خورد.حس و حالش جهنم بود. دوست داشت چشم هایش را باز کند و ببیند تمام این اتفاقات خواب پریشان بوده... صدای زنگ تلفن توی سکوت خانه پیچید. گوشی را برداشت. _سلام علیکم خانم محسنی،مختاری هستم، منزل تشریف دارید؟ _بله هستم امری داشتید؟ _ دو سه دقیقه ی دیگه می رسم خدمتتون. روی پله های پشت در سبز کمرنگ نشست، با اضطراب گره پلاستیک را باز کرد، ساک مرتضی را شناخت. با انگشت هایی که می لرزید زیپ ساک را باز کرد، وسایل مرتضی بود، آخرین لباس هایی که تنش کرده بود، کلاه بافت سرمه ای که خودش بافته بود و یک جعبه کوچک و یک پاکت نامه. لباس ها را باز کرد و گرفت جلو صورتش، لباس هایی که شسته بود و اتو زده بود و خودش گذاشته بود توی ساک مرتضی. دستش را کشید روی نوشته ی سرجیبش کلنا عباسک یا زینب. توی جعبه یک سنجاق سینه پروانه ای بود، پر از نگین های شفاف آبی. نامه را باز کرد! لیلی مهربانم دیشب خواب دیدم حضرت زینب (س) چراغ روشنی به من هدیه داد که نورش می توانست تا فرسنگ ها را روشن کند. شاید قرار باشد راه روشنی پیش رویمان باز شود، فقط قول بده محکم باشی. هر جا باشم بیادت هستم. بچه ها را ببوس. دوستدارت مرتضی کمی بعد تلفن را برداشت و شماره ی مامان گیتی را گرفت. _سلام مامان! بچه هارو بیار. باچمدون لباسای آقا مرتضی... @AFKAREHOWZAVI
✳️احیاء ✍️زهرا سعادت امروز بزرگداشت مقام آنانی است که مهمان خوان با کرامت الهی شده و "عند ربهم یرزقون"اند، همانانی که گاهی از سر غفلت،مرده میپنداریم در حالیکه "احیاء" ترینند....روز شهدایی که امنیت داخلی و اقتدار جهانی مان را مدیون ایثار بیدریغ و بذل جانهایی هستیم که چه بسا همچون شهدای هسته ای، با بودن فیزیکی هم افتخار آفرین بودند... به برکت انقلاب اسلامی و انفاس قدسی رهبر کبیر، خونهای زیادی برای اعتلای نام جاودانه ایران ریخته شده و آحاد ملت،همواره مدیون و مرهون آن به معراج رفتگان خواهیم بود.... آرمان ما هم قلم زدن در جهت حفظ نام و یاد شهداست که به تعبیر قائدمان" کمتر از شهادت نیست" این مسئولیت خطیر، باید در نوشته های اصحاب قلم جلوه داشته و لااقل ادای دین هرچند ناچیز،به محضر شهدا و جانفشانی ایثارگرانه شان چه در خاک میهن وچه در اقصی نقاط جهان باشد.... چه نیکوست که هر متنی با هر قالبی که به یادگار می گذاریم،به نیابت از رفقای شهیدمان باشد تا به برکت نگاه بزرگوارشان،در مسیر شهادت قدم برداشته و رنگ و بویی از عشق بیکرانشان به حضرت ارباب(س) به قلم هایمان نور و برکت بخشیده و ناممان در زمره آنانی باشد که دعایشان،رزق شهادت بود.... شهادت،قسمت ما میشد ای کاش....! @AFKAREHOWZAVI
«شهدا» ✍️سیده الهام موسوی 22اسفند بزرگداشت شهدا یادمان نرود برای حفظ ولایت چه علی اکبرهای پر پر شدند. از جزیره‌ی مجنون تا کانال کمیل و کردستان دسته دسته پرستو در خون غلطیدند به آسمان پر زدند رفتند، تا این خاک حفظ و آباد شود. اگر طالب جهادی؛ همچون شهدا جهاد کن با اینکه نیستند ولی هستند، هنوز در حال جهادند. رهبر معظم انقلاب: شهیدان نقاط مشعشع در این صفحه درخشانند که مانند ستاره ی راهنما، راه را به همه نشان می دهند. @AFKAREHOWZAVI
42.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزرگداشت سفیران عشق ✍️نجمه صالحی بچگی ما دهه شصتی‌ها با صدای آژیر وضعیت قرمز و سفید، اضطراب، خبر شهادت اقوام نزدیک و دور و تشییع پیکر شهدا، رفت و آمد به گلزار شهدا عجین شده بود. یادم نمی‌رود وقتی موشک‌باران رژیم بعثی عراق به قم شروع شد، همه اقوام مادری به روستا کوچ کردیم تا به خیال خودمان از خطر دور باشیم اما خاله مرحومم که کرونا او را از ما گرفت، نمی‌آمد. او معتقد بود خانواده شهدا نباید از این چیزها واهمه داشته باشند، بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! همسر و پسرش شهید شده بودند اما مقاوم‌تر و محکم‌تر از خاله‌ام ندیده بودم! او نه تنها از شرایطش گله نکرد، بلکه الگوی مقاومت و صبر بود برای همه فامیل! امروز با صدای مداحی زیبایی، سمت مزار شهید گمنام بنت الهدی کشیده شدم، نمی‌دانم مادر این شهید عزیز زنده است یا خیر اما می‌دانم قطعا روزگار چشم‌انتظاری سختی را گذرانده است. شهدا سفیران عشق و مادران مفسران عشق، بودند. شهدا اهل وفا و اهل تقوی بودند اما به نظرم روز بزرگداشت مقام شهدا، ازخانواده و مادران شهدا نیز باید یاد کرد و همیشه خود را مدیون این خون‌های پاک دانست! 🥀بیست و دوم اسفند ماه یادبود بزرگداشت شهدا🥀 @AFKAREHOWZAVI
