eitaa logo
سید احمد مدارایی
129 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
906 ویدیو
53 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خواستیم بریم دوچرخه‌سواری ساعت هفت صبح آماده بودم درب مسجد آقا زحمت کشیده بودند، رو برام جور کرده بودند تا بتونم دوچرخه‌سواری را با بچه‌ها شرکت کنیم قرار شد بریم به سمت از روی پل اتوبان حرکت کردیم رفتیم اون طرف و به سمت میدان زاینده‌رود حرکت کردیم رفتیم و وارد مسیر دوچرخه‌سواری شدیم همین‌جور که می‌رفتیم آقا ترکی که باهاشون تماس گرفته بودم و گفته بودم تشریف نمی‌آورید گفت دارم آش و نان می‌گیرم و میام. او هم به ما پیوست آقا جلو می‌رفتند و بچه‌ها پشت سرشون به‌صورت قطار مانند حرکت می‌کردند هر ازگاهی که می‌ایستادند جای بچه‌هایی که اول صف بودن با جای بچه‌هایی که آخر صف بودند را جابه‌جا می‌کردند و گفته بودند امروز مسیر طولانی در پیش داریم و دوچرخه‌سواری استقامتی و قدرتی هست، نه دوچرخه‌سواری سرعتی وقتی وارد مسیر شدیم من و آقای شروع کردیم به صحبت کردن و گفتگو کردن در مورد مسائل ، با این صحبت کردن‌هامون حرکتمان آهسته‌تر شد ضمن این‌که هم‌بنده مدت زیادی بود دوچرخه‌سواری نکرده بودم هم اون بنده خدا، پس بدنمون به دوچرخه‌سواری آن‌چنان عادت نداشت در نتیجه این وضعیت سرعتمون کمتر شده بود تا جایی‌که بچه‌ها رو دیگه در محدوده دید خودمون نمی‌دیدیم و بچه‌ها از ما جلو زده بودند بچه‌ها در این طرف رودخانه دو بار ایستادند یک‌بارش رو تونستیم بهشون برسیم اما بار دیگر را نرسیدیم و وقتی از روی پل رد شدند و رودخونه رو دور زد‌ند ما بعد از دور کاملی که حرکت کردیم به اون‌ها موقع پیوستیم و این خودبه‌خود باعث شد که ما از بچه‌ها در دوچرخه‌سواری عقب بیفتیم اما مسائل زیادی مثل برنامه‌ریزی یکشنبه که قرار بود اردویی را برگزار بکنیم برای این‌که بچه‌ها بیان و توی اون اردو درمورد حرف زده بشه نظر بدهند و ما هم به یک جمع‌بندی برسیم و بتوانیم بچه‌ها را تقسیم بکنیم و کارهای محرم رو توی اون اردو سامان‌دهی کنیم و همچنین در مورد بحث هیئت‌امنا بحث شد که هیئت‌امنا چه صحبت‌هایی را در جلسه‌ی دیشب که بود انجام داده بودند بحث کتاب‌خوانی حسین از زبان حسین پیش‌آمد کرد و این‌که قرار بود آقای ترکی بین حقیر و هیئت اولی باشه و این رابط بودن یعنی این‌که من خودبه‌خود از حضور در جلسات هیأت‌امنا منع می‌شدم آقای گفتند حاج آقا درمورد این صحبت کردند که شل شده و اگر می‌خواید یه طرحی رو بد اجرا کنید از اول اجرا نکنید بهتره! و شما این بیست عدد کارت نمازی که دادید بچه‌هاش کجان؟ چرا پس بچه‌ای توی مسجد دیده نمی‌شن ما به درازا کشید تا من این مطلب و مفهوم رو متوجه کنم که ما هنوز کاری انجام ندادیم درضمن که ما تو جلسه قبل‌از این‌که بیام و این‌جا منزل بگیریم صحبت کرده بودیم گفتیم رو شما اصلا نباید لحاظ کنید فکر کنید شش ماه اول قراره هیچ اتفاقی نیفته !!! با همه این اوضاع و احوالات در جلسه اول هیئت‌امنا برای کار در مورد کارت نماز و حضور بچه‌ها و عدم حضور بچه‌ها صحبت کردن ! درصورتی‌که