eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
712 دنبال‌کننده
879 عکس
152 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی ستاره‌ها‌ با ماه ✍️آمنه عسکری منفرد گفتگو با این جملات شروع شد: «سلام آقا، سلام ای رهبرم، بابای خستگی‌ناپذیرم، روزت مبارک ای عزیز جانم! امروز با سجاده‌هایمان آمده‌ایم تا اولین نماز را...» تاریخ بنویسد ولی امر مسلمین جهان، در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام، میزبان فرشته‌ها بود تا دنیا ببیند، اسلام برای نسل بشر از عنفوان نونهالی برنامه‌ی‌سعادت چیده‌است. آری! صدها فرشته‌ی ایران زمین، با حضرت ماه بیعت کرده، عهد بستند تا در سایه‌ی ولایت، در آینده زنان بزرگ و افتخارآفرین انقلاب و ایران باشند. گوارایتان باد این بیعت، گوارایتان باد این عهد. اشک‌هایی که در اولین روز تکلیف بر گونه‌هایتان جاری شد، روزی در پیشگاه حق شهادت می‌دهند که شما امروز به نیابت از تمام دختران پاک ایران‌زمین در شب میلاد امام علی (علیه‌السلام) در محضر نائب‌ امام مهدی عهد بستید، تا وارثِ امینِ چادر حضرت زهرا و حامی ولایت علی باشید. 📌درحاشیه دیدار دختران در جشن فرشته‌ها با رهبر انقلاب ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ @AFKAREHOWZAVI
1⃣حسرت و امید ✍🏻مریم زارعی من از آن‌هایی هستم که همیشه سر خدا غر می‌زنم که چرا نه امام دیده‌ام و نه پیامبر! همیشه در حسرت این بوده‌ام؛ که چرا مثل آن کودکان، در کوچه‌های مدینه نبوده‌ام تا زمانی که پیامبر برای رفتن به مسجد از آنجا رد می‌شوند، با من بازی کنند؟ ناراحتم که چرا نبودم تا مثل آن خانم که می‌رود پیش حضرت زهرا ده‌ها سوال می‌پرسد و حضرت همه را با حوصله جواب می‌دهد؛ سوال بپرسم و غرق در سیمای جذاب خانم شوم. همیشه دوست داشتم جزء آن دسته از بچه‌ها باشم که امام علی ع برایشان شیر و نان می‌برد. یا مثلا بین کودکانی بودم که امام باقر ع جمع‌شان می‌کرد و با آنها دعا می‌کرد. حتی دوست داشتم در زمان امام صادق ع می‌بودم و مانند آن مرد رفیق امام می‌شدم. یا جزء آن دسته از کسانی بودم که نزد امام کاظم ع می‌رفتم تا سوال بپرسم و امام هفتم مرا به دخترشان حضرت معصومه س ارجاع بدهند. همیشه ناراحتم که چرا زمانی که امام رضا از شهرهای ایران رد میشدند من نبودم تا از او استقبال کنم.یا زمانی‌که حضرت معصومه س به قم‌آمدند من نبودم که به نزدشان بروم. حتی حسرت می‌خورم که چرا سال 57نبودم که کنار دختران و پسران جوانِ امام خمینی نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشم و ابناء الخمینی باشم. و من بازهم امروز حسرت خوردم که چرا 9ساله نبودم و در جمع دختران پر شور و نشاط نبودم که در بدو ورود حضرت آقا جیغ بزنم و از خوشحالی بالا و پایین بپرم و دست بزنم. اما من امیدوارم جزء آن نسلی باشم که ظهور آقا حجت بن الحسن عج را درک می‌کند و موثر در آن زمان است.چه کنم؟ راست می گویند که آرزو بر جوانان عیب نیست! @AFKAREHOWZAVI
پدر مهربان ✍️آمنه خالقی فرد «علی» نام آشنایی که در لحظه تولد، پدر در گوشم نجوا کرد و مادر ،وقتی‌که برای اولین بار روی پاهایم ایستادم، برای توکل در ایستادن بر زبان جاری کرد. من از همان روزها که نه، حتی قبل از تولدم ،در رحم مادر با حب علی علیه‌السلام پرورش یافتم و دانستم بر صراط حقم. و چه سعادتمندم من! و چه سعادتمندیم ما، همه شیعیان این پدر مهربان امت سعادتمندیم چون علی علیه‌السلام را داریم. نام علی و حب علی در تار و پود وجودمان ریشه افکنده. نامی که مهربانی، صلابت، شجاعت و در عین حال مظلومیت از آن می بارد و حبی که مایه مباهات ما بر کل عالم است. حب و بغض‌ی که میزان است برای سعادت یا شقاوت انسان در کل زمان از گذشته تا حال و آینده. من بر کل عالم، برای داشتن چنین پدری بر خود می بالم! و باز هم به وسعت کل تاریخ فریاد می‌زنم، طوری که پژواک صدایم به گوش آیندگان نیز برسد‌ و می‌گویم: چه سعادتمندم من، و چه سعادتمندم ما، شیعیان این پدر مهربان. 🍃الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🍃 @AFKAREHOWZAVI