. 💐 رفاقت همیشگی با شهدا ✍️ سعید کرمی امروز روز ویژه‌ی شهدا است. مناسبت آن هم به خاطر سالروز تأسیس بنیاد شهید در سال ۱۳۵۸ هست. هر چند ایجاد بنیاد شهید تشکیل یک سنت حسنه بود؛ اما مسأله‌ی شهدا محدود به روز خاصی نیست همان گونه که ایام الله دیگر .... وقتی خداوند شهادت به زنده بودن شهید می‌دهد یعنی زنده بودنی فراتر از زندگی مادی و جسمانی! @HOWZAVIAN
«شهیدوشهادت» ✍م *صالحی،با ارسال دلنوشته به جمع نویسندگان مجله افکار بانوان حوزوی پیوست امروز 22 اسفند ماه سالروز بزرگداشت مقام شهدا نام گرفته است. شهید که با ریخته شدن اولین قطرهٔ خونش گناهانش آمرزیده می شود(گناهان حق الهی) ودر آغوش حورالعین قرار می گیرد. این مقامی است والا که شایستگی می طلبد. چه بسیار جوانان غیوری که جان خود را فدا کردند تا اسلام زنده بماند. اگر در وصایای اکثر شهدا دقت کنیم این پیام را به بانوان می یابیم : خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون من است. و اینک ما را چه شده که اینچنین خون شهدا را پایمال می کنیم؟! حواسمان هست که نعمت بزرگ امنیتمان را مدیون خون شهداهستیم؟! و چه حالی دارد مادر شهید وقتی منکرات را در کوچه و خیابان می بیند؟! مادری که سالیان سال است که چشم انتظار دیدار فرزند خویش است!! بیایید امروز باشهدا تجدید میثاق کنیم.... @AFKAREHOWZAVI
🌸 روایت زنانهمعصومه فاطمی ، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان مجله افکار بانوان حوزوی پیوست جنگ را همواره از ابعاد مختلف بررسی می کنند اما روایت زنانه جنگ به عنوان فاعلِ فعال در جنگ کمتر مورد توجه بوده است، در سال های نزدیک به جنگ اغلب روایت هایی که از زنان منتشر می شد به عنوان همسران و مادران شهدا و جانبازان بود، در این آثار هر چند صبوری ها و همراهی ها و ارزشمندی شخصیت زن در پشتیبانی همسران دیده می شود اما شخصیت محوری کتاب، مردانی هستند که زندگی آنها روایت می شود. «کتاب دا» شاید تحولی در تاریخ نویسی حضور زنان در دفاع مقدس و پشتیبانی از جنگ باشد. این کتاب، بیش از 150 بار به چاپ رسیده است. روح لطیف زنانه بود که دیدن انسان های زخمی و کشته شده، را برنمی تاببید، دیدن انسان های قطعه قطعه شده، و بوی بدن های سوخته شده، زنان را از تماشای گوشت در قصابی، دیدن پارچه های سرخ رنگ و هر وسیله سرخ رنگ و حتی خوردن گوشت، متنفر می کرد. اما با این شرایط در جنگ و پشتیبانی جنگ شرکت کردند. گریه های بسیار، خواب های آشفته، بیزاری از خون و گوشت، تهوع ها و سردرد ها علائمی اولیه از دیدن صحنه کشتن انسان ها و لباس های خون آلود در این زنان است. اما زنان ماندند، گاه شهید شدند، گاه رنج شیرین جانبازی را چشیدند و بر اثر آن شهید شدند و... ادامه:چهره زنانه جنگ_ یادداشت روزنامه ایران @AFKAREHOWZAVI
✔️دختر آستانه ✍🏻 زهرا کبیری پور سال هشتاد و یک از طرف بسیج دانش‌آموزی قسمت شد که اردوی شرکت کنم. اولین باری بود که به مناطق جنگی می‌رفتم و این موضوع من را خیلی هیجان زده کرده بود. از اکثر مناطق عملیاتی دیدن کردیم، از هویزه، دوکوهه، فکه، خرمشهر و... اما بیشترین جایی که من را تحت‌تأثیر قرار داد، سه راه شهدا در شلمچه بود، همه دور یک گودالی که پایینَش ابزار و آلات جنگی‌ِ زنگ‌زده و رنگ و رو رفته جمع شده بود، نشسته بودیم، من لبِ گودال بودم و در ذهن خیال‌بافم داشتم تصور می‌کردم که چه کسانی اینجا شهید شدن و اینجا چه اتفاقاتی افتاده؟!... که ناگهان مثل اینکه سوار سُرسُره شده باشم لیز خوردم و به پایین گودال افتادم. ولوله‌ایی دور گودال به پا شد، صداهای مختلفی را می‌شنیدم که می‌گفتن از جایت تکان نخر، اینجا پاک‌سازی نشده... و دنبال طنابی می‌گشتند تا من را از گودالی که دورش را شِن‌ اِحاطه کرده بود خارج کنند، تا آن بالایی‌ها مشغول طراحی عملیات خروج من از گودال بودند، من داشتم به شهادت و اینکه چقدر الان نزدیکَش هستم فکر می‌کردم، تصور اینکه یکی از مین‌ها عمل می‌کرد و هر تکه از بدن من جایی پرت می‌شد، بیشتر از اینکه مضطربم کند، حالم را خوب می‌کرد، اینکه زیر اعلامیه‌ی ترحیمم می‌نوشتند دانش‌آموز شهیده یک حس غرور و شعفی را در من ایجاد می‌کرد. در همین افکار غوطه‌ور بودم که یک صدای بَمی گفت دخترِ آستانه! سر چفیه را بگیر و من تازه آن موقع متوجه شدم که در نبود طناب با چفیه‌های به هم گره زده