من در گزارش‌های قبلی در همین کانال درمورد و چگونگی پیشرفت کارت نماز صحبت کرده بودم و در این‌مورد گفتگوهایی انجام‌شده بود اما به‌هرحال این‌جور به‌نظر می‌رسید که هنوز ما کار رو شروع نکردیم هیئت‌امنا قصد دارند کار ما را رصد کنند کار نشده و نکرده را !!! از همه این صحبت‌ها که بگذریم رفتیم و رسیدیم به بچه‌هایی که رسیده بودند به محل صبحانه ما هم به اون‌ها پیوستیم و صبحانه خودمون رو آماده کردیم سفره کوچک انداخته بودند و بعضی از بچه‌ها سر سفره جا نشده بودند ما هم رفتیم در گوشه دیگری کنار بقیه بچه‌ها نشستیم و صبحانه خودمون رو باز کردیم و شروع کردیم به خوردن همین‌طور در دعوت کردن و سلام‌وعلیک کردن با بچه‌ها یکی دو سه نفر دیگه از بچه‌ها سر سفره ما آمدند و نشستند دو تا سفره تشکیل‌شده بود و به این نحوه جمعمان جمع‌تر شد و این بود که ما یواش‌یواش صحبت و بحث و گفتگو رو به بچه‌ها شروع کردیم و این سبب شد که یه آشنایی بیشتری از بچه‌ها برای ما به دست بیاد دوتا خاطره تعریف کردیم از کربلا و مشکلات هیأت‌داری و بچه ها با خنده ای مناسب جواب خاطره رو دادند که خودش بازخورد خوبی بود از این‌که در اردو و می‌خواهم چه کار بکنیم اردو را بیان یا نیاین و این‌ها را صحبت کردیم تا صبحانه تمام شد صبحانه که تمام شد جلسه‌ای با حضور آقا و آقای شروع کردیم برای تصمیم‌گیری کارهای این‌که در اردو چی بگیم چی‌کار بکنیم برنامه اردو چی باشه با بچه‌ها چه‌جور وارد بحث بشیم نیازهای برگزاری اردو چیه اردو را از چه ساعتی تا چه ساعتی برگزار می‌کنیم این صحبت‌ها و گفت‌وگوها را انجام دادیم و مقداری شرایط فهم هم به نسبت اردویی که ق
رار برگزار بکنیم بهتر و راحت‌تر شد این خودش سببی شد که با آقا بیشتر رفیق بشیم و بحثی پیش آمد که هیئت گفته چند شب اول دسته راه نمی افتد و امید گفت که قرار بود ما بچه ها را در دسته جای بدیم و بهشون مسئولیت بدیم حالا چکار کنیم برگزار کنیم یا نه ؟ من گفتم خب چند شب اول رو خودمون دسته ی بچه ها رو راه بندازیم سریع امید جواب داد که نمیشه گفتم صبر کن من چند تا جمله حرف بزنم و صحبتم که تموم شد اونویت بگو نمیشه آقا محسن هم گفتند منم میخواستم بگم نمیشه ولی گفتم بگذارم حرف شما تمام بشه من گفتم بگذارید من یکم توضیح بدم اونوقت اگر خوب نبود بگین نمیشه وقتی توضیح دادم که بچه رو با پرچم و منظم و مداحی ساده با تقویت همون هیئت پارسال بچه های خودجوش مسجد راهی کنید قبول کردندو آقای ترکی پیشنهاد همراه کردن گروه سرود رو هم افزودند و آقا محسن هم ررای پرورش ایده کمک کردند گفتم اگر از قبل چند جا رو هماهنگ کنید که به عنوان محل وقوف دسته باشه برای پذیرایی خیلی خوبه و چندتا ریزه کاری دیگه رو تذکر دادم قرارمون این شد که 3 شب اول اگر دسته بیرون نرفت ما بلندگوهاشون رو قرض بگیریم ولی بچه ها رو ببریم بیرون صحبت از کمک بچه ها در بحث چای دادن و چایخونه هم شد بعد از این‌که بچه‌ها مقداری بازی کردند صبحانه خوردیم و جلسه گرفتیم دوچرخه‌ها رو سوار شدیم و برگشتیم به سمت پایگاه و دیگه اون‌جا بود که خداحافظی کردیم و راهی منزل شدم