2⃣«جشنی که پدرانه برگزار شد» ✍️زهرا نجاتی دخترک با آن چادر زرد قشنگش به محض ورود پدر، به سمت دوستش می‌چرخد و ذوق زده ورود آقا را جشن می‌گیرد. همان پدر. نیمی از دختران بالا و پایین می‌پرند و نیمشان اشک را از گوشه‌ی چشم‌هایشان می‌گیرند. من اینجا پشت این قاب شیشه‌ای که فاصله‌ی کیلومترها را تبدیل به چند سانتی‌متر می‌کند، میان حسرت دنیای پاکی‌های نه سالگی و حسرت جشن تکلیف پشت سر حضرت دلبر که به قدر سنم، حسرت دیدارش را کشیده‌ام، غرق می‌شوم. هم درمیان حسرت‌ها، هم در میان مستی دخترکان، هم نگاه بلند پدری حکیم که باهرقشر متناسب با او صحبت می‌کنند، هم قد، هم عقل، هم طراز با آنها. مثل همین فرشته‌ها که رهبر به آنها توصیه می‌کند، خوشحال باشند به خاطر جشن تکلیف که آن‌ها را مخاطب خدا کرده و به خاطر دوست داشتن خداوند، از نهیش دوری کنند. دارم به این فکر می‌کنم که شب روز پدر چقدر برای اینها، مبارک شده و به اینکه اگر این رهبر فرزانه،این چنین پدری است مهربان،پس امام زمانمان، چقدر رنگ مهربانی دارد؟ نه اصلا مگر نفرمود:_انا و علی ابوا عده الامه.تصور کن دومین و اولین آدم کل دنیا، پدرت باشد.با همه‌ی شؤونش! دارم فکر می‌کنم اگر مثل علامه جعفری، آرزوی دیدارش را در دل می پروراندیم و به وصال می‌رسیدیم، چه قدر حرف و درخواست داشتیم! تصور کن می‌توانستیم از راه های زمین و آسمان و ملکوت از او بپرسیم! یا مثلاً بگوییم:_می‌شود حضرت پدر چشم ببندی روی تمام گناهانمان! می‌شود تو که قسیم النار والجنه هستی، این طفل چموش را، بهشتی کنی؟ ما که زورمان به این خود چموشمان نمی‌رسد، حضرت پدر برایمان و برای فرزندانمان، در همه‌ی شؤون پدری می‌کنی؟ ما در این زمانه، برایت محب می‌آوریم، هرقدر که بتوانیم، هرقدر که جانمان و عمرمان گفت دهد، اما به عشق پدری تو برایشان! پدری می‌کنی! @AFKAREHOWZAVI
پدرانه ✍️فاطمه میری گوشه‌ی ماه از پشت ابر خودش را بیرون می‌کشد تا حیاط را خانه کمی روشن کند. نور می‌تابد بر آب حوض. انگار وقت آمدنش شده. دلم هرچه به ساعت رسیدنش نزدیک می‌شود، بیشتر صدا می‌دهد. انگار قصد زبان به لب گرفتن ندارد. اول که چشم به‌راه آذوقه‌اش بودم؛ اما حالا اسیر نگاهش. انگار این یتیمی برای من فخر عالم شده. وقتی که شب‌ها به دیدارمان می‌آید؛ حس بی پناهی در ما گم می‌شود. آن‌قدر هواخواهش شدیم که اگر نیاید؛ گره از موی خواهرم باز نمی‌شود. اجاق خانه روشن نمی‌شود و غذای مادر نمی‌پزد. اگر او بیاید بوی غذا و عطر نان هوش از سر همسایه‌ها می‌برد. آن‌وقت می‌فهمند ما هم سری در سرها داریم. یتیم باشیم درست، اما بی صاحب نه! اصلا چه‌ می‌شد من پسرش بودم؟! آن وقت سینه سپر می‌کردم و می‌گفتم: من، فلان‌بن‌علی بن‌ابی‌طالب هستم. اما مگر من اورا به قدر پدر دوست ندارم؟ نه! هزار مقابل پدر خونی‌ام. او آمده به بهانه نان به من، به ما، بها دهد. خوشا به حال من که عطر نفسش قسمت من شده. خدا را شکر که در ولایت اویم. ولایت او امروز و فردا دارد مگر؟ خوشا به حال آدمیان که در ولایت اویند، کاش بدانند. باید بلند شوم حیاط را آب پاشی کنم تا گردخاک بر لباسش نشیند. بوی خاک چقدر دلفریب است. اصلا شاید خاک هم با نامش آبرو گرفته. مگر نه اینکه ایشان ابوتراب است؟! نفس عمیق می‌کشم تا بوی خاک گل‌ نم‌خورده سینه‌ام را پر کند از عطر انتظار. گوش کن! صدا می‌آید صدای نعلینی که تنش به وصله‌ها زینت شده. صدای سنگینی قدم هایی می‌آید و زمین، بی وزن می‌شود از ابهتش. بگذار کلون در را نزده به استقبالش بروم. @AFKAREHOWZAVI
