.
همه زیر پرچمش یک خانوادهایم
✍الهام سادات حجازی
بخش اول
بیبی نذر قیمه داشت. همیشه قبل از آمدن عزاداران امام حسین علیهالسلام، بیبی حیاط را آب و جارو میکرد و به گلدانهای شمعدانی دور حوض با آبپاش گلبهی رنگش آب میداد. گلهای محمدی داخل باغچه با آجرهای مثلثی شکل دور باغچه، به حیاط لطف و صفای خاصی داده بود.
از یک روز قبلتر بیبی برای نذری دست به کار میشد، یکی یکی شیشههای ایوان را با دستمال تمیز میکرد. عاشق پردههای سفید پاپیونی پشت پنجرهاش بودم. بیبی خانهاش صفای خاصی داشت. همه میگفتند بیبی الهی خدا بهت عمر با عزت دهد؛ خانهات با صفاست. از آپارتمان نشینی که دلمان میگرفت، میآمدیم اینجا تا دلمان باز شود.
آن روز بیبی بعد از شیشههای ایوان تمیز کردن اتاقها را شروع کرد. روپوش طاقچههای اتاق گلدوزی دست دوز خود بیبی بود. قاب عکس حاج میرزا روی طاقچه بود. اشک در چشمهایش جمع شد و با گوشهی روسری اشک پلکهای پشت عینکش را پاک کرد. صلوات و فاتحهای برای حاج میرزا که شریک یک عمر زندگیاش بود فرستاد. یاد خاطراتی که با هم داشتند؛ افتاد. از مکه رفتنشان، از سوریه رفتن و خرید دمپایی سوغاتی برای همه نوهها، از نذرهایی که میدادند. از روضههایی که حاج میرزا در مسجد بازار صنف لباس فروشیها میگرفت و روضههای پرسوز و شعور حاج منصور.
بیبی با نگاهش به حاج میرزا گفت: رفتی و من را تنها گذاشتی. تو جایت خوبه حاجی، به حق مکه و کربلایی که با هم رفتیم دم مردن بیا به کمکم، من را ببر پیش خودت.
گوشهی دیگر طاقچه عکسی از حاج قاسم بود و یک عکس سه در چهار از نوهی بیبی کنار عکس حاج قاسم بود. نوهی بیبی چند سال پیش توسط داعش به شهادت رسیده بود. بیبی عکس اینها را همیشه با گلاب تمیز میکرد.
هر سال محرم در روز عاشورا دیگهای بزرگ نذری در حیاط خانهی بیبی به روی شعله میرفتند. از چند روز قبل از عاشورا، همسایهها و اقوام به منزل بیبی میآمدند و در نذرش کمک میکردند. عدهای از خانمها سیبزمینی پوست میکندند و خلال میکردند و عدهای لپه و برنج را پاک میکردند. بعضی از خانمها در پاک کردن سبزی کمک میکردند. بیبی دوست داشت ریحان و ترخون سبزی بیشتر باشد، بقال محل حاج سید با کلاه سبز رنگی که بر سر داشت همیشه برای بیبی سبزی خوردن مخصوص سوا میکرد و میآورد دم در خانه بیبی.
اقدس خانم و شیرین خانم مسئول پخت برنج بودند. شیرین خانم زعفران مخصوص از مشهد آورده بود و دم کرده بود تا روی پلوهای نذری بریزد. اما مسئول طبخ قیمه خود بیبی بود. نمیدانم چه سری بود قیمههای بیبی خوشمزگی خاصی داشت. خودش که میگفت قیمهی امام حسین با بقیهی خورشهای قیمه خانگی مزهاش فرق میکند چون نذری است.
هر کس یک عرض ارادتی داشت و یک حاجت دلی؛
-ملیکا خانم تازه عروس بود و چند سالی بود که بچهدار نمیشدند. متوسل به حضرت رباب و علی اصغر شده بود میگفت الهی همهی بچهها سلامت و عاقبت بخیر باشند و کسایی که خدا به آنها اولاد نمیدهد هم بچهدار شوند. این حرفها را با چشمهایی پر از اشک میگفت.
-نیوشا دختر زری خانم آرایشگر محل، نوجوان بود. حاجتش قبولی در آزمون تیزهوشان بود. بیبی میگفت مردم موقع جشنها و عروسیها به آرایشگاهت میآیند، الهی خدا دلت را با قبولی نیوشا شاد کند.
-آقا وحید که زحمت آوردن کیسههای برنج را میکشید جوان مجردی بود. بیبی به آقا وحید میگفت الهی خیر ببینی از جوانیات، الهی یک دختر خوب قسمتت بشه، الهی زنده باشم داماد شدنت را ببینم. آقا وحید چادر بیبی را میبوسید و زیر لب آمین میگفت و میگفت الهی سایهی شما روی سر ما مستدام باشد.
-سمیرا خانم یک بچهی معلول داشت. دوست داشت پسرش شفا پیدا کند و خودش با پای خودش در روضه امام حسین شرکت کند.
-عماد پسر خانم حیدری چند سالی بود که برای ادامه تحصیل رفته بود آمریکا. از طریق اسکایپ تماس تصویری میگرفت . عماد حتی چندین هزار کیلومتر آن طرفتر، در سرزمین غربت، دلتنگ روضه و نذری امام حسین میشد. بیبی به عماد یک سربند یا حسین یادگاری داده بود و عماد آن سربند را با خودش به آمریکا برده بود و برای مراسم «روز حسین» استفاده میکرد. عماد از مراسم «روز حسین» چند تصویر ارسال میکرد.
