eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
708 دنبال‌کننده
893 عکس
156 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«سوسکه» ✍ س_غلامرضاپور از بچگی همیشه میز پراز کادوی روز معلم را دوست داشتم. با اینکه هیچکدام از انها هیچوقت متعلق به من نبود اما از دیدن انهمه بسته‌ی کادو پیچ شده‌ی رمز آلود کوچک و بزرگ که نمی‌دانستم چه چیزی در آنها هست به‌وجد می آمدم.. کلاس اولی بودم که یک روز پدرم چند جلد کتاب تربیتی نو از قفسه کتابخانه بیرون آورد و لای روزنامه کادو پیچ کرد و داد به من و خواهرهایم که برای معلم‌هایمان کادو ببریم. چندروز قبل از روز معلم. روز معلم که شد دل توی دلم نبود که حتما خودم هم برای معلمم یک چیزی بخرم. یک ۱۰ ریالی داشتم . پشت دیوار مدرسه پیرمرد دستفروشی بود که خیلی چیزها در بساطش پیدا میشد . آن روز قبل از رفتن به مدرسه با خواهرم کل بساط آن پیرمرد را گشتیم تا بالاخره دوتا سنجاق سر سیاه از آن نازکهای بلند که یک طرفش صاف و یک طرفش موج دار است خریدیم، دانه ای پنج زار. ما به آنها می‌گفتیم سوسکه.. از خوشحالی نیشم تا بنا گوش باز بود توی ذهنم خانم معلم را می‌دیدم که موهای سفید مشکی‌اش با فرق از وسط باز ،از زیر روسری پیداست درحالیکه به هر طرف موهایش یک سوسکه‌ی سیاه زده و دارد برای دوستش تعریف می‌کند که "اینها را یکی از شاگردهایم برای روز معلم برایم آورده ،راحت شدم همش موهایم توی صورتم می‌ریخت و چشمهایم اذیت می‌شد" اما هنوزیک دغدغه‌ی بزرگ داشتم و آن اینکه اینها را چطور کادو کنم ؟ دیگر پولی نداشتم. سوسکه‌ها را محکم در دستم گرفتم و به طرف مدرسه راه افتادم. از بساط پیرمرد دستفروش تا سر کلاس چند بار ایستادم و مشتم را باز و بسته کردم تا سوسکه ها کمی هوا بخورند و کف دست‌های محکم فشرده ی من ،خیس عرق نشوند. توی کلاس یکی از دخترها یک دسته گل مصنوعی بزرگ آورده بود وقتی دسته گلش را به خانم معلم می داد ، یک عالمه پز از سرو رویش می ریخت. از دسته گلی که آورده بود احساس غرور میکرد ولی من کادوی خودم را بیشتر دوست داشتم به ذهنم زد بروم کنار میز معلم و سوسکه ها را کنار همان دسته گل بگذارم تا کادو پیچ نبودنش به چشم نیاید. مطمئن بودم خانم معلم هم برایش فرقی ندارد اما فقط نمیدانم چرا زنگ آخر داشت از بچه ها می پرسید که هرکدام چه هدیه ای آورده اند. به اسم من که رسید خودش گفت :" آها چند روز پیش کتاب اوُردی " با ذوق گفتم" دوتا سنجاق سر هم براتون آوردم، همونا که کنار گل روی میزه " زنگ خورد و دیدم که خانم معلم تمام کادوها را با خودش برد . پ.ن: سوسکه‌ ای که تنها زیر پای بچه های نیمکت اول افتاده بود، حتما مال کریمی بود که آنجا می‌‌نشست . @AFKAREHOWZAVI
"زبان نوجوان" ✍ س_غلامرضاپور هرچه پیش می‌رود بیشتر به این نتیجه میرسم که دخترهای نوجوان الان فرقی با نوجوانی‌های خودمان ندارند. من هم در نوجوانی‌ام همین اندازه از جواب بعضی سوالات قانع نمی‌شدم. فقط اینها صداقت دارند و می‌گویند که قانع نشده‌اند و ما حرمت دبیری که زبانمان را بلد نبود، نگه می‌داشتیم و سکوت می‌کردیم. صداقت این روزهایشان باعث شده تا ما بزرگترها برویم و زبانشان را یاد بگیریم تا بتوانیم با زبان آنها حرف بزنیم تا بتوانیم گاهی دنیا را از دریچه چشم‌های آنها هم ببینیم. و حرمت نگه داشتن آن روزهایمان باعث شده صبورباشیم و زود از کوره در نرویم. اما من نوجوانهای امروز را بیشتر از نوجوانهای دیروز دوست دارم قانع نشدنشان انگیزه‌ام را برای مطالعه بیشتر و بیشتر می‌کند... نمی‌گذارند بزرگترها آب ببندند به جواب سوالهایشان.... فقط باید زبان هر کدامشان را جدا جدا بلد باشی.. آنکه موافق است و خط قرمزش خون سرخ شهداست یک‌جور اینکه مخالف است و خط قرمزش آرمی و بی تی اس است یک جور آنکه نه مخالف است و نه موافق، فقط دوست دارد باهمه دوست باشد هم یک‌جور حتی آنها که از پشت نگاه مات اما کنجکاوشان نمیتوانی بفهمی که الان فهمید یا دارد حرفهایت را چپ اندر قیچی برای خودش ترجمه می‌کند هم یک جور. امروز عطیه در کلاس نمی‌خواست بپذیرد که نمایش زیبایی حد و حدود دارد.... ظریفیان سعی می‌کرد حرفهای من را به زبان خودشان برایش ترجمه کند. بهادری هم تاییدش می‌کرد نجابت می‌گفت حیا فطری است و من باید حیای فطری را دوباره برای عطیه و بقیه بچه ها توضیح می‌دادم... باصدای زنگ گفتگوی نیمه تمام ما رفت که در ذهن بچه ها خیس بخورد تا هفته بعد باید برای هفته بعد مستندات علمی بیشتری آماده کنم و شاهد مثالهای نوجوانانه تری برایشان ببرم... کمی هم روی زبان جدیدم کار کنم .. زبان نوجوان. @AFKAREHOWZAVI
. 🌸نامه جنین به مادرش ✍خ. محمدجانی سلام مادر جان، خوبی؟ اینجا در وجودت که هستم، چقدر جایم آرام و راحت است. چقدر از اینکه کنارم هستی، آرامم و سردی و گرمی روزگار، در من اثر ندارد. تو تمام وجودت را به من ارزانی داشتی و وجود مرا، به سختی تحمل کردی و با اینکه برایت طاقت‌فرسا بودم، اما تو هیچ‌گاه اَخم به ابرو نیاوردی و هیچ‌گاه از این‌که وجودت را به پای من ریختی، احساس پشیمانی نکردی، بلکه با تمام وجودت، مرا لبریز از محبت و عشق خودت کردی، اما من در این مدت باعث اذیتت شدم و گاه بیمارت نمودم و گاه با دردهایی که وجودم بر وجودت وارد نمود، تو را خسته و آزرده خاطر کردم، اما تو تمام این دردها و سختی‌ها را، تحمل نمودی و برایت شیرین و لذت‌بخش بود تا به من زندگی ببخشی و چشمانم را به جهانی فراتر از این جا باز کنم. تو خیلی چیزها از دنیایی که در آن بودی برایم گفتی، اما برای من قابل درک نبود. چون شنیدن، کی بود ماندن دیدن. تو به من گفتی: «تحمل کن روزی از این جای کوچک و تاریک بیرون خواهی رفت و وارد دنیایی خواهی شد که بزرگی‌هایش را با چشمانت خواهی دید، در آن دنیا باید خیلی مواظب خودت و