✔️به بهانه ی روز پدر...برای پدرم ✍️فاطمه پورسعید امروز به بهانه‌ی دوست داشتن تو و به پاس تمام محبت‌ها و حمایت‌هایت برای تو می‌نویسم. یادم می‌افتد به آن روز که تو نبودی. و من به‌یادت بودم و دل کوچکم مُدام برایت می‌تپید تا بیایی. بیایی و بغلم کنی. من در عالم کودکی‌ام به تو «واوا» می‌گفتم.تازه دوسالم شده بود و مثل همه‌ی بچه ها نبودم که بگویم بابا.متفاوت صدایت می‌کردم: «واوا !!» تو همیشه سرکار بودی و ماموریت! و من هر روز ظهر، سرم را از پنجره‌ی خانه‌مان بیرون می‌اوردم.صدای سرویس اداره‌ات را می‌شنیدم و فکر می‌کردم تو آمدی؛ اما اکثر اوقات با آن سرویس نمی‌امدی.مجبور بودی بیشتر سرکار بمانی یا اینکه ماموریتی داشتی. من سرویس‌ات را که می‌دیدم شادی می‌کردم و دست می‌زدم و فریاد می‌زدم: سِویل واوام آمون(سرویس بابام آمد). مامان می‌گوید بابا در سرویس نبود و شادی کودکانه‌ات تبدیل به بغض می‌شد وقتی می‌دیدی همکاران او از آن سرویس پیاده می‌شوند و پدرت همراهشان نیست. یادم می‌اید در تمام سالهای کودکی ام فکر تلخ نبودن تو بغضم را می‌شکست و در خلوت برای روزی که اگر، نباشی گریه می‌کردم. حالا من مادر شدم و تو آقاجان مهربان بچه های من هستی. خوشحالم که دارمت.خوشحالم که بعد از سال‌ها کار و مجاهدت برای کشورت حالا در سال‌های بازنشستگی،می‌توانی صبح‌ها کمی دیرتر بیدار شوی،می‌توانی صبحانه‌ات را بدون عجله بخوری.می‌توانی ظهرها موقع اذان با خاطری آسوده وضو بگیری و بروی مسجد نزدیک خانه و نمازت را به جماعت بخوانی و فرصت کنی عبادات مستحبی داشته باشی بعد هم رسیدگی به حیاط و درخت‌ها و گل‌ها که جانت هستند. خوشحالم که می‌توانی عصرها بعد از ناهار کمی بخوابی،خوشحالم بعد از خواب و چای عصر ذوق داری دوباره بروی مسجد برای نماز مغرب وعشا. بابا جان! سر شوق می‌آیم وقتی می‌بینم از مسجد که برمی‌گردی از مامان یا یکی از ماها می‌پرسی فلان سریال چی شد و یا شروع نشده هنوز؟ بابا این‌ها روزمرگی‌هایی بود که تو سال‌ها آن‌ها را نداشتی یا اگر داشتی برحسب وجوب عجله‌ای و سریع انجام می‌شد. تمام سال‌های خدمتت به‌خاطر رفاه ما. کارهایت روی دورِ تند بود و من الان که خوشی‌های ساده‌ات را می‌بینم می‌فهمم. « واوای» من! دستانت را می‌بوسم.تکیه گاه من روزت مبارک. @AFKAREHOWZAVI
🔅 داستان خدا ✍️طیبه فرید چه ماجرای شگفتی! آن‌قدر قصه‌اش را برایمان گفته‌اند که به شنیدنش عادت کرده‌ایم! بی‌آن‌که ابعاد لایتناهی‌اش را تصور کرده باشیم. بی‌آنکه رابطه‌ی خودمان را با عظمت آن داستان پیدا کرده باشیم. خدا در آن داستان دارد با ما سخن می‌گوید! عجیب است! یک لحظه شکافته شدن آن دیواری که از قضا در داشت، برای هدایت ابدی بشر کافی‌است! خدا برای تولد او روشی خارق‌العاده را برگزید، و او نخست از بطن مادر و بعد از دل خانه ی کعبه متولد شد! و چه کسی می‌تواند وجه عاشقانه‌ی این‌گونه متولد شدن را دریابد؟ دیوار خانه در داشت اما شکافت! وبگذریم که کمتر می‌گویند بعد از ورود مادرش از شکاف، کلید خانه، در قفل کارگر نبود و آنجا فقط خدا بود و علی بود ودیگر هیچ نبود! مزه‌ی این داستان عاشقانه را سلمان می فهمد و صعصعه بن صوحان که هر وقت نامش را هجی می‌کنم ناخودآگاه دهانم شیرین می‌شود! اینکه با گذشت سالیانی اما هیچ ملاتی نمی‌تواند جای آن شکاف را پر کند و هربار که پر می‌شود، دوباره می‌شکافد، این ماجرا را ابوذر می‌فهمد و آن شاعر مجنونی که با شنیدنش آرزو کرده بود ای کاش شانه‌ی چوبی او بود در دستانش، بین قصه‌ی گیسویش. چقدر حیرت انگیز است! اینکه دیوار در داشت اما شکافت. @AFKAREHOWZAVI
زیادعلی ✍🏻 زهرا کبیری پور اسم پدربزرگ من حسین‌علی بود، با توجه به شواهد مشخص است که ایشان به حضرت علی(علیه‌السلام) بسیار ارادت داشتند می‌پرسید: چطور؟! عرض می‌کنم خدمت‌تان: خداوند متعال به پدربزرگم دوازده تا پسر عطا می‌کند، ایشان اسم پسر اول را برات‌علی انتخاب می‌کنند چون از شدت ارادت به حضرت این پسر را براتی از طرف ایشان می‌دانستند. وقتی فرزند بعدی هم پسر می‌شود اسم ایشان را نجف‌علی انتخاب می‌کنند، نجف و علی هم که نیاز به توضیح ندارد... این نجف‌علی به رحمت خدا می‌رود، لذا اسم پسر بعدی هم می‌شود نجف‌علی، پسر سوم ماه صفر به دنیا می‌آید و می‌شود صفرعلی، پسر بعدی برای اینکه با پسر قبلی سِت شود، می‌شود محرم‌علی، اسم یکی از پسرها را دقیق نمی‌دانم ولی حتما آن هم ...علی بوده است!... البته این عموهای بنده به رحمت خدا رفته‌اند. پسر بعدی می‌شود قربان‌علی عموی ارشد بنده، بعدی حسن‌علی و عباس‌علی بابای من، رحمان‌علی عموی دیگر و امیرعلی که یازدهمی بوده و خوب مشخص است که بعد از ایشان پدربزرگم دیگر خسته شده بودند؛ چون پسر آخر و دوازدهمی را زیاد‌علی خطاب می‌کنند. در واقع خوب که دقت کنید یک بسه دیگه‌ی ریزی در اسم این عموی گرام بنده نهفته است. شما ارادت را ببنید... : البته مابین این پسرها سه تا دختر هم عنایت شده به ایشان، یعنی ما فقط عمو نداریم ایضا عمه هم داریم که البته اسامی آن‌ها حول محور رضایت خداوند می‌چرخد خدیجه، مرضیه و راضیه @AFKAREHOWZAVI
مهمانی خاص ✍️فاطمه شکیب رخ در شبی که ملائک در شعف پیشتازند و عرشیان نظاره‌گر شادمانی دل آسمان و زمین، تو فاطمه‌ای را بنگر که پناهنده به خانهٕ معبود است و چنگ به دامان خدا، محل استجار مومنان عالم را می‌فشارد. او که مادر مولود مبارک کعبه بود و مهمانی خاص خدا براندازهٕ او و فرزند او گشت؛ نوازد خویش را به آغوش طاهایی رسولی سپرد که نور جمالش، چشمان ناگشودهٕ جان هستی را گشود. همان آغوش پدرانه‌ای که هم نفسی محبوب و دامادی رسول خدا صلی الله علیه و آله را به تقدیرش مبارک نمود. نامش سزاوار وجودش بود و منزلتش چشم نواز ایمانش گشت و مردانگی اش مُعرف قامتش شد. او که علی علیه‌السلام علا بود و ولی مومنان و شاه خداجویان و راه روشن ره یافتگان، او را چگونه بخوانمش که مردانگی را صورت داد و پدر بودن را قوام بخشید. @AFKAREHOWZAVI
فراخوان شب های شعر حجره مختص بانوان طلبه «شب‌های شعر حجره» قرار است دست هر طلبه ای که توانایی سرایش دارد را بگیرد و قدم به قدم به شما کمک کند تا آن را پرورش دهید. شما هم اگر سرسوزن ذوق شاعری در خودتان سراغ دارید، بسم الله. 🌐آثار خودتان را برای ما بفرستید، ولو چند خط از طریق پایگاه اینترنتی جشنواره هنر آسمانی به آدرس زیر : https://honareasemani.ismc.ir/ ✅ فراموش نکنید که آثار را باید از قسمت شب های شعر حجره ارسال کنید، نه فراخوان های دیگر شعری. ✅ راستی تا ۱۸ بهمن بیشتر مهلت نداریم ها 🔰 شب شعر اول زمان : ۲۰ بهمن، ساعت ۱۰ تا ۱۲ مکان: میدان ارتش، بلوار الغدیر، کوچه ۱ (کوچه آتش‌نشانی)، مرکز مدیریت حوزه خواهران استان قم کانال جشنواره در ایتا: https://eitaa.com/honareasemani @AFKAREHOWZAVI
