eitaa logo
اهل کتاب
135 دنبال‌کننده
152 عکس
1 ویدیو
4 فایل
اهل کتاب صادق معرفی کتاب و ترویج فرهنگ مطالعه و تفکر «هرکس‌باکتاب‌ها‌آرام‌گیرد هیچ‌آرامشی‌راازدست‌نداده‌است....» #امام‌علی‌؏ ارتباط با مدیر @ibrahimshojaat صفحه‌ی اینستاگرام: Instagram.com/ahleketab
مشاهده در ایتا
دانلود
مهم‌ترین قانون هرکشوری، قانون اساسی آن کشور است. ایران نیز پس از انقلاب شکوهمند ۲۲ بهمن ۵۷، قانون اساسی خود را تدوین و در سال ۱۳۵۸ تصویب و به همه‌پرسی گذاشت. پس‌ از آن نیز تنها یک بار و آن هم در سال ۱۳۶۸ این قانون را اصلاح کرد. قانون اساسی ایران ۱۷۷ اصل دارد و این ۱۷۷ اصل پایه‌ی تمامی قوانین موجود در کشور می‌باشد. مدتی است که نشر دوران کتابچه‌هایی را تحت عنوان با آگاهی از قوانین حقوق خود را بدانید روانه بازار کرده است که بسیار کاربردی و مفید هستند. کتابچه‌ی‌ قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز یکی از کتب این مجموعه می‌باشد که شایسته است همه‌ی مردم ایران، با هرعنوان و منصب و گرایشی آن را بخوانند و مطابق با آن عمل و همچنین مطالبه‌ی عمل از مسئولین را داشته باشند. بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh
فیض بوک! مجموعه شعرهایی سیاسی و اجتماعی در قالب طنز که شاعر و طنزپرداز معروف کشورمان، آقای ناصر فیض زحمتش را کشیده است. اکثر اشعار این کتاب حول مسائل اجتماعی و گاف‌های سیاسی دوره دوم دولت آقای احمدی‌نژاد می‌گذرد و شاعر تندی نقدهایش را با شیرینی اشعار طنزش تعدیل کرده است. اگر از خواندن شعر زیر خنده بر لبانتان آمد، کل کتاب را بخوانید. مگه طوری می‌شه یک هفته مربٌا نخورین؟ خب می‌خوردین که می‌خوردین! دیگه حالا نخورین وقتی مرغا گم می‌شن، تخم‌شونم گیر نمی‌یاد پس نگردین، می‌بینین نمی‎شه پیدا، نخورین! می‌خوام اول بهتون بگم که تا آخر عمر خوردنی‌ها رو چه شکلی بخورین یا نخورین بعدشم یه جور باید با هم بریم تا ته شعر ببینیم، چیزی مگه درست می‌شه با «نخورین»! می‌زنن موجا به ساحل، همه رو خیس می‌کنن عزیزم! کالباس خشکو لب دریا نخورین! چن تا ظرف_از این یه بار مصرفا همراتون باشه تو سفرها غذا رو، روی مقوا نخورین! همه‌تون ویلا دارین، اون تو یه کاریش بکنین غذای تو خونه رو بیرون ویلا نخورین! هفته هفت روزه، می‌شه چهار روزشو روزه گرفت یعنی امروز اگه خوردین، دیگه فردا نخورین چی می‌شه اون سه روزم شکم چرونی نکنین شک ندارم که می‌شه، یه هفته حتی نخورین! ساندویچو باید از پهنا بهش گازبزنن پس ما هم دیگه اونو از درازا نخورین! میز و صندلی گذاشتن که شما راحت باشین یعنی هر چیزی رو تو هر جا سر پا نخورین اونا چیزی نخورن وقتی همه‌ش این‌جا میان شما هم وقتی همه‌ش مهمونین اون‌جا، نخورین! یک نصفه شبه، نه پسته! نه میوه! نه غذا! هشت صبحم بشه، چیزی نیارن، جا نخورین! حالا شد ساعت نه، در و شد و چیزی اومد اونا خوردن مال‌شونه، شما اما نخورین! خب اینم یه جوری غیبت میشه، فرقی نداره هر چی خواستین بخورین، پشت سر ما نخورین! این جماعت گروی نه، همیشه هشتشون چیزی خوردین، بخورین اما فرادا نخورین! همه حرف من این دو جمله آخرمه یکی «بی ما نخورین» و یکی «تنها نخورین»! شما مردم! روحتون خیلی لطیفه مثل تمبر مشتری خیلی دارین، به شرطی که تا نخورین بمانیم