زیبایی‌های درونی و صفای قلبت باشی که زود فریب نخوری. مبادا! روزگار و رسم دنیا باعث شود که روزی مرا فراموش کنی. من دوست دارم، تو بهترین زندگی را پس از این جهان داشته باشی و در این مسیر تا زمانی که به توانایی و رشد برسی، هم‌پایت خواهم بود و دستت را خواهم گرفت و پله، پله با تو هم‌قدم خواهم شد تا تو را از پله‌های زندگی و پیشرفت یکی، یکی بالا ببرم و به مقصد بی‌نهایت برسانم و اگر روزی من از تو جدا شدم، تو نترس نگران نباش. من می‌دانم که تو شجاع و نترس هستی. تو می‌توانی؛ به تنهایی راهت را ادامه دهی و فقط به من قول بده که هیچ‌گاه خسته و نا امید نشوی و مسیری را که شروع کردی، گم نکنی.» تو چه زیبا این‌ها را برایم گفتی و چه زیبا از خودت در سرمای استخوان‌سوز زمستان گذشتی تا با آغوش گرمت به من گرما ببخشی و در گرمای طاقت‌فرسای تابستان مهرت سایبانی شد تا نسیم خنکای عشقت را در قلبم بِوَزانی و نسیم روح‌بخشت را، در جانم میهمان همیشگی لحظه‌هایم نمایی. تو دعاهایت نردبانی شده بود تا من، این مسافر کوچکت را با سلامت به مقصد برسانی و بی‌صبرانه روزهای انتظار را به نظاره و شماره نشسته بودی تا چشمانت، به جمال من روشن شود، اما من با ورودم جز گریه و اندوه چیزی برای تو نداشتم. گاه گریه‌های شبانه‌ام، خواب را از چشمان خسته و رنجورت می‌ربود، اما تو چیزی نمی‌گفتی و از خواب شبت می‌زدی، تا من به خواب روم و در کمال آسایش رشد کنم، شاخ و برگ بزنم و تنومند شوم. آری، مادر تو چه زیبا همه‌ی ناگفته‌ها را برایم گفتی، اما من چشم و گوش بسته، فقط خواستم از دنیا استفاده کنم از مأ کولات و چیزهایی که نفسم و چشمانم دید و خواهش کرد و تمایل داشت. دنیا، مرا غرق خودش کرد و انگار نصیحت‌هایت را به فراموشی سپردم و تو را که این‌گونه وجودت را به پای من ریختی، به فراموشی سپردم و خانه، فرزند، پست و مقام، همه چیزم را از من گرفت. حتی تویی که بهترین و مهربانترین موجودی بودی که تا به حال دیده بودم. @AFKAREHOWZAVI
. همه روزهای تحصیلی‌ام ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد همه روزهای تحصیلی‌ام را دوست داشتم اما سطح سه را بیشتر. همه مکان‌های تحصیلم را دوست داشتم اما را بیشتر. همه دوستان تحصیلم را دوست داشتم، اما را بیشتر. حل کردن حسابان را دوست داشتم، حتی وقتی که مغزم را تریت می‌کرد، یا وقتی که با رياضيات گسسته، احتمال افتادن دو سیب از هفت سیب را در سبد با شرایط خاص محاسبه می‌کردم. اما هیچ‌کدام به پای نشستن در کلاس نمی‌رسید. اگر تاریخی حساب کنم، به اندازه طول ساختن اولین‌ خانه‌های تمدن یکجانشینی جهان در تپه‌زاغه، تا گذاشتن میل مخابراتی برج میلاد فاصله زمانی داشت. کلاس‌هایی که عمری آرزوی نشستن بر روی صندلی‌اش را داشتم و سوال‌هایی که یک عمر آرزوی شنیدن پاسخش را داشتم، همه همین‌جا جمع بود. تمام را به‌علاوه تمام شامات و آندلس و جغرافیای هند را طی می‌کردیم. از بین النهرین و ماوراءالنهر در شرق و غرب عالم رد می‌شدیم و جایی خوش‌تر از ایران نمی‌یافتیم. کلاس اما درس تاریخ معاصر ایران بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه و شاهان بی‌حال قاجار و مردان جنگی مثل ستارخان و باقرخان و آن خانمی که می‌گفت: خاک می‌خوریم ولی خاک نمی‌دهیم. با یاد گرفتم که چگونه از حقانیت مذهبم دفاع کنم و چگونه حدود و ثغور اعتقادم را بچینم که امامم، علماءالابرار نشود. ما را به خانه مادران امامان می‌برد و ما را با نرجس خاتون و حمیده خاتون هم‌سفره می‌کرد و می‌شدیم دختران شهربانوی ایرانی. رفاقت من با شیخ مفید از سر کلاس شروع شد و تا کاظمین قد کشید. آن‌وقت دلم می‌خواست هم‌پای سیدرضی پای درسش بنشینم و از حقانیت شیعه دفاع کنم. در همین حوالی، زیر سایه نام مادرم زهرا(سلام‌الله‌علیها) درس خواندم و خوش‌تر از این روزها نیافتم، حتی وقتی که راننده تاکسی دم در جامعه دو پهلو کرایه می‌گرفت، حتی وقتی که به‌جای جواب به سوالات دینی و تاریخی مردم، باید دنبال جواب سوالات اقتصادی می‌بودم. روزهای درسم با تدریس کسانی گذشت که علم خود را آمیخته به اعتقاد و باور به کام شاگردان‌شان می‌ریختند. کاش من هم بتوانم تنفس در این اتمسفر را به کام دختران ایران بچکانم. راستی مبارک. @AFKAREHOWZAVI
. بهترین جای دنیا ✍راضیه کاظمی زاده نزدیک بیست سالی است که در مقام دانش آموزی هستم، بعد از دوازده سال آموزش در دوران کودکی و نوجوانی، پا به جایی گذاشتم که همه چیز آن برایم رنگ و بوی دیگری داشت! هر روزمان را با دعای عهد آغاز می کردیم و با عرض ارادت به مولا، پای درس اساتید می نشستیم، جو صمیمانه ای که در کلاس درس ها با اساتید داشتیم، درس خواندن را برایم دوست داشتنی می کرد! هر روز که می گذشت با اساتید بهتری آشنا می شدم، حس صمیمیت با استاد تبدیل شده بود به حس دوستی و همکاری! راه و روش چگونه تحقیق کردن و مقاله نوشتن را با تجربه کردم، او که در عین استادی مانند مادری دلسوز در هر زمان و هر لحظه ای در کنارم بود! در کنار به دنیای اثبات حقانیت علی بن ابیطالب علیه السلام سفر کردیم و تا باطل بودن سقیفه را اثبات نکردیم، بی‌خیالش نشدیم! استادی که اوایل آشنایی همیشه از حضور در کلاسش دلهره داشتم و اما حالا خصوصی‌ترین کارهایم را با او در میان می‌گذارم . با به دنیای زنان قدم گذاشتیم و ایشان با آن همه تجربه در تدریس به زیبایی از زنان الگو ساز برایمان سخن گفتند و ما بهره بردیم و افتخار کردیم از زن بودنمان. با و درس استعمار پا به دنیای اقتصاد گذاشتیم و با مفهوم استعمار دست و پنجه نرم کردیم! به راستی تا آن زمان این‌قدر خوب با آن مفاهیم آشنایی نداشتم. با با دنیای بزرگ ادیان الهی آشنا شدیم و مات و مبهوت می‌ماندیم از آن همه اطلاعات! براستی که ایشان دریایی از علم بودند. با به دنیای «آیه تطهیر» قدم گذاشتیم و توانستیم در کنار تلاش‌های بی‌دریغ ایشان معنای عصمت اهل بیت علیهم السلام را به خوبی بفهمیم و ثابت کنیم، به طوری‌که هر کجا که بحث آیه تطهیر مطرح می شود حرفی برای گفتن داریم. با با دنیای حدیث آشنا شدیم و در کنار تدریس ایشان از مطالب ناب تفسیری بهره ها بردیم. با وارد دنیای همسرداری اهل بیت علیهم السلام شدیم و هر جلسه از نکات ناب مشاوره ای ایشان بهره ها بردیم و دلگرم شدیم برای ادامه زندگی، براستی که ایشان سنگ صبور خوبی برای طلاب هستند. با عزیز وارد دنیای مادران اهل بیت علیهم‌السلام شدیم، دنیایی که هرچه جلوتر می رویم بزرگ‌تر و زیباتر می‌شود با آن‌همه اطلاعاتی که استاد دارند، گویا سر هر کلاس در و گوهر از دهان‌شان خارج می‌شود و ما مشغول صید مرواریدها هستیم! به نظرم در هیچ کجای دنیا چنین رابطه‌ای بین استاد و شاگرد برقرار نیست! خدا را شکر که در سلام‌الله‌علیها نفس می‌کشم! اساتید عزیزم روزتون مبارک :) @AFKAREHOWZAVI
‌ دو اباعبدالله ✍🏻 زهرا کبیری پور از آنجایی که در دوران امام صادق (علیه‌السلام) شرایط برای ترویج و تثبیت مذهب تشیع فراهم بود. این امام بزرگوار برای اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) مجالس عزاداری بسیاری برگزار می‌کردند و به دیگران نیز توصیه می‌کردند که مجالس روضه راه بیندازند و در مصیبت سیدالشهدا (علیه‌السلام) گریه کنند. در بعضی از روایت‌ها آمده است که حضرت (علیه‌السلام) از شعرا درخواست می‌کردند که در عزای حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) شعر بسرایند و امام (علیه‌السلام) پس از شنیدن آن اشعار به شدت گریه می‌کردند.(۱) با توجه به این روایات و بر اساس شواهد تاریخی، می‌توان امام صادق (علیه‌السلام) را بانی روضه‌های امام حسین (علیه‌السلام) دانست. امامی که هم‌کُنیه‌ی جد غریبشان بودند. اباعبداللهی که قیام کرد و بساط الحاد و انحراف را از دین اسلام برچید و اباعبداللهی از نسل او سال‌ها بعد رئیس مذهب تشیع شد و با برپایی مجالس روضه در عزای او گریست و با همین گریه‌ها و روضه‌ها اجازه نداد یاد و خاطره‌ی قیام جد شهیدش از تارک تاریخ زدوده شود. در تاریخ درخشان تشیع دو اباعبداللهی وجود دارد که یکی دین را از انحراف نجات داد و دیگری آن دین را توسعه داده و تثبیت کرد. امام صادق (علیه‌السلام) اگرچه به لحاظ حاکمیتی در فضای آزادتری نسبت به جد غریبش قرار داشت اما در مظلومیت و غربت نیز کم از اجداد شهیدش نداشت. امام (علیه‌السلام) در اواخر عمر شریف‌شان به شدت لاغر و ضعيف شده بودند و سراسر زندگی‌شان به دشواری، سختی و رنج گذشته بود. بنا بر روایات مشهور در روزهای منتهی به شهادتِ بانیِ مجالسِ عزا، برخی از روضه‌های مشهور مجسم شد. دستان ایشان را مانند جدشان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بستند. درب خانه‌‌ی او را به آتش کشیدند. مانند امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) مسموم شده و شهید شدند و اگر امروزه صحن و سرای اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) پابرجاست و زائرانِ عاشق، به سوی او پر می‌گشایند، از برکت کار رسانه‌ایِ قویِ اباعبدالله ثانی امام صادق (علیه‌السلام) است، که خود صحن و سرا و حرمی ندارد.(۲) به امید روزی که پرچم یالثارات‌الحسین (علیه‌السلام) را بر فراز گنبد منورش برافشانیم.  ۱. ابن قولویه، کامل الزیارات، ج۱، ص۱۱۲. ۲. طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۳۲. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم با همکاری امور بانوان اداره کل سازمان تبلیغات اسلامی قم،مجمع جوان ستایشگر و گروه فرهنگی رَحیل به مناسبت دهه‌ی کرامت برگزار می‌کند: ✅محفل ملی شعر 🔹با شعرخوانی اعظم سعادتمند زهرا سادات هاشمی عاطفه جوشقانیان سیده فرشته حسینی سیده نرگس میرفیضی راضیه جبه داری فاطمه زاهد مقدم منصوره محمدی مزینان مهتا صانعی محدثه آشتیانی 🔹با‌اجرای رقیه خلف زاده 🔹همراه با رونمایی از دو کتاب‌ (بازدَم و هَم‌دمَ) سروده‌‌های سمانه خلف زاده 🔹زمان:شنبه،۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳،ساعت ۱۷تا ۱۹ 🔹مکان:قم،خیابان جمهوری،نبش کوچه(۶)،اداره کل تبلیغات اسلامی،سالن کوثر 🔹به همراه اهدای هدیه‌ی یادبود به همه‌ی حضار گرامی... 🔹حضور برای عموم بانوان آزاد است @shaeranehowzavi
. 🕋 پیشوای مذهب از نگاه علمای اهل سنت ✍ فاطمه علی زاده علی آبادی ▪️امام جعفر صادق (علیه السلام) ششمین نور از حلقه های نورانی به هم پیوسته ائمه اطهار (علیهم السلام) است که همه آن ها متصل به معدن وحی الهی اند. در علو مقام ومنزلت ایشان همین بس که پدر بزرگوارشان امام محمد باقر (علیه السلام) صفت بهترین مخلوقات را به ایشان نسبت دادند و فرمودند: « هذا خیر البریه»١ ▪️درباره عظمت امام صادق (علیه‌السّلام) نه تنها توسط شیعیان به فراوانی سخن گفته شده است، بلکه دراین باره جمع کثیری از بزرگان اهل سنت نیز لب به سخن گشوده‌اند. پیشوایان مذاهب اهل سنت، و صاحب نظران زبردست در باره برجستگی‌های علمی، عملی، اخلاقی، کرامت و عظمت آن امام همام بسیار سخن گفته‌اند. اینک در این نوشتار به طور گذرا به بیان دیدگاه‌های برخی از علما و امامان مذاهب اهل سنت به طور خلاصه و گزینشی پرداخته خواهد شد. 🔸ابوحنیفه پیشوای فرقه حنفی که از نظر زمانی معاصر با امام صادق علیه‌السّلام بود، درباره عظمت امام صادق علیه‌السّلام اظهارات و اعترافات خوبی دارد. از جمله درباره آن حضرت گفت: «ما رایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه» و نیز گفته است: اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حج‌شان را نمی دانستند. ٢ 🔸مالک بن انس از پیشوایان اهل سنت، مدتی نیز افتخار شاگردی امام صادق علیه‌السّلام نصیبش شد درباره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی امام صادق علیه‌السّلام چنین می‌گوید: «مدتی به حضور جعفربن محمد می‌رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود. همواره تبسم ملایمی برلب هایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آن حضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به میان می‌آمد، رنگ رخساره‌ جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی می‌گرایید. در طول مدتی که به خانه آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این که در یکی از این سه خصلت و سه حالت به سر می‌برد، یا او را درحال نماز خواندن می‌دیدم و یا در حالت روزه داری و یا در حالت قرائت قرآن. من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیثی نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنی بی فایده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت. ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازی که زیر پای آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیر پایش برمی داشت وزیر پای من می‌گستراند.٣ همو در سخنی دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق علیه‌السّلام می‌گوید: «ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفربن محمد» هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است، مردی که با فضیلت تر از جعفربن محمد باشد. ۴ 🔸 ابوبحر جاحظ بصری» نیز از دانشمندان مشهور اهل سنت قرن سوم بود، درباره امام صادق علیه‌السّلام بیان داشت: جعفربن محمد کسی بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده است و گفته می‌شود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمی آن حضرت کافی است. ۵ 🔸ابن خلکان نیز درباره امام صادق علیه‌السّلام آورده است: « او یکی از امامان دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضل او مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد» . همو می‌نویسد: امام صادق (علیه‌السّلام) در صنعت کیمیا (شیمی) از مهارت خاصی بهره مند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرد او بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود. ۶ 🔸 «ابن حجر عسقلانی» درباره امام صادق علیه‌السّلام می‌گوید: «جعفربن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب فقیهی است بسیار راست گفتار.» _________________ ١_ الکافی، ج 1، ص 307 ٢_ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، طبع قم، نشراسلامی، ج۲، ص۵۱۹ ٣_ ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص۵۲.۸. ۴_ شهید مطهری، سیری در سیره ی ائمه اطهار علیه‌السّلام، ص۱۴۹ ۵_ رساله جاحظ، ص١٩ ۶_ وفیات الاعیان، ج ١، ص ٣٢٨ ٧_ تقریب التهذیب، ص۶۸.۲۷ @AFKAREHOWZAVI
. تمام مردم مدینه آمده بودند... ✍سادات طهماسی غلغله‌ای بر پا بود. نظیرش را ندیده بودم. تمام مردم مدینه آمده بودند. قبرستان، از عاشقان و محبان اباعبدالله پر شد. تابوت، روی دستان یاران و دوستان امام وارد قبرستان شد. مردم سیاه پوش، با چشمانی نمناک و اشکی در عزای ولی خدا، عزاداری می‌کردند. مراسم خاکسپاری در اوج احترام و شکوه در حال برگزاری بود. با ضربه‌ای که خوردم، به چندین سال پيش رفتم. همه جا غرق در سکوت بود. چند نفر با سرعت و مخفیانه،وارد قبرستان شدند. گویا جنازه‌ای را حمل می‌کردند. اما چرا شبانه!؟ چرا بی سر و صدا و مخفیانه!؟ بدون هیچ سر و صدا و در اوج سکوت، جنازه را دفن کردند. صبح آن روز،با سر و صدای زیاد چشم باز کردم. گویا سپاه ابرهه حمله کرده. قبرستان پر از جمعیت بود. تعداد زیادی قبر جدید،خودنمایی می‌کرد. یک نفر که خود را خلیفه مسلمین می‌خواند. قصد داشت تمام قبرهای جدید را بشکافد و جنازه یک نفر را پیدا و به آن نماز بخواند. ناگهان همسر فاطمه، وارد قبرستان شد. جلوی خلیفه ایستاد و گفت: کسی حق ندارد دست به قبرها بگذارد. وصیت فاطمه این بود که شبانه و مخفیانه به خاک سپرده شود. درست شنیدم وصیت فاطمه! مگر فاطمه از دنیا رفته بود!؟ کسی که دیشب،بی سر و صدا به خاک سپرده شد، دختر رسول الله بود!؟ به رفت و آمد و گریه‌های روزانه‌اش عادت کرده بودم. بعد از رحلت پدرش، هر روز به قبرستان می‌آمده. از دوری و فراق پدر ناله می‌کرد. چه شب‌هایی که فرزندان فاطمه در فراقش گریه کردند و علی از این داغ، قد خمید. در همین افکار بودم. یک نفر، با یک یا علی بلندم کرد و بالای قبر زمینم گذاشت. با خطی خوش، روی سینه سخت و ستبرم حک شد قبر صادق آل محمد. که گفته سنگ، قیمت پیدا نمی‌کند!؟ @AFKAREHOWZAVI
. جلوه‌‌ای از نور خدا ✍زينب نجیب نور چیزی است که به ذات خود ظاهر باشد و غیر را هم ظاهر سازد. اگرچه، اولین و ساده‌ترین تجربه ما از نور، همان نور حسی است و در عرف عام غالبا از نور همان معنا را می‌فهمیم؛ ولی ویژگی "ظاهر بالذات و مظهر للغیر" اعم از نور حسی است. حقیقت نور باید چیزی باشد بی‌عیب و نقص، بدون محدودیت، و در یک کلام در ذات خودش ظاهر باشد و مظهر غیر. مانند عقل، علم، ایمان، قرآن، پیامبر، امام، هدایت و از همه نزدیک‌تر، ذات حضرت حق...«و بنور وجهک الذی اضاء له کل شئ» اینها همگی مصادیق نوراند در قرآن، که به‌عنوان نور حقیقی، از آن‌ها نام برده شده و رفع سرگردانی و ظلمت، ایجاد روشنی و وضوح، و تعیین راه و هدف، از لوازم آن‌هاست. حال به این تصویر بنگریم تلاش این وهابیان شیطان‌صفت، مادی مسلک، ظاهربین وکوته‌فکر، برای تاریک نشان‌دادنِ حقیقت نور، بیشتر شبیهِ بازی ابلهان است که می‌خواهند خورشید را زیر تپه‌ای از خاک مدفون کنند. آن‌ها خود چنان زیر خروارها ضلالت و گمراهی، دفن شده‌اند و قادر به دیدن روشنایی نیستند، که می‌پندارند؛ نور و گرمای خورشید را توانسته‌اند، خاموش کنند. غافل از آنکه خود خاموشند. چند چراغ دست‌ساز بشری، چنان چشمان کورشان را پر کرده و آن‌ها را مست و لایعقل نموده که تصور می‌کنند، پرتاب مشتی خاک به‌سوی خورشید، از نور او می‌کاهد. آن‌ها نمی‌دانند که خورشید نیز روزی شهادت خواهد داد که اگر اولاد فاطمه سلام الله علیها نظر نکنند؛ او نیز به تاریکی و سردی خواهد گرایید. @AFKAREHOWZAVI
. 🔖 رییس مکتب تشیع، مرد مبارزه و تشکیلات ✍آمنه عسکری منفرد مبارزه، مقاومت و ایستادگی برای رسیدن به اهداف والای الهی جزءجدانشدنی برنامه زندگی فردی و اجتماعی مبارزین الهی، در طول تاریخ بشریت از ابتدای خلقت بشر بوده است. همچنین برای تحقق اهداف والای حکومت الهی اسلام و برچیده‌شدن حرکت و سلطه‌ی طواغیت از عالم، به عنوان یک اصل مهم دعوت پیامبر و امامان شیعه به شمار می‌رود. در این زمینه، عصر امام صادق (علیه‌السلام) یکی از طوفانی‌ترین ادوار تاریخ اسلام بشمار می‌رود، چراکه اغتشاشات و انقلاب‌های پیاپیِ گروه‌های متعدد بر علیه حاکمان وقت بسیار چشمگیر بوده‌است، از جمله؛ شورش (حارث بن سریج) از آزادی‌خواهانی که در سال ۱۱۶ هجری علیه حکومت مروانیان که در خراسان قیام کرده و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبر فراخواند ( وسائل الشیعه، ج ۱۱)، همچنین قیام (زیدبن‌علی) که در سده ۲۱ هجری در کوفه اتفاق افتاد و با انگیزه‌ی دعوت به قرآن و سنت پیامبر و مبارزه با ستمگران و حمایت از مستضعفان و دفاع از حریم امامت بوده‌است (تاریخ طبری، ج۶). دراین‌میان بنی‌عباس هم با تکیه بر شعارهای علویان و حمایت مردمی که از ستم حکومت بنی‌امیه به ستوه آمده بودند حکومت را بدست گرفتند. اما در بازه‌ی زمانی کوتاهی پس‌از به قدرت رسیدن، چهره‌ی ضداسلامی و ضدمردمی خود را برملا کردند. همین امر مخالفت و شورش‌های مردمی چون شورش مردم مصر و قیام نفس زکیه در مدینه را به‌دنبال داشت. در این مقطع زمانی امام صادق (علیه السلام) که از اوضاع آشفته‌ی خلافت اموی برای شروع نهضت فرهنگی خود استفاده کرده بودند، برای حسن انجام رسالت خود، با استفاده از پوشش تقیه و کناره‌گیری از مناقشات سیاسی در راستای امامت خویش، به دعوت از مسلمین و پاسداری از آرمان‌های اسلام پرداختند. دراین‌راستا مبارزات امام صادق دو بُعد داشت؛ یکی نفی امامت حکمرانان معاصر با شیوه‌های گوناگون، از جمله معرفی موضع باطل و ضد اسلامی خلفا و کارگزارانشان که باعث شد پیروان امام از مساعدت خلفا دست برداشته و مشروعیت دستگاه خلافت را نفی کنند. دوم این‌که امام صادق (علیه السلام) که خود را جانشین پیامبر و پیشوای امت اسلام معرفی کرده بودند، متناسب با شرایط سیاسی جامعه و موقعیت و نیاز مخاطبان، گاه در حضور طاغوت‌های زمان و گاه در برابر توده‌های مردم به شیوه‌های متعدد به روشنگری می‌پرداختند. لذا در عصر امام ششم شیعیان که یکی از دوران‌های طلایی در تاریخ تشیع می‌باشد، باوجود فشار گسترده‌ی سیاسی حکام اموی و عباسی تشیع گسترش چشمگیری پیدا کرد. چنان‌که حضرت توانستند فقه و کلام شیعه را توسعه داده و با تربیت شاگردانی متبحر چون هشام بن حکم و هشام بن سالم، اصول و مبانی علوم حدیث، تفسیر و علم کلام را روشن کنند، تا جایی که مذهب شیعه بنام «مذهب جعفری» شهرت یافت. «امام به حق ناطق، جعفر بن محمّد الصّادق (علیه السلام)...؛ در دوران زندگی، بیش از دیگر امامان فرصت پیدا ‌کردند که معارف اهل بیت را ـ یعنی معارف اسلام ناب را ـ به دلهای مشتاق و تشنه‌لبان برسانند. اشتباه است اگر کسی ‌خیال کند همه‌ی آن هزاران نفری که از امام صادق درس آموختند، شیعیان و معتقدان به امامت آن بزرگوار بودند؛ نه، ‌بسیاری بودند که به امامت امام صادق ـ آنچنانی که شیعه معتقد است ـ معتقد نبودند؛ اما از دانش امام صادق و از معارف ‌اسلامی که در اختیار آن بزرگوار بود استفاده می‌کردند. در روایات ما بسیار است روایاتی که راویان آنها از اهل سنتند ـ از ‌غیر شیعه هستند ـ اما از حضرت ابی عبدالله الصّادق نقل می‌کنند و روایت می‌کنند.» (بیانات رهبر انقلاب، ‌۱۳۸۷/۰۱/۰۱) نکته حائز اهمیت این است که به فرموده‌ی رهبر انقلاب، زمانه در دوران امام صادق (علیه‌السلام) یک فرصت در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کاری کنند که پایه‌های معرفت اسلامی صحیح در جامعه، آن‌چنان مستحکم بشود که تحریف‌ها دیگر نتواند این پایه‌ها را از بین ببرند.» (بیانات رهبر انقلاب ، ۷آذر ۸۴).زیرا ایشان مرد مبارزه‌ی دائمی، پیگیر و دامنه‌دار بودند. مبارزه‌ی دائمی برای به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. این در حالی است که بُعد حرکت سوم امام صادق (علیه السلام) بعد حرکت تشکیلاتی ایشان بود. تشکیلات عظیمی از مؤمنانِ طرف‌دار جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام که از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا ادامه داشت به‌طوری‌که پیام امام را در سراسر افق عالم اسلام به گوش مردم می‌رساندند. همچنین به‌خاطر حضور وکلا و نمایندگان ایشان در تمام نقاط وجوهات و بودجه برای ادامه مبارزات سیاسی عظیم اسلامی فراهم می‌آمد. 🔗ادامه متن در کانال نویسنده @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آیا یادمرگ باعث ناامیدی می‌شود؟ ✍زهرا نجاتی بعضی پدرها و مادرها، فکر می‌کنند اگر چندقسمت زندگی پس از زندگی ببینند، اگرهرهفته یا هرچند هفته به امواتشان سر بزنند، یا اگر روضه گوش کنند، یا به هرطریقی یاد اموات کنند، ممکن است افسرده شوند! اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که بخشی از افسردگی ما ناشی از ترس است و بخش اعظم ترس ما ناشی از جهل. عده‌ای از ما، معلومات کمی نسبت به مرگ داریم. از زیاد کردن آنها هم به خاطر حرف زدن از مرگ، می‌ترسیم. در واقع بیشتر ترس‌های ما، به همین دلیل هستند. ما از موهومات، می‌ترسیم. از چیزهایی که هم می‌دانیم_ در واقع نامی از آنها شنیده‌ایم_ و هم نمی‌دانیم چون داده‌های درهم و اندک داریم. بنابراین، راه مبارزه با بخشی از افسردگی و بخشی از ترس‌هایمان، آگاهی است. آگاهی عالمانه، نه خرافی. به همین دلیل است که یاد مرگ و آگاهی از عالم آخرت، انسان را دچار افسردگی نمی‌کند. بلکه اگاهی از حقیقت روح و واقعیت مرگ و آنچه در عالم دیگر برای روح ابدی و جاودانه انسان رخ می‌دهد و توجه به این نکته که نابودی برای انسان وجود ندارد بلکه وقتی انسان پا به این جهان گذاشت، ابدی خواهد بود، به ازبیت رقتن ترس از مرگ،کمک می‌کند. در مورد نوجوانان و کودکان نیز همین‌طور است. 🔹نکته دیگر این است که ما به بعضی موضوعات افسردگی آور دیگر توجه نمی‌کنیم، مثلا موسیقی‌هایی که باب شده و همه در وصف عاشقانه‌های به کام رسیده و ناکام هست، بی برو برگرد موجب افسردگی است. چه از باب تجدید خاطرات برای کسانی که عزیزی از دست داده‌اند، چه از باب احساس ناکامی برای کسانی که تجربه عشق موفقی نداشته‌اند. و واقعیت جامعه ما به خصوص در مورد نوجوانان، حاکی از اعتیاد این نسل، به این جنس موسیقی است. آن هم در شرایطی که موسیقی حتی اگر عاشقانه باشد، می‌تواند با تحریک و تشدید احساسات، منجر به بازخوردهای منفی حتی به شکل‌های دیگر هیجان، از جمله هیجان جنسی باشد. بنابراین شناخت و آگاهی درست از منابع ترس و استرس، می‌تواند راهی به کاهش ترس و اضطراب داشته باشد..یاداوری توام با آگاهی صحیح و به اندازه، نقش بسزایی در خودکنترلی و نیز تنظیم روابط انسان با خدا و انسان با اجتماع دارد. برای همین است که اتفاقا در دین به یاد مرگ،خیرات اموات،فراموش نکردن آنها، رفتن به زیارت اهل قبور تاکید شده است. @AFKAREHOWZAVI
. تاریخ دقیق روز جهانی ماما در تقویم میلادی مصادف با ۵ می ۲۰۲۴ است. ♡ماما ضربان قلب آینده را می‌شنود.♡ ☆تبریک ویژه به ماما و نویسنده‌ی محترم گروه تحریریه مجتهده امین، سرکار خانم اشرف پهلوانی قمی @AFKAREHOWZAVI
. انتشار یادداشت سرکار خانم خالقی با عنوان "واکسینه‌کردن آینده‌سازان با الگوهای قهرمان" در فارس نیوز👇 https://farsnews.ir/Viewpoint_Plus/1714722504337900612 @AFKAREHOWZAVI
«زنجیرهای ناگسسته» ✍زهرا سادات شمس دو ساعت و ۴۵ دقیقه فیلم می‌بینی، شخصیت حرص درار و منفور فیلم تمام نمی‌شود. یعنی کشته هم می‌شود، دلت خنک هم می‌شود اما تمام نمی‌شود لعنتی! «استیون» از آن شخصیت‌هایی ست که می‌خواهی با دستان خودت خفه‌اش کنی که البته قهرمان فیلم به زیبایی از خجالتش در می‌آید. برده سیاه خوش خدمت و معادل کاسه داغ‌تر از آش! انقدر برده که حتی از ارباب سفیدش هم سختگیرتر است. فیلم «جانگوی زنجیر گسسته» را می‌گویم. فیلم خوبی ست و چند بار دیدنش هم خالی از لطف نیست. سکانس های تماشایی و جذاب کم ندارد. سکانس شام در خانه ارباب «کلوین کَندی» تفسیرِ تصویری سخنرانی معروف «شهید مالکوم ایکس» است: آنجا که با صلابت و قوی درباره برده خانگی و برده مزرعه صحبت می‌کند. «استیون» نمونه کامل یک برده خانگی است. تمام حواسش به منافع ارباب است. بقیه سیاهان را تنبیه می‌کند یا حتی می‌کشد تا مبادا منافع ارباب به خطر بیفتد. تمام هوش و ذکاوتش را برای منافع ارباب به کار می‌گیرد و ارباب را راهنمایی هم میکند که مبادا گول بخورد! «برومهیلدا» و «جانگو» بردگان مزرعه‌اند. همان‌ها که برای آزادی خطر می‌کنند، شکنجه می‌شوند و حتی حاضرند کشته شوند تا از زنجیر اربابان سفید رها شوند. حدود شصت سال از شهادت مالکوم ایکس و دوازده سال از اکران فیلم گذشته و بردگان خانگی هنوز بین ما زندگی میکنند و این روزها که فلسطین بزرگترین و مهم‌ترین مسئله جهان شده، دارند کم کم خودشان را نشان می‌دهند. آن دختر ایرانی که از تحصن دانشجویان آمریکایی ناراحت است و پرچم فلسطین و چفیه را توهین به مجسمه «جورج واشنگتن» می‌داند، یک نمونه خوب برای بردگان خانگی است. مثل «استیون» نگران به خطر افتادن منافع ارباب است. بغض میکند و ناراحت است که چرا به ارباب احترام نمی‌گذارند. بردگان خانگی که منافع ارباب را به همه چیز ترجیح می‌دهند، شخصیت‌های منفور تمام تاریخ که تمام هم نمی‌شوند لعنتی ها! شرف و آزادیشان را خرج به بند کشیده شدن خودشان می‌کنند. آخر فیلم «جانگو» رهایی، امید و زندگی است. ارباب و برده خانگیش کشته می‌شوند و قهرمان‌ها به رستگاری می‌رسند. البته که هزینه زیادی هم داده اند. حالا که بردگان خانگی این روزها دارند خوب دم تکان میدهند و بدجور به جان دنیا افتاده‌اند؛ پایان ما هم رهایی، امید و زندگی است انشاءالله. @AFKAREHOWZAVI
. آدم باید نارنج باشد(امثال و حِکَم) ✍طیبه فرید شربت را میریزم توی لیوان و‌ آب را می ریزم روی سرش.باهمه غلظتش در برابر فشار آب متلاطم می شود . با قاشق دسته بلند شربتخوری نه، با دم دست ترین شی که چاقوی کره خوری است همش می زنم .استادی داشتم که با پیچ گوشتی چایش را حل می کرد.باخودکار هم دیده بودم نسکافه هم بزند.نمی دانم زیادی دلش پاک بود یا زیادی بی حوصله...پالپ های نارنج دور حفره ی خالی حرکت دورانی چاقو با سرعت نور می چرخند.توی دلم بهشان می خندم!دارند دور حفره پوچ می چرخند.چاقوی کره خوری که سرعت می گیرد پالپ ها هم عجله می کنند .....همه با هم دور هیچی می چرخند. این اولین و آخرین جیره شربت نارنج امسال است.خانم جان هرسال با نارنج های باغچه شربت درست می کند.به همه می دهد ،به بچه‌های خودش هم.توی خانه‌ما از بس طرفدار ندارد خیلی طول می کشد تا تمام شود.من عاشقش هستم.دست و پایم که مور مور می کند و سر انگشت اشاره دست راستم که از زیر پوست قُلُپ قُلُپ می کند انگار لوله آبی که گیر افتاده، یک لیوان می خورم درست می شوم.نارنج و مشتقاتش طبع ریح‌دارد .سرعت و حرکت خون را تنظیم می کند‌.خیلی ها از وجود ریح بی خبرند!نمی دانند اگر ریح‌توی تن آدم‌نباشد چه مصیبتیست!همه فکر می کنند آدم‌توی چهار تا طبع خلاصه می شود... دیگر چاقو را توی لیوان حرکت نمی دهم.پالپ نارنج ها یکی دو دور می چرخند و توی آب پخش و وپلا می شوند. همان استادمان که چایی اش را با پیچ‌گوشتی و خودکار حل می کرد به من می گفت: _چرا می روی دنبال تدریس؟برو تبلیغ!مجبوری رشد کنی و مطالب جدید بخوانی.صدبار یک چیز را درس میدهی؟خب برو چیزهای جدید بخوان حرف های جدید بزن..... به او نگفتم دارم تلاش می کنم ساختار آموزشی را به هم بزنم .دارم خودم را می کشم که منطق را زنانه تدریس کنم .یکجوری که دخترها از عهده درست فکر کردنشان بر بیایند.حس کنند درس به دردشان‌خورده...آخر ترم نگویند خب که چی چهار واحد دیگر گذاشتیم روی واحد‌های قبلی مان......منطق و فلسفه ای که تویش ریح نباشد به چه دردی می خورد؟ اصلا زن ها چون عاطفی ترند باید منطق را با متدولوژی متفاوتی برایشان گفت.باید یک‌جوری گفت که ریحش بیشتر باشد و توی عروق روح زنانه شان حرکت ایجاد کند!روح زنانه!!! یک نفر پارسال ثابت کرده بود روح هم زنانه و مردانه دارد!من که باورم نمی شود.روح وقتی به طرف کمال می رود دیگر جنسیت بودن را حس نمی کند. بی خیال.... یک لیوان شربت این‌همه آسمان ریسمان سر هم کردن نمی خواست ،شربت را سر می کشم.....القصه خدای محمد مدد کند دور چیزهای تو خالی نگردیم و چشممان به چاقوی کره خوری و پیچ گوشتی و خودکار نباشد.کاش اصلا در دایره خلقت شربت نباشیم که در جریان کلی زندگی حل شویم. البته شربت نارنج قیاس مع الفارق است.نارنج در هر صورتی ریح دارد.چه در مقام میوه ی سر شاخه ،چه در مقام شربت توی لیوان. البته نارنج بودن کافی نیست کاش حالا که انگیزه دانمان کار می کند دور چیزهای توخالی نچرخیم... امیدست حی لایموت دُرُستمان کند . @AFKAREHOWZAVI
. من و پایان نامه ۱ ✍نرگس سلیمانی با ناراحتی اطرافت را نگاه می‌کنی و جایی خیلی دورتر ازکلاس‌های درسِ همیشگی‌ات، درست در یک قدمی آشپزخانه به حال این روزهایت فکر می‌کنی . مسئله‌های پژوهشی موردعلاقه‌ات یکی پس از دیگری توسط اساتید دغدغه‌مندترت، رد شده‌اند وحالا موضوعی را برای خود مسئله ومحل سوال کرده‌ای که نمی‌دانی چقدر جایِ کار دارد! ازشدت گردش در سایت گنج و نورمگز و... چشم‌هایت پیشینه‌یاب شده‌اند اما بیشتر از این که دنبال مقاله یا پایان نامه همسو با موضوعت باشی، باکوچکترین تصور و یادآوریِ آدم‌های اطراف، حس پیشینه یابیت غلبه می‌کند و ریز و درشت رفتار آنها از ابتدای آشنایی تا این زمان، جلوی چشمهایت می‌آید . بر پرش ذهن این روزهایت غلبه پیدا می‌کنی و با حالی پریشان‌تر از همه اوقات طلبگی‌ات و باسوال ذهنی که بیشتر از همیشه ذهنت رابه بن بست رسانده، به تصویر بالا می رسی به جناب جاحظی که درمیان یکی از پیشینه های کار تو!!،جواب سوال ذهنی‌ات را داده است و تو را از حالت شِبه بن بستی در می آورد... "زیان بخش‌ترین اندیشه برای دانش آنست که گویند: گذشتگان چیزی برای جستجو تحقیق آیندگان باقی نگذارده اند، زیرا که این اندیشه همت وتوان افراد رادر جست وجو سست می‌کند." @AFKAREHOWZAVI
. باران ✍پورسعید باران که می‌بارد، همیشه یاد تو می‌افتم..یاد تو، یاد چشم های پرفروغت... یاد نوجوانی‌ام و آن‌همه عشق...باران مرا یاد تو می اندازد، حتی با اینکه سالها از رفتنت گذشته... نمی‌دانم چرا؟ فلسفه اش را نمی‌دانم! اینکه از کجا این حس شروع شد را یادم نیست! الان که فکر می‌کنم با خودم می‌گویم شاید چون باران در عمق وجودش غمی را نشان می‌دهد. غمی که باعث شده ابر را به گریه دربیاورد و اسمش بشود باران و سرازیر شود بر سر دنیاو مردمش... وجه مشترک من و ابر،گریه های ما بود.وقتی غمی عمیق قلبمان را چروک و زخمی کرد...آن‌وقت هردو گریه کردیم من برای تو و ابر برایِ.... باران مرا یاد تو می اندازد. یاد ازدست دادنت و یاد گریه های دلتنگی و غم برای رفتن تو... آدم ها می‌روند بجایی که باید بروند..آنجا که تا ابد، قرارِ زندگی و جاودانگی دارند، اما آنها که هنوز نرفته اند با دلتنگی و یادها چه کنند؟ با عطرها و خاطره ها چه کنند؟ با بوی باران و خاطره ی چشم ها چه کنند؟ هر باران باز تورا بیادم می آورد و تمام آن روزها و شب های بی قراری و دلتنگی و... بمن بگو با گریه ی ابرها چه کنم؟ با باران چه کنم؟ (از دل برآمده درشبی بارانی) @AFKAREHOWZAVI
«خواهر خورشید» ✍فاطمه وجگانی روزی مثل روز دختر!!! دختری که مبارک و رحمت است. دختری که با حضورش خانه را جلا می دهد و شهر را مدینه فاضله می کند. دختری که فاطمه است و فاطمه پناه عالَمیان است. یک فاطمه حبیبه ی جنت است و فاطمه ی ثانی حبیبه ی بیت موسی جعفر است. دختر مثل پسر نیست. دختر بیشتر بوسیدنیست. پدر فدایی دختر است و دختر بابایی ست. دختر بهترین مادر است و مادر بهترین دختر.. دختر فداها ابیها و ام ابیهاست. دختر ماه، خواهر خورشید مثل معصومه در امتداد قدمهای زینبی ست. همره امام و بانوی ولایی ست. او آمد!! آمدنی پر خیر و برکت.. نامش مبارک و مبارکه، اسوه‌ی دختران تمدن ساز است. معصوم است و معصومه‌!!! دخت امام و خواهر امام و عمه امام دردانه دختر بابایی از مدینه ساکن قم شد و همه ی قمیان و عالِمیان جذب پناهش شدند. در کویر قم، از حرم بی بی دریای مواج به پهنای درب‌های بهشت گشوده شد. هرکسی معرفت به حقش را دانست بهشت را زیارت کرد و بهشتی شد. چقدر دلم خواست از صحن آیینه وارد بر بیت تو شوم . جرعه جرعه آب بنوشم و سرم را بالا بیاورم، آیینه، آب و ازدحام زائرینت را در طلایی گنبدت چندتایی ببینم. خانه ی تو خانه ی مادریست. همان مادری که مزارش پنهان و تو را به جای او حرم است. قدم قدم نزدیکت می شوم و می خواهم زائرت شوم. خواسته ای دارم؛ برادر رضایت را خیلی دوست داری و من آغوش یک حرم برادر لازمم. السلام علیک یا فاطمه ی معصومه سلام الله علیها @AFKAREHOWZAVI
«فضای سبز، به سبک اسلامی» ✍مرضیه سادات حمیدی بخش اول فضای سبز به گونه‌ای که در اختیار عموم مردم قرار داشته باشد و در کنار آن تعاملات اجتماعی و فرهنگی شکل بگیرد، از زمان‌های بسیار دور در ایران در قالب تفرج-زیارت در محل امام‌زاده‌ها وجود داشت. دو عنصر آب و گیاه که در اندیشه ایرانیان دارای تقدس و احترام خاصی است با همجواری در کنار بقاع متبرکه امام‌زادگان بر وجه تقدس و احترام آنها افزوده شد؛ اما در دوران گذار از سنت به مدرنیته، در دوره پهلوی فضاهای سبز عمومی در قالب فرم جدید به صورت پارک شهری و به تبعیت و تقلید از غرب در ایران شکل گرفت. "( سید امیر منصوری و...- پرتال جامع علوم انسانی ) ♦️فضاسازی بر مبنای نظام سرمایه‌داری با توجه به مقدمه بالا باید گفت شهرسازی در ایران از گذشته تاکنون عموما بر مبنای اصول سرمایه‌داری بنا شده است. با این حال این مطلب بسیار مهم است که شهرسازی بر این مبنا، مثل تمام ابعاد آن به گونه‌ای است که به نفع ثروتمندان است؛ اگرچه ممکن است در این میان نفع کمی برای فقرا داشته باشد؛ تداعی این ضرب‌المثل است که "صدقه سر سیاه‌دانه آبی برود پای رازیانه". برای مثال، از اصول در طراحی فضای سبز سرمایه‌داری، این است که عموما از گیاهان مثمر استفاده نمی‌کنند. "قانون اجازه کاشت درختان میوه‌دار در معابر عمومی را به شهرداری نداده است. چرا که اگر اتفاقی برای شهروندی در این زمینه رخ‌ دهد شهرداری مقصر شناخته می‌شود، بنابراین، قانون این اجازه را نمی‌دهد.!"(قاسم قائدی -ایسنا) فارغ از توجیهات و دلایل بعضا غیر منطقی که برای این کار آورده می‌شود، یکی از دلایل اصلی آن با توجه به شناختی که از سرمایه‌داری هست می‌تواند این باشد که ثروتمندان برای منحصر کردن ثروت در اختیار خود، با وضع این قوانین، محصولات کشاورزی را به گونه‌ای دست نیافتنی و به میزان خاصی در انحصار خود قرار می‌دهند. ضمن اینکه با معیار قراردادن این سبک فضاسازی در کشورهای مختلف، خیلی راحت آب و خاک زیادی هدر می‌رود تا توجیهی باشد بر اینکه برخی محصولات بعضاً حتی راهبردی (استراتژیک) مثل گندم،برنج و... کمتر کاشته شوند. ☘ادامه دارد.... @AFKAREHOWZAVI
«فضای سبز، به سبک اسلامی» ✍مرضیه سادات حمیدی بخش دوم 🔹فضای سبز و ارتباط با یاد خدا اسلام برای فضای سبز دستوراتی متفاوت با سبک غربی دارد. ضمن اینکه تمام درختان بهشتی نام برده شده در قرآن، درختان میوه و مثمر هستند، از خصوصیات فضای سبز مبنی بر اسلام این است که انسان را به یاد خدا بیاندازد. در دستورات اسلامی آمده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً (4) اگر یک انسان فقیر به استیصال رسیده در جامعه بتواند به راحتی از فضای سبز، شغلی برای خود دست و پا کند و فقر را از خود دور کند؛ شاید از مصادیق یاد کردن خدا و زنده شدن ایمان در دلش باشد. 🔸فضای سبز و کاشت گیاهان مثمر در ایران در ساخت فضای سبز به سبک غربی گاهی فقط به زیباسازی شهر توجه می‌شود و به ابعاد دیگر فضای سبز از نظر اسلام توجهی نمی‌شود. در اسلام از کاشت درختان بی فایده نهی شده است چه برسد به اینکه گیاهی برای محیط زیست مضر باشد. امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرمایند: من غرس النخل أكل الرطب و من غرس الصّفصاف و العليق عدم ثمرته و ذهبت ضياعا خدمته؛ هرکس درخت خرما بکارد خرما می‌خورد و هرکس درخت چنار و سرو بکارد چون میوه ندارند عملش بی‌فایده است.( هزارحدیث از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام- بی نا . مترجم :کاظمی خلخالی-ح 514)( ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة ج : 20 ص : 307) اینکه سفارش شده است درخت مثمر کاشته شود ما می‌توانیم اینگونه برداشت کنیم که ارزش یک درخت از نظر ایشان به سایه انداختن نیست بلکه مثمر بودن و نفع خوراکی داشتن برای مردم اولویت دارد. 🔹آب و خاک و ارتباط با رحمت خدا پیرو مطالب قبل می‌توان به جای چمن نیز که از نظر کارشناسان گیاه غیر بومی، پرمصرف آب، مضر برای محیط زیست و غیر مثمر است و بنابر نظر امیرالمؤمنین علیه السّلام کاشت آن عملی بی‌فایده است؛ گیاهان مفید برای دام با ویژگی‌های بهتر از چمن کاشته شود تا مجبور نباشیم با هدر دادن آب و خاک برای کاشت گیاهی مضرّ، محتاج واردات خوراک دام باشیم و از مصادیق دور شدگان از رحمت خدا شویم. امیرالمؤ منین علی(ع) فرمودند: «مَنْ وَجَدَ ماءً وَ تُرابا ثُمَّ اِفْتَقَرَ فَاَبْعَدَهُ اللّهُ» کسی که آب و خاک داشته باشد و در عین حال فقیر زندگی کند، خداوند او را از رحمتش دور می‏کند... (بحار الانوار، ج‏103، ص 65.) 🔺کاشت گیاهان مضر، آسیب به محیط زیست در برخی مناطق ایران متاسفانه برای ایجاد فضای سبز و پوشش گیاهی از گیاهانی استفاده می‌شود که مضر هستند."به‌جز کاج و سرو نقره‌ای که گیاهانی سوزنی‌برگ یا مخروطی هستند، اقاقیا، آتریپلکس، کهور پاکستانی آمریکایی و اوکالیپتوس هم از سرزمین‌هایی دیگر آمده‌اند که نه آب‌وهوای آن‌ها با ما یکی است و نه رشد آن‌ها به حال تنوع زیستی ما مفید است. مثلاً اوکالیپتوس نیز یک گرمسیری است. از همه بدتر اینکه این کاشت‌های غیراصولی و مخرب، اغلب در مناطق حفاظت‌شده که سرشار از گونه‌های ارزشمند هستند و به‌قیمت جان گیاهان و جانوران منحصربه‌فرد این مناطق، انجام می‌شود. درخت اوکالیپتوس خاک اطراف خود را سمی می‌کند، آب‌های زیرزمینی را به‌سرعت بالا می‌کشد و سه برابر وزنش آب جذب می‌کند و این‌طوری مانع رشد گیاهان دیگر می‌شود.(دکتر روازاده- ۱۳۹۶-۱۲-۲۳- احیای سلامت) ☘ادامه دارد ... @AFKAREHOWZAVI