بابا حیدر ✍️نجمه صالحی پدربزرگ مادری ما هم اسمش حیدر بود و هم در نام پسرانش به نشانه ارادت به امیر المومنین علیه السلام نام علی بوده: سلطانعلی، محمدعلی، نور علی، غضنفرعلی، علی محمد، علی اصغر و... البته به غیر از عمو ته‌تغاری. ما یعنی خاندان بابا حیدر، به مناسبت ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام دور هم جمع شدیم، زن و مرد، پیر و جوان، نوزاد و کودک‌. به دختربچه‌ها و آقا پسرها که تازه به تکلیف رسیده بودند، هدیه دادند. مولودی خوانی، مسابقه، جایزه و...هم به راه بود. از قضا عمو ته‌تغاری که نامش ابوالقاسم بود، بانی این مهمانی بزرگ یا بهتر بگویم گردهمایی شده بود. تعداد مهمانان تقریبا نزدیک ۳۵۰ نفر شاید هم بیشتر بود، نیمی از آن‌ها را نمی‌شناختم و یا سال‌ها بود که ندیده‌بودمشان. البته این دورهمی چندبار دیگر هم تکرار شده بود و ما توفیق شرکت نداشتیم، تازه امروز متوجه شدم چه نعمتی از دست داده‌ام! حس می‌کنم از زیارت برگشته‌ام، صله رحم چه معجزه‌ای می‌کند!؟ الحمدلله که خاطره این روز به یاد ماندنی با میلاد امیر المومنین علیه‌السلام گره خورد. الهی که این محبت و عشق به نسل ما هم منتقل شود. چه ثوابی کرد عمو ته‌تغاری با این گردهمایی خاندان بابا حیدر، الهی که خدا به مال و جان و عمرش برکت دهد. امیر‌المومنین‌علیه‌السلام‌ فرموده‌اند:صله رحم نعمت‌ها را بر شما سرازیر می‌کند و گرفتاری‌ها را دور می‌سازد. *غررالحکم، ص ۴۰۶، ح ۹۳۰۵ پ.ن: حتما از این دورهمی‌ها بین خانواده‌ها وجود دارد اما نوشتم تا اگر کسی دنبال کسب انرژی مثبت به توان هزار بود، حتما این پروژه را اجرایی کند! @AFKAREHOWZAVI
🔰انتشار یادداشت‌ خانم زهرا نجاتی با عنوان «جشنی که پدرانه برگزار شد» در روزنامه سراسری سراج 🔰انتشار یادداشت خانم مریم زارعی با عنوان «حسرت و‌امید» در روزنامه سراسری سراج 🔰انتشار یادداشت‌ خانم طیبه فرید با عنوان «داستان خدا» در روزنامه سراسری سراج 🔰انتشار یادداشت خانم فاطمه پورسعید با عنوان «به بهانه روز پدر ...برای پدرم» در روزنامه سراسری سراج @AFKAREHOWZAVI
3⃣پویش شعر ✍️مرضیه‌سادات‌هاشمی برای اوج گرفتن، برای عشق ... صعود... به روی چادرِ گلدار من دو بال بدوز ✍️مهتاصانعی سرِ سجاده‌ی ایمان خویش است زلال از بارش باران خویش است چه عکس ناب و دلچسبی‌ست این عکس پدر در جمع فرزندان خویش است ✍️زهره قاسمی دور تو زده حلقه گل و ریحانه از عطر خوشت مست شده پروانه دلگرم شده از نَفَسَت یک امت پ مثل پدر، پشت و پناه خانه ... @AFKAREHOWZAVI
4⃣مراسم تاجگذاری بندگی ✍️بانو آلاله دیدن تصویر رهبر همراه با دخترکانی زیبا در مراسم جشن تکلیفشان که چون فرشته ای در اطراف پدر معنویشان پروانه وار می چرخیدند، مرا یاد خاطره دوران جشن تکلیفم انداخت که از مسجد محل شروع پروازمان بود، همراه با حال و هوای روحانی و معنوی حس ناب و چادرهای سفید گل گلی که همه چون فرشته هایی در حال پرواز بودیم و راهنمای مسییرمان حاج آقای روحانی مهربانی بود که با صدا زدن اسممان وسیله سفرمان را به دستمان می داد که در طول این مسیر پر فراز و نشیب که تا بلندای ابدیت ادامه دارد، مراقب باشید، شیطان نفس سد راهتان نشود، مراقب باشید پرواز سالمی داشته باشید، مراقب باشید تاج بندگیتان را از سرتان برندارند، محیط ملکوتی و معنوی آن روز در هر زمان با دیدن این مراسم برایم تکرار می شود و زیبا در مقابل چشمانم حک می شود. در آن روز من و خواهرم با هم ملکف شدیم؛ اما حس با هم بودن حس پروازی زیبا و آرام اگر چه یک نفرمان چادر نماز دخترعمویمان را به امانت گرفته بود، بدون هیچ ناراحتی و دلخوری از نبود چادر نماز نو زیبا و لذت بخش بود. @AFKAREHOWZAVI
5⃣چادرهای خیالی ✍🏻 زهرا کبیری پور نُه ساله شده بودم و قرار بود مدرسه برای ما جشن تکلیف بگیرد. در دوره‌ی ما دهه شصتی‌ها اینطور نبود که خانواده‌ها جشن جداگانه‌ای برای دخترانشان بگیرند و تمام جشن بندگیِ ما خلاصه می‌شد در مراسمی که مدرسه تدارک می‌دید. تاج‌هایی که با مقوا درست می‌شد و چادر نمازهای رنگارنگی که هر کدام از خانواده‌ها موظف بودند برای دختران‌شان آماده کنند. من یک دختر عمویِ هم سن و سال داشتم که با هم به مدرسه می‌رفتیم و رقابتِ خیلی ریزی بین‌مان برقرار بود. یک روز قبل از جشن تکلیف‌ از من پرسید، زن‌عمو برای جشن تکلیفت چادر خریده؟ گفتم بله که خریده خیلی هم قشنگه. گفت از چادر من که قشنگ‌تر نیست؟! چادر من پر از پروانه‌های صورتی ریز ریزه. گفتم اینکه چیزی نیست چادر من هم پُر از گل‌های ریز سبز و نارنجیِ. خلاصه یک ساعتی چادرهایمان را برای هم توصیف کردیم و مدام سعی می‌کردیم در به تصویر کشیدن زیبایی چادرهایمان نهایت اغراق را به کار ببندیم. روز جشن تکلیف فرا رسید، مادرم چادر نماز و جانمازم را کادو شده دستم داد تا به مدرسه ببرم. از شادی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. من مدرسه را خیلی دوست داشتم اما آن روز بیشتر. روزِ جشن، کلاس سومی‌ها به یُمن مکلف شدنشان درس و تکلیف نداشتند و قرار بود فقط خوش بگذرانند. به نمازخانه رفتیم. جشنِ باشکوهی برگزار شد و در انتهای مراسم امام جماعت مدرسه اسم تک‌ تک‌مان را صدا کرده و کادوهایی که با خودمان از منزل آورده بودیم را تقدیم‌مان کرد!... با دخترعمویم به گوشه‌ی نمازخانه رفته و کادوهایمان را باز کردیم، چادر هر دوی‌ ما مثل هم بود، نه پروانه داشت و نه گل‌های ریز، بلکه پر از شکوفه‌های کوچک یاسی رنگ بود. چند لحظه‌ایی به هم نگاه کردیم و بعد به اندازه‌ی چند دقیقه‌ی طولانی به اولین دروغ بندگی‌مان خندیدیم. حالا چه شد که یاد این خاطره افتادم؟! تصاویر پر از رنگی که از روز جمعه روح و روان ما را تحت‌تأثیر خود قرار داده و حس غبطه و خوش‌حالی و حسرت را برای تک تک ما دختران دیروز به بار آورده است... @AFKAREHOWZAVI
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 خواهران طلبه ساکن استان قم💌 همگی دعوتید. 🔻به همت معاونت فرهنگی حوزه های علمیه خواهران استان قم در حال عضو گیری است؛ 📣رویداد فرهنگی رسانه ای مبینا💡 🖌در ۴رشته متنوع از نویسندگی، و 📱۱۰ رشته از نرم افزار موبایلی، فراخوان داده است. شما در این رویداد، مهمان ما هستید. 💯 👌از همان ابتدا و با آموزش های رایگان تا انتها که به خروجی مطلوب تون رسیدید. و.... در آخر هم خروجی های برتر همکار ما خواهند شد، در تولید برای فضای مجازی📲 💎شرط ثبت‌نام: 1⃣گذراندن یک دوره ماراتن ده روزه آموزشی، باتمرین و تکرار.(دوره ها لزوما حضوری نیستند.) 2⃣حضور کامل در خود مراسم رویداد در تاریخ ۴و ۵ اسفند ماه به صورت شبانه روزی. ( اگر اعتکاف با دو روزه میسر بود، نیت اعتکاف رسانه ای می‌کردیم.) ❗️تمدید نخواهد شد.❗️ ⏰آخرین مهلت ثبتنام ۲۰بهمن 🧕🏻👥 شروع دوره ها ۲۱ بهمن ✂️ 🎀برگزاری رویداد ۴ و۵ اسفند 🎁اختتامیه و اهداء جوایز ۱۱ اسفند 📣پس از ثبت نام جهت اطلاع ازمراحل کار و عضویت در گروه های آموزشی عضو شوید👇 کانال رویداد مبینا @roydad_mobina @AFKAREHOWZAVI
6⃣نماد روشنی و طراوت ✍ چمن‌خواه دیدار رهبر معظم انقلاب در شب میلاد باسعادت حضرت مولی‌الموحدین علی ابن‌ابیطالب (علیه السلام) با کودکانی که با جشن تکلیف وارد دوره نوجوانی شدن، اتفاق شیرین و زیبایی بود. رهبر معظم انقلاب بیش از این نیز در سال‌های ۷۰، ۷۳، ۷۵، ۸۱ و ۹۵ نیز با کودکان و نوجوانان دیدار‌هایی داشتند. در این روز خاص، یک عدّه دختر‌بچه که تازه به سن تکلیف رسیده بودند، در حسینیه امام خمینی(علیه) جمع شدند تا پشت ولی امر مسلمین نماز بخوانند. کودکانی که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند. حالا آنها به سن تکلیف رسیده بودند و لایق صحبت با خدا و انجام فرائض الهی. همه چیز حساب شده انتخاب شده بود. حتی پرده زرد رنگ حسینیه امام خمینی. انتخاب رنگ زرد آن هم برای اولین بار در حسینه امام خمینی چه معنایی داشت؟ رنگ زرد طبق آیه ۶۹ سوره بقره (دیدگان را مسرور می کند). رنگ زرد برای توصیف روشنایی و دوست داشتن به کار می‌رود. نماد روشنی، طراوت و شادی است. رنگ زرد توانایی‌های ذهنی را تحریک می‌کند و به عنوان نماد عقل و خرد شناخته می‌شود. رنگ زرد نماد راحت‌تر ارتباط برقرار‌کردن با دیگران است. زرد بهترین رنگ برای ایجاد شور و شوق و امید به زندگی است و می‌تواند اعتماد به نفس و خوش بینی را بیشتر کند. زرد روشن‌ترین رنگ است که چشم انسان می تواند ببیند رنگ زرد نماد خیرخواهی، اصالت و خلاقیت است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و ائمه) و ائمه (علیه السلام) در پوشش از رنگ زرد استفاده می کردند. حالا متوجه شدید چرا پرده حسینیه امام خمینی(رحمة الله علیه) به رنگ زرد بود؟ @AFKAREHOWZAVI
🔆بخشش پدرانه ✍️ فاطمه شکیب رخ، عضو تحریریه مجتهده امین بعد از ، فرمان پدرانه‌ی رهبر فرزانه انقلاب، برای جوانان فریب خورده‌ی اغتشاشات اخیر را می‌توان مبین هدف والای نظامی دانست که خود را رهرو سیره اهل بیت علیهم السلام و مقدمه ساز حاکمیت جهانی اسلام می‌داند، چرا که لأِنَّ الكَريمَ إذا قَدَرَ عَفا*؛ كريم هر گاه به قدرت برسد در حالی که توان انتقام دارد، می‌بخشد. و او پدر بخشنده‌ای است که بی‌ادعا و منت، فرزند خطا کار خود را با لطف و بزرگواری به آغوش خویش فرا می‌خواند. عفوی که امروز از فرمانده‌ی نظام رحمت صادر شد و حتی بر عدم ثبت سوء پیشینه متهمان تاکید گردید، اتفاق ناچیزی نیست که به آن عمیق نگریسته نشود. راه دور نرویم در جهانی که همه‌ی امور بر مدار قدرت نظامی می‌چرخد و سیاست، با آلودگی‌ها تجانس دارد، ما در سایه حکومت اسلامی زندگی می‌کنیم که در آن سیاست بر مدار خردورزی و انسانیت ایستایی دارد. 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 *تنبيه الخواطر : 1/9. @AFKAREHOWZAVI
🔖عفو رحمانیِ پدر انقلاب ✍️آمنه عسکری منفرد رحمانیت صفت عام پروردگار است که شامل همه‌ی مخلوقات می‌گردد، رحمت عامه. آنانکه دیروز ناجوانمردانه از دیکتاتوری در کشور می‌گفتند، امروز شرمنده باشند که در چهل وچهارمین سالگرد فجر انقلاب، بار دیگر جلوه‌ی رحمانیت اسلامی از جانب «پدر انقلاب»نمایان گشت و عده‌ی کثیری از متهمان و محکومان حوادث اخیر، که اغلب آنان نوجوانان و جوانان فریب خورده توسط شبکه‌های معاندٍ بیگانه بودند، بعد از روشن شدن توطئه‌ی دشمنان در اغتشاشات و اقدامات خبیثانه‌شان مانند آتش زدن قرآن و پرچم بر آنها، اعلام برائت کرده و صف خود را از عناصر اصلی اغتشاشات جدا کردند. امروز عفوِ رحمانی و پدرانه‌ی رهبر حکیم انقلاب، تعدادی