بیبی با دیدن آنها اشک در چشمان آبی رنگش جمع میشد و به سینه میزد و با بغض و گریه میگفت قربون امام حسین برم که صدای غربتش تا آمریکا هم رفته...
🍃ادامه دارد
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
همه زیر پرچمش یک خانوادهایم
✍الهام سادات حجازی
بخش دوم
-حاج حبیب پیرمرد محل یا نه بهتر بگویم پیرغلام محل بود. بیبی همیشه میگفت با اسم حاج حبیب همیشه یاد حبیب بن مظاهر دشت کربلا میافتد. حاج حبیب آقا از جانبازهای دفاع مقدس بود. آرزو داشت شهید شود.
-رقیه دختر شیرین خانم هنوز به سن تکلیف نرسیده بود اما به اصرار خودش، مادرش چادر مشکی برایش دوخته بود و برای دهه اول محرم سرش کرده بود. رقیه داخل حیاط لی لی بازی میکرد و گاهی هم به تماشای ماهیهای قرمز داخل حوض میایستاد. بیبی به شیرین خانم میگفت یک بچه کم هست اگر چند تا داشتی الان دخترت همبازی داشت، الهی خدا به حق این روضهها به شما اولاد صالح و سالم بدهد.
خلاصه در این محل هر کس در دلش یک خواسته و آرزو داشت همه خواستهها و حاجتهایشان را پای دیگ نذری امام حسین آورده بودند.
بیبی تجدید وضویی میکرد و با عصای چوبی رنگ قهوهای سوختهی صیقلیاش با چارقد مشکی گلریز براقش، با عینک قاب دایرهایاش و بند عینکش که خرمهرههای خوشگل و شبیه آب نبات داشت و ما از بچگی هوس خوردن آنها را داشتیم، انگشتر نگین درشت عقیقش که به نام حضرت زهرا(س) حکاکی شده بود، میرفت سراغ دیگهای نذری و پخش نذری.
با بسم الله و صلوات و ذکر یا حسین بود که دمکنیهای بزرگ روی دیگهای نذری کنار میرفت و ظروف همسایهها پر میشد از غذای قیمه امام حسین. چند تا دیگ هم مخصوص نیازمندها بود که بیبی شبانه آنها را تقسیم میکرد.
آنجا همهی محل، زیر پرچم امام حسین (ع)یک خانواده بودند. از پیر و جوان و نوجوان تا نوزاد و بچههای کوچک همه در زندگیهایشان یا یک عرض ارادتی داشتند به خاندان امام حسین یا حاجاتشان را از این خاندان گرفته بودند و برای حاجتروایی باز هم متوسل به این خاندان میشدند.
🍃پایان
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#ام_البنین
✍م.حیدریانمنش
نامش فاطمه بود و تازه عروس خانه ی امیرالمومنین علیه السلام شده بود بچه های حضرت زهرا را بسیار احترام می کرد اما می دید هر بار شوهرش او را فاطمه صدا می زند غمی بر چهره بچه ها می نشیند دلش طاقت نیاورد لذا خواست دیگر او را فاطمه صدا نزنند.
۲
کاروان به مدینه رسید سراسیمه به همراه زنان بنی هاشم خود را به کاروان رسانید
بشیر کاروانسالار بود و خبرها را یک به یک می رساند
او خودش را به بشیر رساند چه خبر از مولای دو عالم حسین؟
گفت خانم جان پسرتان عثمان را شهید کردند
دوباره پرسید از مولایم حسین چه خبر؟
گفت جعفر را هم شهید کردند
این بار با آشفتگی پرسید
باز بشیر جواب داد که عثمان را هم شهید کرده اند
هر بار که بشیر لب وا می کرد دلش بیشتر می ریخت اما نگران مولایش بود به بچه هایش ولایت مداری آموخته بود تا حافظ حسین باشند اما نمی توانست باور کند با وجود بچه های دلاورش حسین نباشد
دوباره محکم تر پرسید بشیر از آقا و مولای دو عالم حسینم چه خبر؟
گفت عباس را هم شهید کردند
دیگر طاقت نیاورد اگر عباس را هم شهید کردهاند پس چه خبر از حسین؟ فریاد زد بشیر تمام فرزندانم فدای حسین بگو از او چه خبر داری؟
گفت بانو او را هم شهید کردند
سوزناک ناله زد از ته قلب محزون شد و به صورت کوبید نوحه سرایی کرد و گفت بشیر بند دلم را پاره کردی کاش فرزندانم و تمامی انچه در زمین است فدای حسین می شد و او زنده می ماند.
۳
با خود اندیشید چگونه می تواند بنی امیه را رسوا کند بدون اینکه جلوی او را بگیرند و مانع کارش شوند
اگر به مسجد می رفت جلوی او را می گرفتند گفت من چهار پسر از دست دادهام در خانه ام مجلس عزا می گیرم مجلس می گرفت زینب برای عرض تسلیت به خانه اش می آمد و وقایع کربلا را برای مردم نقل می کرد.