شده، طنابی برای بالا آوردن من درست شده بود. به هر زحمتی بود من را بالا کشیدن و مسئول اردو را از آن استرس جان‌فرسا نجات دادند، وقتی بالا رسیدم از آن آقا پرسیدم، چرا گفتید دختر آستانه؟! با لبخندی گفت: چون در آستانه‌ی شهادت بودی و من همان روز فهمیدم که ما فوقِ فوقش به آستانه‌ی شهادت برسیم نه شهادت... شهادت هنر مردان خداست و به قول سردار دلها باید شهید باشی تا شهید شوی... شهید سِرّ الهی را دریافته و به وصال معبود در همین حیات فانی رسیده است. اینکه غرق در زندگی پر طمطراق دنیا باشی و توقع شهادت داشته باشی، خیال باطلی است... شهید در همین حیات فانی در پی آخرت است و بیشتر از آنکه به خودش بیاندیشد در پی حل مشکلات دیگران است. اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک ➖➖➖ ✔️«کشتی نجات شهداء» ✍فاطمه شکیب رخ در دوران تحصیل دبیرستان بودم که اولین کاروان های به راه افتاده بود، به عنوان یک دختر دبیرستانی هیچ مفهومی از شهادت، شهید و دفاع مقدس در ذهن نداشتم، حتی واجبات دین را خلاصه ای در تکالیف اجباری می دیدم که باید انجام شود، با اصرار خانواده همراه کاروانی شدم که تقریبا همه مثل من بودند! آن زمان مثل دوران فعلی راویان شهدا از ابتدای سفر همراه زائران نبودند و در مناطق مستقر بودند که طبیعتا سختی و مشقت راه و امکانات ابتدایی حوصله ای برای شنیدن باقی نمی گذاشت، به‌همین سبب در طول سفر هر لحظه از آمدنم پیشمان تر بودم تا اینکه کاروان برای آخرین دیدار به شلمچه رفت. در شلمچه کنار برکه ای حصار کشیده شده، متوجه حال چند تن از دوستانم شدم، گریه شدید آنها و صدای ناله هایشان مرا نیز جذب کرد، مردی از برادران سپاه از پیکرهای پاک شهدایی می گفت که در آن برکه مین گذاری شده بدون هیچ امکانی برای خروج پیکرها، محصور مانده بودند. شنیدن این داستان غم انگیز حال دختران مدرسه امامت را دگرگون کرد، یکباره نگاه شهدا زلزله ای بر جمع ما انداخت و بچه ها مانند خواهر داغدیده ای در رنج این غم، سوگواری می کردند؛ بعضی ها از حال رفتند، بعضی بیمار شدند، حتی راننده اتوبوس را دیدم که بر خود می زد، من نمی دانم چه اتفاقی افتاد و چگونه این کاروان دلزده از زیارت شهدا، چنین درهم‌ شکسته شد، اما با چشمان خویش نظاره کردم که خون مظلوم شهدا دل تک تک دختران رنجیده از دین و حجاب را به بند اسارت عشق حسین(ع) کشیده بود...بسیاری از آنها حتی تا چندین ماه بعد از بازگشت، هنوز چشمانی بارانی داشتند و از شهدا همچون رفقایی فراموش نشدنی صحبت می کردند ... حالشان را خریده بودند آنان که با رهایی از نفس، جسم زمینی اشان را برای دل ربودن باقی نهاده بودند. @AFKAREHOWZAVI
🔖ماهیت یک هویت جعلی ✍آمنه عسکری منفرد [۱].مسئله‌ی زن در هر مکتب فکری؛ محصول جهان‌بینی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی آن مکتب است. در جوامع غیر الهی الگو‌های ارائه شده برای زن، محصول تفکر ناشی از معرفت مادی است و تا جایی پیش رفته که زن را یا موجودی ناتوان و ناقص برمی‌شمارد که وجودش کامل کننده‌ی مرد به‌شمارمی‌رود و یا با نگاهی کاسب‌گرایانه و اقتصادی، وسیله‌ای برای اطفاء شهوت محسوب می‌شود. جریان دفاع از حقوق زن در غرب، پایه‌ی تشکیل مکاتب فکری و عملی فمینیسم شد و از آنجا که از سال‌ها قبل جریان صهیونیزم طبق مفاد ۲۴ ماده‌ای شیوه‌نامه‌ی یهودی، به دنبال برآورده‌شدن آرزوی یهود، یعنی برتری بر تمدن‌های عالم و حذف تمدن اسلام به عنوان تمدن برتر از جهان بوده، از بستر فمینیسم برای جهانی‌سازی تفکر خویش استفاده کرد تا به وسیله‌ی آن، ایدئولوژی شیطانی خود را گسترش دهد. [۲].جریان یهود با بهره گیری از اصول مدرنیسم از جمله؛ اصل فردگرایی، لذت‌گرایی و تساوی حقوق زن و مرد، پایه‌های فمنیسم را در جامعه‌ی غربی بدین‌سان پایه‌ریزی کرد و با بلندکردن عَلَم حق‌خواهی زن، او را وارد صحنه‌کرد. همچنان‌که پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز، موج فمنیستی با ظاهری اسلامی به دنبال توجیه آموزه‌های دینی با رویکرد روشنفکرانه و فمینیستی‌ بود، تا با جداسازی این قشر تاثیرگذار انقلاب از قرآن و عترت و آموزه‌های اسلامی، او را فریب دهد. این در حالی است که در گرایش‌های متنوع فمنیسم که طی دو موج از سال ۱۷۸۹ میلادی شروع شد، زن‌ها حتی دارای حقوق اولیه‌ی انسانی هم نبودند، تاجایی که وقتی بعد از انقلاب فرانسه اعلامیه‌ی حقوق بشر نگاشته شد، حتی نامی از حقوق زنان به‌ میان نیامد و اعدام با گیوتین پاسخ تنها زنی شد که به دنبال این حق بود. 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