از امیدان فریب‌خورده‌ی انقلاب را به آغوش خانواده و جامعه اسلامی برگرداند ، چراکه حکومت اسلامی برای آینده‌ی جامعه برنامه رشد و تعالی دارد و با پیروی از دستور«اشدا علی الکفار رحماء بینهم» با اجرای حکم رأفت اسلامی بار دیگر بر دهان یاوه‌گویان نظام کوبید، به خصوص این‌که به دستور و تاکید پدر انقلاب،‌ عدم ثبت سوء پیشینه این متهمان که نشان از خردورزی و انسانیت اسلامی دارد، زمینه را برای حضور مفید و اثرگذار آنها برای اعتلای اهداف انقلاب فراهم خواهد‌کرد و باردیگر توطئه‌های دشمنان را برهم ریخت. @AFKAREHOWZAVI
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر زینت باباست ✍️مرضیه رمضان‌قاسم شبها دل خود را مکشان بر سرِ هر کوی دلتنگ نجف باش که آسوده بخوابی..! حال جسمی مساعدی ندارم می‌دانم دلیلش فراق نجف است، گاهی دلتنگی‌ها در جسم ظهور و بروز می‌یابد، چون من به خودم قول داده بودم روز پدر، نجف باشم. اما تا پایان ماه رجب منتظر دعوتنامه‌ی بابا می‌مانم آری‌محال‌پیش‌علی‌حتممیشود دنیا‌برای‌من‌بعلی‌ختم‌می‌شود بختش بلند هر که گرفتار حیدرست. اللهم‌صل‌علی‌محمد و آل محمد بعدد کل داء و دواء @AFKAREHOWZAVI
ای خدای زینب ✍فاطمه حسینی پناه ای خدا زینب! همو که پرتو چادر سیاهش طعنه زده بر ایام البیض رجب، همان سُرنای نینوا که "ما رایت الا جمیل" او ، زیارت مخصوص قرص نیلگون رجبیه گشت و سِر نی در آبله ی صبور پاهایش ، اسارت را به رخ آزادیِ حقارت کشاند. ای خدای عقیله ی زینت علم پدر ای خدای عالمه ی حیای مادر به‌حق مظلومیت نگاه مضطرِ پر هیبت زینب ، بر تشتِ جگر، پاره های حسن یا سر حسین ،که تشت رسوایی رسوایان عالم را نظاره گر گشت. عجّل لولیک الفرج @AFKAREHOWZAVI
🔖هویتِ حقیقیِ زنِ مسلمانِ انقلابی ✍️آمنه عسکری منفرد و جبرئیل بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه) نازل شد، تا نام این نوزاد مبارک را از طرف پروردگار اعلام کند؛ که در لوح محفوظ  او را «زینب» نامیدند و پیامبر به همگان توصیه فرمود، او را چون «خدیجه کبری»(سلام الله علیها) احترام کنند. ▪️آری! زینب «زینت پدر» شد، «زینتِ علی» و باید برترینِ زینت‌ها باشد از میان گوهرهایِ وجودِ «علیِ اعلا» و «علی»(علیه السلام) صبورترین بود؛ آنجا که بعد از انتخابش در غدیر، ۲۵ سال خانه نشین شد، تا صبرِ او برای حفظِ دین به بار نشیند. ▪️و خدا برای «تجسمِ صبرِ علی» زینت آورده است، پس او باید صبوری کند. او باید «دخترانه»، با استخوان در گلو، «علی‌بودن» را بیاموزد؛ پس صبر می‌کند بر داغِ مادرِ هجده ساله‌ای که « اول یاورِ امامت» است. ▪️او باید روزی «خواهرانه»صبوری کند، بر دیدنِ تشتی از پاره‌های جگر امام حسن (علیه السلام) و روزی در کنار تشتِ سرِ امام حسین(علیه السلام)، وقتی رقیه‌ی سه ساله در آغوشِ سرِ بریده، جان به جانان تسلیم کرد و او صبور است در غمِ بزرگِ کربلا و دوری از یوسف زهرا،  که این‌گونه موی سپید کرد در مصیبت نینوا و این بار این «صبر» است که در مقابلِ زینب (سلام علیها) سرِ تعظیم فرود می‌آورد؛ آنگاه که در نیم‌روز، سرِ ۷۲ تن از  برترینِ خلق در جلوی چشمان اهلِ حرم بر نیزه شد و «زینب» پرستارِ امامِ تب‌دار، قافله‌سالار حرم و «راویِ حقیقتِ هویتِ کربلا» گشت. ▪️آری! «زینب» است، «هویتِ حقیقیِ زنِ مسلمانِ انقلابی». @AFKAREHOWZAVI
خواهرانه ✍️زهرا کبیری پور قلب شما پر شده بود از محبت برادر؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شده، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. @AFKAREHOWZAVI