اما به نظرش این کافی نبود اینطور خیلی ها صدای او را نمی شنیدند بعضیها به خانه او نمیآمدند و خبرها را نمیشنیدند تصمیم گرفت به بقیع برود چهار صورت قبر درست می کرد و چنان سوزناک نوحه سرایی می کرد که دوست و دشمن اشک می ریختند.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سادات
✍نرگس سلیمانی
شنیدن قصه "عموعباس"(ع) برایش سخت بود. عاطفیترین خاطره سالهای نوجوانیاش شنیدن شعر "کجایی عموعباس " با صدای مداح هیئت محبوبش بود. غروب تاسوعایی که احساس میکرد زمین و زمان از اوج احساس و اخلاص مردم و مداح، دارد عمو عباس را صدا میزند.
اما قصهی عُلقه شدید او با عموعباس(ع) فارغ از تُرک بودنش، از یک گلایه شروع میشد. روضهخوانها به رسم ادب ابتدای روضه "سادات ما را ببخشند" میگفتند و حواسشان نبود این جمله به نوجوان غیرساداتی مثل او چگونه برمیخورد که مگر فقط سادات از غصه این روضه درد میکشند و میسوزند؟ مگر عمو عباس(ع) از يادآوری قصهی مادر، قصهی زخم سر نازنین پدر، تشت خونین برادر، کم تراز اولاد فاطمه(س) غیرتی میشد!؟
گلایهاش از روضهخوان با شنیدن قصهی عباس(ع) وقتی به برادر گفتن عباس(ع) به حسین(ع) میرسید، تمام میشد. با اطمینان به این شرح حال که دیگر عباس(ع) مثل پسر واقعی فاطمه(س) شده بود و از مادر اذن گرفته بود، آن هم اذن فرزندی!
روح شاکیاش به روضهخوان هم امیدوار میشد که بی بی دوعالم به او هم به چشم ساداتش نگاه خواهدکرد! اگر ...
همانطورکه به عموعباس(ع) نگاه کرد به عباسهای زمانهاش، به آرمانهای زمانه به ...
#تاسوعا
#عمو_عباس
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روضهی خانگی
✍فاطمه میری طایفهفرد
یک سنجاق کوچولو و طلایی نقطه اتصال روسری مادربزرگ بود. روسریاش پر بود از سفیدی مانند موهایش، مانند قلبش. اصلا جرات نداشتیم پیشش رنگ تیره بپوشیم. همیشه میگفت سیاه فقط برای عزای ارباب، من مُردم هم حق ندارید سیاه بپوشید. تسبیح رنگیاش را همیشه در دست داشت و لبش به ذکر بود. اصلا خانهاش محل ذکر بود، محل توجه به الله، به آل الله(علیهمالسلام).
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً . سوره احزاب آیه ۴۱
ای کسانیکه ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید.
▫️▫️▫️
در حیاط مشغول بازی بودیم که صدای تقتق عصا از کوچه باریک مادربزرگ شنیده میشد. عصاکوبان از دالان باریک خانه رد میشد و خودش را به دهلیز میرساند. یااللهی میگفت و خبر از آمدنش میداد. مادربزرگ چادر فلفلی گلریز خود را سر میکرد و گوشهاش را با دندان محکم میکرد.
- بفرمایید حاجآقا. خانمها یاالله...
خانمها خودشان را جمعوجور میکردند و آماده شنیدن روضه حاجآقا فحول میشدند.
رسم هرماهه مادربزرگ بود که پانزدهم هرماه روضه برپا کند و فامیل را از ریزودرشت مهمان خوان ارباب...
دستانش پر از خالی بود، اما دلش متصل به دریای فضل اباالفضلالعباس(ع).
▫️▫️▫️
حاجآقا روی منبر خانه مادربزرگ مینشست. منبر که نه، یک صندلی قدیمی بود که رویش چادری مشکی کشیده شده بود و جلوی آن کمدچهای قدیمی که ترمه عروسیاش را حمایلش کرده بود.
حاجآقا با ذکر یک مسأله شرعی شروع میکرد و با یک ذکر مصیبت کوچک به پایان میبرد. از گوشه خانه خانمی چادر به رویش میگرفت:
- حاجآقا یه روضه از موسیبنجعفر(ع) بخوان، گرفتار(زندانی) دارم...
حاج آقا هم شروع میکرد از زندان هارون گفتن و صدای ناله زن بلند میشد. گویی درد او بود که از زبان حاجآقا بیان میشد. شاید آن زن درد اهلبیت(ع) را با درد خود مقایسه میکرد و خجلتزده مینالید.
▫️▫️▫️
اما در پشت صحنه این مادربزرگ بود که آبروداری میکرد، سینی برنجی را میآورد، چای را در استکان کمرباریک میریخت و صله را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه میکرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسهای میگذاشت که حاجآقا حتماً با خودش ببرد.
اواخرِ روضه، حاجآقای دیگر میرسید. به حرمت حاجآقا فحول، داخل مجلس نمیآمد، روی پله مینشست و صبر میکرد روضه تمام شود...
توپ سرگردان پسربچهها به سوی حاجآقا میپرید و چنددقیقهای حاجآقا را همبازی آنها میکرد...
تا اینکه صدای مادربزرگ میآمد
- حاجآقا بفرمایید...
به رسم ادب با حاجآقا فحول مصافحه و عرض ادب میکرد.
اینبار حاجآقای جوان از مسائل روز کشور میگفت و با روضه کوتاهی خاتمه میداد.
از آن اتاق صدای خانم همسایه بلند میشد:
حاجآقا روضه خانم رباب را زحمت بکشید.
حاجآقا هم شروع میکرد:
- لالا لالا علیاصغر... بخواب مادر، بخواب مادر...