از چیزی نمی‌ترسیدم! دست‌نوشته‌های حاج قاسم سلیمانی پیرامون سیر زندگی خود از تولد (حتی کمی قبل‌تر) تا حوالی انقلاب اسلامی (1356). اولین کتاب منتشره از انتشارات مکتب حاج قاسم، کتاب جذابی است اما حجم آن بسیار کمتر از آن چیزی بود که انتظار داشتیم (کمی کمتر از 70 صفحه و آن هم با قطع رقعی!). البته مهم‌ترین جذابیت این کتاب، زبان شیرین و روان نویسنده آن است که ما را امیدوار می‌کند ادامه این داستان نیز در آینده برای علاقه‌مندان منتشر شود. نکته جالب اینکه این کتاب به شدت مورد استقبال قرار گرفته است و قبل از سه ماهگی‌اش به یکصدمین چاپ خود دست یافته است! بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh
کتاب عدالت همانا که عدالت مهم‌ترین و والاترین مفهوم اجتماعی است که تمام پیامبران الهی و ائمه اطهار برای تحقق آن در زمین تلاش نموده‌اند. همان‌گونه که خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ و همچنین در نهج البلاغه داریم که: «وَقامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَعَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکْمِهِ». اما نکته‌ی ‌مهمی که در ضمن طلب عدالت و فلسفه‌ی عدالت باید به آن پرداخته شود، چگونگی آن است. کتابِ کتاب عدالت دربردارنده‌ی سخنان رهبر انقلاب پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی عدالت و عدالت خواهی است که به کوشش مهران کریمی و سید علی کشفی جمع‌آوری و منتشر شده است. خواندن این کتاب را به دوستان دانشجو و طلبه‌ای که مشتاق عدالت و عدالت خواهی با توجه به نظر و دیدگاه رهبر انقلاب هستند، توصیه می‌کنم. بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh
بنا به توصیه چند تن از اساتید خوبم، کتاب گزیده شعرهای اقبال لاهوری را از انتشارات قدیانی در نمایشگاه کتاب امسال خریداری کردم و با این مرد بزرگ و آثار و دغدغه‌هایش کمی آشنا شدم. اقبال لاهوری متولد سال ۱۲۵۶ در شهر سیالکوت در منطقه پنجاب پاکستان (البته در زمان حیات اقبال پاکستان از هندوستان جدا نشده بود) است. وی در خانواده‌ای مذهبی و شیعه تربیت یافت و جوانی او به فعالیت‌های سیاسی_اجتماعی و فعالیت‌های ضداستعماری گره خورد. جالب است بدانید که اقبال لاهوری و سید جمال الدین اسدآبادی در یک عصر می‌زیستند و هر دو برای احیای فکر دینی و جلوگیری از هجوم غرب‌زدگی در تلاش بودند. اقبال نیز به مانند بسیاری از شعرای دیگر، شعر و هنر را مناسب‌ترین قالب برای انتقال معانی و معارف خود یافت و با وجود اینکه زبان اصلی او اردو بود، چندین دفتر شعر بسیار زیبا را به زبان فارسی سرود و همین امر باعث شده است که او را امروز، معروف‎‌ترین شاعر پارسی گوی معاصر شبه‌قاره هند به شمار آوریم. عنصر اندیشه، مهم‌ترین عنصر شعرهای اقبال است. توصیه می‌کنم شعرهای اقبال بخوانید و در آن‎‎‎‌ها تامل بفرمائید. شعر آزادگی اسلامی و راز کربلا: هر که پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست عشق را ناممکن ما ممکن است عقل سفاک است و او سفاک‌تر پاک‌تر چالاک‌تر بیباک‌تر عقل در پیچاک اسباب و علل عشق چوگان باز میدان عمل عشق صید از زور بازو افکند عقل مکار است و دامی میزند عقل را سرمایه از بیم و شک است عشق را عزم و یقین لاینفک است آن کند تعمیر تا ویران کند این کند ویران که آبادان کند عقل چون