✔️اعتراض و فطرت ✍نجمه صالحی از اعتراض مجری برنامه‌ ورزشی پربازدید خبری بی بی سی به سیاست غلط حقوق بشری دولتش و همبستگی همکارانش چند نکته خوب می‌توان برداشت کرد، اول اینکه روحیه مخالفت با ظلم و عدالت‌خواهی فطری است و چشم حقیقت‌بین عده‌ای هنوز بیناست و زبانشان در مقابل باطل سکوت نمی‌کند! دوم اینکه اتحاد در دفاع از حرکت انسان دوستانه موجب تغییر جریان انحرافی خواهد شد، فقط کافیست که بخواهیم و از قدرت طرف مقابل نهراسیم! https://virasty.com/najmehsalehi/1678742168229707017 @AFKAREHOWZAVI
"می‌توانیم" ✍زهرا نجاتی چشم در چشم پزشک دوخت و گفت:" نمی‌خواهم بیهوشم کنید. خودم مراقب هستم تا چشمم تکان نخورد" دکتر بعید می‌دانست. اما مرد پای حرفش ماند. آن قدر که دکترتعجب کرد. در کل عمل؛ حتی یکبار هم پلک نزد. با مریضش درمیان گذاشت. او گفت:" به کائنات فکر می‌کردم‌ نگذاشتم ذهنم متوجه عمل شود." دوم: به بدبختی‌های زندگی که فکر می‌کنی؛ مثل یک اینه‌ی پرتکرار؛ ضریب پیدا می‌کند؛ یکبار عرض ۳۰ ثانیه؛ کسی تورا با زبانش آتش زده و تو روزی سی بار هربار ۳۰ دقیقه بابتش اتش می‌گیری! خداجای حق نشسته؛ انتقام می‌گیرد اما تو بابت این‌سی دقیقه‌ها غمگین‌تر؛ خشمگین‌تر؛ پرکینه‌تر؛ می‌شوی؛ چرا؟‌ فقط چون نتوانسته‌ای ذهنت را جمع کنی! سوم؛ الان که بازار قدرت جذب داغ است؛ همه جا می‌گویند و می‌نویسند‌؛حدیثش را هم داریم که خدا نزد گمان بنده‌ی مومنش هست؛ خوب فکر کن تا خوب شود. بد فکر نکن تا سرت نیاید. چهارم؛ کسی که موردعمل واقع شد؛ علامه طباطبایی بود. جراحی اب مروارید داشت اما پلک نزد با قدرت کنترل ذهن. و همو راجع به این قدرت می‌گوید:"انسان‌ باید تمرین کند موقع خواندن نماز؛ هرچه به دهنش آمد را از دهنش بیرون‌کند و فقط به خدا بیندیشد تا بتواند به خضوع و توجه در نماز برسد." هموکه می‌گفت:" بارها درنمازهایم حورالعین برایم جام‌های بهشتی آوردند و آنقدر نگاهشان نکردم که با نگاهی حسرت بار رفتند." و فرصتهایی مثل نماز؛ مثل عمل؛ مثل دندانپزشکی؛ مثل تنهایی؛ فرصت خوبی است برای سنجیدن قدرت کنترل ذهن! خوش به حال کسانی که خوب می‌توانند در این خلوت‌ها به خدا؛ به "الله نورالسماوات والارض؛ مثل نوره کمشکاه فیها مصباح؛ المصباح فی زجاجه؛ الزجاجه کانها کوکب دری یوقد م شجره مبارکه زیتونه. لاشرقیه ولا غربیه.یکاد زیتها یضی ولو لم تمسسه نار. نورعلی نور" بیندیشند و پی ببرند! @AFKAREHOWZAVI
💌نامه‌‌‌ به مخاطب خاص ✍بانو آلاله مولای من! سلام کم کم به روزهای پایانی زمستان نزدیک می شویم؛ روزهایی که سرمای استخوان سوزش به ما صبر و نوید آمدن بهار و زیبایی های خدادای را می دهد. روزهایی که به ما امید می داد بالاخره این سردی روزی تمام خواهد شد و گرمای امید بخش فرا خواهد رسید. مولای من! ما هم زمستان انتظار را به امید بهار ظهورت صبر می‌نماییم که روزی این روزهای سرد انتظار به پایان رسد و بهار ظهور پایان بخش این سختی ها و سردی ها باشد. پس مولای من! ما را به بهار ظهورت برسان. ♡السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام♡                      @AFKAREHOWZAVI
🔥چهارشنبه سوری یا چهارشنبه سوزی؟ ✍مرضیه رمضان قاسم دیدگاه اسلام در مورد 🔰چهارشنبه‌سوری؟ 1⃣ شکی نیست که انسان به تفریح، شادی و هیجان نیاز دارد. اما باید با مبنای عقلی و در بستری سالم انجام‌پذیرد. اگر قرار است با آتش بازی، هیجان آفرینی شود، می‌تواند مباح باشد و اسلام هم هیچ مخالفتی با آن نداشته باشد، به شرط آنکه موجب مردم آزاری، به خطر انداختن جان خود و دیگران نباشد زیرا تجاوز به حقوق مردم اعم از تجاوز به امنیت و آسایش آنها در عرف و ادیان خصوصا در اسلام نکوهش شده است. مراسم چهارشنبه سوری چون در اغلب مواقع با حرکات خطر آفرین همراه است و منجر به حوادث غم‌بار خطرناکی می‌شود که پایمال کردن حقوق دیگران را به همراه دارد و با معیارها و موازین عقلانی سازگار نیست مورد تایید اسلام نمی‌باشد. 2⃣ برخی معتقدند ۴شنبه سوری سنتی ملی و ایرانی است، دین و عقل حکم می‌کند که ما آن دسته از سنت‌های ملیِ متناسب با دین، عقل، خرد و دانش را بگیریم و سنت‌های ملیِ خرافیِ ضد عقلِ آفت‌زا و سعادت‌سوز را رها کنیم؛ متاسفانه برخی از ما گاه نسبت به سنت‌های ملی، گزینشی برخورد می‌کنیم، یعنی نسبت به برخی سنت‌های ملی‌‌مان مانند عفیف بودن و پوشیدگی بی‌توجه‌ایم و به آن پایبند نیستیم. 3⃣ توصیه‌ی مکرر قرآن و روایات دعوت به تفکر و نکوهش از تقلیدهای کورکورانه از پدران است تا انسان از سنت‌های ضد دین و ضد عقل رهایی یابد. خدای سبحان در آيه ۱۰۴ و ۱۰۵ سوره‌ی مبارکه‌ی مائده می‌فرماید:«قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» مى‌گویند از پدران خود یافته‌ایم، ما را بس است آیا اگر پدران آنها چیزى نمى ‏دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مى‏ كنند) اى كسانى كه ایمان آورده ‏اید! مراقب خود باشید!» 4⃣ معصومین نیز تاکید به دوری از معیارها و سنت‌های ناسازگار با موازین عقلی و شرعی داشته‌اند از جمله توصیه‌ی حضرت علی هنگامی که مالک اشتر را به منطقه مصر اعزام می‌کنند، به ایشان می‌فرمایند:در مقابل سنت‌های آن منطقه این‌گونه موضع‌گیری کند و آداب پسندیده‌اى را كه بزرگان این امّت به آن عمل كردند، و ملّت اسلام با آن پیوند خورده، و رعیّت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابى كه به سنّت‏هاى خوب گذشته زیان وارد مى‌كند، پدید نیاور»📚نهج البلاغه،نامه۵۳ 5⃣ از آنجایی که آتش‌بازی‌های چهارشنبه سوری عملی متاثر از زرتشیان و مجوسیان آتش‌پرست است و بسیاری از خرافات منتهی به شرک می‌شود این خرافه نیز منجر به شرک می‌‌گردد زیرا گفتن جملاتی که در هنگام پرش از آتش بر زبان آنها جاری می‌شود نظیر اینکه: زردی من از تو سرخی تو از من‌ که این نوعی تقدس دادن به آتش و مدد گرفتن از آن است و اینچنین الفاظ از نظر اسلام شرک تلقی می‌شود زیرا یک مسلمان علاوه بر توحید ذاتی قائل به توحید افعالی نیز هست و اینچنین جملات شرک‌آلود نافی توحید افعالی است و معتقد بودن به اینکه آتش زردی آنها را می‌گیرد و سرخی و تندرستی را به آنها می‌دهد به نوعی موثر دانستن آتش در سرنوشت خود است که چنین اعتقادی با توحید افعالی سازگاری ندارد زیرا لاحول و لا قوه الا بالله ♻️نتیجه اینکه: بنا بر آنچه ذکر شد لازم است بدانیم برخی مسائل بیش از آنکه جنبه‌ی دینی داشته باشد جنبه‌ی فرهنگی و اجتماعی دارد و اگر فقط رویکرد دینی و مذ‌هبی آن را مورد بررسی قرار گیرد اثرگذاری لازم را نخواهد داشت، چهارشنبه سوری نیز از همین دسته مسائل است؛ بنابراین شایسته است بجای رویکرد سلبی و پردازش محتوایی، بیشتر به جنبه‌های ایجابی، هدایتگری و رویکرد صحیح مواجهه‌ی با آن پرداخته شود. بعلاوه اینکه چهارشنبه سوری به سبک کنونی موضوعیت نداشته و جزء سنت و آئین و رسوم نیست و کسانی هم که مسئله‌ی چهارشنبه سوری را دنبال می‌کنند اغلب نوجوانان و جوانان هستند که جنبه‌ی هیجانی آن مد نظرشان است بنابراین بعید به نظر می‌رسد عمل آنها به قصد تشبّه به مجوسیان و انجام آئین آنها باشد همچنین مجوسیان هیچ‌گاه ترقه‌بازی، فشفشه‌بازی، نارنجک و ... نداشتند. امید که مسئولین ذی‌ربط اسباب و فضای سالمی را برای نوجوانان و جوانان فراهم سازند تا با حفظ جنبه‌های ایمنی زمینه‌ی تخلیه‌ی هیجانات آنها فراهم گردد. زیرا جهت دهی مراسم موجود به شدت سهل‌تر از حذف و یا بنیانی نو درانداختن است. بیائیم گرمای آتش را به گرمای حضور در کنار خانواده مبدل کنیم و عید را عزا نکنیم @AFKAREHOWZAVI
📌تفاوت شناخت ذهنی با شناخت فطری ✍فخری مرجانی همان‌طور که معدۀ انسان، لقمه‌های مختلف را می‌گیرد، هضم می‌کند و تبدیل به سیّالی می‌کند که به اندام‌ها رفته تا آن‌ها را تغذیه ‌کند؛ ذهن یا فكر هم، لقمه‌ها را از (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) می‌گیرد، روی آن‌ها كار می‌كند، فعـل ‌و انفـعالاتی انجام می‌دهد، تحلیل و بررسی کرده و آن را به یك مفهوم كلی تبدیل می‌كند. با این (حواس پنجگانه) به شناخت می‌رسد؛ بنابراین هر کدام از ابزارِ شناخت ناقص شود، به همان اندازه از رسیدن به حقایق، محروم می‌شویم. به عنوان مثال؛ فرض كنید سه نفر در اتاقی نشسته‌اند. اولی كَر و كور مادرزاد، دومی كور مادرزاد و سومی یك فرد سالم است. اگر از هر کدام از این‌ها بپرسیم عالم چطور جایی است؛ فرد اول كه فقط سه حس از حواس پنجگانه دارد، تصویری از عالم می‌دهد كه فقط سه بُعد دارد. تصویر فرد دوم از عالم، چهار بُعد دارد؛ و فرد سوم به پنج بُعد عالم اشاره می‌کند. هرکدام از این‌ها محال است شناخت بیشتری از عالم به ما بدهند؛ یعنی شناخت همۀ انسان‌ها به‌وسیلۀ همان ابزارها است. البته انسان، ابزار شناخت دیگری هم دارد كه اگر آن را پرورش بدهد، چیزهای دیگری هم از این عالم می‌بیند. انسان، منبع شناخت است. اگر خودش را از ابزارهای شناخت جدا كند و بیرون بیاید، آزاد از ابزار، به شناخت می‌رسد و وضعیت زندگی و اهداف او متفاوت می‌شود. چگونه این اتفاق می‌افتد؟ 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
📌دعوا؛ نمک زندگی است ✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین «زن و شوهر دعوا کنند؛ ابلهان باور کنند.» این ضرب‌المثل را قدیمی‌ها گفته‌اند که نور چراغ فانوس دریایی به قبرشان بپاشد. لابد برای اینکه دیگران از ترس قرارگرفتن در زمره ابلهان، هوس دخالت در دعوای زن و شوهرها نکنند. اما همین قدیمی‌ها که با پند و اندرزهای لنگه‌به‌لنگه‌شان ثابت کرده‌اند در جزو ابلهان نیستند؛ اعتقاد سفت و سختی داشتند که دعوا نمک زندگی است و اگر نباشد و همه‌اش عشقولانه در کردن باشد حتماً یک جای کار می‌لنگد. به‌هرحال آدمی حداقل بیست انگشت باریک و پهن دارد که هیچ‌کدامش شبیه آن‌یکی نیست. پس چطور می‌شود اخلاق و سلایق دو نفر مثل هم باشد که مشکل و اختلاف نداشته باشند. اما هرکس به طریقی، می‌زند دل آن‌یکی را می‌شکند و در این زمینه تنوع زیاد است. ولی گل درشت‌هایش در این مطب ذکر می‌شود که مشتری زیاد دارد: دادوفریاد: این روش دعوا برای حل اختلاف بسیار عمومیت دارد. نیاز به شرایط و لوازم خاصی ندارد و در هر مکانی قابل‌اجراست و محدودیتی ندارد. در این روش زن و مرد باید به صدایشان ولوم بالا بدهند جوری که دیوار صوتی بشکند. اختلافشان را هر چه باشد با دیگران به اشتراک بگذارند. مخصوصاً اگر دعوا در منزل اتفاق می‌افتد، حق همسایگی را رعایت کنند. شاید این اختلاف برای همسایه‌ها دیگر هم پیش بیاید به‌این‌ترتیب با چندوچون حل این اختلاف آشنا شوند. بعضاً دیده شده این روش را با روش‌های دیگر ترکیبی می‌زنند که دیگر بسته به سلیقه زوجین دارد. آنچه اهمیت دارد تولید فرکانس‌های بالا با آخرین ظرفیت تارهای صوتی است. جوری که حق این روش ادا شود و بدیهی هرکسی داد و جیغش بیش، حرفش پیش‌تر. بی‌محلی کردن: این روش برای زوجین مبتدی پیشنهاد می‌شود. بیشتر جنبه قلق‌گیری و دست‌گرمی دارد و برای سنجش ظرفیت طرفین است. تنها درصورتی‌که زن و مرد کهنه‌کار و باسابقه باشند و به‌تازگی از انواع دیگر دعوا مثل روش دادوفریاد بهره وافر برده باشند که صدایشان شده باشد مثل جوجه پنگوئن یخ‌زده؛ می‌توانند از این روش استفاده کنند. چون هیچ‌چیز مثل تنوع حال نمی‌دهد. اگر زوجین صاحب فرزند هستند حتماً آنها را به‌عنوان قاصد و چاپار برای ارسال پیغام‌پسغام به کار بگیرند. مسئولیت دادن به کودکان آنها را برای پذیرفتن نقش‌هایشان در آینده آماده می‌کند. از این روش برای اختلافات جزئی می‌توان بهره برد. شکستن اشیا و لوازم منزل: این روش نقش به سزایی در اقتصاد جامعه ایفا می‌کند و زاویه دید گسترده‌ای را می‌طلبد. هرچه خانواده‌ها از این روش در حل اختلافات و دعواهایشان استفاده کنند چرخ صنعت تندتر می‌گردد. از این روش بارهاوبارها می‌توان استفاده کرد البته بستگی به میزان لوازم منزل دارد؛ مثلاً یک‌بار سرویس چینی را به فنا بدهند، بار دیگر سرویس کریستال را خرد و خاکشیر کنند که لامصب شکستنش صدای زیبایی تولید می‌کند. در نظر داشته باشند آینه را بگذارند برای آخرین مرحله که صحنه دراماتیکی خلق می‌شود و صدای جرینگی که ایجاد می‌کند خیلی نمادین است و نشانه خاتمه این روش باشد. این نوع دعوا دعای بسیاری از مشاغل و صنایع را به دنبال دارد و کلاً دعوای مبارکی است. اگر زوجین به اختلافات مالی برخورده‌اند این روش پیشنهاد نمی‌شود. زدوخورد فیزیکی: این روش اگرچه بسیار بدوی است و مورداستفاده زن و شوهرهای اولیه ماقبل تاریخ است؛ اما از قدیم گفته‌اند «هرچه که خار آید؛ روزی به کار آید» و بالاخره این روش هم برای ایجاد تنوع بدک نیست. مخصوصاً که نه حنجره‌ای برای فریادزدن مانده باشد نه ظرفی برای شکستن و اختلافات همچنان باقی‌مانده باشد. باید به این روش به‌عنوان تمرین برای مبارزه با خفت‌گیران نگاه کرد و ضربه‌ها کاملاً واقعی باشد تا قدرت بدنی افزایش پیدا کند. اگر ضربات حقیقی نباشد و تنها با دهان خود صدای دیش، دیش دربیاورند که یعنی آره، ما داریم همدیگر را لت‌وپار می‌کنیم تا مثلاً اختلافشان گول بخورد و خودبه‌خود حل شود، اشتباه کرده‌اند. چون اختلافی که کار را به زدوخورد کشانده باشد این‌طوری حل نخواهد شد. قهرکردن و ترک منزل: فرقی نمی‌کند کدام‌یک به این روش مبادرت ورزند حتی می‌شود زن و مرد هم‌زمان بروند قهر منزل بزرگ‌ترها. اما اگر فرزند دارند بهتر است انصاف را رعایت کنند و نوبتی بروند قهر. در این نوع دعوا پای بزرگ‌ترها هم به اختلافات زن‌وشوهری باز می‌شود و دعوا برکت می‌کند، گسترده‌تر می‌شود. باور دعوای زن و شوهر کار ابلهان است دعوای پدرزن و داماد یا عروس و مادرشوهر را در برنمی‌گیرد. بالاخره همه اختلافات فرصت ظهور پیدا می‌کنند، یکهو هیجانی کل فامیل را درمی‌نوردد و همه باهم مستفیض می‌شوند. مراجعه به مشاور متخصص: خیلی خوب تا اینجا شوخی کردیم، خندیدیم. وقت آن شده که دو کلام حرف جدی بزنیم. بالاغیرتاً هنگام اختلافات خانوادگی از مشاور امین و کاربلد استفاده کنید. 🔗متن کامل @AFKAREHOWZAVI
چهارشنبه سوری ✍م *صالحی باشنیدن صدای ترقه‌ها به یاد جوانان غیوری افتادم که طی هشت سال دفاع مقدس هر شب چهارشنبه سوری داشتند، اون هم چهارشنبه سوری واقعی....صدای خمپاره، گلوله،مین، مسلسل.. درست زمانی که ما در خواب ناز بودیم ودر امنیت کاملی که آن عزیزان برای ما ترتیب داده بودند. آن‌ها با نماز شب و تکبیر مدد می‌گرفتند. تا ابد مدیون شهدا، جانبازان و ایثارگران هستیم. @AFKAREHOWZAVI
🟢بهار را در بهاران شکوفا کن ✍بانو آلاله جان ها در پشت درب ها ی یأس و اضطراب به اسارت کشیده شده اند ، قلب ها افسرده شده اند شکوفه های امید در روح ها و جان ها به خشکیدن گراییده آب حیات بخش زندگی در جان هایمان رو به ایستادن است . ندا های أین المهدی ! أین المهدی ! وجودمان هر روز پررنگ تر می شود ، تنهایی سراسر وجودمان را فراگرفته محبت و عاطفه ها سرد زندگی ها بی روح و لبخند ها بی احساس شده اند . اکنون که فصل خزان و انتظار طبیعت سپری می شود و در آستانه بهار می باشیم ، درختان در حال شکوفه دادن ، چکاوک ها در حال آواز خواندن و رود ها در حال جریان یافتن می باشند و همان طور که طبیعت مرده و بی روح با آمدن بهار ، روز های انتظار را سپری می کند تا فصلی نو از زندگی و طراوت را باز یابد ، ابا صالح(عج) ! پس بیا که جان های مرده و بی روح ما نیز روز های انتظار را به شوق و امید آمدن بهار وجودت سپری می نماید. بیا و برگ های زرد و پژمرده درختان یأس و اندوه را از سرزمین قلبمان بزدا شکو فه های امید را بر شاخه سار های آن شکو فا نما، اسارت را از جان هایمان بر گیر و آب حیات بخش را در کویر خشک و تفدیده جانمان جاری نما . مولای من! در آستانه بهار طبیعت، جهان در انتظار بهار دیگری است و با آمدنت بهار را در بهاران شکوفا کن ........ *** ♡اللهم عجل لولیک الفرج♡ @AFKAREHOWZAVI
✍زهرا نجاتی تربیت بد؛ بهانه‌ نشد بین همهمه‌ی دنیا، در دنیایی که هرروز پیچیده‌تر می‌شود و دینداری سخت‌تر؛ در دنیایی‌ که قد بعضی آدم‌ها به اندازه‌ی دغدغه‌ی زیبایی و زشتی‌شان است، قد عده‌ای به قدر پول در جیب‌شان و عده‌ای گیر کرده‌اند زیر ریسمان ضخیم شهوت؛ چاره‌ای نیست برای تربیت نسل آینده جز اینکه پیوندشان را باخیلی موضوعات عمیق‌تر کنیم. پیوندبا دین؛ با چرایی این همه اصرار برای نگهداشتن دین وحجاب؛ پیوند عمیق با انقلاب. شاید در زمانه‌ی ما؛ می‌شد با چند دلیل ساده و حرف از بهشت وجهنم و رنگ و لعاب‌هایشان؛ نسل نوجوان را تشویق کرد یا از جهنم ترساند اما نسل حالا نسلی پرسشگر؛ باهوش؛ جستجوگر و منطق پذیر هستند. برلی این نسل حاضر نمی‌شود تنها دلیل حجاب را افتادن در جهنم گفت، نمی‌شود تنها دلیل مودب بودن را دوست داشتن خدا گفت. نمی‌شود دلیل انقلاب را فقط بدی شاه گفت. برای نسل امروز بسته به سن و شرایط؛ باید منطق آورد‌‌باید با دلیل حرف زد باید سند آورد و البته که در کنار همه‌ی این‌ها که ابدا نباید سست رفتار کرد؛ بلکه باید پیوند عمیق عاطفی و قلبی ایجاد کرد: میان او و دین؛ او وخدا؛ او وصاحب‌مان؛ او و دعا و مناجات شعبانیه؛ او و تمام اعتقادات‌مان. فرزند دهه نودی حالا باید با هر ابزاری که البته هدف وسیله را توجیه نمی‌کند؛ متصل شود به سبب خلقت زمین و آسمان. فرصت‌هایی مثل کتب تاریخی؛ انقلابی؛ نمایشگاه کتاب؛ ونمایشگاه‌ها و تئاترها و سرودها؛ فرصت‌های ناب و تاثیرگذاری برای این مهم هستند. *عکس متعلق است به نمایشگاه موزه‌ی عبرت در نزدیکی حرم مطهربی بی. @AFKAREHOWZAVI
📌به پا خیزید ✍زینب نجیب، عضو تحریریه مجتهده امین 🔸 باید از همان‌جایی شروع کرد که دشمن شروع کرد. آری، دشمن هویت زن را نشانه گرفت. او با یک جنگ ترکیبی و همه جانبه و به وسیله‌ی فضای مجازی، پی‌در پی حقیقت زن را پیش چشم او چنان تحریف کرد که زن تخریب شد. او تعریفش را از خودش دگرگونه کرده. او با تعریف جدید از خود، دیگر بین خود و امر حجاب سنخیتی نمی‌بیند. وقتی یک بانو نه به حقوق حقیقی خود واقف است، نه به تکالیفی که در ازای آن دارد؛ به ناهنجاری کشانده می‌شود چرا که کنشگری‌ها همیشه برپایه‌ی ارزش‌ها است و ارزش‌ها زیر سایه‌ی شناخت و معرفت ساخته و پرداخته می‌شوند. 🔸حال که شاهد ضربات عمیقی بر پیکره‌ی شناختی بانوان جامعه هستیم باید جراحی را از همین نقطه آغاز کنیم. تا کم‌کم‌ ارزش‌های تخریب شده در ذهن و اندیشه آنان ترمیم شوند و در پی آن کنشگری‌ها اصلاح شود. برای تحصیل چنین فرایندی باید در تمام مراکز علمی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی، بهداشتی و... پیوسته از هویت حقیقی یک زن گفت و به شیوه‌ای جدید و با زبانی گویا تصویری جامع و کامل و زیبا از آن به نمایش گذاشت. باید زن را بازتعریف کرد. باید نقش و مسئولیت و هدف از آفرینش جنسیتی او را بدو نشان داد. 🔸باید الگوهای شایسته‌ی زن را به او معرفی کرد. فعالیت و نقش‌آفرینی و سبک‌زندگی آنان را به‌درستی به‌تصویر کشید و به‌سوی الگوگیری از آن پیشوایان، هدایت کرد. از سوی دیگر نباید پنداشت دشمن در این مسیر تخریبی، تنها به زن اکتفا کرده است بلکه از او مهم‌تر امر خانواده را خدشه‌دار نموده است. زمانی که همسر و یا پدر خانواده خود مشوق بی‌حجابی همسر و دختر و خواهر خویش است؛ چگونه می‌توان معتقد بود که تنها زنان آسیب‌دیدگانِ این جنگ نرم هستند؟ پس نباید تنها با تمرکز بر زن و زنانگی از خانواده و نقش آن بر هویت‌بخشی به زن غافل شد. همیشه شناخت ماهیت یک پدید به‌گونه‌ای همه‌جانبه، غیر از پرداختن محض بدان نیازمند شناخت عناصر و اثرگذاری‌ آن‌ها بر آن پدیده نیز هست. یعنی برای شناخت حقیقی یک زن، هم باید بصورت مجزا بدان پرداخت و هم در کنش و واکنش‌های افرادِ اطراف او در مقام پدر، همسر، پسر و دیگر محارم، او را بررسی کرد. 🔸از سوی دیگر باید بستر شناختی آحاد جامعه را اصلاح نمود. با نگاهی گذرا به جامعه و بررسی یک آمار ساده‌ و اولیه آشکار خواهد شد که بخش عمده‌ی منابع اصلی اطلاعات و معارف در دنیای امروزی فضای مجازی است و بس. دقیقا در همین مرحله از تحلیل است که دوباره بازمی‌گردیم به طرح ساماندهی فضای ولنگار مجازی و مطالبه‌ی سالم‌سازی آن از متولیان امر. 🔸🔸در نتیجه... ۱. تکلیف امر به معروف و نهی از منکر بر همه‌ی مؤمنین واجب است که البته با رعایت اصول آن باید صورت گیرد و در شکل‌های مختلف اجرایی شود به‌عنوان مثال حضور بانوان محجبه به‌صورت انفرادی و گروهی در همه‌ی مراکز فرهنگی، ورزشی، هنری، علمی و حتی مراکز خرید و خیابان‌ها می‌تواند یکی از انحاء این فریضه را شکل دهد. ۲. علاوه بر آنچه گفته شد؛ تحلیل و تبیین حداکثری از سوی همه‌ی مؤمنین در رابطه با معرفی هویت حقیقی زن در اسلام شیعی باید گسترش یابد که البته این مهم با مطالعه و گذراندن برخی دوره‌ها به‌سهولت امکان‌پذیر خواهد شد. ۳. همان‌طور که امام‌خمینی (ره) علاوه بر تکیه بر فرهنگ‌سازی امر حجاب، دستگاه‌هایی را ملزم به نظارت بر این امر فرمود باید اکنون نیز متولیانی مسئولیت نظارت بر اجرای آن را به‌عهده گرفته و متعهدانه بدان بپردازند. ۴. قطعا مسئله‌ی فضای مجازی و بررسی ابعاد آن فرصتی جداگانه‌ می‌طلبد اما باید تاکید کرد که جز با ساماندهی آن نمی‌توان به توفیقات چندانی امیدوار بود. ۵. همه‌ی آنچه در این خطوط مطرح شد به پشتوانه‌ی یک امر مهم امکان‌پذیر خواهد بود و آن تبیین و تکرار لحظه‌به‌لحظه از زبان و قلم‌هاست تا بتواند تبدیل به گفتمان شود. 🌱امروز ما در مرحله‌ای قرار داریم که باید نقش خود را در نظم‌نوین جهانی مشخص کنیم و داعیه‌‌ی تمدن اسلامی را جهانی سازیم. بسیار دور از شأن یک ایرانی مسلمان است که حملات روزافزون دشمن را برای از بین بردن چنین هویتِ تمدن‌سازی، ببیند و در خواب باشد. پس بپاخیزید! 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عروج نام من بام حسین است♡ 🎥سرود «عزیزم حسین» با حضور جمعی از کودکان ایرانی و عراقی در بین‌الحرمین کربلا طنین‌انداز شد @AFKAREHOWZAVI