ناله اینبار از دیوار هم شنیده میشد. صدای زن همسایه دلسوخته از بیاولادی گم میشد در میان نالهها... حالا راحتتر زار میزد...
▫️▫️▫️
آخرای روضه دوتا از نوههای بزرگتر از بازار میرسیدند. پولهای خانمها که جمع شدهبود، بچهها راهی بازار شدهبودند برای خرید آجیل مشکلگشا... عزیز آجیل را کمکم در دستان ما میریخت تا به همه بچهها به قاعده برسد. شیرینی روضه ارباب بود که با شهد آجیل بهکاممان میریخت و ما نفهمیدیم کی عاشق حسین(ع) شدیم...
▫️▫️▫️
مادربزرگ را خوب خریدند. او خادم خوبی برای فرزندان حضرت زهراء(سلاماللهعلیها) بود.
او که هر پانزدهم ماه را روضه میگرفت، عاقبت هم پانزدهم شعبان در میانه جشن و شادی اهلبیت(ع)، چشم از دنیا فروبست...
#امام_حسین
#روضه_خانگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«عاشورای امسال و هرسال..»
✍زهرا نجاتی
شب عاشوراست و همانقدر که در خیمههای عاشورای سال 61 هجری، غوغا برپاست، امسال نیز مانند تمام این هزار و چهارصدسال، در دل عاشوراییان، شور و حالی عاشورایی برپاست..
همانطورکه قلب زینب بی تاب و تب است، قلب عاشوراییان نیز نگاهی به گهوار دارد، نگاهی به بی قراری رباب، نگاهی به دستهای اباعبدلله، نگاهی به لشگرذاکرین و نمازخوانان امشب، درخیمهها.
اگر لرزقلب زینب از مصایبی است که عاشورای سال61، رخ میدهد، ترس عاشوراییان از این است که در رویارویی آخرالزمان لشگرکفر که مدتی است با تمام خیل سوار و پیادهشان آمدهاند، با کل لشگر ایمان پشت سر امام زمان ونایبش، درکدام لشگر شمشیرخواهند زد!
اگرچه هزار و چهارصد سال گذشته است اما هردل زنده و بیدار عاشورایی، به دنبال شناخت جایگاه حقیقی نه دلبخواهی خود در عاشورای حسین است!
دل عاشورایی این روزها، اگردرزمان، عقب ماندهاست، تلاش میکند که درشناخت روزگار، امام، و وظیفهاش عقب نماند!
اگر هزار وچهارصد سال پیش، نتوانسته برای احیای امر به معروف و نهی ازمنکر، قیام کند، اکنون با جان ومال و زبان و دانش و عمر و هرآنچه دارد، برای احیای آنچه امامش، درراه آن جان سپرد، به میدان می آید.
زن و مردهم ندارد، زن و مرد و پیر و جوان و نوجوان و کودک، هرکس مطابق آنچه میفهمد و میداند، با اقتدا به زینبکبری و ابالفضلالعباس و حبیب و اکبر و اصغر و قاسم و عبدلله، نقشش را میشناسد و ایفا میکند.
گاهی با امر به معروف، وقت وقتش با جهادتبیین، به موقع، با فرزندآوری و دریک کلام، همواره نه دوشادوش که پیشمرگ رهبر و امامشان، به میدان می آیند و ایفای نقش میکند!
آری «کربلای تو همینجاست، همین امروز است، کوش کن با ولیعصر، معاصر باشی» برای کربلایی شدن، باید کربلایی اندیشید و هیچوقت زمان کربلایی شدن، نخواهدگذشت...
#محرم
#عاشورا
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
و باز هم عاشورا...
✍زینب سید میرزایی
و باز هم عاشورا فرارسید پلهای دیگر به سمت آسمان عشق. راهی دیگر از منزل حزن به محفل وصل. کوچههای بنی هاشم تاریخ برای به دنبال حیدر دویدن تا کربلای تاریخ امتداد دارد، تا عصر عاشورا که جهاد حسین ثانی عقیله بنی هاشم آغاز میشود.
ما زینبیان با اقتدا بر حضرت ولایت برای شهادت آماده ایم..
روزی صاحبان ایمانهای عاریتی در محضر علی علیه السلام اوراق شریف قرآن را بر نیزه کردند و روزی دیگر سر مظلوم ترین قران ناطق را بر نیزه بی وفایی نهادند و امروز، در عصر غیبت حضرت خورشید، قرآن را به آتش میکشند؛ خفاشان همواره به دنبال محو نورند و حذف خورشید. اما غافلند« از والشمس و الضحها والقمر اذا تلیها و النهار اذا جلیها» خورشید آمدنی است و ماه تابیدنی و روز ظهور رسیدنی است.
#محرم
#عاشورا
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سادات من را ببخشند
✍فاطمه میری طایفهفرد
نمیدانم این جمله از کجا آمد و یا چه کسی این را اولین بار گفت؟ شاید مداح وقتی داشته روضه عمو را میخوانده، سیمش وصل میشود و پردهها کنار میرود. آن گوشهی مجلس امام زمان(عج) را میبیند و از حال ایشان منقلب میشود. مداح هم نمیتواند راز دل بگوید چون شنیدهاست:
هرکه را اسرار حق آموختند
مهر کردن و دهانش دوختند.
دهانش دوخته شد و با جمله سادات من را ببخشند عرض ارادت و شرمندگیاش را بیان کردهاست. خودشان فرمودند در مجلسی که روضه عمو خوانده شود، میآیند.
راستی امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود.
امام مهدی علیه السلام در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه عرضه میدارند:
السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ
سلام بر عباس (علیه السلام) فرزند امیرمومنان (علیه السلام) که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طایی را لعنت کند.
بحارالانوار، ج 45، ص 64 و ج 101 ص 269
#عاشورا
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سفارش امام باقر علیه السلام برای تسلیت گویی در روز عاشورا 👇
⚫️ اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ ال محمّد علیهمُالسّلام
مصباح المتهجد،صفحه772
#عاشورا
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
و اما زینب...
✍نجمه صالحی
مصائب زینب سلام الله علیها از امروز شروع خواهد شد!
از این لحظه پیام عاشورا و فرهنگ سبز حسینی در دستان زینب و زینبهای زمانه قرار میگیرد تا تمام هویت زن در اسلام به تصویر کشیده شود! امان از لحظهٔ بیقراری زینب سلام الله علیها!
زینب کبری بودن دل میخواهد، کسی جز او نمیتواند در هجوم طوفان غم بایستد و بگوید:«مارایت الا جمیلا»
کسی جز او نمیتواند در سختترین رویداد، همچون حیدر، اسدالله الغالب علیه السلام محکم بایستد و با دشمنان این چنین با صلابت سخن بگوید!
زینب کبری سلام الله علیها بود که کوه صبر در برابرش زانو زد. او بود که استوار ایستاد تا اسوهٔ زن تراز اسلامی شود.
زن تراز اسلامی است که در مسیر تسلیم و رضای الهی گام برمیدارد و در سختترین مصیبتها جز زیبایی نمیبیند.
در مدرسهٔ زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را میفهمند، خدا را به آسانی و درستی میشناسند.
«وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»۲۲۷/شعرا
#محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
الامام الحسين (عليه السلام) عِبرة وعَبرة
✍زهرا مهرجویی
يك بار دیگر عاشورا از راه رسید و من دوباره تاریخ را ورق میزنم؛ تاریخی که پس از گذشت سالها هرگز رنگ و بوی تکرار به خود نگرفته است.
چه سری در شهادت حسین بن علی علیهالسلام و یارانش هست که هر بار داستان کربلا و حادثه عاشورا را مرور میکنیم درسی تازه مییابیم.
و چه سخن به جایی است که "حسین عِبرة و عَبرة " حسین اشک است و درس . درسی که با اشک به ثبات میرسد و جاودانه میشود.
امروز یک بار دیگر جمله ابومخنف در توصیف پیکار اباعبدالله را مرور میکردم:
" مارأيت مكسورا قط أربط جءشا و لا أمضى جناناو لا اجرأ مقدما منه . والله مارأيت مثله ، قبله و لا بعده ".
راستی حسین با این کمر شکسته از داغ عباس و آن جگر سوزان از داغ دل اکبر و با سوز شهادت شیرخواره در آن میدان رزم چه دیده که چنین با عزمی استوار و قلبی توانمند بی مهابا به قلب دشمن میتاخته است؟
تا جايى که ابو مخنف میگوید هرگز مانند حسین، چنین داغداری ندیدهام نه قبل از عاشورا و نه پس از آن؟؟!
🥀عظمالله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسینعلیهالسلام🥀
*تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
منتظِرِ منتظَر
✍🏻زهرا کبیری پور
در میان شهداء کربلا صحابهای وجود دارد به نام انس بن حارث کاهلی که هر شنوندهای در میزان معرفت او درمانده میشود
انس از اصحاب پیامبر(ص) بود، روزی از رسول خدا(ص) خبر وقایع سال ۶۱ هجری در کربلا را میشنود. پیامبر(ص) میفرماید:
«إنَّ ابنی هذا -یَعنی الحُسین- یُقْتَل بِأرضٍ یقالُ لَها كَربلاء فَمَنْ شَهِدَ ذلك مِنْكُم فَلْیَنْصُرْهُ»
فرزندم حسین روزی در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهد شد هر کسی که او را درک کرد، یاریش کند.
برای انس شنیدن همین جمله کافی بود تا خیلی زودتر از واقعه، بار و بنه خود را ببندد و خانه و زندگی خود را بار شتر کند و در بیابانی نزدیک به کربلا* ساکن شود.
مدتها هرکس از کنار او رد میشد سؤال میکرد: در این بیابان چه میکنی؟ مگر این بیابان چه دارد که تو را ماندگار کرده است؟!
انس پاسخ میداد روایتی از پیامبر(ص) شنیدم که حسین فاطمه در این بیابان طلب یاری خواهد کرد، میترسم واقعه اتفاق بیفتد و من به یاری او نرفته باشم.
صلى الله علیک یا اباعبدالله
* نزدیک کوفه یا کوفه
منبع: ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۷۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۴۰.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴 و آه حسین...
✍آمنه عسکری منفرد
◾️وچگونه است جدال عقل و عشق،
آنجاکه عقل میگوید بمان وعشق میگوید برو...
و حسین عاشقِعشق است که فتح خون میکند، آنجا که حتی غنچه را هم به مسلخ بردهاند تا نورِحق شعلهور نگردد وآسمان نظارهگر قربانیشدن خون خدا باشد و زمین شاهد این قربانی...
آه حسین، و«آه» اسمِ اعظمِ حق است، آنجا که علمدار شرمندهٔ فرزند رباب، بیدست بر زمین افتاده وبر مشک التجا میکند، که آبرو بخرد عباس را،
و آنگاه که ابالفضل ندا برآرد «یا أخا أدرک أخا»....
و «سَلامٌ علی قَلبِ زینب الصَبور»...آنگاه که بوسه بر رگهای بریدهٔ حجتِخدا میزند وتنها دستِولایت است که سکینهٔ این قلب است و اینک هفتادودو گل پرپر ، هفتادودو رأس مطهر ، هفتاد ودو پیکر بیسر و آه حسین...
وعصر امروز، عقیله بنیهاشم مانده است که روایتگر این واقعه است و بارِ امانت بردوش، امامی تبدار، کاروانی از مُخَدراتِ اسیر، پریشان و داغدار، دخترکانی رنجور از داغِ پدر، برادر، عمو وگهوارهٔ بیاصغر...
و «سَلامٌ عَلی خَدِّ التَّریب و سَلامٌ عَلی شَیبِ الخَضیب »...
و آه حسین...
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#عاشورا
✍طیبه روستا
هر شب عاشورا دستها به سوی آسمان بالا میرود و از لبها؛ "مکن ای صبح طلوع" میجوشد.
و هر صبحش خورشید از همان زاویه، شاید با چند درجهی ریز اختلاف، از پشت همه کوههای عالم طلوع میکند. یزید و نوچههایش هنوز هستند و کودکی روی دستهای پدرش پر میکشد. حسین علیهالسلام به مسلخ می رود و دختر علی سلام الله علیهما جز زیبایی چیزی نمیبیند. نوایی آسمانی قرآن می خوانَد. نیزههای کینه دشتهای بلا را شخم میزنند و دنیا هنوز همان است که گفته بودند؛ کُلُّ یَومٍ عاشُوراءُ وَ کُلُّ أرْضٍ کَرْبَلا.
و هنوز هم از زمین شخم خوردهی فلسطین کودک شیرخوارهای پرمیکشد تا در آغوش حسین(ع) آرام بگیرد.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✍فاطمه ابنعلی
انسان همیشه دنبال واقعیسازی الگوهای ذهنی ست. به خاطر همین روز #عاشورا ناخودآگاه در اطرافمان دنبال مشابه یاران #امام_حسین(ع) میگردیم.
انقلاب و مکتب خمینی خیلی از این الگوها پرورش داده اما یکی از اینها خیلی دُردانه است؛ جنس حسینی بودنش فرق میکند؛ انگار کالبدش را از خودش خالی کرده و از نو خودش را پر از حسین(ع) کرده است!چه کسی؟
ردیف اول فرماندهان در فیلم را ببینید! یکی هست که با نوای کاروان همراه شده و زندگی کرده؛ تا آن را میشنود، شانههایش میلرزد و گونهاش غرق اشک میشود. همان که میگفت: ألا یا اهل العالم، من حسین را دوست دارم! بله #حاج_قاسم خودمان! او خیلی وقت بود که به نوای کاروان لبیک گفته و به زمره عاشوراییان پیوسته بود. اما شهید زنده زمان، ذوالفقاری بود که باید میدانهای زیادی را فتح میکرد. شوق کربلا بیتابش کرده و آن شانهها، که ماموریتی عظیم روی آن سنگینی میکرد را به لرزه درآورده بود. آن ماموریت، پیریزی و ساماندهی لشکر صاحب زمان(عج) بود که میخواست برای نبردی بیامان آماده شود. فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان، حشدالشعبی عراق، حزبالله لبنان،جهاد فلسطین. زیر سایه دولت مقاومت ایران جمع شد. #شهید_سلیمانی نوای کاروان را به خروش آورد، خفتگان را بیدار کرد و خود با پیکر ارباً اربا راهی کربلا شد.میشنوی؟ نوای حاج صادق آهنگران هنوز در تاریخ طنین میاندازد و میگوید: بار بندید همرهان!حالا ما با داغ فرودگاه بغداد میسوزیم و شانههایمان از باری که بر دوش ما گذاشته و رفته سنگینی میکند.او حسینی رفت و ما باید زینبی بمانیم. لبیک یا زینب...
@AFKAREHOWZAVI
.
«نماز و مصیبت»
✍زهرا نجاتی
و سرانجام غروب عاشورا رسید و امشب برخلاف دیشب که حسین زینب جلو ایستاد، جسم صدچاک او، مقابل چشمان اهل حرم، عریان و قطعه قطعه، آرام گرفته.
همان حسینی که به زینب گفته بود او را در نمازشبش، دعا کند.
و من به این فکر میکنم که زینب در نمازش، باز بر «تقبل منا هذالقربان» ش، تاکید کرده؟ یا مردم را باز، دعا کرده؟
حسین فاطمه میدانست دشمن قصد دارد تاسوعا، را عاشورا بکند، اما به عشق اینکه کمی بیشتر نمازبخواند و قرآن تلاوت کند، احتمالا مهلت گرفت...
و من فکر میکنم مادامی که نتوانیم مثل حسین فاطمه بگوییم؛«انی احب الصلوه، من نماز را دوست دارم.»، و البته عمل کنیم نه لذت حسین فاطمه را درک میکنیم نه حجم عبودیت زینب را در نمازمغرب و عشای شام عاشورایش و کسی چه میداند شاید عمق آنچه عاشورا برایش به پا شد!
و بعید میدانم احدی از آنها که عزیزانشان را چاک چاک برزمین میدیدند و از امروز غروب به اسارت رفتند، نمازمغرب یا نماز مستحبشان را حتی بااندکی گلایه خوانده باشند...