باد است ارزان در جهان عشق کمیاب و بهای او گران عقل محکم از اساس چون و چند عشق عریان از لباس چون و چند عقل می‌گوید که خود را پیش کن عشق گوید امتحان خویش کن عقل با غیر آشنا از اکتساب عشق از فضل است و با خود در حساب عقل گوید شاد شو آباد شو عشق گوید بنده شو آزاد شو عشق را آرام جان حریت است ناقه اش را ساربان حریت است آن شنیدستی که هنگام نبرد عشق با عقل هوس پرور چه کرد آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول الله الله بای بسم الله پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر بهر آن شهزاده‌ی خیر الملل دوش ختم المرسلین نعم الجمل سرخ رو عشق غیور از خون او شوخی این مصرع از مضمون او در میان امت ان کیوان جناب همچو حرف قل هو الله در کتاب موسی و فرعون و شبیر و یزید این دو قوت از حیات آید پدید زنده حق از قوت شبیری است باطل آخر داغ حسرت میری است چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریت را زهر اندر کام ریخت خاست آن سر جلوه‌ی خیرالامم چون سحاب قبله باران در قدم بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد بهر حق در خاک و خون غلتیده است پس بنای لااله گردیده است مدعایش سلطنت بودی اگر خود نکردی با چنین سامان سفر دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد دوستان او به یزدان هم عدد سر ابراهیم و اسمعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود عزم او چون کوهساران استوار پایدار و تند سیر و کامگار تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آئین است و بس ماسوی الله را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید نقش الا الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله‌ها اندوختیم شوکت شام و فر بغداد رفت سطوت غرناطه هم از یاد رفت تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان بمانیم
بالاخره تمام شد. خواندن این کتاب 376 صفحه‌ای ‌نه یک هفته، نه یک ماه، نه یک فصل و نه حتی یک سال، بلکه بعد از یک قرن تمام شد. البته دقیقش را بخواهم بگویم، 91 روز به طول انجامید. کتاب از نثر قوی برخوردار بود اما داستان با توجه به برهه‌های تاریخی_جغرافیایی خاصی که داشت، اندکی سخت و مشکل شده بود. البته اصل داستان و هدف نویسنده جذابیت کافی را برای خواندش به شما خواهد داد. البته از این نیز نباید گذشت این کتاب، کتابی فراتر از تجربه اول یک نویسنده است و این خود نشان از استعداد علی‌رضا قزوه در نویسندگی و داستان‌نویسی دارد. بخوانید و لذت ببرید. بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh
تمثیلِ حج تمثیلِ آفرینش انسان است و تو، ای انسان ای آن‌که مشتاقانه به لقای محبوب شتافته‌ای اینجا تمثیل مرگ است، که فرمود: مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا و این کفن است که می‌پوشی تا پیش از آن‌که مرگ تو را دریابد تو با پای خویشتن به مقتل عشاق بشتابی و به مذبح معشوق. نور در عالم، هرچه هست از سوختگان است که برون می‌تابد، و دل تا در راه عشق نسوزد کجا نور یابد، که نور در این عالم هرچه هیت از سوختگان است. شمع می‌سوزد و نور می‌بخشد و پروانه که نور را باز می‌شناسد، بی‌پروا دل به سوختن می‌سپارد و جان بر یر این معرفت می‌نهد. و از همین است که او را «پروا، نه» خوانده‌اند، چرا که او را از سوختن پروایی نیست. . متنی که خواندیم، متعلق به سید شهیدان اهل قلم، آقا سید مرتضی آوینی، است که در کتاب سفر به زمین نور او منتشر شده است. کتابی که سرشار از متون غنی و بصورت هنرمندانه‌ای، با جملاتی قصارگونه و همچون یک دیکلمه جذاب‌، کُنه سفر ملکوتی حج را به نمایش می‌گذارد. لذت خواندن این کتابچه را از دست ندهید. بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh Instagram.com/ahleketabsadegh
سید عباس رزاقی نام مرد بزرگی است که شاید مهم‌ترین صفتی که در او تبلور یافته است، اراده پولادین او باشد. وی سفرهای زیادی را به کشورهای متعددی با دوچرخه در کارنامه خود دارد که مهم‌ترین آن‌ها، سفر به دور جهان، سفر به افریقا و سفر به اروپا می‌باشد که در سال‌های متفاوت انجام شده است. اما موضوع این کتاب سفر این دوچرخه‌سوار، یا به اصطلاح سایکل توریست، به افریقا در سال 1377-1378 می‌باشد. سفری که به قصد رساندن پیام صلح جمهوری اسلامی به سراسر جهان برنامه‌ریزی شده بود اما با توجه به اتفاقات سخت و شیرینی که در سرزمین‌های افریقا، مانند سه بار ابتلا به بیماری مالاریا و یا ندادن ویزا از طرف برخی کشورها مانند ساحل عاج، این سفر در کشور غنا و پس از 295 روز به پایان می‌رسد و عباس رزاقی به ایران بازمی‌گردد و چند سال بعد و این بار از مسیر اروپائی دور جهان را با دوچرخه سفر می‌کند. عباس رزاقی در این سفر به ترتیب از جاده‌های ترکیه، سوریه، لبنان، سودان، چاد، نیجر، بورکینافاسو و غنا گذر می‌کند و از زبان دل مردم مظلوم و محروم افرقایی سخن به میان می‌آورد. این کتاب جذاب را از دست ندهید. بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh Instagram.com/ahleketabsadegh
«اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود، علی را می‎پرستیدم.» مهم‌ترین فردی که نام او به ماه مبارک رمضان گره خورده است، بی‌گمان مولای متقیان، علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام می‌باشد. ماهی که متعلق به خداست و همین است که ما را به یاد نزدیک‌ترین انسان‌ها به خدا می‌اندازد. به قول شهید چمران، «آخر چگونه می‌توان خدای بزرگ را پرستید و به علی عاشق نشد؟ چگونه ممکن است که به خدا که کمال مطلق است چشم دوخت ولی کمال متعالی علی را ندیده گرفت؟ [آخر] عشق به علی جزوی از پرستش خداست.» و چه خوب است که از زبان این عارف حق‎بین، شهید آقا مصطفی چمران، از علی علیه‌اسلام بشنویم و بخوانیم و در دریای بی‌کران علوی محو شویم. کتاب «علی، زیباترین سروده هستی» شامل هفت دل‎نوشته و سه سخنرانی شهید چمران پیرامون امام علی علیه‌السلام می‌باشد که توسط انتشارات شهید چمران منتشر شده است و در دسترس عموم می‌باشد. التماس دعا بمانیم ble.ir/ahleketabsadegh eitaa.com/ahleketabsadegh Instagram.com/ahleketabsadegh
اگر تو نقش خودت را بشناسی، شغل خودت را می‌یابی و دیگر وسوسه‌های فردی و گروهی گمراهت نمی‌کند. مخصوصا اگر با توجه به اهداف و مبانی و روش بیّناتی همراه باشی، مقهور آسمان ریسمان‌ها نمی‌شوی و حرف‌های بزرگ و خررنگ کن برایت بی‌رنگ می‌شود. . کتاب نامه‌های بلوغ مشتمل بر پنج نامه استاد علی‌ صفایی حائری به فرزندانش می‌باشد و همچنین گزیده اشعار ایشان نیز در انتهای کتاب ضمیمه شده است. . ۲۶۴ صفحه، انتشارات لیلة القدر . بمانیم
