eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
96 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۲۷ پیرمردی در روستایی عمرش به پایان رسید. او را به غسالخانه کنار قبرستان، برای غسل و کفن بردند. غسال که از جاهلان بود بعد از خاکسپاری در قهوه خانه روستا گفت: فلانی مرد مؤمنی بود ولی حیف، موهای زائدی بر بدن داشت و تمیز نبود. غیبت غسال به گوش پسر متوفی رسید. به او گفت: بدان و هوشیار باش که در حدیث نبوی است که غسال باید اسرار جنازه ای را که غسل می‌دهد، حفظ کند. پدر من اگر با موهایی زائد رهسپار گور شد باکی نیست زیرا مورهای گور، موهای زائد او را تمیز خواهند کرد. تو نگران پدر خودت باش، زیرا با غصب اموال و املاک مردم روستا ثروتی زائد برای خود ایجاد کرد و قبل از رفتن از دنیا، ثروتِ زائد را تمیز و پاک نکرد و با اموال حرام و زائد هم خودش را گرفتار کرد، هم شما را.... آری! پدری با موی زائد بر بدن به گور برود، بهتر از آن که با مال زائد غصبی به دوزخ برود. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
⚫ایام سوگواری بانو فاطمه زهرا سلام الله علیها دخت بزرگوار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم بر همه مسلمانان جهان تسلیت باد 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹اعتکاف در قرآن ۴۰۴ 📆۱۴۰۳/۰۹/۱۸ 🌟عَکَفَ: مدت زمان مشخصی را که مؤمن آن زمان از زندگی دنیا مطلق دور شود و به عبادت الهی بپردازد گفته می شود. در حدیث نبوی است کسی که در مسجد قبل از اذان رود و منتظر شود تا اذان گوید و نماز بخواند اگر در آن زمان گناهی مرتکب نشود و دل اش پیش خدا باشد در حال عبادت (اعتکاف) است. برای این امر مثال هایی می زنیم. کسی از شهری که در آن سکونت دارد به دیار خود صرفا برای زیارت والدین اش رود اگر در طول سفر به امور دنیوی هرگز نپردازد و ذهن خود درگیر آن نکند، از زمان رفتن تا برگشتن در حال عبادت الهی و احسان والدین و در اعتکاف است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
اما اگر چنین نکند مثال، قصدش از سفر، بخشی به امور دنیوی او، مثال رفتن به شهرداری باشد و ذهن اش درگیر آن شود صرفا زمانی را که خانه رسیده و والدین را زیارت کرده است در حال عبادت و احسان والدین بوده است. کسی که قصد زیارت کربلا کند و اگر در قصد خود هیچ امر دنیوی و خرید نداشته باشد و از ذهن اش نگذرد و در طول سفر مدام به یاد خدا باشد در زمان برگشت زائر معتکف برگشته است؛ اما اگر چنین نکند زائر برگشته است. نکته مهم در این امر، هرگونه خرید در این زیارت او را از اعتکاف در عبادت خارج نمی کند بلکه مهم آن است به نیت خرید نرفته باشد و اگر از بازار تصادفی که عبور می کند وسیله ای بیند و خرید کند اعتکاف عبادی او را از بین نمی برد یا برای ارحام هدیه ای خرید کند که نوعی ذکر خداست. مثال دیگری می زنیم سه نفر قصد دارند از ساعت ۸ صبح تا ۱۱ شب طعام برای نیازمندان بپزند و توزیع کنند، اگر از زمان طبخ و شروع به کار تا توزیع و پایان کار از خدا و قرآن و حدیث گویند و صلوات بفرستند و در زمان های سکوت شان غیر از خدا سخن نگویند و لَهو ننمایند و به خدا و سنت نبوی و سیره اهل بیت (ع) فکر کنند در اعتکاف بوده و اطعام اعتکافی کرده اند. ولی اگر در طول این زمان به لَهو و خنده یا غیبت روی آورند و غذا را طبخ و توزیع کنند، فقط اطعام مسکین کرده اند و اجر آن لحظه اطعام مسکین را فقط می برند. پس اعتکاف صرفاً به معنای روزه دار شدن در مسجد و بیرون نرفتن از خانه خدا و بیرون نرفتن از ذکر خدا نیست و در هر عبادتی انسان اگر از ابتدا تا انتهای آن خود را در حضور الهی بیند و ذکر او کرده و از لَهو و لَعب دوری کند آن زمان طولانی را در حال عبادت الهی بوده و معتکف خداوند است؛ و چنانچه هرگونه خرید و فروش دنیوی و بیرون رفتن از مسجد و تماشای دنیا اعتکاف را باطل می کند یک معتکف الهی هم می تواند در هر عبادتی در روی زمین اعتکاف کند و در بین مردم باشد ولی در دل از مردم جدا، از کلام شان جدا و در یاد خدا، پس معتکف خدا باشد. چنانچه حضرت علی علیه السَّلام می فرمایند: مؤمن وجودش در بین مردم ولی دلش فقط نزد خداست، پس مؤمن همیشه در محضر الهی معتکف و خلوت نشین است، هر چند در بین مردم راه برود و بنشیند و بخوابد. کسی که در مترو یا اتوبوس نشسته است اگر چشم از دنیا با توجه نکردن به آنچه می بیند فرو ببند و دلش در ذکر خدا باشد نوعی اعتکاف کرده است. به عبارت بهتر دائم الذکری نوعی اعتکاف است. کسی که در کارخانه به شرط عدم نیاز به تمرکز در کارش، اگر در ذکر الهی باشد و به هر چیز غیر از دنیا فکر کند از قبیل فکر انجام عمل صالح، فکر گناهان و حساب و کتاب قیامت، اندیشه به آیات خدا و قرآن کند به نوعی در اعتکاف در محضر الهی است. کسی که برای رضای خدا از خواب نیمه شب بیدار شود و تا طلوع خورشید نخوابد دو رکعت نماز و قرآن بخواند در بستر بنشیند و به خدا فکر کند یا مطلب قرآنی مطالعه کند و یا بنویسد، و یا حتی چای بخورد بیرون از پنجره اتاق به آسمان نگاه کند در عبادت اعتکاف بین الطلوعین است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُود (۱۲۵_بقره) و چون خانه (كعبه) را براى مردم محل اجتماع و (جاى) امنى قرار داديم (و فرموديم) در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏ كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد. حق تعالی برای مکه، واژه عاکف را بکار برده است، چون حاجیان در کعبه در عبادت الهی هستند و از انجام بسیاری از امور حلال مثل شکار منع شده اند. حتی کنار کعبه بنشیند و به خدا فکر کند معتکف کعبه است. مثال آن در خانه خدا مسجد هم چنین است در مسجد هرگونه سخن از دنیا و اقتصاد و تجارت ممنوع و حرام است ولی در بیرون از مسجد فعلی حرام نیست. وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ (۱۸۷_بقره) مباشرت با زنان یعنی خوردن بشره به بشره مثال دست دادن با همسر و روبوسی امری حرام نیست ولی در مسجد حرام شرعی است چون هر کس در مسجد حتی بیکار بنشیند باید در اعتکاف الهی باشد وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيه (۲۵_حج) حق تعالی اشاره می کند شرایط اعتکاف در مسجد الحرام با مساجد دیگر سواء و جدا و متفاوت است. مثال در ورود آن باید لباس احرام بست، و یا کسی که آن مسجد پناه برده است نمی شود قصاص کرد و... کسی برای نیت عمل صالحی به نام کمک به ابن السبیل ترمینال شهر رود و در آن مکان نشیند به شرط این که در طول نشستن یاد خدا باشد و گناهی نکند چون در محضر الهی خلوت کرده است و برای خود مسجدی در حرم الهی وارد شده است تا به خانه برگردد نوعی معتکف محسوب می شود اگر کسی مدتی را برای عبادت غیر خدا در مکانی باشد به آن ضد اعتکاف گفته می شود. قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى (۹۱_طه) آیه اشاره به نشستن قوم موسی نبی در غیبت او پای گوساله سامری و عبادت او دارد که وقتی هارون گفت: دست بردارید؛ گفتند ما دست برنداریم از نشستن در این مکان برای گوساله پرستی تا خود موسی از طور برگردد. پس کسی که در یک مسجد یا منزل برای جلسه قرآن دعوت شده است اگر یک ساعت قبل چند نفر بروند و در آن مکان بنشینند و لَهو و لَعب یا خدای نکرده غیبت کنند تا معلم قرآن بیاید و درس رسمی شود ضد اعتکاف کرده اند و نیز چنین است اگر بعد از اتمام جلسه چند نفر بنشینند. "وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ" حدیث و سخن لغو گویند ضد اعتکاف کرده اند. برخی پا را فراتر نهاده نه تنها از ذکر خدا خارج می شوند بلکه به  لهو و لغو هم بسنده نکرده و با غیبت و خنده های بلند لعب، ضد اعتکاف می کنند و از آن بدتر معلم قرآن است با غیبت در جلسه قرآن ضد اعتکاف می کند و دیگران گمراه می سازد. در برخی مجالس دعا و قرآن زنانه، زنان به جای بودن در ذکر خدا، در ذکر دنیا و نمایش دادن نوع لباس و وسایل خانه هستند و سابق که برای عروسی لباس جدید دیده نشده می پوشیدند برای مجالس خدا این کار سرایت کرده است، و این ضد اعتکاف چون قوم موسی نبي در زمان فقدان او هستند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۷۴۵ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا ۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (۳۷_آل عمران) پس خدا او را به نیکویی پذیرفت و به تربیتی نیکو پرورش داد و زکریّا را برای کفالت و نگهبانی او برگماشت؛ هر وقت زکریّا به صومعه عبادت مریم می‌آمد نزد او رزق شگفت آوری می‌یافت، گفت که ای مریم، این روزی از کجا برای تو می‌رسد؟ پاسخ داد که این از جانب خداست، همانا خدا به هر کس خواهد روزی بی‌حساب دهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در پاسخ سوالی که حضرت زکریا از حضرت مریم درباره علت وجود مائده آسمانی می کند حضرت مریم به جای هذا، هو را حق تعالی ذکر فرموده است. (قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) علت این امر آن است که حضرت مریم (س) به جای اشاره به این که مستقیم بگوید غذا از نزد خداست می گوید: «او از خداست» او یعنی به زکریای نبی می خواهد نشان دهد با دیدن مائده آسمانی تمرکز و فکر به این چند میوه و غذا نباشد بلکه به هُو یا همان خدای یگانه ای بیندیش که چنین قدرتی دارد که در غیر فصل میوه ای بفرستد. این نگرش، نوعی نگرش توحیدی است که انسان زمانی که به درخت و ماه و خورشید و ستاره و باران و میوه و.... می نگرد به جای دیدن آن‌ها، هُو یا او را بنگرد که با چه قدرتی آنها را خلق کرده است. این نوعی نگرش توحیدی و وحدت به تمام مخلوقات است. اگر انسان در زمان دیدن هر مخلوقی، خالق آن را بنگرد به آن مخلوق نوعی رأفت از خود نشان می دهد و به او قلب اش جذب می شود. به عنوان مثال وقتی در باغ وحش شیردادن آهوی زیبا به نوزادش را می بیند به هُو یا خدا بنگرد که حق  تعالی چه با قدرتش خلق کرده است و این امر را کسانی که موحد در هر دینی هستند در کلام رعایت می کنند و با دیدن آن می گویند: «خدای من.....» و این یعنی همان "هُو"..... در روایت است روزی اصحاب نبی مکرم اسلام (ص) سگ زشت و چرکین سیاهی دیدند و هر کس عیبی از او گفت و نبی مکرم اسلام فرمودند: عجب دندان های سفیدی دارد، این یعنی حضرت به جای هذا، هُو را می دیدند. چنین نگرشی باعث رحمت انسان و عفو بر خلایق و در نتیجه زندگی در آرامش و عزتمندی خودش می گردد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
بنی آدم تا به آنچه نزد خدا برای بندگان صالح اش ابدی محفوظ است به مقام شهود اش نرسد هرگز آن اندک بضاعت بی ارزش و موقت از دنیا را که صاحب آن است رها نخواهد کرد. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۴۰۵ 🌟قَذَف: به معنای انداختن یک شی یا یک القاء در درون یک شی، یا انسان و جن را گویند. وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ (۲_حشر) اشاره به انداختن وحشت و ترس در درون قلب است. لا يَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی‌ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (۸_صافات)  اشاره به این دارد که اجنه در صورت نزدیکی به آسمان برای پی بردن به اسرار الهی در وجودشان از سوی پروردگارشان وحشت و هراس القاء می شود و از ترس بر می گردند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَی السَّامِرِيُّ (۸۷_طه)  آیه اشاره به ساخته شدن گوساله سامری دارد که سامری طلاها و زیور آلات بنی اسرائیل در کوره ای ریخت و آتش بر آن روشن کرد و گوساله را ابداع نمود. پس معنی آیه چنین می شود: و لکن ما همراه داشتیم وِزر (مازاد طلا و جواهر) که از آن ها به عنوان زینت در قوم خود استفاده می کردیم. پس انداختیم آن را (در کوره آتش سامری) و چنین (به گوساله) سامری سخن گفتن القاء می شد. آیه اشاره دارد که مازاد طلا و جواهرات در دنیا اهرم و ابزاری برای شیاطین در دنیا جهت غافل کردن آنان از راه خداست. أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ (۳۹_طه) آیه اشاره دارد که به مادر موسی نبی امر شد که او را درون تابوت قرار دهد و تابوت را درون رود بیندازد. آیه تصریح دارد مادر موسی نبی تابوت را وسط رود نیل پرتاب کرد و از ساحل آن را حرکت نداد. کسی که به کسی ناسزا گوید مستوجب حدّ قَذَف می شود‌ چون ناسزا آتشی از دور در درون انسان می اندازد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۲۸ بهرام از دوستان مؤمن است. روزی سه بیلط هواپیما برای کیش می گیرد و با هم مدد الهی هم سفر می رویم. ساعتی بعد هواپیما در کیش فرو می نشیند به هتل رزرو شده می رویم و منتظر می مانیم ناهار بخوریم. بعد از ناهار که کمی استراحت کردیم بهرام می گوید: به ساحل برویم و کشتی های تفریحی سوار شویم... سوار کشتی می شویم بهرام باز لذت نمی برد.... به هتل بر می گردیم. بهرام ساک خود برداشته و  سمت فرودگاه قصد برگشتن به تهران را دارد. ما می مانیم و او بر می گردد. شب زنگ می زنم تا بهرام ببینم چه کار داشت و چه می کند؟ می گوید: شام اش را خورده روی تخت دراز کشیده و سقف را نگاه می کند. بهرام کوچک ترین مشکلی در زندگی از نظر تامین مالی، فرزندان و سلامتی در عافیت مدد الهی ندارد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
بهرام را بغضی می گیرد و می گوید: استاد گاهی آرزو می کنم منم مشکلی (رنگ کبودی) داشتم در دنیا تا از دنیا لذت می بردم. زندگی بدون مشکل یکنواختی و تکرار است.... آری کبودی های زندگی چون پیچ های جاده برای راننده لازم است که هوشیار باشد و خواب اش نرود. رانندگی طولانی در جاده صاف و مستقیم خواب آور است. بهرام می گوید: ماه عسل از تهران به رشت رفتیم و حقوق یک ماهم برای سه روز ماه عسل ام کنار گذاشته بودم. آخر شهریور بود و ترمینال شلوغ، با مینی بوس روی چهارپایه وسط مینی بوس با همسرم نشستم... وقتی رشت رسیدیم چنان خوشحال بودم و حس رضایت می کردم که الان زندگی بدون آتش و سختی سرسوزنی این لذت را نمی دهد.... آری! پس نداشتن کمبودی در زندگی خودش نوعی کَبَد و کبودی و سیاهی از نوع دیگر می شود. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
سَرای زن (غزل) بس زن که سرای خود سیراب نشد از مِهر در چشم و دل مردان دنبال سرا گردد با ناز و اداء گشتن با خنده سخن گفتن با پوشش جوراجور دنبال ثنا گردد هم صحبتی مردان کار و هنرش گردد از قید حیاء و حجب هر روز جدا گردد مسرور شود از حُمق محبوب کسی گشته غافل که در این وادی روزی به فنا گردد زن را اگرش وزنی است در خانه خود باشد با رفتن از خانه بی ارج و بهاء گردد در خانه بمیرد زن بی قُوت و عطش تشنه بهتر که برون بیت دنبال غذا گردد بس گرگ ز مردان است با پوشش یک بره از پنجه آن گرگان سخت است رها گردد نایر سخن ات کوتاه بنما و سکوت افزا گاهی است سخن گفتن بر تو به بلاء گردد حسین جعفری خویی (نایر خویی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۴۲۹ تاجر فرشی را در حجره اش جوانی بود که وقتی تاجر می رفت جوان پشت میز او می نشست و چرتکه بازی می کرد و دفتر می نوشت و آرزوی نشستن جای تاجر را داشت. روزی تاجر به او یک خروس و گوسفندی داد و گفت: خروس برای تو و گوسفند برای من. گوسفند را به خانه ببر روزی می آیم آن را سر ببریم و با هم آن را کباب کنیم. روزها گذشت ولی تاجر خانه شاگرد نیامد. شاگرد که در حسرت دل و قلوه گوسفند بود و هر روز می گفت: ارباب کی تشریف می آوری؟! تا این که ارباب خانه شاگرد رفت و گوسفند سر برید و کباب کرد ولی خروس را زنده یافت. ارباب روی به شاگرد کرد و گفت: می دانی چرا خروس را نخورده ای و منتظر من برای ذبح گوسفند بودی؟ چون خروس مال تو بود ولی گوسفند مال من. آری! بدان آدمی چیزی را صاحب شود نمی تواند دست بزند و همیشه فکر خوردن چیزی است که صاحب آن نیست. حال دیدی تو که آرزوی تاجر شدن داری وقتی تاجر شدی آنچه را صاحب هستی دست نخواهی زد و دنبال خوردن چیزی هستی که برای تو نیست و آدمی با دارا شدن این چنین خسیس تر می شود. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۰۶ 📆۱۴۰۳/۰۹/۲۵ 🌟بأس: به یک ضربه کاری و سریع غیرمنتظره؛ بدون فرصت دهنده و هلاک کننده بأس گویند. وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ (۲۵_حدید) ضربه شمشیر برعکس ضربه یک چوب، هم کاری و هم به سرعت و هم هلاک کننده تر از آن است که بر سه نوع می باشد: نوع نخست: بأساء، برای امت های عصیانگر و مجازات دسته جمعی آن هاست. در نابودی برخی قوم ها که در یک لحظه زلزله ای ویرانگر وارد کند، یا با صاعقه ای همه را در یک لحظه و با یک ضربه هلاک کند بأس الهی است. أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ (۹۸_اعراف) یا در آیه دیگر می فرماید: أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ (۹۷_اعراف) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
نوع دوم: بأس ضربه با شمشیر مهلک در میدان جنگ است. وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا (۸۴_نسا) نوع سوم: بأس و یا همان ضربه پتکی است که در زمان مرگ و بعد از مرگ بر سر کافران کوبیده می شود. فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ (۸۵_غافر) نبی مکرم اسلام (ص) از جبرئیل سؤال کردند: در ایام جوانی گاهی گوسفندان را در صحرا می دیدم در جایی جمع می شدند و به هوا می پریدند گویی ترسیده بودند. جبرئیل امین فرمود: بر سر کافر زمان جان دادن عمود و پتکی از آتش می کوبند که این حیوانات صدای آن می شنوند و از ترس آن است چنین جمع می شدند. نوع چهارم: بأس آن ضربه کاری و برگشت ناپذیر از تقدیر الهی است که بر بشرش قضا می شود که مؤمن باید در آن صبر کند. وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ (۱۷۷_بقره) مثال، در یک لحظه همسر یک مرد از دنیا می رود و او گرفتار نگهداری چند فرزند صغیر بدون مادر می گردد که این ضربه برگشت پذیر و قابل جبران نیست. از این آیه می توان فهمید گاهی بأس خداوند بر انسان ضربه کاری است که دردش زمان طولانی باید انسان تحمل کند که خداوند "حِينَ الْبَأْسِ" را از این خاطر ذکر کرده است. مثال: فرزندی که در یک لحظه جنون می گیرد و باید سال ها او را تحمل کرد. وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ (۲۸_حج) مراد از فقیر بائس، فقیر ورشکسته است که ضربه ای سنگین زندگی او را از هم پاشیده و از بالا به پایین آمده و خاک نشین شده است. 🌟ضَرَّاء: از ضرر است و به عذاب قابل رفع و برگشت می گویند. وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور (۱۰_هود) مثال، کسی دچار بیماری شدید تب و سرگیجه طولانی مدت می شود ولی بعد از مدتی رفع و نعمت عافیت اش از جانب خدا بر او بر می گردد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۰۷ 🌟بِئْسَ: از بأس و به معنی عذابی سخت است. بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ (۱۱_حجرات) عذابی سخت دارد آدمی بعد از ایمان به خدا فاسق گردد. (و اسم فاسق بر خود نهد) يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ  لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِير (۱۳_حج) می خواند (مشرک) کسی را که ضررش بیش از نفع اوست. چه سرپرستی که روزی بر او ضربه کاری و سنگینی خواهد زد و چه معاشری که روزی بر او با ضربه ای کاری سخت، از دوستی او برخواهد گشت و در سختی ها تنهایش خواهد گذاشت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۱۶۲_آل عمران) آیه اشاره دارد کسی که با جستجوی رضایت الهی در مسیر کسب بهشت در دنیا حرکت می کند به آسانی این راه را می رود ولی خداوند از رحمت اش برای نرفتن انسان به سمت جهنم مسیر آن را سخت کرده است و انسان بعد هر کفر و شرک به شدت در دنیا ضربه می خورد و هزینه بر او حق تعالی تحمیل می کند که شاید از این راه بد بازگردد که مراد از "وَبِئْسَ الْمَصِيرُ" همین امر است. فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (۲۵_فجر) خداوند انسانی که امانت الهی را در دنیا فراموش کرده و نافرمانی او کرده است را به شدت عذاب می کند، علت این امر چیست؟ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَد (۲۶_فجر) چون همین انسان در الست به خدا برای تربیت خویش اختیار داده است تا بهشت را از دست ندهد و کسی که در دنیا پیمان الست خود را فراموش کرده غافل است طرف پیمان او خداوند است و هیچ کس نمی تواند پیمانی را که با خدا بسته است سست کند. اگر خداوند در زمانی که بنده عصیان کرد او را عفو کند باید به عدم او را برگرداند و از دور بازی خارج کند یعنی نه جهنمی بدهد و نه بهشتی که در این حالت میثاق حق تعالی سست می گردد. پس غفران اش می کند و با هر خطا آتش او را بزرگ تر و کار او را سخت تر می کند تا انسان به پیمان خود برگردد و توبه کند و تا قیامت این رحمت خود را بر بنده دارد که بعد از مرگ وارد شدن بر این آتش در صورت وارد نشدن در دنیا سخت تر می گردد و اگر کسی هرگز وارد آتش نشود خلود در آتش جهنم را حق خود می کند. پس راه جهنم بسیار دشوارتر از راه بهشت است به شرطی که انسان نوری داشته باشد و آن را در دنیا در قلب اش ببیند. کسانی که در دنیا راه جهنم را گرفته اند و میثاق خود را از یاد برده اند هیچ آرامشی در زندگی ندارند مگر آرامش های گذرا و کوتاه مدت با آتش عظیم که به دست خود تُوقِدوُن می کنند و باید آن را وارد شوند؛ چون بازی انسان با خدا، "بازی نمی خواهم می روم" نیست، بلکه باید بماند و بر میثاق خود عمل کند تا بهشت را از دست ندهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۳۰ پدری، پسر جوان خویش نصیحت می کرد و راه صواب از ناصواب و صلاح از ناصلاح بر او نشان می داد. پسر که حوصله سخنان پدر او را سر رسید و طاقت اش طاق شد روی به پدر کرد و گفت: چرا خداوند بهشت را به این همه مصیبت و سختی به ما می دهد و جهنم با یک شراب خواری و زنا و دزدی که همراه لذت هم هست به آسانی به آدمی می دهد و جهنمی می کند؟ پدر گفت: فرزندم سخنی به خطا و از جهل گفتی. او راه بهشت را آسان ساخت و فقرا را راحت و قیمت ارزان تری فروخت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
راه بهشت آسان ساخت که اگر کسی متابعت فرمان او کند آزار اجنه و مجازات و روزهای سخت و کیفر از او بر می دارد، او را از زندگی اش خرسند می سازد و راه جهنم را سخت کرد تا بندگان بین انتخاب جهنم و بهشت، راه آسان بهشت را برگزینند. در راه جهنم بر دزد و شراب خوار لحظه ای لذتی بخشید و سپس ترسی بر وجودش اش غالب ساخت و شیطان نزدیک او کرد تا آرامش از او بگیرد و با آتش مجازات اش کند، و نیز او را از رحمت اش پس از معصیت اش دچار بلاء و مصیبت کرد تا راه جهنم در دنیا را سنگلاخ و سنگین کند، باشد که بنده اش از پیمودن این راه سخت و سنگین و بأس منصرف گردد و به سوی راه بهشت با توبه بازگردد. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۳۱ جوانی ورزشکار قوی هیکلی بود که در نوجوانی پهلوان زورخانه شده بود. هم سن و سالان اش، او را از حسادت آزار می دادند. گاهی با زخم طعنه زخمی اش می ساختند ولی او سکوت می کرد، روزی نزد استاد خود شکایت کرد و استاد گفت: رسم پهلوانی جنگ با نفس است، نه جنگ با احمق! بدان وقتی کسی آزارت می دهد آن که باید بجنگی و صدای طعنه اش خاموش کنی صدای نفس درون توست نه صدایی که از بیرون می شنوی. چون هیچ کس را قدرت خاموش کردن صدای بیرون نیست ولی توان خاموش کردن صدای درون است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
جوان سر تعظیم بر استاد فرود آورد. روزی پهلوان ورزشکار را در برزن سنگی درشت انداختند که به پشت پای او خورد و زخم اش ساخت. سنگ انداز تا چهره و نگاه عبوس پهلوان جوان دید فرار کرد و تمام چند نفری که او را به این کار تشویق کرده بودند همراه او از معرکه رفتند. داستان آن روز در شهر پیچید و پهلوان جوان را آوازه تواضع در شهرش پیچید. استاد شاگرد دیگری داشت که تا این حد خونسردی را بر پهلوان نشان عار و ننگ می پنداشت. استاد هر دو شاگرد پیش خویش خواند و چماقی از چوب و میله ای از آهن بر زمین نهاد و پرسید کدام یک می توانید با چوب در مقابل دیگری که میله بر می دارد با هم جنگ کنید؟ هر دو گفتند: استاد این نبرد بازنده و پیروزش از قبل مشخص است. کسی را که میله آهن سنگین در دست است با آن دیگر که چماقی از چوبی سبک در دست باشد، کار را کسی که میله آهن در دست دارد تمام کند. استاد گفت: آفرین! بدانید میله سنگین، متانت و وقار و سنگینی و سکوت در برابر جاهل آن اندازه که او را شکست می دهد و خرد می سازد، چماق سبک او را نمی تواند شکست بدهد. وزنه سنگینی و وقار به یک باره شکست می دهد و می کشد، ولی چماق و چوب شاید یک بار شکست دهد، ولی بار دوم دوباره دشمن احمق را برای جنگ با تو به میدان می کشاند... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۴۰۸ 🌟شَیْد: به مالک شدن بنایی از حرام با خواطر و شراکت شیطانی را گویند. أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا (۷۸_نسا) آیه خطاب به کسانی است که مرگ را فراموش کرده و با ساختن ساختمان و بناهای محکم از حرام گمان می کنند مرگی در کارشان نیست و وراث از آن بهره خواهند برد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
وقتی کسی تابع حبّ دنیا باشد شیطان بر او خواطر می زند که چه از حلال و چه از حرام در پی کسب دنیا باشد. وقتی تابع شیطان در امر شیطان مطیع شد طبق نصّ صریح قرآن شیطان نخست در مال و سپس در فرزندان او شریک می شود و این شراکت به قدری محکم است که اجازه نمی دهد وراث از آن مال بهره برند. پس شیطان محکم آن مال حرام را می چسبد که وراث در اطاعت از خدا و در کار خیر از آن هیچ بهره ای نبرند. به کسی که چنین مالی به جای گذاشته که چنان محکم است که کسی نمی تواند بعد از مرگ او از آن بهره دنیوی و اخروی برد "شیّاد" و کسی که وارث است و نمی تواند از آن بهره برد "شیدا" گفته می شود. مراد از بروج در آیه فوق به برافراشتگی گویند. (وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ) کسانی که مال خود از حرام برافراشته و جمع می کنند گمان می کنند اگر بیمار شوند ثروت شان آنان را به دست پیشرفت های پزشکی از خطر مرگ حفظ خواهد کرد... که خداوند می فرماید: شما را مرگ درخواهد یافت حتی ثروتمند هم باشید این ثروت از مرگ من شما را رها نخواهد کرد. فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ (۴۵_حج) مراد از قَصر مَشید همان به اصطلاح امروزی ویلاهای بزرگ در باغ های بزرگ است که خداوند مالکان ظالم آن را کشته و آن بناهای هم به ظاهر محکم و هم در باطن محکم (چون شیاطین در آن شراکت دارند و آن را چسبیده اند تا وراث از آن چون جدشان سودی نبرد) از آن شیّادها به جای مانده است.  شیّاد کسی است که با مالِ حرام بنایی می سازد و از میان می رود و دیگران که آن مال به او می رسد شیدا و آوراه شان می کند که شرح آن خواهد رفت. تصور کنید کسی با وعده ساخت ۵۰ واحد آپارتمان، به جای ۵۰ نفر، از ۱۵۰ نفر پول می گیرد و کارش نصفه نیمه انجام می دهد تا باور کنند در حال انجام عهد است. سپس آن بنای ناقص را گذاشته و خودش با مبلغ کلان از کشور فرار می کند. به آن بنا مشیّده گویند؛ چون چنان محکم توسط شیاطین ساخته که کسانی که خریداران آن بوده اند از دست آن شیاد، به شیدایی می افتند که آن مال چگونه تقسیم کنند، پس آن ساختمان نیمه کاره هم بلاتکلیف سال ها بر زمین می ماند. اگر در سیاق دو آیه در کلام وحی که این لغت آمده است دقت کنیم، مشیّده بنای باقی مانده از اهل ظلم و کافر بر زمین است. شخصی را می شناختم که آگاه شده بود پدر بزرگ اش با پیرزنی شراکت زمینی خریده بود و بعد از فوت پیرزن چون وراثی نداشت سهم او نداده بود، چون ملک مشیّده و از شیادی به جای مانده بود. پدرش هم فقط در مِلک کارکرد و ریالی نه برای نیازمندان بلکه برای خود نمی توانست خرج کند چون مِلک چنان محکم از سوی شیطان بنا شده بود که دسترسی و استفاده از آن ممکن بر ورثه نبود. این اموال و بروج مشیّده در خیلی جاها به چشم می خورد. در گوشه و کنار شهرها و روستاها املاک و بناهایی هستند که با وجود فوت صاحبان شان بیش از ۵۰ سال است که وراث نمی توانند علی رغم این که دوست دارند و به پول آن مِلک بسیار نیازمندند به خاطر تسلط شیاطین و شراکت شان در آن ملک از آن بهره برند و هر طرف که می روند در استفاده از آن مِلک به بن بست می خورند. ورثه ای می شناختم که نیازمند فروش مِلک پدری در اطراف شهر بودند. این مِلک قیمت بسیار خوبی برای رفع نیاز وراث در صورت فروش داشت. چون زمین مشیّده و از شیادی حاصل شده بود، حتی به قیمت ارزان که می فروختند مشتری شب حاضر به خرید می شد ولی از سوی اجنه منصرف گشته و صبح سر معامله حاضر نمی شد. حتی وقتی چوپانی گوسفندان برای علف های زمین به مزرعه در قبال پرداخت وجهی فرستاد، اجنه مانع ورود گوسفندان به مِلک شدند و چوپان مبلغ اندک داده شده را پس گرفت. فرزندان هاج و واج مانده بودند که چرا نمی توانند از مِلک پدر بهره برند.... به چنین سرگردانی و حیرت "شیدایی" گفته می شود. اگر در اینترنت سرچ کنید ساختمانی در خیابان رسالت شهر تبریز مصداق این آیه است که بی تردید بنا کننده آن شیاد و همسایگان و مالکان شیدا هستند و گرفتار این ساختمان شده اند که در بهترین نقطه شهر کسی در آن سکونت نمی کند و مخروبه است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۰۹ 🌟بَطَش: به مجازاتی گویند که مجازات کننده کسی را که مجازات می کند، دست او را از هر متمسّک و هر متوسّلی کوتاه می کند. فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما (۱۹_ قصص) یعنی موسی نبی (ع) او را چنان از زمین بلند کرد که دست او را از هر چیزی برای توسل و تمسک برای نجات به خودش کوتاه کرد. وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (۱۳۰_شعراء) انسان ظالم زمان مجازات دست مظلوم را از هر آویزه ای برای کمک و نجات خودش قطع می کند. مثال، فرصت دفاع از خود بر او نمی دهد. يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْری‌ (۱۶_ دخان) در روز قیامت انسان از هر دستاویز و مایه تمسّکی برای نجات خود از بلای آن روز محروم است. تصور کنید کسی را سیلاب گرفتار خود ساخته است و او برای نجات خویش به شاخه درختی در کنار سیلاب متمسک شده و با دو دست آن را در چنگ خود گرفته است. اگر سیلاب بر فشار خود بیفزاید طوری که شاخه درخت هم از دست او رها کند، این چنین مجازاتی از نوع "بَطَش" گویند 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۷۴۶ أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِ أَهْدَىٰ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۲۲_ملک) برای تدبر در این آیه باید چند لغت از آن مدد الهی شکافته شود. 🌟کَبّ: به شش بخش از اندام انسان گفته می شود که در زمانی که چهار دست و پا می شود در روی زمین قرار می گیرد. دو کف دست، دو زانو، و نوک انگشتان دو پا. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
مُكِبًّ یعنی چهار دست و پا شدن بر روی زمین. فعل کَبَتَ از این ریشه ساخته شده است که به معنی به زانو درآمدن و چهاردست و پا شدن و خواری است. إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ (۵_مجادله) یعنی کسانی را که به مخالفت با خدا و رسول او بر می خیزند حق تعالی آنان را به حالت چهار دست و پا خوار می کند و زانو می زنند. سَوِيًّا از سَوَیَ به معنی مساوی کردن است. فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (۲۸_مومنون) اسْتَوَيْتَ، همان مساوی کردن است چون در درون کشتی باید بار و مسافر به حالت مساوی در درون آن بنشیند تا یک طرف سنگین و غرق نشود. يَمْشِي مُكِبًّا که چهار دست و پا و ناموزون و نامساوی رفتن است بر عکس آن يَمْشِي سَوِيًّا یعنی دست و پا در زمان حرکت مساوی شوند دو پا بر زمین قرار گیرد و دو دست از زمین جدا شود. يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا (۴۳_مریم) ابراهیم این آیه پدرش را به راه راست دعوت می کند یعنی راه راست موزون با راه کج است. چنان چه انسان در راه راست رود از برکات آن بهره می برد اگر در راه کج هم رود از مضرات آن بی نصیب نخواهد ماند. صِرَاطًا سَوِيًّا یعنی راه هدایت راهی که مساوی با رها شدن تو از عذاب است. پس آیه را معنی می کنیم. أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِ أَهْدَىٰ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيم (۲۲_ملک) آیا انسانی که راه می رود چهار دست پا در حالی که صورت اش به زمین می نگرد برابر است با کسی که در راه راست ایستاده پیش می رود؟ کسی که دنیا را چسبیده و مکب راه می رود: الف) سرعت ندارد یعنی فرجام کارش نه به دنیا می رسد نه آخرت ب) چیزی جز زمین و نیازهای پست دنیوی در برابر صورت و افق دید خود نمی بیند. ج) چنین کسی به عنوان مرکبی برای پیشرفت مادی فرزندان و ... استفاده خواهد شد و مرکب فقط بار می برد و باری که می برد اجباری است مانند برخی والدین که گویی در دنیا آمده اند فقط نوکری فرزندان برای رفاه شان کنند و بمیرند و بروند... د) حرکت او با خستگی و درد و تحقیر همراه خواهد شد. ذ) هر کس از دوست و غیره به آنان نزدیک شود برای سوار شدن و مرکب کردن آنهاست چون جز آن نقشی در دنیا ندارند. حال کسی که يَمْشِي سَوِيًّا برود و دست ها از روی دنیا بردارد. چنین کسی الف: دستان او برای خدمت به خلق از آستین بیرون خواهد آمد ب: دستان او برای دعا به سمت آسمان خواهد رفت ج: کسی را سواری نخواهد داد د: با سرعت به مقصد حرکت خواهد کرد ه: حرکت او بدون رنج و درد و خستگی خواهد بود. خداوند کسی را که سمت او برود علم می دهد تا آرام گیرد و با معرفت اش خوف و خشیت و تقوی اش افزوده شود. حیرت و گیج شدن و بلاتکلیفی هرگز دستمزد خدا برای بنده ای که هدایت اش می کند نیست چنان چه شما مهمان عزیزخود در شهر به نشان محبت سرگردان اش نمی سازید پس حیرت از شیطان است. نکبت هم از کُبّت به معنی خوارکردن کسی توام با به زانو در آوردن او در برابر خود است. کسانی که چهار دست پا به سوی خدا می روند همان کسانی هستند که در عین داشتن دنیا و چسبیدن و با رو افتادن به دنیا و طمع و محبت آن می خواهند در صراط مستقیم سرپا ایستند و راه روند این گروه همان گروه هستند که در پل صراط هم طبق حدیث نبوی سینه خیز و کشان کشان از آن عبور خواهند کرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ، مُشَيَّدَة، بَطْش، مُکِّب در قرآن.mp3
33.7M
: الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ، مُشَيَّدَة، بَطْش، مُکِّب در قرآن 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی