eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
709 دنبال‌کننده
883 عکس
154 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
تن‌های تنها ✍️طیبه روستا، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان مجله افکار بانوان حوزوی پیوست دل هر کدام از ما آدم‌ها پر است از شادی‌ها، غصه‌ها، نگرانی‌ها و فکرهای جورواجور. کم پیدا می‌شوند آدم‌هایی که راحت حرف دل‌شان را بگویند. بیشترِ حرف‌های‌مان پشتِ دیوار سکوت و فریاد و فرار و ماندن و رفتن می‌ایستد. گاهی نگرانی از بی‌توجهی را با فریاد و پرخاش نشان می‌دهیم، توقعات‌مان را با سکوت؛ مهرمان را با لبخندی بی‌حرف! تصمیم‌های‌ما پشت لب‌های بسته‌مان زار می‌زند و همین‌ها لحظه به لحظه از هم دورمان می‌کند! روزی به خودمان می‌آییم که هر کدام گوشه‌ای سرمان در لاک خودمان، به غصه‌هایمان می اندیشیم و با مشکلات‌مان دست و پنجه نرم می کنیم، بی‌دوست، تنها! این ارمغانی‌است از زندگی مدرن برای آدم‌ها. آنجا که شادی در تنهایی، بیشتر به لطیفه‌ای مضحک شبیه است، چنان‌که لباس مهمانی در خانه‌ای تک و تنها پوشیدن! چون به قول مولایم علی علیه السلام «در افق زندگی، فرصت‌ها مانند ابر زود گذرند»، پس قبل از دست رفتن فرصت‌ها باید اندیشید! «حرف‌های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می‌کنی: وقت رفتن است…» *قیصر امین پور @AFKAREHOWZAVI
«آشنای غریب» ✍️طیبه فرید دیروز فیلم غریبِ محمد حسین لطیفی را دیدم، محمد بروجردیِ فیلم غریب نزدیک و دست یافتنی و واقعی بود و البته دوست داشتنی، اصلا یک‌جوری بود که آدم به بابک حمیدیان به‌خاطر این نقش آفرینی حسودی اش می شد! گریم، مسیحانه‌طور روی صورتش نشسته بود و برای خودش یک‌پا بروجردی شده بود، بگذریم که قدری چهره‌ی خندان در هر شرایطش اغراق‌آمیز و کلیشه‌ای بود و اینکه او جایزه‌‌ی نقش اول نگرفت و حتی کاندید هم نشد. نقطه‌ی عطف فیلم این بود که لطیفی، محمد بروجردی را شهید نکرد! او تا آخر داستان هم شهید نشد و اتفاقا فیلم پایان خوب و خوشی داشت. داستان غریب، گزیده و تلخیص محمد بروجردی بود، جوانی که محمد‌طور سر بزنگاه، چالش.های عمیق را به فرصت تبدیل می‌کرد و تفرقه را به وحدت. مهربان بود و به خدا اعتقاد داشت. فیلم غریب را دوست داشتم و برایم آشنا بود. @AFKAREHOWZAVI
🔷ساخت فرهنگ متناسب با جمعیت ✍️زهرا نجاتی گاهی خودمان به خودمان رحم نکرده‌ایم. وسط چندفروشگاه در جامعه‌ای که سال‌هاست دغدغه‌ی رهبرمان، جمعیت است، چیزی شبیه به این لوازم آسان و خوش سلیقه، فراهم شده تا پدر ومادرها راحت باشند!تا خرید مصیبت نباشد! چندنفر از ما، برای دوست،همسایه، رفیق، دختر و دخترخاله، چندساعت بچه‌داری کرده‌ایم تا با خیال راحت به تفریحی برسد یا درسی که دوست دارد دنبال کند یا برای خودش وقتی بگذارد؟ چندنفر از ما به فکر بوده‌ایم برای اینکه تواصی به حق و صبر داشته باشیم، همدیگر را به امید بخوانیم؟ چند نفر از ما حواس‌مان بوده وقتی از درد و رنج‌مان برای کسی می‌گوییم، در واقع غم‌مان را روی دوش دیگری گذاشته‌ایم؟ لابد برای شما هم پیش آمده که وسط گرانی‌ها چند مغازه‌دار دیده‌اید که اجناس‌شان را گرانتر از معمول کرده‌اند! غرض روشن است. وقتی در کوچه، خیابان و درمانگاه و هزار و یک‌جای دیگر که هم را می‌بینیم، از لبخند، از آرزوی خوشی، از آرزوی بهبودی، دریغ نکنیم! از حرف خوب و انتشارخوبی‌ها دریغ نکنیم! وقتی توقع کمک‌های مالی از دولت داریم، خودمان هم کمک کارهم باشیم، زیرساخت‌های جامعه را، فرهنگ بین خودمان را متناسب با آن و به خصوص امروز، متناسب با جمعیت شکل دهیم تا بشود آنچه که باید... @AFKAREHOWZAVI
امید و دیگر هیچ ✍️ سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین یک تصور غلطی، رایج است که نیاز هر بشری از ابتدای بشریت تا کنون «خوراک، پوشاک و مسکن» بوده اما شما برندترین لباس، یک پنت هاوس ۶۰۰متری واقع در بیخ زعفرانیه را به انضمام لاکچری‌ترین خوراکی بدهید، شخصی که یک ربع بعد باید ریق رحمت را سر بکشد، اصلاً یک‌ساعت بعد، حالا چون شمایید و به حرمت سلام‌وعلیکی که از سابق باقیمانده بینمان، یک روز بعد، مسافر ارابه مرگ باشد، دیگر هیچ حالی برایش نمی‌ماند که حتی دست توی سوراخ بینی‌اش بکند و ماحصل کنکاش و جستجویش را رؤیت کند چه برسد به سایر موارد. چون انسان اساساً به امید زنده است. امید اینقدر مهم است که در فی خالدون فرهنگ غنی ایرانی هم رسوخ کرده و خودی نشان می‌دهد. مثلا در ضرب‌المثل‌ها هم، فارغ از موضوع اصلی، مبحث امید جریان دارد. شاید الان سری تکان بدهید و بفرمایید که بله من باب مثال «در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه، سپید است» که باید عرض کنیم خدمتتان این ضرب‌المثل فقط یک عبارت «امید» خشک و خالی دارد تویش. آن هم برای خالی نبودن عریضه و الا بیشتر به حرکت وضعی و غیره ذلک زمین مرتبط است تا امیدواری. از آنجا که امیدواری حالت انگیزشی مثبتی که ناشی از احساسات مثبت است، موجب افزایش انرژی انسان برای انجام کارهایش می‌گردد. مثلاً  ضرب‌المثل «نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود، مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد» به ما می‌گوید هنگامی که داری رنج می‌بری، کیفور باش! غر نزن! چون پایان رنج، گنج است و گنج در اینجا یعنی حقوق و امثال ذلک. برو خدا رو شکر کن کار داری! مردم همینشم ندارن و البته آدم به امید مزد گرفتن کار می‌کند. چون گیاه نیست و فتوسنتز نمی‌کند. بدتر از همه اینستاگرام دارد و آن پست‌هایی که سیو کرده تا اجناسش را بعداً بخرد، خودش کلی نشان امیدواری است. بالاخره آدم نخورده نون و گندم اما دیده در اینستای مردم. حتی همین ضرب‌المثل تویش امید دارد که مردم مال و منالی دارند و چیزناله استوری نمی‌کنند.  نیاکان ما حتی در ضرب‌المثل «دیوار موش داره، موش گوش داره» لایه‌های ظریفی از امیدآفرینی را زورچِپان کرده‌اند. امید به اینکه دیوارها اینقدر نازک نباشند، صداهای طبیعی خروج گاز دی اکسید کربن حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی دستگاه گوارش در پس دیوار شنیده شود و نهایتاً چهار تا موش بشنود. یا مثلاً همین که «موش که به سوراخ نمی‌رود جارویی به دمبش می‌بندد». می‌گوید: اگرچه باید امیدوار بود اما باید جوانب کار را سنجید و امید واهی یا همان خیال خوش نداشت که موشی با اضافه بار بتواند وارد هر سوراخی بشود. آنجا هم که می‌فرماید «مزن بر سر ناتوان دست زور؛ که روزی دراُفتی به پایش چو مور» نکات دقیقی را به صورت مهندسی معکوس بیان می‌کند و می‌گوید: این مفلوکی که حالا زیر دست توست، پسان فردا شاید بالادستی‌ات باشد و پوستی از تمام اقصی نقاط بدنت بکَند که از آن بشود سه جفت کیف و کفش ست تهیه کرد، با سه تا جاسوییچی برای اشانتیونش. طنز در رسانه: بالاخره آن موقع که درهای کشویی باب نبود گفته‌اند امیدوار باش که در همیشه روی یک پاشنه فر نمی‌خورد. ببینید حتی اینجا هم بارقه‌هایی از امیدواری دارد. آیا این برای شما کافی نیست عرق خارخاسک است؟! البته همه می‌دانند که امید یک مهارت است و انسان باید آن را فرابگیرد، بای دیفالت روی انسان نصب نمی‌شود. الان زه بغل پراید هم آپشن محسوب می‌شود چه برسد به امیدواری که لازمه حیات بشری است. مثلاً در ضرب‌المثل «سیر به پیاز می‌گوید: پیف پیف بو می‌دی!» البته که ربطی به مهارت آموزی امید ندارد؛ ولی بالاخره نشان از امید سیر برای داشتن بوی خوش‌تری نسبت به پیاز است. مخصوصاً که در دوران کرونا سیر، قدر منزلتی پیدا کرده. هرچند این روزها پیاز هم دارد جوری قیمت می‌ترکاند که قابلیت عرضه در بورس را دارد. این پویایی و پیشرفت نتیجه پا پس نکشیدن و امید به آینده است. روانشناس‌ها می‌گویند: بدون هدف امید می‌میرد. در همین رابطه که نه؛ اما تو همین مایه‌ها یک ضرب‌المثل داریم که می‌گوید: «میهمان چشم دیدن میهمان را ندارد، صاحبخانه به هر دو» و این یعنی صاحبخانه ایرانی بین مهمان‌هایش فرقی نمی‌گذارد و هر دو را به یک اندازه به هیچ می‌انگارد. و این خودش جای بسی  امیدواری است که عدالت در همه جا رعایت می‌شود. البته یک ضرب‌المثل داریم می‌گوید:«میهمان گرچه عزیز است همچون نفس؛ خفقان آید اگر آید و بیرون نرود» که اتفاقاً این هم بحث امید را در لایه‌های زیرین خود دارد ولی بگردید خودتان پیدا کنید. و به عنوان آخرین مورد، یک ضرب‌المثل باستانی را مورد بررسی قرار می‌دهیم که می‌گوید: «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل» و در واقع دارد می‌گوید: .... بقیه شو اینجا بخوانید. http://dtnz.ir/?p=317323 @AFKAREHOWZAVI
اهداگران کتاب لو رفتند! :دسته بندی اهداگران ✍️ الهه ایزدی به مناسبت روز جهانی اهدای کتاب (۲۵ بهمن) بیایید نگاهی به انواع اهداگران و ویژگی‌هایشان داشته باشیم: وابستگان: آن‌قدر به کتاب‌هایشان وابسته‌اند که وقتی می‌خواهند کتابی به کسی بدهند، دست‌و‌پایشان می‌لرزد، چند بشکه اشک می‌ریزند، با کتاب‌ها گودبای پارتی می‌گیرند و بعد راهی‌شان می‌کنند‌. کوچک‌کنندگان: اگر یک اتاق کتاب هم اهدا کنند، فکر می‌کنند هیچ کاری نکرده‌اند و از این که دیگران مدام ازشان تشکر کنند، خجالت می‌کشند. این دسته افراد سعی می‌کنند چراغ خاموش اهدا کنند تا توجه کسی را جلب نکنند. کم‌جایان: بعضی‌ها چون مستاجرند و موقع اسباب‌کشی خیلی اذیت می‌شوند و کمبود جا دارند، کتاب اهدا می‌کنند. البته برخی از صاحب‌خانه‌ها هم همین‌طورند. کلا کمبود جا چیزی است که بین خانه‌دار و بی‌خانه فرقی نمی‌گذارد ولی به بی‌خانه‌ها فشار بیشتری می‌آورد. فرهنگیان: برخی برای کادو دادن کتاب را انتخاب می‌کنند تا بر معلومات طرف مقابل اضافه شود و کار فرهنگی بکنند. این‌ها بعدها با یادآوری کاری که کرده‌اند، هی به خودشان افتخار می‌کنند که گام کوچکی در جهت اعتلای فرهنگ و ادبیات برداشته‌اند! غیروابستگان: معتقدند کتاب‌ یک‌بار که خوانده شد، پایانش لو رفته و دیگر به درد نمی‌خورد. آن‌ها به کتاب وابسته نمی‌شوند و آن را سریع رد می‌کنند برود. غیرفرهنگیان: این‌ها اهل کتاب نیستند ولی دوستان کتاب‌خوانی دارند که مدام بهشان کتاب کادو می‌دهند. چون قدر آن را نمی‌دانند، معتقدند اضافی است و باید سریع از دستش خلاص شوند. جاداران: فضای خوبی برای نگهداری کتاب دارند ولی چون معمولا با فرهنگیان دوست صمیمی هستند و خصلت‌های هم را گرفته‌اند، معتقدند باید کار فرهنگی کنند. این‌طوری جا برای کتاب‌های جدیدتر هم باز می‌شود... بقیه مطلب را در این لینک بخوانید. https://b2n.ir/b69177 @AFKAREHOWZAVI
🌷 شکرالله سعیکم ملت ایران! 🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: لازم میدانم به ملت ایران اظهار تعظیم کنم به خاطر این حرکت ارزشمندی که در بیست و دوم بهمن امسال نشان دادند... اظهار ارادت به ملت ایران در همه جا؛ از منتها الیه شرق کشور تا منتها الیه غرب کشور، از شمال تا جنوب کشور، در شهرهای دوردست، در مراکز، در شهرهای بزرگ مثل تبریز، اصفهان، مشهد و جاهای دیگر تا روستاها؛ همه با هم صدا بلند کردند ملت ایران، خیلی ارزشمند است اینها. شکرالله سعیکم ملت ایران! @AFKAREHOWZAVI
. 💠 ایران؛ از نقل مکاتب تا نقد مکاتب ➖بخش اول ✍️ علی اسفندیار ۱۸۰۰ میلادی؛ فرانسه پاریسِ قرن هجده، خیلی هیجان‌انگیز بود، ارزان بود، نقاش‌ها، شاعرها، سربازها؛ همه جور آدم حضور داشتند، همه جا آدم‌هایی را می‌دیدی که داشتند روی کتابی کار می‌کردند. پاریس سرمشق نویسندگان مهاجر بود، چهار راه فرهنگ و ادبیات جهانی و عناصر تشکیل دهنده‌اش نویسنده‌های اروپای شرقی، آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا هستند. «جرج پلیمپتُن» از سردبیران مجله پاریس ریویو می‌گوید: پاریس محل تلاقی همه ماست. فرانسه یکی از مبادی روشنگری است و تولید ادبیات برایش مسأله بود؛ البته کشورهایی همچون انگلستان و هلند هم پای کار روشنگری بودند، آنها هم به دايره المعارف‌نويسی، برگزاری محافل ادبی و داغ کردن فضای گفت‌و‌شنود در کافه‌ها روی آورده بودند. محافل این چنینی مردم را با نشریات آشنا می‌کردند و نویسندگان حرف‌های خود را به کاغذ و مخاطب می‌سپردند، این شد که جريان‌هاي اجتماعی و سياسی جان گرفتند و کلیسای بی‌خبر از همه جا، محدود و منزوی‌تر شد. ۱۳۴۲ شمسی؛ ایران امام خمینی در سال‌های ۴۱ و ۴۲ شمسی آشکارا بر طاغوت می‌تازید، مردم اعتراض را یاد گرفتند و به ادبیات درآوردند. عکس و نوار و نامه رسانه‌های عمومی آن زمان، برای رساندن پیام امام به خط شدند، حالا دیگر بازداشت امام، بازتاب می‌یافت، اخبار، کار خود را می‌کرد و امام کار خود را! در حوالی سال ۴۵ شمسی، ادبیات متعهد به عنوان عامل بیداری و آگاهی‌دادن به مردم، شکل می‌گیرد و جا می‌افتد. مجموعه‌های شعر، قصه‌های کوتاه و بلند، مقالات ادبی، اجتماعی روزنامه‌ها و جنگ‌ها، برپایی نمایشگاه‌های نقاشی، شب‌های شعر و… آدم را به یاد فرانسه می‌اندازد. امام راحل زمانی به ترکیه و نجف تبعید شدند که ادبیات متعهد و انقلابی جای خودش را در کشور باز کرده، سکوت امام را به صدا درمی‌آوردند. اروپا با کم‌کاری کلیسا جنگید و ایران با ستم طاغوت؛ اما هر دو با عمومی‌شدن ادبیات، بر شرایط خود حاکم شدند؛ در کشوری همچون فرانسه نقل مکاتب شکل گرفت و در ایران دهه‌ی چهل و پنجاه، عصر «نقد مکاتب»! ادامه دارد... 🔗 متن کامل در سایت اندیشه‌ای فکرت @HOWZAVIAN
شاعری زیر آوار🌹 به یاد سوریه به یاد ترکیه🌹🍃 هزار سال گذشته است و زیر آوارم چه شکوه ای؟ چه غمی کنج سینه ام دارم؟ گلایه از چه کنم؟ از رفاقت یک عمر؟ چقدر شعر نوشتم به روی دیوارم اگر چه آجر و سنگش به رویم آوار است ولی چقدر صبوری به او بدهکارم هزار نیمه ی شب تکیه کرده ام به تنش خنک شده است از او اشک های تبدارم چه شانه های رشیدی، چه قد بالایی و ایستادکه سر روی شانه بگذارم میان گریه ی من طاقتش تمام شده چقدر تازه شبیهم شده است دیوارم... کدامیک به سر آن یکی خراب شدیم؟ بعید نیست! منی که همیشه سر بارم! توان نمانده برایم اگر چه میخواهم که تکه آجری از روی سینه بردارم... ولی، مگر چه کسی غیر آجر آجر تو شنیده حرف ازین سینه ی شرر بارم بیا بیا که در آغوش هم خراب شویم که من به این تن زخمی تو سزاوارم... نماند غیر تو مردی به پای مرده ی من... ببین چگونه به این دوستی وفادارم... دلم گرفته... بیا تا میان آغوشت تن نحیف خودم را به گور بسپارم 💠 @shaeranehowzavi
هفتمین نور ✍🏻 زهرا کبیری پور روز بیست و پنج ماه رجب، مصادف شده است با داغ امامی که حیاتش، تیری بود بر قلب آن‌هایی که نخل تناور امامت را ایستاده نمی‌خواستند. امامی که خشم در برابر مهربانی و گذشت او به زانو درآمده بود و دریای گذشت و مهربانیِ او در دل‌های شیعیان جاری بود. سرو تنومندی که خواب را از چشمان هارون ربوده بود و ستون‌های حکومت سراسر ظلم او را به لرزه درآورده بود و هارون از ترس اینکه مبادا وجود او پایه‌های حکومت جورَش را سست کند، امام را مسموم کرده و به شهادت رساند. اما درباره‌ی نحوه‌ی شهادت امام کاظم(علیه‌السلام) سه روایت مختلف در منابع نقل شده است: روایت اول این روایت می‌گوید: شهادت آن حضرت در پى مسموم کردن امام صورت گرفته است که در روایتى از امام رضا(علیه‌السلام) نیز ذکر شده است. همچنین در روایت دیگرى که یحیى بن خالد را به قتل امام متهم مى‌کند نیز این نکته آمده است. روایت دوم در این روایت آمده است، که آن حضرت را در فرشى پیچانده و آنچنان فشار داده‌اند که حضرت به شهادت رسیده است. روایت سوم در این روایت که از مستوفى نقل شده است، آمده، شیعه معتقد است به دستور هارون‌الرشید سُرب گداخته در حلق ایشان ریخته‌اند. اما آن روایتى که بیش از تمام این روایت‌ها شهرت دارد، مسموم کردن امام است. پس از شهادت امام، پیکر مطهر ایشان را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند: ۱) بنا بر نقل اربلى، سِندى بن شاهک، فقها و وجوه اهل بغداد را که هیثم بن عدى نیز در میان آن‌ها دیده مى‌شد، بر بالای پیکر مطهر امام آوردند تا ببینند زخم و جراحت و یا آثار خفگى در بدن آن حضرت وجود ندارد و به مرگ طبیعى از دنیا رفته است. ۲)از آنجایی که عده‌ای از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند و یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، پیکر امام را روى پل بغداد بر زمین گذاشتند و یحیى بن خالد دستور داد تا فریاد بزنند، این موسى بن جعفر است که رافضه معتقد هستند او نمرده است. جسم مطهر امام را در «باب‌التین» بغداد در مقبره‌ی قریشى‌ها دفن کردند. تاریخ شهادت امام موسی کاظم(علیه‌السلام) بنا بر نقل شیخ صدوق، بیست و پنجمین رو از ماه رجبِ سال ۱۸۳ قمری و بنا بر نقل شیخ مفید بیست و چهارمین روز از ماه رجبِ سال ۱۸۳ قمری بوده است‌. _الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى‌، انتشارات اسلامیة، ج۲، ص۲۱۵؛ _اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۲۳۴؛ سلام بر تو یا اباالمعصومه(سلام‌الله علیها) و سلام بر کاظمین، که چنین گوهری را در آغوش دارد!  @AFKAREHOWZAVI
فرزندآوری؛ تدبیر هوشمندانه امام‌کاظم (ع) در تبلیغ معارف ✍️نجمه صالحی عباسیان با تحریک افکار عمومی و برگزاری جلسه‌های مناظره، مکارانه قصد جمع کردن آرای مردم و خراب کردن چهره ائمه(ع) را داشتند و امام کاظم (ع) در این شرایط با تدبیر شایسته، هم جامعه شیعه را هدایت کردند و هم در مقابل انحرافات واکنش مناسب داشتند که البته حاکمان وقت هم به تلافی تلاش ایشان دائما در فواصل گوناگون امام را به زندان می‌انداختند و سرانجام هم در زندان به شهادت رسیدند. در عصر امام کاظم(ع) مذاهب فقهی و کلامی متعددی بود، لذا استشهاد به نص و مضامین آیات قرآن، بخش عظیمی از گفتارهای قرآنی امام را در بر داشت. یکی از اقدامات در خور نگاه امام کاظم (ع) در برابر فشار زیاد بر شیعیان و نسل‌کشی عباسیان، توجه به فرزندآوری است، ایشان فرزندان زیادی داشتند که در گسترش تشیع نقش مهمی ایفا کردند. با بررسی متون تاریخی، می‌توان دریافت که فرزندان امام کاظم (ع) نقش کلیدی در گسترش و تبلیغ دین اسلام و حقانیت اهل‌بیت(ع) و شیعه داشتند. آن‌ها با هجرت به مناطق مختلف، قیام مسلحانه علیه حکومت وقت، بیان و نقل روایات معصومین(ع)، تربیت شاگردانی معتقد و پایبند به اهداف اسلامی همچنین با سیره، روش و اخلاقی نیکو و بر طبق سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) سعی در جذب مردم و انتشار تشیع در مناطق مختلف داشتند. «ای نازنین سلالۀ کوثر  بر تو که یار سلسله‌هایی تابوت تو که جان جهانی دردا که گشت تخته‌ای از در تنها به خاک چهره نهادی  با آنکه بود آن همه دختر جا دارد ار به یاد تو «میثم» گردد بـه اشک دیـده شناور» *سازگار @AFKAREHOWZAVI
شهادت‌امام‌موسی‌بن‌جعفر‌علیه‌السلام🖤🌹 در غـمِ خورشیــدِ  پشتِ ابر ، باران می گریست ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا  غــرقِ  طوفـــانِ   بلا بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت  از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی  بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست روزه داری  که  میـــانِ  سفــرهٔ  افـــطارِ  او ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید" زیرِ لب  می خواند و با حالی پریشان می گریست روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش  روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد پای نیــزه دختـری با  آه سوزان می گریست در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست "کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست (کیمیا) 💠 @shaeranehowzavi
«دوست ابن دوست» ✍️طیبه فرید اول وقت، صدای در بلند شد. فرستاده‌ی امام آمده بود.در چوبی که با صدای قیژ قیژ باز شد، فرستاده نگاهی به دو طرف کوچه انداخت و اجازه گرفت و وارد حیاط شد و بعد از درنگی کوتاه بی‌مقدمه گفت: جناب وزیر امام امر فرمودند که این امانت را پیش خودتان نگه دارید به زودی به آن نیاز پیدا می کنید. وزیر بقچه را دو دستی و با احترام از فرستاده گرفت و به صورتش نزدیک کرد. عطر دستان امام را روی پارچه بویید و گره‌اش را باز کرد و با تعجب دید امام لباس قیمتی هدیه را پس فرستاده است. سابقه نداشت هدایای او را پس بفرستد اما حالا این اتفاق افتاده بود و تاکید کرده بود این بقچه را نگه دار تا زمانش برسد! یقین داشت مسئله ای پیش روی اوست، که او بی خبر است و امام آن را پیش بینی کرده. پیراهن را با احترام معطر کرد وگذاشت توی صندوق و درش را قفل کرد. به خودش و مأموریتی که داشت فکر می‌کرد. در ذهنش گذشت که آخرش این روزهای پر حسرت تقیه تمام می شود و می تواند یک دل سیر امام را ببیند.همه‌اش شده پیغام ونامه! شیعه باشی و محب حضرت موسی بن جعفر اما نتوانی محبتت را ابراز کنی! واز آن تلخ تر مجبور باشی در دربار عباسی ها وزارت کنی! به کسی چیزی نگفته بود اما خاطره ی آن روز آرامش می کرد. نشسته بود پیش امام و سر درد و دلش را باز کرده بود، و امام به او گفته بود: علی نگران نباش خدا در كنار سلاطین جور، دوستانی دارد که با وجود آنها از سایر دوستان خودش محافظت می كند و تو هم یکی از آن ها هستی. از آن روز نگاهش به ماجرای وزارت هارون عوض شده بود. او وزیر هارون نبود، در دربار عباسی دوست خدا بود و ماموریتش حفظ جان دوستان خدا، پدرش هم همین‌طور بود، دوست ابن دوست. یار ذخیره‌ی امام در دل دستگاه هارون. چیزی که سلطان عباسی حتی ذره ای هم احتمالش را نمی داد، مثل فرعون که موسی را توی خوابش دیده بود و نشناخته بود، خدا موسی را فرستاده بود در دل کاخ فرعون و او ذره‌ای احتمالش را نمی داد. از قصه ی فرستاده ی امام چند روزی گذشته بود. آن روز صبح مثل همیشه وارد کاخ شد، حس و حال کاخ مثل همیشه نبود. دربان‌های تالار چپ چپ نگاهش می کردند، پایش که به تالار رسید خلیفه که تا آن لحظه انتظارش را می کشید با توپ پُر گفت: جناب وزیر! به ما خبر رسیده هدایای قیمتی دربار را به اغیار می بخشی! من ندیدم جامه ی قیمتی دیوانی که به تو هبه دادم را بپوشی! تو چه صنمی با موسی بن جعفر داری؟ پیراهن را چه کردی؟ این کلمات که از دهان هارون بیرون می آمد، عشق و دلتنگی نسبت به امام وجود علی بن یقطین را پر می کرد! می خواست به خلیفه بگوید موسی بن جعفر محبوب من است و من جان فدایش هستم، می خواست بگوید لباس دیوانی که آسان است من با خدا عهد کردم در مسیر مولایم خون قلبم را بدهم! می خواست بگوید موسی بن جعفر قیمتی‌ترین دارایی من در دنیاست،اغیار تویی و دودمانت! اما همین ها را با کلماتی دیگر گفت! با زبانی که هارون نمی فهمید! دست کرد در لباسش و کلید آن معجزه را از جیب پیراهنش بیرون آورد و گرفت رو به هارون و گفت: خلیفه امر کند فرستاده ای از دربار جهت راستی آزمایی آنچه بدخواهان در سعایت از من نقل کرده اند به خانه ام برود و در صندوقی که در اناق من است را با این کلید باز کند و لباس دیوانی را نزد شما بیاورد! با کلام آخرِ علی بن یقطین خشم خلیفه فروکش کرده بود، و وقتی فرستاده ی دربار، پیراهن دیوانی را برای هارون آورد، امام در همه جا جریان داشت، حتی در کاخ عباسی ها. وعلی دلتنگ تر و عاشق تر از همیشه! 🥀تقدیم به پیشگاه نورانی و خاطر معطر حضرت موسی ابن جعفر روحی فداه🥀 *علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۴. *جلوه های اعجاز معصومین، قطب راوندی، ج ۱،ص۴۷٠ @AFKAREHOWZAVI
اوج مظلومیت مطامیر زندانی است پلکانی با سقف بسیار کوتاه، عموما تا عمق ۲۰الی ۵۰متری زمین که زندانیان باید مدت حبس خود را بر روی پله‌های کم عرض آن می‌گذارندند و عملا نه قادر به نشستن بودند و نه قادر به ایستادن و باید ماه‌ها در حالت خمیده می‌ایستادند. به واسطه تنگی جا نه می‌توانستند نماز بخوانند و نه حتی در جای خود بچرخند. مولای‌مان امام موسی کاظم علیه السلام مدت‌ها در مطامیر زندانی بودند! السّلام عَلَیَ الْمُعَذَّبِ‏ فِی‏ قَعْرِ السُّجُونِ‏ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیود* * بخشی از زیارت‌نامه امام کاظم(ع) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 99، ص 17، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول، 1410ق. @AFKAREHOWZAVI
جهادگری در شرایط خاص ✍️نجمه صالحی می‌خواست فروشگاهش را افتتاح کند از پدرش خواست تا همه اقوام را دعوت کند و افتتاحیه خوبی برپا شد. معمولا هر وقت کار جدیدی را می‌خواهیم شروع کنیم، حمایت دیگران برایمان مهم است خصوصا اگر آن یک نفر تنها فرد تاثیرگذار زندگی‌مان باشد و چون کوه پشت سرمان! دلمان گرم است به حضورش و قوی کار را ادامه می‌دهیم! او نیز برای تبلیغ دین نوظهورش چنین تکیه‌گاهی لازم داشت، کسی که حتی در مقابل مخالفت‌ها، حامی او باشد! و عمو و سرپرست کودکی‌اش این کار را انجام داد! او با فهم عمیق و درک دقیق راه روشن برادرزاده‌اش تصمیم گرفت تا آخر عمر همراهی‌اش کند. او در برابر خدای محمد(ص) تسلیم بود. در روزگار غربت اسلام حامی دین شد! او با از خودگذشتگی بی‌مثال خود از یک کفیل و حامی پا فراتر نهاد و با بذل جان، مال، فرزندان و فداکردن سروری و ریاستش بر قریش، در حمایت از رسالت محمد(ص) جهاد کرد. او به دلیل حفظ جان نبی(ص) و عمق بخشیدن به ریشه‌های درخت اسلام، هیچ گاه به شکل علنی از دین اسلام دفاع نکرد، بلکه بیشتر حمایت مادی، روحی و اخلاقی از پیامبر(ص) و پیروان او می‌کرد. او یک مجاهد فی‌سبیل‌الله بود. عالم‌گیر شدن اسلام نتیجه جهاد او و جهادگرانی همچو اوست. در روایتی در کتاب الغدیر، جلد ۷، پیشوای پنجم(ع) ایمان وی را سنگین‌تر از ایمان همه می‌داند و در این مورد می‌فرماید: «اگر ایمان همه خلق را در یک کفه میزان قرار دهند و ایمان ابوطالب را در کفه دیگر، ایمان رجحان دارد». 🥀بیست و ششم رجب سالروز رحلت سیدالبطحاء علیه السلام تسلیت🥀 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مُجاهد مُخلص ✍🏻 زهرا کبیری پور وقتی حرف از جهاد می‌شود، اولین واژه‌ای که به ذهن می‌رسد اخلاص است. امروزه از واژه‌ی جهاد بسیار استفاده می‌شود، اما در همان کارهای جهادی اسم شخص و سازمان حتما باید در پایان کار امضا شود؟! اما در روزگار صدر اسلام، در هنگامی که نهال اسلام نوپا بود و ریشه ندوانده بود و در روزگاری که هجوم دشمنان همچون بادهای سهمگین این نهال نوپا را به این سو و آن‌سو می‌کشاند. افرادی همچو ابوطالب(علیه‌السلام) عموی پیامبر با تمام هستی خود از جان، مال، فرزندان و حتی موقعیت اجتماعی‌سیاسیِ خود استفاده کرده و تکیه‌گاهی قدرتمند برای این نهال جوان شدند. افراد مخلص و مجاهدی که جزئیات دقیقِ ایثار و جهاد آن‌ها به طور کامل در هیچ کتابی روایت نشده است! افراد گمنامی که در راه جهاد برای اسلام دنبال کسب نام و نشان نبودند و هرجا که به آن‌ها نیاز بود سراسیمه حاضر می‌شدند و از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کردند. عموی پیامبر یکی از معروفترین مجاهدان خاموش صدر اسلام بود که در اخلاص و گمنامیِ او همین بس که در طول تاریخ حتی نسبت به ایمان او نیز از طرف دشمنان خدشه‌وار شده است. زندگیِ نورانی حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) در تسلیم بر اوامر خداوند خلاصه شده بود و تاریخ گواهی می‌دهد که او با از خودگذشتگیِ خود در کسوت یک حامی در حمایت از مأموریت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) از هیچ کوششی کوتاهی نکرد. اگر نهال نوپای اسلام امروز به یک درخت تنومند، مبدل شده و در تمام دنیا سایه افکنده است، نتیجه‌ی حمایت مجاهدان مخلصی مانند حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) است که با تمام هستیِ خود از آن محافظت کردند. و تلاش این مجاهدان خاموش و مظلوم صدر اسلام به زودی با ظهور آخرین سلاله‌ی پیامبر و گسترش عدالت او در تمام جهان به ثمر خواهد نشست. ▪️۲۶ رجب سال‌روز رحلت حضرت ابوطالب(علیه‌السلام) تسلیت باد▪️ @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابراز ارادت در تجلیل از مقام حضرت ابوطالب(ع) 💠 ابوطالب، ابومطلوب هم هست حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی، استاد و نویسنده حوزه علمیه قم، در یادداشتی به بهانه همایش بین المللی حضرت ابوطالب، حامی پیامبر(ص) از این شخصیت عظیم تاریخ اسلام تجلیل کرد. ابوطالب، ابومطلوب هم هست. فرزند رشیدش علی، هم طالب حق بود هم مطلوب خلق. چون حقِ مجسّم بود، معیار حق‌جویان و میزان حق پرستان بود؛ ای خدا را محبّ و هم محبوب/ حق طلب را تو طالب و مطلوب. اگر حسودان و عنودان، در ایمان ابوطالب تشکیک می‌کنند؛ چون با علی خرده حساب دارند و چون به علی هیچ وصله‌ای نمی‌چسبد، برچسب‌های ناچسب را به ابوطالب می‌زنند و عقدۂ پسر را بر سر پدر خالی می‌کنند، تا از علی انتقام بگیرند. وگرنه ابوطالب، مؤمن قریش بود و مدافع قرآن، و گوهر ایمانش را در صدف تقیّه حفظ کرد، تا بتواند از حقیقت محمدی دفاع کند و چتر حمایتش را بر سر نبوت محمدی بگستراند. علی، فرزند چنین پدری است که در اوج غربت پیامبر، سینه سپر کرد و سدی در برابر سیل کفر و شرک شد، تا ایمان از دستبرد کفر مصون بماند و توحید، در تاریکی شب شرک بدرخشد. ابوطالبِ مؤمن و موحّد، حتی از شعر، شمشیری ساخته بود، برای دفاع از ایمان و توحید. بی‌جهت نبود که پسر ابی‌طالب، اسدالله الغالب، دوست داشت اشعار ابوطالب، گردآوری، تدوین، روایت و نشر شود و می‌گفت: «ابوطالب بر دین خدا بود و در شعرش علم و حکمت فراوان است.» اکنون، طالبان حق را سزاست که نام و یاد ابوطالب(ع) را که مطلوب خلق و خالق و محبوب عام و خاص بود، زنده و گرامی بدارند و نشان دهند که: ابوطالب، ابومطلوب هم هست... @HOWZAVIAN
◾️به بهانه‌‌ی رحلت 💠 پرده‌دار پرده‌نشین ✍ علی اسفندیار همیشه می‌گویند: کار را آن کس کرد که تمام کرد. درست. اما چه کسی شروع می‌کند؟ چه کسی مبتدای حرکت‌هاست؟ چه کسی در نقطه آغازینِ رویدادها قرار دارد؟ و پرسش‌های جدیِ دیگر. گفتن از «ابوطالب» گفتن از آغاز است، سرودن از سرچشمه است و «خاموشی»، خصلت سرچشمه‌ها!‌ این سکوت را اهالی رود و مردمان پایین دست، سخت می‌شنوند؛ هیاهوی رود مگر می‌گذارد؟! چشمه‌ها حال چشمه را بیشتر می‌دانند؛ ابوطالب اگر پسر عبدالله را به آغوش و پناه امن خود نمی‌کشید، جوششی رخ نمی‌داد، جریانی به صدا در نمی‌آمد، اسیری به آزادی نمی‌رسید، دختری زنده نمی‌ماند، زهرایی ظهور نمی‌کرد، اسداللهی بر طاغوت غالب نمی‌شد، ما نیز در کعبه و کربلایی وقوف نمی‌یافتیم و عِطر عِترت را عالم‌گیر نمی‌دیدیم؛ همه و همه حاصل آن چشمه‌ی خموش و پرجوش است.  سید بطحای ما، بذل نفس را از دوران سقایت حاجیان تمرین می‌کرد، تا این که چشمه هشت‌ساله را در هنگامه‌ی خشکسالی به آسمان نشان داد، آن گاه ابر را به باران فرا خواند و مردمِ سوت و کور آن زمان را حیات نوشاند! ابرهه کجاست که تسخیر ابرها را ببیند و از دریاشدن زمزم مکه، قالب تهی کند؟! هنوز وقت پیام بریِ ابوطالب فرا نرسیده است، ابوطالب نخستین حافظ طلوع پیامبر است، ماه بطحا باید پرده‌نشین باشد تا شب‌زده‌ها، پذیرای صبح شوند. همان خشک‌های باران خورده، حالا شده‌اند دشنه‌کش مسیر خاتمِ اوصیا! و کفیل باکفایت رسول همچنان خاموش بود، از پشت چشم‌‎های سران بت‎ها باخبر بود و از اسرار مصطفا آگاه؛ بی‌دلیل نیست که حال چشمه را چشمه می‌داند! یقه سفیدهای بی‌خیال آن زمان، با ریش سفیدی طالبُ المؤمنین مدیریت می‌شدند تا فتنه‌های سیاه، راه را بر علنی‌شدن انقلابِ پیامبر نبندد. به راستی چه قرابتی بین ما و آن پرده‌دار پرده‌نشین برقرار است؟ و چه نسبتی با دودمان محمد(ص) داریم؟ با صلب شامخ «طالبِ حقیقت» است که زمین، از صاحبان زمان، رنگ و رو گرفت و انوارشان چشمگیر شد. با ابوالائمه است که دوازده اقیانوسِ تمام‌نشدنی، دارایی ما شدند، و اکنون شُکر این شرب مدام را بر کدام آستان سر بساییم؟! آری! ابوطالب کارهای آغاز اسلام را به خوبی به اتمام رساند؛ ابوطالب با آغازش، پایان اسلام را ضمانت کرد تا وقت دیدارِ «آن یار غایب»، و اگر محبتِ محمد را فرو نمی‌خورد ما رشحه‌ای از عشق سرشارش نمی‌نوشیدیم. ای «نَبَعُ الاِمامَه»، ای چشمه آرام نور! چه هنرمندانه و پنهانی عشق را سر می‌کشیدی و چه هنرمندانه، هنرِ کتمان را به ما آموختی تا عشق عالم‌گیر شود. اگر پدرت عبدالمطلب می‌گفت: أنا ربّ الابل و للبیتِ ربُّ، تو نیز خدای کتمان عشق و لامیّه‌های آشکاری و خدا نیز خدای آخرین پیامبرش! و آخر سخن این که: در کار گلاب و گل حکم ازلی این بـود/ کین شاهد بازاری وان پرده‌نشین باشد. @HOWZAVIAN
◾️به بهانه‌‌ی رحلت 🔷 پدر حقیقت ✍️فاطمه ابن علی 🔹مولود ربیع اگرچه پدر نداشت اما عمویی نصیبش شده بود که او را بر فرزندان خود مقدم می داشت. ابوطالب پسرعبدالمطلب و مومن آل ابراهیم و آل اسماعیل (علیهما السلام). صاحب مقام اصطفائیه و آخرین وصی ابراهیم خلیل و اسماعیل (علیهما السلام) که ودیعه نبوت اسماعیلی را به پیامبر اسلام سپرد. موحدی که لحظه ای آلوده به شرک نشد و همواره در آشکار و نهان خدای ابراهیم را می پرستید؛ به سمت کعبه نماز می خواند و بر آیین حنیف پایبند بود؛ اما هیچگاه اظهار به اسلام نکرد. 🔹درفضای غبارآلود جاهلیت و بت پرستی، راهبرد سیاسی حضرت ابوطالب برای حمایت از پیامبر همین تقیه و کتمان ایمان به اسلام بود. ایشان با نفوذ راهبردی در میان کفار قریش و بزرگان مکه توانستند ۱۰ سال از پیامبر و دینی که خداوند بر او فرستاده بود در میان کفار لجوج و قدرتمند حجاز محافظت کنند. این تصمیم راهبردی عامل بقای ایشان در شورای دارالندوه نیز بود که علاوه بر تاثیر گذاری بر آرا و تصمیم گیری های بزرگان قریش و دیگر بزرگان مکه، از اخبار و تصمیمات آنان هم مطلع میشدند و در پیشبرد سیاستهای تبلیغ اسلام کمک شایانی به مسلمانان میکردند. حمایت های حضرت ابوطالب از پیامبر آنقدر گویاست که هیچ نویسنده ای در تاریخ نتوانسته آن را نادیده بگیرد. یادداشت کامل را اینجا بخوانید. ✅@awaken_ir @AFKAREHOWZAVI
✍️زهره قاسمی، عضو تحریریه مجتهده امین بر قلب مبارک پیمبر صلوات بر حیدر و بر سوره ی کوثر صلوات صد شاخه گل محمدی بر حَسَنین تا شاد شوند آن دو برادر، صلوات بر باقر و بر صادق و سجاد، درود بر باغ گل غریب مادر صلوات بفرست در خانه ی موسی هدیه بر نجمه و بر رضا و خواهر صلوات از عمق دلت بگو تو بی حد و حساب بر هادی و بر جواد اطهر صلوات شاد است حسن که دائما میگویی بر مهدی اوصیا مکرر صلوات بر آل علی و فاطمه نور فرست تا کل جهان شود معطر صلوات💚 ... @AFKAREHOWZAVI
💐 چهل سالگی ✍🏻 زهرا کبیری پور صدا آمد بخوان... بخوان به نام پروردگارت و تو خواندی... تا کمال انسان تجلی پیدا کند. تو خواندی تا بستر رویش بشر را رقم بزنی. خواندی تا روشنایی بر ظلمات زمین بتابد. بعثت تو نقطه‌ی عطفی شد بر خلقت ما انسان‌ها ما نمی‌دانیم در آن خلوت چهل روزه‌ات با خدا چه نجوا کردی... چه گفتی که خداوند فرشته را نازل کرد و إقرأ بسم ربک الذی خلق را بر تو خواند... ای رسول آب و آینه ای چراغ هدایت بشر در ظلمات جهلِ دنیا به داد ما مسافران گمگشته در جاده‌های زندگیِ دنیا بشتاب به حرمت چهل‌سالگی مقدسَت که چهل سالگی انسان را نقطه‌ی کمال و رشد قرار داد. سلام بر تو و خاندان مطهرت سلام بر آن نور هدایتی که از دل غار حراء برای ما به ارمغان آوردی سلام از دلِ سوره‌ی علق، همانی که خواندی تا ما رستگار شویم. @AFKAREHOWZAVI
. . 💐 او که آمد، دخترها زنده ماندند و زن به زندگی رسید. @HOWZAVIAN
📜«مُحَمَّد» رسول الله ✍️آمنه عسکری منفرد 🕊وقتی حضرتِ‌حقّ مُقَدَر کرد، که قَدر دهد بشر را به مقام «خلیفه الهی» در زمین، پس پلی به آسمان زد و «مُحمّد» را خلق‌کرد؛ تا کهکشانِ هستِ عالَمِ ملکوت را به نیستیِ زمین، راه باشد و به رسالتش مبعوث‌ کرد تا نورِالهی عالمگیر شود. 🕊 پس «محمّد»؛ برانگیخته شد تا واسطه‌ی فیض باشد زمین را و اینک بیندیش که چه قدری است مقامِ امامت و ولایت «علیِّ‌اعلا» را، وقتی زیارت او در چنین شبی افضل اعمال است. آری! مُهر تأیید اِکمال رسالت «احمد» و اتمامِ نعمتِ حق، با انتصاب امامت و ولایت «علی» است. @AFKAREHOWZAVI