میرزا روبات! یک داستان طنز بلند از مهرداد صدقی که انتشارات سپیده باوران آن را چاپ کرده است. با موضوع زندگی یک ربات به نام میرزا روبات! شکم حجم و خلاصه در ۵۶ صفحه با چاپ جیبی. شیرینی‌های خاص خودش را هم داشت. کمی هم محتوا در آن کنجانده شده بود. در کل خوب بود. بمانیم
خواندن سفرنامه همیشه لذت بخش است، به خصوص اگر سفر به کشورهای هم‌زبان ‌و همسایه ما باشند. البته دست پخت منصور ضابطیان بیشتر شبیه معرفی‌نامه این کشورها شده است. سه کشور ترکمنستان، آذربایجان و گرجستان که به ترتیب در فصل‌های بهار، تابستان و پاییز سال ۱۳۹۷ به آن‌ها سفر شده است. متن و داستان هم روان و بیشتر محاوره‌ای که هنگام خواندنش بیشتر شما جذب می‌کند. در نهایت باید یک خسته نباشید به منصور ظابطیان گفت که در یک سال به این سه کشور جالب سفر کرده است و همچنین این گلایه را مرد که چرا اینقدر خلاصه به مسائل و نکات این سفرها پرداخته است. . بمانیم
ویتنام مدت‌هاست که اولین تصویری که پس از شنیدن نام ویتنام برای ما ایرانی‌ها پدیدار می‌شود، جنگ پر از خشونت و خون ریزی آمریکایی‌ها در دهه هفتاد میلادی است. جنگی که در آن فجایع عجیب انسانی رخ داد و در مقطعی حدود ۵۵۰ هزار سرباز آمریکایی را به کشوری با فاصله‌ی یک اقیانوس آرام تا کشورشان کشاند! خب، حال شاهد کتابی هستیم که برگرفته از سفر سال ۱۳۹۶ آقای منصور ظابطیان به این کشور است و فجایع قرن پیش آمریکایی‌ها در دستور کارش! بله، گاهی با به حاشیه بردن و کمتر پرداختن به یک اصل، آن اصل را می‌شود به فرع کشاند و فرعیات را اصل کرد. نگارنده این کتاب بیشتر مسائل روزمره مردم ویتنام مثل باران‌های فراوان و آداب غذاخوری ایشان پرداخته و گاهی هم از مناظر طبیعی این کشور سخن به میان آورده است و در هنگام تقابل تاریخی آمریکا و ویتنام، با اسرار، به کنار آمدن مردم و فراموشی آن‌ها از وقایع جنگ اشاره کرده است. البته که نباید فراموش کرد که این ماجرا سوی دیگری هم دارد که همان مردمی هستند که این تصویر را تا حدودی ساخته‌اند. البته همین که یک نفر از ایران تنها بلند بشود و کلی پول خرج سفر به کشوری چون ویتنام کند، هم جای سوال دارد و هم جای تقدیر! . (به هرحال تفکر سازش با غرب و آمریکا فعال است و برای به کرسی نشاندن حرفشان حتی تا هانوی (پایتخت ویتنام) هم سفر می‌کند! پس نیاییم کم‌کاری خودمان را به گردن دیگران بیاندازیم.) . پ.ن: موآ در زبان ویتنامی به معنای باران می‌باشد. . بمانیم
سفرنامه حاجی داوود! کار سفرنامه نویسی درباره ایران، به ویژه از دوران صفویه، در کشورهای مختلف اروپا رواج و رونق داشته است و سیاحان بی‌شماری از چین در شرق آسیا تا عثمانی در غرب آن، هر یک به مقدار بضاعت و امکانات خود مطالبی درباره شهرها، مردم و زندگی ملل شرق بیان کرده‌اند. این سفرنامه‌ها هم‌اکنون برای بازنویسی تاریخ بسیار مفید است. کتاب حاضر، بازنویسی دست‌نوشته‌های حاجی داوود، از افراد معتبر و سرشناس جامعه شیعیان اثنی‌عشری خوجه بمبئی است که رویات سفر وی همراه با همسر و هفت فرزند (بزرگ‌ترین آن‌ها سیزده و کوچک‌ترین آن‌ها سه ساله!) و چند کنیز آن که در مجموع پانزده‌ نفر می‌شدند، می‌باشد. این سفر در سال ۱۳۰۵ هجری شمسی از مبدا بمبئی هندوستان به مقصد مشهد مقدس بوده است و آن‌ طور که راوی می‌گوید، ۵۷ روز به طول انجامیده است که نه روز و بیست ساعت آن در مسیر رفت و ۱۲ روز هم در مسیر برگشت زمان برده است. جالب آنکه در آن سال‌ها، قسمت مسیر هندوستان و پاکستان سفر تا میرجاوه با قطار انجام شده و بقیه مسیر ایران با خودرو بود است! . بمانیم
نمی‌تپد نمی‌زند قلب امید و زندگی نبض امید خفته است. به زندگی امید نیست در این فضای مرگبار در این فضای تنگ و تار که انتظار می‌کشو، طلوع یک ستاره را... ستاره‌ها! تو ای بزرگ‌تر ستاره‌ام، طلوع کن ببین سیهی آشنای ماست ببین همیشه هر غروب به روی بام آرزو در انتظار دیدنت چقدر رنج می‌برم به هرطرف نگاه می‌کنم به این سیاه آسمان بی‌ستاره هم... ستاره‌ها! تو این بزرگ‌تر ستاره‌ام، طلوع کن تو سرمه حقیقتی به پلک چشم من تو چشمه‌ساز زندگی میان شوره‌زار مرگ ببین دست‌های زندگی کشیده شکل مرگ را ببین شکل زندگی چگونه مسخ می‌شود در این فضای مرگبار در این فضای تنگ و تار... که انتظار می‌کشد طلوع یک ستاره را.... بهمن ۴۷ . استاد علی‌ صفایی حائری فرزند عصری از روشنفکران ایرانی است که ثمره نگاه‌هایشان بیشتر سو به سمت پوچی و هیچ دارد، لذا اثر نگاه سایرین را می‌توان در آثار ایشان و به خصوص در این کتاب که مجموعه اشعار سال‌های دور ایشان (دهه چهل، پنجاه‌ و اندکی در دهه شصت) دید. هرچند که این نگاه در عین صاد سمت و سوی توحیدی و رسالت انسان را به خود می‌گیرد و از قالب بی‌دینی سایرین خارج می‌شود. البته این نکته را هم باید گفت که نوشته‌های عین صاد متون موزون، شیوا و پرآرایه‌ای هستند که در قالب شعر نو آورده شده‌اند، لذا شعر نیستند! . بمانیم
امروز یک سری از کتاب‌هایی که اینترنتی سفارش داده بودم به دستم رسید و از جمله آن‌ها همین کتاب شذرات المعارف از عارف حکیم، آیت الله محمدعلی شاه‌آبادی بود. متاسفانه آن هم در پایین‌ترین کیفیت ممکن به خصوص در قسمت ویراستاری! از کیفیت تصویر جلد کتاب، خودتان بقیه ماجرا را حدس بزنید! جالب است تعداد شمارگانش هم فقط ۳۰۰ تا هست؛ این در حالی هست که آیت‌الله شاه آبادی از اساتید اصلی حضرت امام (ره) به شمار می‌رود! بمانیم
آسمانی اتفاق افتاد و مردی ماه شد ماه نقصان یافت تا از زخم یاس آگاه شد بوی یعقوب آمد و انگشت پیراهن برید یوسفی مدهوش نخلستان و بغضی چاه شد ظرف شیری شد یتیم از غربت شیر خدا دست سرد کودکی از دامنی کوتاه شد ظرف یک روز اتفاقات عجیبی روی داد جبّه‌ای پیراهن عثمان و کوهی کاه شد نسلی از هول هوس افتاد در دیگ هوا شهری از ترس عدالت خانه ارواح شد خط کوفی شد جدا از خط و خال کوفیان شیر رفت و اکثریت باز با روباه شد بی‌علی (ع) هر بی‌سر و پایی سری بالا گرفت هر گدای دین فروشی ناصرالدین شاه شد بعد مولا دل فراوان بود اما عشق ... نه! بعد مولا زندگی زندان و اردوگاه شد ابر می‌تابید و شعری قطره قطره می‌چکید شاعری ممدوح خود را دید و خاطرخواه شد . کتاب مجموعه شعر از که حاوی اشعاری در مدح اهل بیت، دفاع مقدس و ... است و کمابیش شعرهای سطح خوبی را در خود دارد. البته این کتاب در سال ۱۳۸۸ توسط انتشارات یک بار به چاپ رسیده است و دیگر چاپ نشده است. پ.ن: چایِ چوپان نوعی گیاه خودرو و بسیار معطر است از تیره نعناعیان. جالب اینکه تصویر جلد هم برگرفته از همین گیاه است! بمانیم
اولین کتاب سرباز روح الله! ، نام نویسنده‌ای است که سال قبل کتاب زیبای را منتشر کرد. کتابی که برگرفته از سفرهای این نویسنده حین سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۸ به اقصی نقاط دنیا می‌باشد. اما این سفرهای سرباز روح الله با سفرهای عادی و گردشگری ما خیلی فرق می‌کند؛ همان‌طور که نام او نیز با نام‌های معمول ما متفاوت است. در واقع سید سرباز روح الله رضوی یک جوان اصلا کشمیری است که از دل یک خانواده هندوستانی بیرون آمده است. پدر او بعد از انقلاب اسلامی به ایران و شهر قم مهاجرت می‌کند و نام او را هم، اسم با مسمای سرباز روح الله می‌گذارد. سرباز روح الله هم یک مبلغ اسلام می‌شود، آن هم در سطح جهانی! تا و انقلاب خمینی (ره) را به گوش مردم آزاده و مستضعفین جهان برساند. جالب است که اولین سفر او هم در این سفرنامه، سفر با کاروان در سال ۱۳۸۹ است. تجربیات جالب و شیرین سفرهای تبلیغی به شهرهای کوچک و بزرگ و حتی روستاهای کشورهای هندوستان، بنگلادش (میانمار)، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، مصر، مراکش، عربستان و ونزوئلا در این کتاب آمده است تا بتوانیم بگوئیم که او واقعا یک سرباز روح الله است؛ سربازی که به واقع یک انسان جهان وطن است. بمانیم
احتمالا شما هم را به کتب و می‌شناسید. حال او در سن شصت سالگی و در آخرین سال‌های قرن چهاردهم، کتاب جدیدی را به بازار کتاب رسانده است که متفاوت از دیگر کارهای اوست. کتاب که دربردارند خاطرات و روزنوشت‌های وی از دو سفر به کشور و شهر مونیخ است. دو سفری که در سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۷ و به دعوت کتابخانه بین‌المللی نسل جوان مونیخ و با استفاده از فرصت مطالعاتی این کتابخانه که بزرگ‌ترین کتابخانه ادبیات کودک و نوجوان در جهان نیز به حساب می‌آید انجام شده است. کتاب پر است از نکات ریز و درشت زیست انسان آلمانی و تفاوت‌های آن با هم‌نوع ایرانی‌اش. شاید در واقع این کتاب بیشتر از آنکه سفرنامه باشد، یک زندگی‌نامه به حساب آید، چراکه مدت اقامت‌ها در آلمان به ترتیب سه و دو ماه بوده است! بمانیم
اهل کتاب
شب آخر با مصطفی واقعا عجیب بود. نمی‌دانم آن شب چی بود. صبح که مصطفی می‌خواست برود من مثل همیشه لباس و اسلحه‌اش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش برای توی راه. مصطفی این‌ها را گرفت و به من گفت «تو خیلی دختر خوبی هستی.» بعد یک دفعه یک عده آمدند توی اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق را که زدم چراغ اتاق روشن و یک دفعه خاموش شد، انگار سوخت. من فکر کردم «یعنی امروز دیگر مصطفی خاموش می‌شود، این شمع دیگر روشن نمی‌شود، نور نمی‌دهد.» تازه داشتم متوجه می‌شدم چرا این‌قدر اصرار داشت و تاکید می‌کرد که امروز ظهر شهید می‌شود. مصطفی هرگز شوخی نمی‌کرد. یقین پیدا کردم که مصطفی امروز اگر برود دیگر برنمی‌گردد. دویدم و کلت کوچکم را برداشتم آمدم پایین. نیتم این بود مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود. مصطفی در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفی سوار ماشین شد. من هر چه فریاد می‌کردم که «می‌خواهم بروم دنبال مصطفی»، نمی‌گذاشتند. فکر می‌کردند دیوانه شده‌ام، کلت دستم بود! به‌هرحال، مصطفی رفته بود و من نمی‌دانستم چکار کنم. در ستاد قدم می‌زدم، می‌رفتم بالا، می‌رفتم پایین و فکر می‌کردم چرا مصطفی این حرف‌ها را به من می‌زد. آیا می‌توانم تحمل کنم که او شهید شود و برنگردد. خیلی گریه می‌کردم، گریه سخت. تنها زن ستاد من بودم. خانمی در اهواز بود به نام «خراسانی» که دوستم بود. با هم کار می‌کردیم. یک‌دفعه خدا آرامشی به من داد. فکر کردم «خب، ظهر قرار است جسد مصطفی بیاید، باید خودم را آماده کنم برای این صحنه.» مانتو شلوار قهوه‌ای سیری داشتم. آن را پوشیدم و رفتم پیش خانم خراسانی. حالم خیلی منقلب بود. برایش تعریف کردم که دیشب چه شد و این‌که مصطفی امروز دیگر شهید می‌شود. او عصبانی شد، گفت «چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ مصطفی هر روز در جبهه است. چرا این‌طور می‌گویی؟ چرا مدام می‌گویی مصطفی بود، بود؟ مصطفی هست!» می‌گفتم «اما امروز ظهر دیگر تمام می‌شود.» هنوز خانه‌اش بودم که تلفن زنگ زد، گفتم «برو بردار که می‌خواهند بگویند مصطفی تمام شد.» او گفت «حالا می‌بینی این‌طور نیست، تو داری تخیل می‌کنی.» گوشی را برداشت و من نزدیکش بودم، با همه وجودم گوش می‌دادم که چه می‌گوید و او فقط می‌گفت «نه، نه!» بعد بچه‌ها آمدند که ما را ببرند بیمارستان. گفتند «دکتر زخمی‌شده.» من بیمارستان را می‌شناختم، آن‌جا کار می‌کردم. وارد حیاط که شدیم من دور زدم سمت سردخانه. خودم می‌دانستم مصطفی شهید شده بود و در سردخانه است، زخمی نیست. به من آگاه بود که مصطفی دیگر تمام شد. رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم گفتم «اللهم تقبل منا هذا القربان.» آن لحظه دیگر همه‌چیز برای من تمام شد، آن نگرانی که نکند مصطفی شهید، نکند مصطفی زخمی ... نکند، نکند. او را بغل کردم و خدا را قسم دادم به‌همین خون مصطفی، به‌همین جسد مصطفی_ که در آن‌جا تنها نبود، خیلی جسدها بود_ که به رفتن مصطفی رحمتش را از این ملت نگیرد. احساس می‌کردم خدا خطرات زیادی رفع کرد به‌خاطر مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص. . به روایت سرکار خانم ، از زندگی مشترک وی با در لبنان و ایران. زندگی پر از عشق، مهر، سختی و جهاد. بمانیم
یحیی اولین مجموعه شعری بود که از خواندم. شعرها، یه خصوص غزل‌های این مجموعه هم محتوای خوبی داشتند، اکثرشان برای اهل بیت علیهم‌السلام سروده شده بود، و هم وزن‌شان حساب‌شده بود؛ لذا در مجموع با اشعاری شیرین و دلنشین مواجه هستیم. *تشرف* دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم سرمه نمی‌‌برم به چین، قند و شکر نمی‌‌خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانه‌ی عشق کاشتم‌، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه‌ای‌ست با تو پر از قصیده‌‌ام، با تو غزل‌سرا شدم ”ای که ملول می‌‌شوی از نفس فرشته‌ ها“ باور من نمی‌‌شود‌، هم نفس خدا شدم سفره‌ی دل برای من باز کن، آیه‌‌ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمه‌ی حرا شدم قطره من فرات شد، ذره‌‌ام آفتاب شد پیش تو سیدالبشر، سیده‌النسا شدم پشت سرت من و علی قامت عشق بسته‌‌ایم تو همه مقتدا شدی من همه اقتدا شدم من به تو دست یاعلی داده‌‌ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم لحظه‌ی آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره ”ما” شدم بمانیم