و تلخ است اما گمانم این است که بعض ما موقع برخورد با مصیبت،
موقع مواجه با تلخیهایی اندک، خیلی راحت، نماز واجبمان را ترک میکنیم یا با سستی و کاهلی میخوانیم، یا میخوانیم اما دربندبندش، از خدا طلبکارانه می پرسیم:«چرا این کار را با من کردی؟ مگرمن بنده خوبی نبودم؟ پس این نمازهای من، به چه درد میخورد؟»
و من بازغبطه میخورم به حال خوش تک تک دختران و زنان، در نمازشب امشبشان.
و به حال خوش عبودیت زینب، وقتی تا توانست کمر راست کرد تا درنمازش حتی اندکی فروگذار نکرده باشد چون امامش به نمازعشق میورزید...
شایدلازم باشد تاملی دوباره در نمازهایمان داشته باشیم...
#عاشورا
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
معجزهی عاطفهی الهی
✍ خالقی
عصر عاشورا تمام شده است. اینک معجزات، بیسر بالای نیزههاست. اما هنوز کفر و شرک نگران است، بنابراین با قساوت تمام با اسبها بر پیکرها میتازند؛ بلکه این آیات و معجزات را محو کند. دیگر دشمن سرمست از پیروزی ظاهری خود است. غافل از اینکه خداوند در آیه ۲۱ سوره مجادله وعده فرموده است که «لاغلبن اَنا و رسلی» این سنت قطعی است که من و فرستادگانم پیروز میشویم. حال که کشتههای هامون، بیسر در دشت کربلا منتشر شدهاند؛ باید اعجاز دیگری به رخ انکاریان توحید کشیده شود. اعجاز مردانه این بار جای خود را به درخشش عواطف زنانه میدهد تا دشمن را مبهوت کند. همانجاست که زینب وارد صحنه میشود و مدیریت کربلا را به عهده میگیرد و روشنگری میکند. از مسلماننماهای جنایتکار میخواهد «که ما را از کنار قتلگاه حسین بگذرانید».
دشمن شادمان و هلهلهکنان در این فکر است که فرصت خوبیست. شاید با این درخواست، قلب زینب از شدت دیدن صحنههای هولناک در فشار قرار گیرد و اینگونه به کشتههای کربلا ملحق شود. اما زهی خیال باطل! چرا که قلب زینب با قوتی که از یقین حسین گرفته است؛ نه تنها مبهوت نمیشود بلکه شیاطین را به بهت مینشاند. زینب در اوج و شدت محبت به امام معصومش بود. او در حالیکه از کنار قتلگاه میگذشت، پیکر مطهر برادر را خونین و تن بیسر میدید. اما به جای آنکه جان دهد و قالب تهی کند؛ با عاطفهی معجزهگون خود، جان لشکر دشمن را میگیرد. این عاطفهِ الهی همراه با منطقی بُرٌنده چنان قلوب این جمعیت وحشی را آب کرد که به گریه افتادند. اینک زینب معجزهی شمشیر حسین را به عطوفت الهی تبدیل کرد تا جهاد تبیین و رسالت روشنگرانهی خود را با این اعجاز و به زبان علی ادامه دهد....
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«بیدارشو»
✍طیبه فرید
با صدای مبهمی به هوش آمد.تنش یکپارچه درد بود. با سوزش شدیدی چشمهایش را باز کرد، چند بار پلکهایش را به هم زد تا بتواند خوب ببیند. آسمان، آسمان همیشه نبود، آنقدر سنگین و شکننده که کم مانده بود خراب شود روی سر زمین. افتاده بود بین جسد قابیلهای صد پشت غریبه! یادش نمیآمد کی از حال رفت. با خودش مرور کرد که بعد از شهادت اسلم رفت شانه امام را بوسید، امام بغلش کرد وحرفهایی زد که هیچکس جز خودشان دونفر نشنید. اذن جنگیدن خواست و امام رخصت داد. برای آخرین بار به چشم های خیس امام نگاه کرد و دستش را از دستهایش بیرون کشید و دلش را جاگذاشت توی آغوش او و بعد با آن صدای مردانه عربی شروع کرد رجز خوانی و تاخت سمت میدان. او صدای گرم و بغضآلود امام را از پشت سرش میشنید که میخواند:«فَمِنْهُم مَنْ قَضی نَحْبَه وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرْ وَ ما بَدَّلوُا تَبْدیلا»
سربازهای کوفی با دیدنش حمله ور شدند،هر کسی با هر چه داشت! توی آن صدای چکاچک شمشیرها و هجوم بی امان نیزههایی که توی تنش می نشست نفهمید چند جای بدنش چشمه خون جوشیده.
سعی کرد تمام توانش را جمع کند اما حس کرد محکم به زمین چسبیده. قطره اشکی از کنار چشمش لغزید و بین ریشهای سفید سرخشده از خون گم شد. امام گفته بود سوید تو شهید میشوی! اما چرا نشده بود؟!
زبان توی کامش عین یک تکه چوب خشک بود. دلش داشت میلرزید با نگاهش دنبال ردی از یک آشنا بود اما تا چشم کار میکرد همه چیز غریب بود.
دوباره چشم انداخت سمت آسمان، به التهاب و بغض ابرها و تاریکی خورشیدی که مثل همیشه نبود! انگار در همین زمان کوتاهی که شهید نشده بود یکی از عناصر اصلی زمان و مکان کم شده بود.
همهمهای توی باد به گوشش خورد، گوش تیز کرد ببیند چه میگوید. اولش خیلی مبهم بود اما به حسین علیهالسلام که رسید با وضوح میشنید.
_شمر روی سینه حسین علیهالسلام نشست، هنوز نفس می کشید، سرش را....
باصدای هلهله کوفیها قلبش از جا کند شد، تمام توانش را متمرکز کرد؛ روی کنده شدن از زمین. بلند شد، از میان هفت پشت غریبهها. خنجر کوچکی که گذاشته بود توی ساق چکمهاش را در آورد. با هر حرکتی از چشمههای توی تنش خون فوران میکرد. تمام قد ایستاد، به چشم هایش التماس کرد سیاهی نروند تا بتواند کوفی ها را ببیند. به دستش التماس کرد بیرمق نشود و خنجر را رها نکند، به پاهایش التماس کرد و گفت: چیزی نمانده به سعادت برسم شمارا به حسین قسم همراهیام کنید.همه عناصر و اجزای بدنش دست به دست هم دادند تا او جاماندگی اش را جبران کند.
سرباز کوفی که داشت بین کشته ها دنبال غنیمت می گشت با دیدن او که آن وسط ناگهان ایستاده بود ترسید و چند قدم به عقب رفت و فریاد زد:از سپاه حسین یکی زنده مانده...
با صدای او دسته قابیلیها به سمتش حمله ور شدند. چند دقیقه بعد همه چشمه های تنش از جوشش ایستاده بود. امام زد روی شانهاش. سوید جانم بیدار شو جانمانی...
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«انقلاب حسین فاطمه، صورتی نبود، سرخ بود، رنگ خون»
✍زهرا نجاتی
امروز مشکل سرصورتی بودن و آبی بودن نیست. برسرخود اصل حجاب هم نیست. دعوا سر «بازی» ای است که دارندبه راه می اندازند. دعوا برسراصل اسلام است. برسرشبههافکنی و تردیدهای شناختی ایجادکردن است. مهم نیست عضو انجمن حجتیه باشند یا از سر دشمنی یا نفهمی یا نشناختن دین.
آنچه مهم است این است که شیاطین انسی و جنی،به هروسیله دارند تلاش میکنند که شناخت و درک ما را از دین یا واژگون کنند.
این یکی از قطعات پازل آخرالزمان است. قرار است کار به جایی برسد که مسلمانهای یک عمر منتظر مانده، چشم درچشم امامشان بدوزند و بگویند «تفسیرتو از اسلام، تفسیر شخصی است و ما پیش از این چنین تفسیری از اسلام نشنیده بودیم.»
اگر میبینید مداحی که پای مداحیهایش همه، اشک ریختهایم، حالا بااشک پای چشم، فردشرابخوار و زن بیحجاب را، پیش خدای اباعبدلله، عزیزترجلوه میدهد از کسی که توانسته پاک بماند، به این جهت است که عدهای خواستهاند تا شناخت مارا دین و خدا، تغییر دهند. و مردم وجوانان را درشناخت و دَرکِمان از خدای اباعبدلله دچار اشکال کنند.
قرار است با استفاده از کلیدواژههای مقدس مثل«خدارا دوست دارد»، نوع نگرش ما را از درون تغییر دهندـ
برای این کار در عملیات روانی از روش «القا» استفاده میکنند. با واژگان جبهه خودی، وارد میشوند و سپس از درون خیمه خودی، تیشه به ریشه اعتقادات میزنند.
غافل از اینکه قرنهاست این بازیها ادامه دارد. غافل از اینکه حسین فاطمه، اگر موافق صورتیبازیهایی که اینها دوست دارند، به او ببندند، بود، اقل کاری که میتوانست بکند، این بود که زن و بچهاش را باخود به مقتل بی بازگشت نبرد!!!
اما حسین فاطمه نه اهل مماشات است نه اهل ترک امر به معروف و نهی ازمنکر و ازقضا نه اهل تبرئه شرابخوار. اتفاقا برخلاف تصور یا القای مهمان برنامه مهلا، حسین فاطمه حتی بانمازخوان هم اگر یزید، باشد، اساسا سرسازگاری ندارد!
البته که زیرخیمه حسینی برای همه جا هست بدون شک، اما به شرط توبه، چه این که جناب «حر» نیز، چندروز پیش از عاشورا ادب را خرج کرد امادرشب عاشورا باحال توبه و ندامت، به خیمه راه یافت.
و البته که رعایت ظاهرشایسته و حال اندوه، برای شرکت مجلس اباعبدلله، اول شرط ادب نزد اوست و الا همه ما کجا و محضراباعبدلله!!!
#محرم
#عاشورا
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سیدالساجدین
✍فاطمه شکیب رخ
سوز اشک هایتان از زخم ماندگار قیام عاشورا، دلدادگی امروز شیعیانتان را به ثمر نشاند و شرح صحیفه سینه انتان، سجادیه ای متبرک را برای عارفان الی الله به پهنه جهان باز نمود.
به راستی که حب الحسین علیه السلام از قطرات باران چشمان شما بر دل ما جای گرفته است و سوختن آرام شما در مصائب عاشورا، میراث عاشورایی شیعه را چنان حصاری فولادین نگهبان شده است.
شهادت مظلومانه سید الساجدین، علی بن الحسین علیه السلام بر محضر امام زمان عج الله تعالی و شیعیان حضرت تسلیت باد.
#سیدالساجدین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI